دایرةالمعارف آریانا سلالۀ پشتو تولنه، جعل اندر جهل - ١
٣٠ عقرب (آبان) ١٣٩٠
بیشترینه، دانشنامهها دربرگیرندۀ مجموعهیی از مقولهها، اصطلاحات، نامها و واژههاییست که در تمام بخشهای دانش بشری و طبیعی گردآوری شده اند. در دانشنامهها، تمام مقولهها و اصطلاحات دانشهای بشری و طبیعی، یا به صورت فشرده و یا هم گسترده شرح میگردند که گونهی گستردهگی و فشردهگی آن به نوع رویکرد همان دانشنامه بستهگی دارد.
افزون بر این، در دانشنامهها مجموعهیی از نامها و واژهها نیز شرح میشوند که از این رهگذر، میان دانشنامه و فرهنگ واژهها کمتر تفاوتی میتوان قایل شد. دانشنامه که برابرواژهی آن در انگلیسیEncyclopedia»» و در عربی «دایرةالمعارف» است، سنت نوشتن آن به روم و یونان باستان میرسد.
اما دانشنامهنویسی در افغانستان در سال1320هـ .خ آغاز شد و نخستین جلد آن هشت سال بعد زیرچاپ رفت. نخستین دورهی دانشنامهها در افغانستان زیرنام «دایرةالمعارف آریانا»، در سیزده جلد(شش جلد پارسی و هفت جلد پشتو) تدوین گردید و در سال1385هـ .خ کار تدوین دورهی دوم آغاز شد که تا هنوز سه جلد آن(آ- ذ) منتشر شده است. قرار است این برنامه تا سال 1391هـ .خ به پایان برسد.1
دانشنامههای آریانا در دورنخست، از فرآوردههای انجمن ادبیکابل بودند که حکومت ظاهرشاهی نام این انجمن را در پی بازداشت و ممنوعالقلم شدن اشخاصی چون محمدکریم نزیهی، غلام سرورجویا، میرغلام محمد غبار و… به «پشتو تولنه» آلش کرد و همچنان نام دو نشریهی این انجمن نیز تغییر یافت. چنانچه، نامهای سالنامهی کابل و مجلهی کابل به «د کابل کلنی» و «د کابل مجلی» آلش شدند.
پشتو تولنه نیز بعدها به «اکادمی علوم افغانستان» مدغم شد2 که دانشنامههای دور دوم نیز از فرآوردههای همین نهاد است. آن چه به عنوان یک سنت، نه تنها در دانشنامههای آریانا بلکه در تمام تاریخ مکتوب و رسمی افغانستان مطرح است،
جعلهاییست که همیشه از سوی حکومتهای قبیلهگرا بر ادبیات و هویت سایر زبانهای غیرپشتو اعمال شده است. شاید نخستین سنگبنای این حرکت را خدابیامرز، محمودخان طرزی با نوشتن مقالهی «زبان افغانی اجداد زبانهاست»، گذاشت.3 این پروسه، متأسفانه در صدسال پسین همواره جاری بوده و گاهگاهی تنها روش تطبیق آن عوض شده است، ولی کماکان ماهیت آن تا امروز ادامه دارد.
جعلهایی که در دانشنامههای دور نخست آریانا وجود دارند، در واقع زیر نظر رژیمی شکل گرفتند که اعدام، زندان، تبعید، تطمیع و دهها ستم دیگر را در حق نویسندهگان روا داشت. بنابراین زیاد اعجابانگیز به نظر نمیرسد که زیر این همه ستم و بیدادگری، چرا نویسندهیی نتوانسته، تاریخ واقعی را بنویسد؟ اما در هر حال، نویسندههایی که در جعل و وارونه نشان دادن تاریخ این کشور سهم گرفته اند، از داوری همان تاریخ بینصیب نمانده اند و نخواهند ماند.
به گونهی نمونه: به جعل یکی از دانشنامههای آریانای دور نخست، میتوان اشاره کرد. چنانچه، در شرح واژهی «افغان» وانمود شده است که گویا هیچ عاملی در کار نبوده که نام «خراسان» به «افغانستان» آلش شده است.4 یا اصطلاحاتی چون «سلاطین سامانی افغانی»، «افغانستان باستان»،«دولتهای افغانی دورهی اسلام»5 و… که همهی این خوانشهای تاریخی مخدوش اند و همه نیازمند یک بازنگری جدی.
به این دلیل که بازخوانی جعلهای دانشنامههای آریانای دورنخست، خودش کار دیگریست و در این نوشتهی کوتاه نمیشود به همهی آن پرداخت، میپردازیم به جعلها و جهلهای دانشنامههای آریانای دور دوم که به تازهگی از کورههای داغ پشتو تولنه «اکادمیعلوم افغانستان» بیرون شده اند.
یکی از نکاتی که در این دانشنامهها به نظر میرسد، روش فهرستبندی افراد و مشاهیر پشتون و غیرپشتون است که خیلی جالب اند. دیده شده است که در دانشنامهها بر اساس فهرستبندی نام اشخاص؛ نخست، نام دوم «تخلص» و بعداً نام کوچک فرد ذکر میشود.
این یکی از روشهای فهرستبندیست که در صورت به کار نبستن این روش، طرز دیگری را نیز از پیش، در پیداکردن نام،اصطلاح، یا مقولهیی تعیین میکنند. به نظر میرسد که در این دانشنامهها نیز روش فهرستبندی همین گونه بوده است،
به گونهیی که نام مشاهیرجهان بر بنیاد حروف الفبا، این چنین یادداشت شده اند: بابر، ظهیرالدین محمد/ برون، دنیس/ بریل، لویی/ بوتو، بینظیر/ بهار، ملک الشعرا/ جمالزاده، سید محمدعلی/ جویس، جیمز/ چاپک، کارل/ چاترتن، توماس/ چایکوفسکی، پیتر/ چرکاسف، نیکلای/ داستایفسکی، فیودور/ داروین، چارلز و…6
چنان که مشاهیر زبان پارسی در افغانستان نیز، همینگونه فهرستبندی شده اند: جامی، نورالدین عبدالرحمان/ جویا، غلام سرور/ خلیلی، خلیلالله/ جاوید، عبدالاحمد/ جوزجانی، ابوعبید/ خلیل، محمد ابراهیم/ جلال الدین محمد(مولوی) و…7 نامهای تعدادی از مشاهیر زبان و ادبیات پشتو نیز به همین منوال آمده اند:
بینوا، عبدالرووف/ پژواک، عبدالرحمان/ تژی، حبیب الله/ جلالی، عبداللطیف/ جلالی، غلام جیلانی/ جلبل، سعادت خان/ حافظ الپوری/ حافظ عبداللطیف/ حافظ رحمت خان/حبیبی، عبدالحی/ ختک، خوشحال خان/ خلیق، عبدالخالق/ خواخوژی، محمدابراهیم/ خوگیانی، محمد ابراهیم/ داوی، عبدالهادی و…8
اما نکتهی جالب این جاست که تعداد زیادی از افراد متعلق به یک قوم، از این روش عدول کرده اند، طوری که: بابوجان لغمانی/ باریک شاه لودی/ باز توخی/ ببرک خان زدران/ بهاوالدین مجروح/ بهلول لودی/ پاینده محمد زهیر/ پیرمحمدکاکر/ پیرمحمدهوتک/ جمال خان بارکزایی/ حاجی جمعه بارکزایی/ جناب میا کاکاخیل/ میاحسیب گل/ حکیم محمد عیسیترین/ میاحمدالله کاکاخیل/ حمیدلودی/ عبدالحمیدمهمند/ مرزاحنان بارکزایی/ خیرالله هوتک/ سردار محمدداوود خان/ داوود شاه لیوال/ دریاخان روهیله/ دلاورخان کاکر/ دوست محمد شینواری/ دولت محمد لودین و…9 نامهایی هستند که در هر جایی فقط حرفی از آغاز نام کوچک و بزرگ ایشان مطابقت داشته است، جا گرفته اند.
فهرستبندی آخری که خیلی پراگنده سر هم شده، نشان میدهد که حروف نام بسیاری از این افراد یا در حروف آخر الفبا قرار داشته اند که تدوینگران نتوانسته اند منتظر رسیدن نوبت نام آنها بمانند.
یا هم افرادی بوده اند که بعدتر توجه این تدوینگران را جلب کرده است. در میان این افراد، کسانی هم دیده میشوند که شهرت و کارنامهی آنها در حد یک قبیله است و اصلاً سزاوار نیستند نام شان در پهلوی نام کسانی درج شود که عمری در زمینهی گسترش دانش بشری و طبیعی تلاش کرده اند، اگر چنین بود،
از اقوام دیگری هم کسانی هستند که در حد قبیله و حتا در سطح یک ولایت و یک قوم کارهای قابل توجهی کرده باشند، اما یک مورد هم نام این گونه اشخاص، دیده نمیشود. گذشته از آن، نام کسانی چون محمود درویش، ناظم حکمت، ژاک دریدا، رولان بارت، پرویز ناتل خانلری و… که در دانشنامههای جهان برگهایی را به خود اختصاص داده اند،
در این دانشنامهها نیامده است. اینها بماند که نام غلام سرور دهقان و بیرنگ کوهدامنی، دو شاعر بلندآوازهی کابلی، از فهرست این دانشنامهها افتاده اند.
یکی دیگر از جعلکاریهای این دانشنامهها، پیوند زدن تاریخی یک نام، به نام دیگر، بر بنیاد شباهتهای الفبایی و آواییست که چندان کار تازهیی نیست. سنت جعلکاری در افغانستان این گونه بوده است که بدون شک فرزندان خلف پشتو تولنه تا امروز آن را ادامه میدهند.
در یکی از برگهای این دانشنامهها، در بخشهایی از شرح قوم بزرگ «پارتها» آمده است که: «پارتیان یا پکتیانیان یا پختیانیان یا پشتانه طرف غرب نیز کوچیده که تا دریای خزر رسیده که آن منطقه را به نام پارتیها یا پختونها خوانده اند.
ایشان تا یک قسمت دیگر نیز پیش رفته و در غرب ارمنستان مستقر گردیده اند. شاخهی دیگر پکتیانیان طرف جنوب هندوکش رفته و در عصر تمدن ویدی در دو طرف سپینغر مسکنگزین شدند. در این عصر دو زمامدار مشهور آنها، به نامهای ادریگو(Adhrigu) یا بهرو(Babhru) یاد شده اند. جایی که در متون تاریخی ذکری از پارتها به عمل میآید، هدف از آن پکتیانیان، پختانیا و پشتانه میباشد.»10
معلوم نیست که منابع نویسندهی این مطلب کدامها بوده اند؟ چون تا به حال، هیچ منبع معتبری چنین نظری را نپسندیده است. اگر متنهای تاریخی و کشفهای باستانی مراجع استناد یک پژوهش تاریخیست که ادعای این دانشنامهها را دروغ به اثبات میرساند.
چنانچه که هرودوت، پارتیها را شامل تمام خوارزمیها، سغدیان، هراتیها، گرگانیها، زرنگیها(سیستانیها) میداند. همچنان در کتیبههای داریوش بزرگ آمده است که پارت شامل نواحی زرنگ، هرات، ساگارتی(کویرلوت) و گرگان میگردد. حسن پیرنیا باور دارد
که نوشتههای هرودوت و کتیبههای داریوش همهی جغرافیای پارتها را در بر نگرفته است و میگوید که: «پارت عهد قدیم عبارت از ولایات کنونی بوده، دامغان، شاهرود، جوین، سبزوار، نیشابور، مشهد، بجنورد، قوچان، درهی گز، سرخس، اسفراین، جام، باخرر، خواف، ترشیز و تربت حیدری.»
همچنان این نویسنده، دو نظر مهم را مطرح میکند. یکی این که «پارتها بخشی از سکاها بوده اند» و باور دوم که «پارتها از یکی از اقوام آریایی بوده اند.» نظر نخست را به استناد متن «سترابون» رد میکند، باور پیرنیا بر آن است که پارت در واقع نام جاییست که امروز آن را «خراسان» مینامیم و پارتها نیز به همین مکان نسبت دارند.
چنانچه، نویسندهگان یونانی نام این مملکت را پارثوآیا(Parthuaia) و پارثیا(Parthia) نوشته اند.(th) تا امروز در زبانهای لاتین صدای(ث) را میدهد که در پارسی آن را (ت) نیز تلفظ میکنند. به همین سبب است که پارت را (پارس) یا (پارث) نیز گفته اند.11
هر چند باباجان غفوروف دربارهی نژاد و نسب پارتیان توضیح مفصلی نداده است، اما از نوشتههایش دربارهی پارتیان روشن است که پارتیان قوم باختریییست که «ارشک» پس از دولت سلوکیهی یونانی، این قوم را در «پارس» به قدرت رساند و از آن به بعد در تاریخ امپراتوری ارشک به «ارشکانیان» یا «اشکانیان» معروف شد. 12
این باور را دکتر محمد حسین یمین نیز میپسندد که پارتیان تیرهیی از نژاد سکایی بودند که از بلخ به «پارس» رفتند و در آن جا حکومت «اشکانیان» را بنا نهادند. 13
در هیچ یک از این نوشتهها اشارهیی نشده است که پارتها همان پشتونها باشد. شاید این باور برخاسته از همان شباهت الفبایی باشد که برای نخستین بار در دانشنامهی آریانای دور نخست از آن یاد شده بود.
«…پارتها یکی از قبایل بدوی آریایی باختری بود که بعد از جنبشها و مهاجرتها از یک طرف به جنوب هندوکش اثری از نام و نشان آنها در ولایت(پختیا) و عنصر پشتانه موجود است…کلمهی (پارت) اصلاً معنی(تبعید شده) را افاده میکند. تلفظ قدیمیحرف(ت) به صورت(ث) خوانده میشد و از این جا هم دیده میشود که(پرثو) و(پرثیا) (پشتو) و (پشتیا) بیشباهت نیستند.» 13
روشن است، شباهتی که از سر جهل در این دانشنامه آورده شده است، پس از گذشتِ بیش از نیم سده، به جعل بزرگی تبدیل شده است. در حالی که به گواهی تاریخ، پشتونها تا سدهی دهم میلادی در شرق افغانستان کنونی و کوههای سلیمان میزیستند که اندکاندک به اطراف پخش شدند و سرزمین «پشتونخواه» امروز را تشکیل دادند.
به رغم صدها نام قبیلهیی دیگر، پشتونها خود را پختانه یا پشتانه میخوانند و «افغان» را واژهی تحمیلی از سوی دیگران میدانند. انکشاف اجتماعی پشتونها خیلی نامتوازن صورت گرفت، به گونهیی که تا سدهی هژدهم از مرحلهی کوچیگری و مالداری به مرحلهی زراعت و شهرنشینی عبور کردند.14
بنابراین، چطور میتوان ادعا کرد؛ «پختانه» همان پارتهاییست که نزدیک به پنجسده، مدنیت شان در سراسر امپراتوری اشکانیان گسترده بود.
اگر این واقعیت است، پس چهگونه قومیکه یک بار مرحلهی تکاملی خود را گذرانده است، بار دیگر پروسهی تکاملیاش را از نو آغاز میکند، وانگهی چرا این ادعا تنها در دانشنامههای آریانا وجود دارد، با توجه به انکشاف گستردهیی که دانش باستانشناسی کرده است،
چرا یک معماری، یک کتیبه، یک سفالینه یا حتا یک سکه، این ادعا را ثابت نمیکند؟ آیا این همه مورخان و نویسندهگان اشتباه کرده اند، یا نویسندهگان این دانشنامهها که واقعیت روشنی مثل آفتاب را کتمان میکنند و با وقاحت تمام مینویسند: «پارتها(پشتونها) آن کتلهی باختری میباشد که در نتیجهی حوادث تاریخی و رشد اجتماعی، آن اسم برایشان نسبت داده شده، ولی عدهیی از محققان به اشتباه آنها را فارسیان مینامند.» 15 پینوشتها:
1- آریانا، دایرةالمعارف، دور دوم(جلدسوم، ث-ذ)، 1389هـ .خ، ص:777 کابل:اکادمیعلومافغانستان. 2- کاویانی، نجمالدین، نگاهی به انجمنادبیکابل، نسخهی pdf سایت:www.jawedan.com 3- طرزی، محمود، زبان افغانی اجداد زبانهاست، سراجالاخبارافغانیه، سال دوم(شمارهی9، دلو1291هـ .خ)، صص9-12
4- آریانا، دایرةالمعارف، دور نخست(جلدسوم، اسپآبی- اوکراین)، 1335هـ .خ، صص:264-266 کابل:مطبعهی عمومی.
5- همانجا، صص 267-666(شرح واژهی افغانستان) 6- آریانا، دایرةالمعارف، دور دوم(جلددوم و سوم، ب-ذ)، 1387هـ .خ و 1389هـ .خ کابل:اکادمیعلومافغانستان. 7- همانجا.
8- همانجا. 9- همانجا.
10- آریانا، دایرةالمعارف، دور دوم(جلددوم، ب-ت)، 1387هـ .خ، ص:348 کابل:اکادمیعلومافغانستان. 11- پیرنیا، حسن(مشیرالدوله)، ایران باستان(سلوکیها)، چاپسوم، 1342هـ .خ، صص:2184-2200 تهران:سازمانکتابهایجیبی.
12- غفوروف، باباجان، تاجیکان، برگردانان: جلالالدینصدیقیوروشنرحمان، 1363هـ .خ کابل:دانشکدهی علوماجتماعی.
13- یمین، حسین، تاریخچهی زبانپارسیدری، چاپ دوم، 1386هـ .خ کابل:بنگاهانتشارات میوند. 13- آریانا، دایرةالمعارف، دور نخست(جلدسوم، اسپآبی- اوکراین)، 1335هـ .خ، ص: 293 کابل:مطبعهی عمومی.
14- غبار، میرغلاممحمد، افغانستان درمسیرتاریخ، جلداول، چاپچهارم1384هـ .خ، صص308-312 کابل:بنگاهانتشاراتمیوند.
15- آریانا، دایرةالمعارف، دور دوم(جلددوم، ب-ت)، 1387هـ .خ، ص:348 کابل:اکادمیعلومافغانستان.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
محمود از ایران | 06.02.2018 - 08:38 | ||
ندانم کاری و غفلت دستمایه حاکمانی در اروپا بودت تا از صفادلی و پاک نهادی افغانها سوء استفاده کنند ملت افغانستان در میان ملل جهان مظلوم بوده و بر اثر جهل اجباری سلاطین و در این دوره طالبان منحوس و داعش منفور به زجر و بلا مبتلا شده است تمام ملکی ها و کوچی ها را ببینید آثار فقر وسوء تغذیه از سرو روی کودکانشان میبارد کودکان سر چهار راههای کابل که کودکان کار هستند را هم بنگرید آیا رواست در این برهه ادای قومیت و برتری درآوریم؟؟؟ خدایا ملت مرا از تعصب فقر و دروغ نجات بده ان الارض یرثها عبادی الصالحون |
ايرونی | 30.05.2014 - 15:19 | ||
ت علامت جمع هست مثلاً سرمت، ماساژت، آمارت، اسکوت، پارت پس لاجرم پارت به معنی پارها بوده است. اگر س را هم علامت جمع بگيريم همان طور که در انگليسی هست پس نوع ديگر جمع بستن پارت پارس خواهد شد. البته اين بازی با کلمات هست و علمی نيست بعضی پهلو را به معنی شهر گرفتند همان طور که در کردی چنين هست و لاجرم پهلوی می شود زبان مردم شهر و دری می شود زبان مردم دربار يا دره پارت ها از قبيله ی پرنی از قبيله ی داهه بودند از اقوام سکايی، يا بهتر بگوييم سکاها داهی بودند. پرثوه در کتيبه ی داريوش هم به چشم می خورد. شايد مثل خراسان که به معنی محل برآمدن خورشيد و بلخ(باختر، باکتريا)که محل بر آمدن اختر(ستاره) بوده پرثوه هم به معنی پرتو و اشعه ی خورشيد بوده باشد. ببينيد من چند استدلال آوردم که هر کدام وسوسه انگيز و شبه علمی هست و هر کدام هم ديگری را نقض می کند. تاريخ را با همين فرضيه ها ساختند. |
لالا | 06.01.2013 - 04:12 | ||
[۱] من با آقای جبران کاملا موافقم که بستن اصالت پشتونها در منطقه یی بنام "پارت" يک ادعای غیر واقعی میباشد. اگر صرفا به سنگ نبشتۀ کنیشکای کبیر در رباطک دقیق شویم٬ خواهیم دید که زبان پشتو هنوز از زبان دری انشعاب نکرده و اینهمه در عصر ساسانیان ایران همزمان میشود که مابعد اشکانیان بوده است. "پارت" اساسا به سرزمینی اطلاق میشده که گویا اشکانیان برآن حکومت میرانده اند. اما جالب اینست که یگانه ثبوت و دلیل بر موجودیت "پارت" همین اشکانیان میباشند که خود اصلا در تاریخ٬ هیچ چاپ پا ندارند. شهنامه در باب آنها خموش و مستشرقین آن دوره را سلوکی میخوانند. [۲] هرودوت مورخ قلابی است. او در تمام زنده گیش٬ حتی از شهر آباییش بيرون نرفته است. آثار او را بخوانید تا ببینید که سراسر قصه های دیو و پری میباشد. مورخان مغرض قرون ۱۸ به بعد٬ تمام جعلکاری های تاریخی خود را از قلم او بیان میکنند. [۳] حسن پیرنیا از نویسنده گان شعوبیۀ ایرانیست که او همراهنش٬ نشسته و برای ایران و منطقه٬ تاریخ جعل میکنند. [۴] لطفا به این جمله توجه کنید: "هر چند باباجان غفوروف دربارهی نژاد و نسب پارتیان توضیح مفصلی نداده است، اما از نوشتههایش دربارهی پارتیان روشن است که پارتیان قوم باختریییست".آیا مضحک نیست که باباجان توضیح نمیدهد٬ اما شله است که پارتیان قوم باختری است؟ [۵] معلوم میشود که داکتر صاحب یمین هم٬ نصوار خود را چپه انداخته باشند; که نخست پارتیان را در سگستان برده تذکرۀ سکایی میدهند٬ سپس آنان را از زرنج کشیده به بلخ میآورند و آنگه برای همهٔ آنها تکت گرفته ایشانرا به فارس شلیک میکنند. اما هرگز دلیل اینهمه لطف و زحمات خود را بیان نمیکنند که چرا. [۶] دانشنامۀ آریانا باید درین مورد تجدید نظر کند وگرنه٬ ماهیت علمی خود را از دست میدهد. |
حامد | 06.10.2012 - 00:29 | ||
فارسی متعلق به همه کسانی است که به آن تکلم میکنند نه دولت ها |
نادر نورزائی | 26.11.2011 - 07:41 | ||
تاریخ را همیشه فاتحان وزورگویان می نویسند و تاریخ افغانستان هم از آن مستثنی نیست. ما می بینیم که در تاریخ های اروپائی و امریکایی درباره اقلیت ها دروغگوئی شده ویاازنام افتاده اند. فقط نظام علمی و دیموکراتیک واقعی می تواند تاریخ را باز نگری کند و تصویری درست تر به نسل جوان بدهد که ماازآن نظام هنوز فرسنگ ها بدوریم. ولی اینرا هم بدانیم که هیچ قومی ویا تباری ویا نژادی بر دیگری امتیازی ندارد و انسان درکل موجودیست که همیشه غلام زور، زر و زمین بوده است و برای توجیه رفتارش خودرا ازدیگران جدا کرده وبه آنها ظلم را رواداشته. به امید آن روزی که مردم در جغرافیای کشور ما فقط به دانش و فرهنگ تکیه کنند ونه به سنت های گذشته وارزش های قرون وسطائی.این هم بزودی میسر نخواهد بود چون علم و هنر زحمت وزمان می خواهد، ولی متاسفانه بیشرت شاگردان مکتب ها و دانشگاه ها ها فقط می خواهندقباله ی روباهی را بدست داشته باشند و آنقدر خودرا نمی خواهند زحمت بدهند. این هم مربوط به روانشناسی ما می شود که شرحش کتابی لازم داردواین جایش نیست. |