گسترش انارشیزم مافیایی بجای نظام سیاسی در افغانستان
١٠ جدی (دی) ١٣٩٠
نظام سیاسی بالنده، رشدیابنده و ماندگار در یک سرزمین هماره بر بنیاد درک و دریافت فرهنگ و تمدن ریشه مند خودی و یا جذب و هضم پدیده های سالم و مفید فرهنگ و مدنیت ملل متمدن دیگر شکل و سامان می یابد. در مسیر تاریخ ملل تمدن ساز و مدنیت شناس توانسته اند شالودۀ سیستم های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مستحکم و تکامل یابنده را پی ریزی کنند. برای شناخت مدنیت تاریخی خودی و ملل دیگر ضرورت به شعور جمعی رشد یافته، پرگشایش و متکامل می باشد. فقر فرهنگی و فتور تمدنی به تداوم جنگهای متوالی ویرانگر، بحرانهای پیاپی و انارشیم جانکاه می انجامد. با نگاه نقد آگین به گذشتۀ تاریخی و شناخت عمیقانۀ اوضاع جاری منطقه، افغانستان و جهان به کنه این حقیقت گوهری راه خواهیم یافت.
با نگرش چشم نقادانه و ذهن تحلیل گرانه به گذشته پیش زمینه های تاریخی افول فرهنگی و گسستگی تمدنی در خراسان بزرگ و ریشه های میرندگی فکر و اندیشه و گسترش بحران عمیق کنونی پیدا خواهد شد. از نگاه داخلی و منطقوی به سبب فروپاشی جبری نظام کلاسیک مشترک خراسانیان پس از سقوط امپراتوری تیموریان، درپی آن تجزیۀ خراسان بزرگ، ظهور حکومت متحجر و متعصب صفوی، حرکت شیبانیان ازبک و قبایل پشتون در خراسان، نبردهای ویرانگرانۀ قاجاریان با ابدالیان و جنگهای خانگی خونین و هستی سوز نواسگان احمد شاه درانی و سپس اولاد سردار پاینده محمد خان بارکزایی، زمینۀ هرگونه نظم ماندگار سیاسی، زایش و احیای فرهنگ و تمدن در قلمرو تاریخی خراسان قدیم از بین رفت.
در گرماگرم این جنگهای هستی سوز سیاست استعماری انگلیس و رقابتهای شدید بریتانیا با روسیۀ تزاری و فرانسه جهت تسلط بر ساحت متشتت و تجزیه شدۀ خراسان توسعه پیداکرد. هندوستان بدست انگلیس افتاد. بدنبال آن فرهنگ و مدنیت خراسانی ماوراءالنهر (آسیای میانه) که در جریان نبردهای شیبانیان با صفویان و سپس جنگهای داخلی بسی علیل و ناتوان شده بود، در کورۀ انقلاب اکتبر روسیه ذوب گردید. در زیر این فشارهای دراز دامن درونی و بیرونی بحران سیاسی، اضمحلال فرهنگی، فتور و گسستگی تمدنی در قلمرو بزرگ و اما پاره پاره و ریش ریش شدۀ خراسان ماندگار شد. حوزۀ مرکزی خراسان یعنی افغانستان کنونی بیشتر از همه آسیب دید.
گذار از بی نظمی مزمن به انارشیزم مافیایی در افغانستان در یک بستر مساعد داخلی، منطقوی و بین المللی بوجود آمده و ریشه مند شده است. رقابتهای شدید و زورآزمایی سران پیمان ناتو با سران پیمان ورشو در افغانستان بعد از کودتای ثور 1357 خورشیدی در واقع شالودۀ کلی بحران و انارشیزم را شکل داد و به دنبال آن در دورۀ طالبان و دورۀ جاری میکانیزم جنگی و بحران عمومی به شکل پلان شده به اناشیزم مافیایی ارتقا پیدا کرد. هدف اصلی سران پیمان ناتو از کمک به جنبش مقاومت افغانستان شکست روسها بود. برای آنان مهم نبود که این هدف چه قسم و توسط کدام نیروها انجام می یابد. در بستر گسترده و پراکندۀ مقاومت در افغانستان و منطقه میکانیزم جنگی وابسته شکل گرفت و زمینه برای تمام نیروهای افراطی، متعصب، استبدادی و مافیایی آماده شد. پس از شکست روسها و فروپاشی نظام اتحادجمایر شوروی پلان استراتیژیک سوق و حرکت این مجموعۀ ناهمگون توسط سران ناتو، آی اس آی و نظامیان پاکستان در دل شرق به ویژه بسوی حوزۀ متلاشی شدۀ شوروی و آسیای میانه سابق طرح گردید؛ افغانستان به مرکز آتشناک و بحران خیز اجرای این پلان استراتیژیک تبدیل گشت.
ضعف و ناتوانی شدید شعور جمعی در افغانستان از یک طرف و حضور قدرتمندانۀ نیروهای افراطی، مستبد و وابسته در درون طلسمات میکانیزم جنگی که از جانب پاکستان و هم پیمانان استراتیژیک آن (سران ناتو، عربستان سعودی و ایران) حمایت همه جانبه می شدند از طرف دیگر، مبارزۀ قدرت و جنگ داخلی را در کشور ما دامنه دار کرد و به دنبال آن نظام طالبی به رهبری مستقیم پاکستان در این سرزمین جنگزده و بلاکشیده مستقر شد. در عهد طالبان تلاش گردید تا انگیزه های مقاومت، استقلال طلبی و آزادیخواهی در اذهان مردم خفه شده و ساختار میکانیزم جنگی دورۀ مقاومت به استبداد مافیایی تبدیل شود. به این سبب کشت تریاک سیر صعودی گرفت و تولید و تجارت مواد مخدر توسعۀ افزون پیداکرد؛ جنگ و سرکوب نیروهای مقاومت و مردم عادی افزایش یافت و یکنوع حکومت ترس، ارعاب و وحشت در افغانستان به زور تفنگ و شلاق طالبان جابجا شد.
پس از سقوط طالبان سران پاکستان هرچند از رهبری مستقیم قضیۀ افغانستان اندکی دور شدند؛ اما بعنوان قوی ترین متحد استراتیژیک و منطقوی قوای ناتو و در رأس ایالات متحدۀ امریکا و انگلستان باقی ماندند. فاز دیگر پلان استراتیژیک سران ناتو در منطقه از کنفرانس بن در افغانستان آغاز شد. این مرحله با تطبیق فیصله های کنفرانس بن از قبیل تشکیل دولت موقت، تدوین و تأیید قانون اساسی، انتخابات پارلمان و ریاست جمهوری، تشکیل دوایر دولتی، اردو و پلیس تداوم پیدا کرد. استقرار قوای ناتو و فعالیت موسسات خارجی در نقاط مهم و کلیدی دامنه دار شد. سران قوای ناتو با مشورۀ مستقیم حکام پاکستان طالبان را نه تنها خلع سلاح نکردند؛ بلکه آنان را در مناطق جنوب و شرق افغانستان و در خاک پاکستان برای اهدف خاص خود در آینده مورد حمایت و پشتبانی گرفتند. به این ترتیب ریشه های بحران و نا امنی باقی ماند و روز بروز توسعه یافت.
از تجارب یک دهه پیداست که هدف غایی سران ناتو استقرار نظم، قانون، امنیت و ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در افغانستان نبوده، بلکه پیاده سازی همان پلان استراتیژیک منطقوی سابق در شکل و سیمای جدید بوده است. در این مرحله نیروهای طالبان وظیفۀ مشتعل نگهداری نا امنی، جنگ، ترور و ارعاب را بعهده داشتند و عملاً از خاک پاکستان تجهیز و آماده می شدند. در این بستر نا امن و بحرانی قوای ناتو به مشق و تمرینهای نظامی، تحقیقاتی و استحکاماتی خود سرگرم بودند. موسسات خارجی در تمام زوایای جامعه سخت فعالیت می کردند تا اهداف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قوای ناتو را در راستای اجرای پلان مشترک استراتیژیک جهان غرب برآورده سازند. دولت افغانستان را به سران ضعیف النفس، بی کفایت، رشوه خوار و وابسته سپردند تا از ریشه دار شدن نظام سیاسی و اقتصادی قوی و مستقل در کشور ما جلوگیری کنند. در این دوره در بین قوای ناتو، موسسات خارجی، سران دولت علیل کابل، طالبان و حلقات مافیایی هم آهنگی و همکاری تنگاتنگی وجود داشته است؛ حالت و وضعیت آشفته و بحرانی جاری در حقیقت محصول این اتحاد و همکاری همه جانبه می باشد.
برای تطبیق پلان استراتیژیک سران ناتو خاصه ایالات متحدۀ امریکا در منطقه به پایگاه نظامی و سوق الجیشی افغانستان ضرورت است. این پایگاه نظامی و اطلاعاتی در بستر یک نظام وابسته سیاسی و اقتصادی استقرار یافته می تواند. تمام پلانها و فعالیتهای خرد و بزرگ گذشته، حال و آینده در این مسیر سمت و سو داده شده است. برای شکل دهی نظام وابسته به دولت ضعیف، اقتصاد خصوصی وابسته، سازمان اطلاعات، اردو و پلیس وابسته به کمکهای خارجی و مردم استبداد زدۀ گوش بفرمان نیاز است. به این دلیل است که پس از سه ده جنگ، بحران، نا امنی و ویرانگری تا هنوز در کشور کسی به فکر امنیت و مصئونیت مردم، تطبیق قانون، بازسازی و نوسازی زراعت، صنایع ملی، زیربنای اقتصادی، سیستم پرکیفیت تعلیم و تربیه و ساختن نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مستقل و توانمند نشده است.
خارجیان سکتور خصوصی وابستۀ اقتصادی را دم بدم در افغانستان تقویه می کنند. هرم اصلی این سکتور افلیج در دستان قوای خارجی، مافیای موادمخدر و زمین، مافیای قدرت در دورن دولت کابل و موسسات خارجی افتاده است. تمرکز سرمایۀ مالی و قدرت سیاسی هم در دست آنان می باشد. آنان برای حفظ و تداوم سلطۀ سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی خود شهرهای بزرگ را به جزیره های متورم مصرفی تبدیل کردند؛ در اثر بی توجه یی به زراعت مردم دهات را به شکل نامنظم، بی برنامه و پیش از وقت به شهر کشانیدند؛ به نهادهای بنیادین اقتصاد ملی و زیربنای اقتصادی نه تنها کمکی نکردند، بلکه اقتصاد وارداتی، مصرفگرایی و تکنولوجی مصرفی را جهت خروج دوبارۀ اسعار رواج دادند. با این سیاست استراتیژیک میکانیزم جنگی دورۀ مقاومت که در عهد طالبان به استبداد مافیایی جا باز کرده بود، طی دهۀ اخیر به انارشیزم مافیایی تبدیل گردید و بحران عمومی، نا امنی، فساد اداری، نظم و قانون ناپذیری و بی ثباتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ماندگار شد و دارد نرمک نرمک به فرهنگ عمومی و عادت روزمره تبدیل می شود.
رشد شهرها و هجوم روستائیان به مراکز شهری در دورۀ گذار به جامعۀ صنعتی عصری در جوامع پیشرفته صورت گرفته است؛ اما شکست جامعۀ دهاتی و نظام مختلط متکی به زراعت، مالداری و صنایع مرتبط به آن در اثر جنگ و سیاستهای مافیایی و استعماری بجز بحران اقتصادی و اجتماعی، نا امنی و بی ثباتی سیاسی چیز دیگری به ارمغان نمی آورد. این سیاست ناموفق بعد از کودتای ثور 1357 بخصوص پس از توسعۀ مقاومت به اجرا درآمد. در سالیان 1363، 64، 65... سران دولت کابل و نیروهای نظامی روسیه به سبب نابودسازی زیربنای اقتصادی جنبش مقاومت که پایه های آن در مناطق اطراف بود، مناطق روستایی و مالدارنشین را زیر فشارهای نظامی شدید گرفتند. در زیر آتش روز افزون جنگ ده نشینان و مالداران مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده و به مراکز شهری و کشورهای همسایه مهاجرت کردند. این پروسه به نحوی از انحا در درازنای بیش از سه دهه جنگ و بحران هماره ادامه داشته و در حال حاضر در شکل و سیمای دیگر به اوج خود رسیده است.
پس از جنگ دراز دامن کشور می بایست نفوس ده نشین، مالدار و قشلاق نشین دوباره در مناطق شان جابجا می شدند و کمک به مناطق روستایی، مالداران و قشلاق نشینان شروع می شد. سیاست ممکن توسعۀ اقتصاد متوازن به اجرا در می آمد. نهادهای اقتصاد ملی تقویه می گردید. به زیربنای اقتصادی توجۀ عمیق صورت می گرفت. صنایع ممد به رشد پروسۀ تولیدات ملی تقویه می شد. ظرفیتهای تولیدی در جامعه شناسایی و حمایت می گردید. به استخراج معادن توجۀ کارشناسانه مبذول می گشت. کمکهای خارجی بطور موثر و اقتصادی به مصرف می رسید. در این راستا به ماسترپلان استراتیژیک اقتصادی و اجتماعی ضرورت بود.
در این آشفته بازار انارشیزم مافیایی دارایی های عامه، ثروتهای ملی، اشیای تاریخی و انتیک زیرخاک و کمکهای خارجی چوروچپاول و غارت شد. میزان فساد اداری، اختلاس و دزدی در گمرکات، بانکها و موسسات مالی روز بروز دامنه دار تر گردید. بقول شاهدان عینی تمام پستهای دولتی بزرگ و کوچک دارای سرقفلی می باشند. اشخاص پاک، صادق و میهن دوست هرگز به مقامی رسیده نمی توانند. فرار مغزها بیش از گذشته جریان دارد. دولت بارگرانی بر شانه های زخمین مردم می باشد. اختلافات طبقاتی و فقرعمومی روز بروز اضافه تر شده است. مافیای زمین در ارتباط با حکام دولتی و مافیای قدرت اراضی دولتی، زمین های اوقاف و اراضی شخصی مردم بیچاره را بزور غصب کرده اند. به خاطر منافع خود از تورم شهرها و تمرکز نفوس در جزیره های نمایشی شهری پشتبانی می کنند. قیمت زمین را در شهرهای بزگ بشکل انحصاری به آسمان رسانیده اند. بیش از 90 فیصد تریاک و مواد مخدر جهان در افغانستان تولید می شود. کشور ما به مرکز واردات و مصرف کالاهای نامرغوب خارجی خاصه تولیدات غیراستندرد کشورهای همسایه تبدیل شده است. این وضعیت بحرانی نفس مالکان ارضی، زراعین، مالدارن، صاحبان صنایع داخلی، تاجران ملی و طبقۀ متوسط نوپای شهری را گرفته است.
سران انارشیزم مافیایی نه تنها دارایی عامه و ثروتهای ملی را غارت می کنند؛ بلکه ارزشهای فرهنگی، آثارتمدنی، سنن و عنعنات پسندیده را در جامعه از بین می برند. ناامنی، ترور، ارعاب، وحشت، آدم کشی، قانون شکنی، اختطاف، جرم و جنایت و بی بند و باری را به اوج رسانیده اند. از طالبان بلای وحشتناک ساختند. حتی باورهای دینی دارد بکلی رنگ می بازد و از اعتقادات مردم بحیث حربۀ سیاسی رسیدن به قدرت و حفظ انارشیزم مافیایی استفادۀ نامشروع می شود. بی سبب نیست که در افغانستان با شکافتن گور مردگان جهت چوروچپاول آثار تاریخی حرمت قبور را شکستند. کانونهای دینی و مذهبی به مراکز سیاسی و اطلاعاتی تبدیل شده است. برای کسب پول و حضور در رقابتهای منفی مصرفی از هر وسیله یی استفاده می شود.
دیگر گدایی ننگ نیست. استعمال مواد مخدر عیبی ندارد. تقلب، فریب، قسم ناحق، دروغگویی، فساد اخلاقی، کلاهبرداری،حق تلفی، حق خواری، بی رحمی، مردم آزاری، تبعیضات قومی، لسانی و سمتی، تعصب و استبداد فکری، خویش خواری، وسیله و واسطه، بی عدالتی، بی انصافی، دزدی، اختلاس و حرامخواری در حال گسترش است. جان، مال و ملکيت شهروندان امنيت و مصئونيت حقوقی و قانونی ندارد. احساسات ميهن دوستی، جاذبه های استقلال طلبی، آزادگی و فداکاری، انرژی دلسوزی و خدمت صادقانه به مردم و زادگاه در زير سنگین صخره های انارشیم مافیایی سرعتمندانه رنگ می بازند. یأس، نا امیدی و بی اعتمادی به آینده فضای جامعۀ ما را پر کرده است. مردم به نیروهای سیاسی بی برنامه و معامله گر، حکام فاسد، قوای ناتو و موسسات خارجی اعتماد ندارند. این انارشیم حتی در معماری، ساختمان سازی، ترافیک، کاروکاسبی، تجارت، رسانه ها و زندگی روزانه نفوذ کرده است. از این می ترسم که خدا ناکرده روزی به فرهنگ جامعه و عادت مردم تبدیل شود. چنانکه یادآوری شد، ارزشهای فرهنگی و مدنیت تاریخی و ریشه دار ما از دیرزمانی است که مورد تهاجم قرارگرفته است؛ اما جلوداران انارشیم مافیایی در پی آنند تا بسی ظالمانه و دلگداذانه پیکر ریش ریش و زخمین آن را بخاک بسپارند.
در حال حاضر متلاشی سازی جال عنکبوتی انارشیزم مافیایی فقط با درک و دریافت ریشه های تاریخ، فرهنگ و مدنیت خودی و طرح و اجرای ماسترپلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مستقل ملی تحقق یافته می تواند و این نیاز به نظام دولتی سالم، فعال و مستقل دارد. این سیستم سیاسی و دولتی بدون اشخاص صادق، پاک، دلسوز و فداکار، کادرهای متخصص و مدیران توانمند هرگز شکل گرفته نمی تواند. در این سالیان علاوه بر اینکه به ساخت سیستم سیاسی، نهادهای اقتصادی، ظرفیت سازی و تربیۀ کادرهای متخصص توجه نشد؛ بلکه همان دولت علیل، بی کفایت و فاسد کابل را تاکنون حفظ کرده اند. حتی رئیس جمهور را نگذاشتند عوض شود. به اشخاص متخصص، مدیر و مدبر و ذوات آزاد، مستقل، پاک و صادق فرصت کار در دوایر دولتی و موسسات خارجی داده نمی شود. بیشتر متخصصان و کارشناسان ما به کارهای غیر تخصصی و امور شخصی مشغول اند؛ بیکاری و تنگدستی را از کار در نظام فاسد دولتی ترجیع می دهند.
تجارب تاریخی چند دهۀ اخیر بخوبی نشان داده است که دیگر این سیاستهای مافیایی مخربانه و آشوب برانگیز در افغانستان به تعادل منطقوی و ثبات جهانی کمک کرده نمی تواند. روسیه دوباره احیای مجدد شده و ثبات پایدار خود را بدست آورده است. کشورهای آسیای میانه در سایۀ ثبات سیاسی و اقتصادی روسیه و تعادل ممکن منطقوی دوباره احیا شده اند. هندوستان به یک قدرت منطقوی تبدیل گردیده است. چین علاوه بر اینکه یکی از قدرتهای منطقه و جهان شده است، می رود تا آیندۀ اقتصاد جهانی را رقم زند. در این برش زمانی یکبار دیگر قطبین منطقوی و جهانی بر بنیاد تمدنهای تاریخی و یا مدینتهای مختلط شان بسوی تعادل پیش می روند. برای جلوگیری از آغاز جنگ سرد، رقابتهای مهارگسل تسلیحاتی و جنگهای نابود کننده ضرورت به تعادل و تفاهم تمدنها در فضای آزاد، صلح آمیز و ارتباطات تکنولوجیکی، اقتصادی، تجارتی، فرهنگی و تمدنی می باشد. به این حساب سران ناتو از جمله ایالات متحدۀ امریکا می بایست با سهم معین خود در تعادل صلح آمیز و نوین منطقوی و جهانی حاضر شوند.
منطقه و جهان کنونی ما به استراتیژی ممکن عقلمندانه و قابل قبول قطبین منطقوی و جهانی احتیاج دارد. مردم شرق خاصه خراسانیان تمدن ساز و مدینت شناس به اصل و ریشه های خود برمی گردند. این مهم در زیر چتر بس بزرگ صلح آمیز و تمدن پذیر تعادل قطبین جدید منطقوی و جهانی امکان پذیر خواهد شد. اگر سران ناتو با درک شرایط و اوضاع جدید منطقوی و بین المللی براستی به این نتیجه رسیده اند که اناشیزم مافیایی خشن و جنگ افروز در افغانستان به سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باثبات، امن، صلح جو و ماندگار گذارکند، یگانه راه ممکن و عملی شکل دهی سیستم سیاسی پاک، فعال و دلسوز به مردم بلا کشیدۀ این کشور است و این فقط با انتخاب، گزینش و مقرری اشخاص صادق، پاک، متخصص، فداکار و باتجربه در پستهای کلیدی دولت آینده تحقق یافته می تواند.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته