سخنرانی در همایش بزرگداشت از ٧٨ مین زادسال محمد طاهر بدخشی
٢ جوزا (خرداد) ١٣٩٠
محمد طاهر بدخشی، از بنیادگذاران جمعیت دموکراتیک خلق -که پسانترها، حزب دموکراتیک خلق افغانستان نامیده شد- شمرده میشود. بدخشی، در کنگرۀ مؤسس حزب که به روز یازدهم ماه جدی سال 1344 در کابل برگذار شد، پس از نورمحمد ترهکی و ببرک کارمل، بیشترین آراء را به دست آورد و به حیث جوانترین عضو کمیتۀ مرکزی این سازمان سیاسی شناخته شد. بدخشی، در آن هنگام، سی ساله بود و نشست کنگرۀ مؤسس را هم، او گردانندهگی میکرد. در این نشست، هفت تن عضویت اصلی کمیتۀ مرکزی را به دست آوردند.
چنانکه همهگان میدانند، این سازمان سیاسی- با پیروی از آموزههای حزب کمونیست اتحاد شوروی- تضاد اصلی را در کشور ما، تضاد طبقاتی میدانست و این تضاد را، در مناسبات میان زمینداران بزرگ و دهقانان بیزمین و کمزمین، جستوجو میکرد و بر آن بود تا این تضاد را از میان بردارد.
این که این حزب چی راهی را پیمود و چی کارنامههایی از خود به یادگار گذاشت، مسایلی هستند دیگر که ما- در این لحظه- با آنها کاری نداریم؛ امّا، نکتۀ مهم این است که محمد طاهر بدخشی، در همان هنگام، این طرح را پیشنهاد کرد که تضاد اصلی در کشور، تضاد میان قوم حاکم و اقوام دیگر این سرزمین است.
طاهر بدخشی، بدین باور بود که حاکمیتهای خودکامه در میهن ما- به ویژه در هفتاد، هشتاد سال پسین- با پرداختن به سیاستهای غیر ملی و نادرستشان، تضادی را میان اقوام کشور به میان آوردهاند و همین تضاد، فرایند ملت شدن مردمان این مرز و بوم را، با مانع رو به رو ساخته است.
طاهر بدخشی به این برآیند رسیده بود که حاکمیتهای خودکامه - به ویژه در هفتاد، هشتاد سال پسین- چند اصل را، همچون ستونپایههای این سیاستهایشان، پذیرفته بودند. این اصلها را -رویهم رفته- میتوان چنین فشرده ساخت و برشمرد:
1. مسلط ساختن پشتونها بر اقوام دیگر، از راهها و با شیوههای گونه گون، از جمله با جاگزین ساختن آنان همراه با امتیازات و تسلط، در بخشهای غیر پشتوننشین. این کار، در بسیاری از حالات، به غضب زمینها و چراگاههای مردمان بومی انجامیده است.
2. هویّتزدایی از اقوام غیرپشتون در کشور. بدین معنی که این حاکمیتهای خودکامه، کوشیدهاند تا هویت و تبار اقوام غیرپشتون را در این سرزمین نادیده انگارند و به آن ارجی نگذارند.
3. کمبها دادن به حضور تاریخی و فرهنگی اقوام غیرپشتون در این کشور و نادیده گرفتن دستآآاسیمبنتیبآوردهای تاریخی و فرهنگی این اقوام.
4. کوشش در راستای تک قومی جلوه دادن کشور با شیوههای گوناگون؛ از جمله، پشتو ساختن نامهای تاریخی -جغرافیایی و نیز اجباری ساختن آموزش زبان پشتو. در همین روند بود که مسألۀ پشتونستان به میان آمد و نام پشتونستان ساخته شد.
5. ترویج گونهیی از تاریخ نویسی که کشور ما را یک واحد مستقل و جداگانۀ تاریخی -فرهنگی و بدون پیوند با همسایهگان- به ویژه همسایهگان شمالشرقی، شمالی، شمالغربی و غربی- به نمایش در آورد. در همین فرایند، تنها پیوند را با مردمان آن سوی مرز خاوری میشناخت و ارج میگذاشت.
طاهر بدخشی، بدین باور بود که کاربرد چنین شیوهها و شگردها، اقوام غیرپشتون را، به مردمان درجه دوم و درجه سوم، مبدل ساخته است و همین وضعیت، خصومتهای قومی را در کشور به میان آورده است و نیز جهانیان را از توجه به حضور تودههای عظیمی چون هزارهگان، ازبیکان، تاجیکان، ترکمنان، بلوچان، نورستانیان و دیگران در این سرزمین، باز میدارد.
حال آن که، این تودههای بزرگ، در این مرز و بوم، حضور نمایان تاریخی -فرهنگی داشته اند و دارای دستآوردها و نمودهای فرهنگی- اقتصادی درخشان و چشمگیری بودهاند. برهمین بنیاد بود که ما پسانترها دریافتیم که تا دهۀ شصت هجری خورشیدی، نه تنها هیچ کسی از ملا فیض محمد هزاره و کتاب سترگ او یادی نمیکرد و جایگاه بلند علی شیرنوایی و محمود کاشغری و مخدوم قلی فراغی را درست نمیشناخت، بل، پدیدههایی که در گسترۀ جهان ارجُمند و شناخته شده بودند- چون تاریخ بیهقی، شاهنامه فردوسی، دیوان شمس و مثنوی خداوندگار بلخ و غزلهای حافظ- در این کشور هرگز به چاپ نرسیده بودند.
به هر صورت، در آن زمان، رهبران جمعیت دموکراتیک خلق، با این طرح طاهر بدخشی مخالفت کردند. این رهبران، میگفتند که چون تضاد طبقاتی از میان برداشته شود، تضادهای میان اقوام، خود به خود ناپدید خواهند گشت. وامّا، طاهر بدخشی نیک دریافته بود که پس از گذشت نیم سده از انقلاب سوسیالستی اکتوبر، تضاد میان اقوام و ملیتها، در اتحاد شوروی، همچنان پابرجا و حل ناشده مانده است و رویدادهای دهۀ نود میلادی، این یافتۀ طاهر بدخشی را نیز درست ثابت کرد.
طاهر بدخشی، از جمعیت دموکراتیک خلق کناره گرفت و گروهی را به میان آورد که از سوی مخالفان- شاید هم به تحقیر- ستمی نامیده شد. در آن زمان، فراوان بودند کسانی که میگفتند ستمیها با قوم پشتون خصومت میورزند و امّا، این برداشت، برداشت نادرستی بود؛ زیرا طاهر بدخشی و همراهان و پیروان او، با هیچ قومی از اقوام کشور، سر دشمنی نداشتند. طاهر بدخشی، تنها برابری اقوام این سرزمین را میخواست و آرزو داشت که فرهنگها و هویتهای تمامی اقوام این سرزمین باید حرمت گذاشته شوند و همه شهروندان کشور، باید همتراز و برابر باشند.
طاهر بدخشی، بر سر همین آرمان والا، جانش را از دست داد و گروه بدسگال و سیهکردار ترهکی - امین، او را به شهادت رسانید.
این، پس از برافتادن دولت نجیب الله و سرازیر شدن نیروهای جهادی به کابل بود که جنگهای قومی در کشور- به ویژه در پایتخت- شعلهور شدند و آن تضاد میان اقوام که طاهر بدخشی میگفت، چهرۀ زشتش را، آشکارا، نشان داد. اقوام به جان همدیگر افتادند و خون همدیگر را ریختند- اقوامی که همه مسلمان بودند و یک خدا و یک پیامبر و یک کتاب داشتند.
پس از آن هم، گروه طالبان و کشتارهای گروهی و کارنامههای بیدادگرانۀ آنان، در بسا از بخشهای کشور، بر درست بودن دریافتههای طاهر بدخشی، مُهر تأیید گذاشتند.
در بارۀ این جنگها، سخنهای بسیاری گفته شدهاند و نبشتههای بسیاری پدید آمدهاند و امّا -به باور من- اگر این جنگها موشگافانه بررسی شوند، روشن خواهد شد که یکی از انگیزههای اصلی این نبردهای ویرانگر، تلاش قومی بود برای حفظ قدرت و نیز کوشش اقوامی بود که میخواستند -از پس زمانههای دراز- حضورشان را در تاریخ و جغرافیای این سرزمین ثابت سازند و هویتهای تباری و فرهنگیشان را، به نمایش گذارند.
امروز که برای یادبود از هفتاد و هشتمین سالزاد طاهربدخشی، در اینجا گرد آمدهایم و همایشی را زیر نام "سیر تفکر ملی در افغانستان" برگذار کردهایم، جا دارد که به اندیشههای رسا و ژرف این شهید مردم دوست، زهی و آفرین گوییم و نیز جا دارد که گذشتهها و سیاستهای حاکمیتهای گذشته و کنونی را، به بررسی گیریم و بازخوانی کنیم.
تاریخ سرزمین ما -به ویژه تاریخ معاصر سرزمین ما- به باز اندیشی و باز نویسی نیاز دارد. باید به این نیاز بنیادین زمان پاسخ گفت. این وظیفۀ ملّی تاریخ نویسان ملّی و روشن اندیش ما است.
این مقولۀ ملّی نیز، از مقولههایی است که در کشورما، تعریف دقیقی نداشته است و حاکمیتهای خودکامه و قومگرا، با کاربرد نادرست این مقوله، آن را بیروح و بیجان ساختهاند. باید معنای درست و دقیق این گوهرواژۀ گرامی را دریافت و در پرتو اصلها و ارزشهای جهانپذیر و دموکراتیک، آن را بازشناخت و به این واژۀ ورجاوند، جانی تازه بخشید و معنای امروزین و دانش بنیاد آن را پذیرفت و باور کرد.
رهنور زریاب
28 دلو (بهمن) 1389 - کابل
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
Mirzaii | 24.05.2011 - 14:29 | ||
drood bekaran khidmat ustad sikhan wa danish,Zaryab girami taqdim karda,tandrosti wa tawanmandi walatare baraitan az khodawand jan u khirad ,orzoomandam.Ofarin bar shoma ki ba did rooshan wa shonakht drost , ba masala nigoh karded wa fshorda wa asarai jan matlab ra ba diqat bayan farmudaed. Omed ast ki chashmhai ta imrooz kam bin wa guoshhai ta imrooz no shnawa ra , bina wa shnawa gardanad. Suadat yartan. |
حاجی اخگر- کانادا | 23.05.2011 - 22:19 | ||
استادبزرگوارومبارزخستگی ناپذيرداکترکينگ افغانستان توماية اميدوافتخارماهستی هميشه دعاميکنيم که ازگزندروزگارمصئون باشی ودرحفظ وامان الهی چون درين عالم پرازديووددانسانم أرزوست |