عدالت اجتماعی چیست و در جامعه افغانی چه تعبیر میشود
١٥ حمل (فروردین) ١٣٩٠
مهم نیست که چه تعریفی از عدالت اجتماعی داشته باشیم بلکه مساله بر سر تحقق عدالت اجتماعی است. مهم آینست که عدالت اجتماعی را با هر تعریف و هر منشایی متحقق کرد تا بتوان از خشونت ناشی از نابرابریهای اجتماعی و ابزار انگاشتن انسانهای دیگر جلوگیری کرد. اما اينكه تحقق عدالت اجتماعي تا چه اندازه ميتواند در تحقق وحدت ملي نقش داشته باشد، در قدم اول بايد به اين نكته توجه كرد كه جه چيزي وحدت ملي را در يك كشور به چالش مواجه ميسازد؟ در هركشوري ممكن عوامل متعددي باعث شود كه وحدت ملي به چالش هاي متعدد دچار گردد، اما در افغانستان آنچه وحدت ملي را به چالش هاي متعدد مواجه ساخته است، نبود عدالت اجتماعي در ساختار قدرت ميان اقوام و تقسيمات ملی است.اين مسئله در گذشته سبب شده بود كه اقوام مليت هاي موجود در افغانستان بدون آن كه به يك هويت سياسي ملي و يك ملت واحد تشكل پيدا كنند گرفتار رفتار ها و بافتارهاي قومي و قبيلوي گرديدند.
با درك اين واقعيت توسعه سياسي را در سايه عدالت اجتماعي براي رسيدن به يك ملت واحد افغاني هدف مبارزاتي خود قرار بدهیم. ما بر اين باور باشیم که کتمان هويت سياسي و اجتماعي برخي اقوام نميتواند مشکل اين کشور را حل كند،افغانستان در صورتي ميتواند به سوي امنيت و آرامش گام بردارد و به رفاه و آسايش و پيشرفت علم و دانش برسد که مردم اين کشور به وحدت ملي برسند. ملت واحد و مبتني بر عدالت اجتماعي در هر جامعه، يک ضرورت ميباشد و زماني تحقق مييابد که افراد آن جامعه به اراده مشترک رسيده و احساس تعلق به سرزمين واحد و مشترکات تاريخي، فرهنگي و عنعنوی، آنان را گردهم آورده باشد.
به نظر اکثر روشنفکران افغانی اختلاف و نفاق ملي مانع عمده در راه ايجاد ملت واحد افغانی، توسعه سياسي و گسترش علايق ملي دانسته و معتقد هستند، تا زماني که نخبگان سياسي جامعه ما از دلبستگيهای نژادی و گروهي خود دست بر ندارند، محال است که وحدت ملي و يک ساختار سياسي فراگير و فراقومي و فراجناحي در افغانستان به وجود آيد. تحقق عدالت اجتماعي را يگانه راهكار عملي براي برون رفت از بحران افغانستان مي دانند، اما مفهوم عدالت اجتماعي در انديشه ما ار ساختار گسترده اي برخورداربوده كه ميتواند ضامن تحقق و بقاي وحدت ملي ميان مردم چند قومي افغانستان باشد.
ما براي رسيدن به عدالت اجتماعی دو شرط اساسي را مطرح مینمایم. اول باید افراد متخصص و مسلکی را در صحنه ظاهر نمایم. دوم اینکه ظوابط را معیار کاری خویش قرار بدهیم وان هم طوریکه بدون در نظر داشت مصلحت های قومی و سمتی و اقلیتی در غیر آن عدالت اجتماعی در افغانستان پیاده نخواهدشد. اما با مسخ کردن مفاهیم و ارزشهای والای تاریخی و ملی مانند اخلاق ، مذهب ، مردم سالاری و دموکراسی ملموس ترین عوارض ورسوبات این پروژه ایجاد مراکز گوناگون قدرت در بدنه بیرونی و داخلی نظام مافیائی است که با داشتن منافع گوناگون و متضاد در قلمرو جغرافیاوی بنام افغانستان به مشاهده میرسند . يا از ميان انواع نسبتهاي ممكن، كدام نسبت را ميتوان بر ديدگاهها و تفسيرهاي ديگر از حيث عقلاني ترجيح داد؟ و در نهايت اينكه چگونه و تحت چه شرايطي صلح و عدالت اجتماعی در تعارض با يكديگر قرار ميگيرند؟
اولين و اساسي ترين دشواري براي يافتن پاسخ صلح و روشن به پرسشهاي بالا از ابهام در مدلولات عدالت و صلح ناشي ميشود. عدالت اجتماعی و صلح در عين اينكه از جمله ارزشهاي آرماني و جهانشمول به حساب ميآيند از حيث معاني و مدلولات، دچار ابهامهاي گوناگون است. به بيان ديگر، اگر اصل مفاهيم عدالت و صلح در همه ديدگاهها و روايتها اصلي فضايل اخلاقي را تشكيل ميدهند، اما تفسير و تأويل هاييكه از آنها وجود دارد، گاهي بيانگر معاني و مدلولات متضاد نيز است.
منظور از صلح چيست و چگونه ميتوان عدالت اجتماعی و صلح را به گونه اي تفسير و تأويل كرد كه به صورت حداكثري با يكديگر قابل جمع باشد؟به رغم تمام تكثر منظرها و تفاوتهايي كه در مدلولات مفاهيم عدالت اجتماعی و صلح وجود دارد، آنچه كه در آن ترديدي وجود ندارد اينست كه عدالت اجتماعی و صلح جزئي از فضايل اخلاقي بشر است. يعني هيچ نظام اخلاقي وجود ندارد كه در آن عدالت اجتماعی و صلح به مثابه ارزشها و كمال مطلوبهاي آرماني وجود نداشته باشد. علاوه بر اين، از ديدگاههاي ديني نيز عدالت اجتماعی و صلح از مهمترين اركان نظام اخلاقي ديني به شمار ميآيد. فراتر از آن پرسشي كه مطرح است اين است كه آيا اساساً صلح بدون عدالت اجتماعی ممكن است؟ به بيان ديگر مسأله اصلي در باب نسبت عدالت اجتماعی و صلح نه رجحان يكي بر ديگري است و نه تعارض آنها؛ بلكه مسأله اصلي امكان مصالحه در نبود عدالت اجتماعی است.
در افغانستان بعد از طالبان اگرچه تغييرات جدي و اساسي به وجود نيامده است و خصوصاً در حوزه نهادسازي و برنامه هاي اقتصادي، پيشرفت و دستاوردهاي ملموسي وجود نداشته است. اما به رغم همه اينها، نميتوان از برخي دستاوردهاي مردم افغانستان طي اين سالها به سادگي نا دیده بگیریم . آزاديهاي مدني، گسترش رسانه ها، فعال شدن مكاتب و دانشگاهها و امثال آن، از آن جمله اند. آيا ميتوان جامعه اي را تصور كرد كه از همه آزاديهاي مدني و حتي حق درس خواندن و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي زنان و دختران اين جامعه نام برد، ديگر اينكه تجربه تاريخي جامعه افغانستان به خوبي نشان ميدهد كه قرباني كردن عدالت به معناي زوال انسانيت و فضايل اخلاقي در جامعه بوده است. بنابر اين، تحقق مصالحه ملي مستلزم پيششرط ها و تمهيداتي است كه بدون آنها سخن گفتن از مصالحه واجد هيچگونه معني معقول و قابل توجيه نيست.
آيا بدون رسيدگي عادلانه به اين جنايتها و فاجعهآفريني ها ميتوان انتظار داشت كه جامعه افغانستان صلح با طالبان را تحت هر شرايطي بپذيرد؟ به نظر ميرسد كه پاسخ آشكارا منفي باشد. زيرا صلح بدون عدالت اجتماعی صلح نيست؛ بلكه تنها پاك كردن صورت مسئله است. و واضح ترين معني آن اين است كه صلح امروز چيزي فراتر از تمهيدي براي جنگهای فردا نمیتواند باشد. زمانی که از من خواسته شود در این باب چیزی بگویم تصورم بر این است که چیزی برای گفتن درباب عدالت اجتماعی ندارم. به شما خواهم گفت که من واقعا چیزی درباره عدالت اجتماعی نمیدانم. چرا که در شرایط امروزی در افغانستان همه شعار از عدالت اجتماعی میزنند و در عمل چیزی دیگریست به طور نمونه میتوان نام ببرم که اقلیت ها هم در افغانستان جز از مردم افغانستان بوده و همه موارد با مردم و حکومت فعلی که میتوان هم مشروع و هم نا مشروع نام برد شرک است ولی عدالت طوری در نظر گرفته شده است که نمیتوانم از عدالت اجتماعی نام ببرم. ولی زمانیکه از عدالت اجتماعی هم اگر نام گرفته میشود باز هم بی عدالتی میکنند عدالت را بر اساس قدرت های گذشته و موقف مالی و روابط موقفی تامین میکنند و کسانیکه تا امروز از نظر مالی در یک موقف پاین بوده موفق نشده که از عدالت اجتماعی بهره برداری نماید و همه روزه مایوس شده و از نام ویا کلمه عدالت اجتماعی طرز استفاده این کلمه متنفر میشوند.
بنابراین حرفهای خود را اینگونه به پایان میبرم؛ عدالت مسالهای نیست که فقط درباره آن فلسفهبافی کنیم. عدالت اجتاعی مسالهای نیست که ساعتها درباره آن بحث انتزاعی کنیم. عدالت اجتماعی مسالهای نیست که بر مبنای آن غرب را متهم کنیم . باید متوجه باشیم که زمان به نفع ما نمیگذرد. هر چه بیشتر به بخشی از جامعه توجه کنیم مجبوریم جای دیگری را با خشونت رها کنیم.
زیرا در پیام حضرت پیامبراسلام مسأ له تساوی عمومی تمامی انسانها ، بصورت یک واقیعت عینی و علمی بیان گردیده است که این گونه برابری وعدالت بر مبنای یک فلسفه علمی و یک مکتب فکری استوار است . البته مفهوم پرادوکسیالی که درباره تعریف و تفسیر سنتی « عدالت و برابری» از تحلیل ها و برداشت های بسیاری از دانشمندان و فلاسفه جهان معاصر بوجود آمده ،بدون هرگونه تردید که از افکار و اندیشه های فلاسفه نامدار یونان چون ارسطو ، سقراط و افلاطون الهام یافته است .
و آنچه که برخی از فلاسفه جهان اسلام مانند شهید مطهری با الهام از اندیشه های ارسطو فیلسوف و دانشمند معروف یونانی که بیشترین اثری را برمتون دینی و فلسفی مسلمانان بویژه فلاسفه و دانشمندان معاصرجهان اسلام داشته است بصورت بنیادی در بینیش فلسفی ارسطو آن حکیم نامدار یونان قدیم نهفته است و ریشه این بینیش معیوب را در نگاه فلسفی ارسطو نسبت به انسان و هستی باید جستجوکرد ،انسان ها مساوی خلق نه شده و برابر نیستند و رگه های این پدیده درموجودیت و طبیعت آفرینیش و حیات اجتماعی انسان محرز است.
ارسطو باور داشت و اساسأ برده گی و بندگی در بخشی از افراد انسانی را طبیعی و منطقی میداند به اساس تیورئی فلسفی ارسطو « غلامان و برده گان آزاد خلق نشده و در طبیعت غلام و برده خلق شده اند .» از آنجای که این تیورئی معیوب بر تمامی قضاوت های ما در تاریخ و جامعه اثرمستقیم دارد لهذا قضاوت انسان ها بویژه فلاسفه و دانشمندان جامعه بشری را در حوزه شیوه و روش حکومت داری و مدیریت جامعه یعنی« دموکراسی و مردم سالاری » را فاسد و عامل انحطاط و آشفتگی می داند ،
بزرگترین کاری که فقهای نظام طبقاتی گذشته و تاریخی کرده اند توجیه راست گرایانه احکام و احادیث و آیات است و رندانه ترین و آخرین شاهکاری !!که درزمان معاصرو در همین زمینه صورت گرفت اظهارات جلالتمآب حضرت صبغت الله مجددی یکتن از روحانیون به نام و معروف جامعه افغانی است که حین اجرای مراسم تحلیف اعلیحضرت حامد کرزی بزبان آورد ، و انتصاب حامد کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان را یک امر الهی خواند وبرای اثبات این داعیه کاذبانه خود به آیه های از کلام خدا متوصل شد و با اشاره به یکی از آیه های قران پاک چنین گفت : قُلِ اللَّـهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ سوره آل عمران آیه ۲۶ بگو: «بارالها ! مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی؛ و هرکه را بخواهی خوار میکنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری. (٢٦) شاید ولزومأ جلالتمآب حضرت مجددی این عارف« بی خانقاه زمان !!» علاوه بر اینکه باورهای اصلی اش راحکایت میکرد آخیرأ و در استانه ای انتخابات ریاست جمهوری با بازگشت از یک مسافرت نسبتأ مجلل کاری و تفریحی طی یک کنفرانس مطبوعاتی برای نخستین بار «واژه استخاره» را در حق اعلیحضرت حامد خان کرزی بکار گرفت . ودر محضر ده ها خبرنگار و روزنامه نویس داخلی و خارجی اعلام کرد که من در رابطه به قضیه انتخابات افغانستان دست به استخاره بردم و از جانب خداوند بر من الهام شد که حامد جان کرزی را به مقام ریا ست جمهوری افغانستان بر گزینم .!!
تجارب مکانیکی جامعه شناسانه راجع به این سیستم مافیائی در افغانستان و جهان نشان میدهد که مغائر به مقتضات زمان و نهاد ینه سازیی شاخص های علمی در جامعه هرگاه عارضه ای و معضله ای در بخشی از جامعه و یا هم نقطه ای از جغرافیای کشور به مشاهده برسد بدون اندکترین تعللی از شیوه عنعنوی مدیریت بحران در کشور یا همان میتود قرون ؤسطی ای « تطمیع » رجال و شخصیت ها استفاده اعظمی بعمل می آید .
مفهوم عدالت اجتماعی به معنایی متفاوت با معنای آن در دوران باستان در اوایل قرن ۱۹ مطرح شد، به این خاطر عدالت امری اجتماعی است كه با كیفرها و مجازات حقوقی سر و كار ندارد بلكه بیشتر به سعادت و رفاه اجتماعی می پردازد. هوفه معتقد است عدالت اجتماعی در معنایی از آن، با مشكلاتی ربط پیدا می كند كه در قرن های ۱۸ و ۱۹ مطرح شدند و یا بیش از پیش مورد توجه قرار گرفتند كه از نمونه آن می توان به بیكاری، درماندگی در دوران بیماری و سالخوردگی، محرومیت از آموزش حرفه ای و حتی فقر و تنگدستی را نام برد.
چرا كه «از دیدگاه فلسفه سیاسی، عدالت صفت نهادهای اجتماعی است نه صفت انسان و اعمال او. منظور از عادلانه بودن نهاد اجتماعی این است كه حقوق و مسئولیت ها، قدرت و اختیارات، مزایا و فرصتهای وابسته به خود را عادلانه توزیع كند. با توجه به این مقدمه به تعریف عدالت و عدالت اجتماعی از نظر صاحبنظران دیدگاه های گوناگون می پردازیم. دیویدگانیر و ژان ناروسن كاركرد عدالت را ایجاد ابزارهای اجتماعی میدانند كه مردمی كه اصولاً در پی نفع خود هستند را قادر می سازد روابط بهتری با هم داشته باشند.
گروه اول عدالت را به مثابه بی طرفی و گروه دوم به مثابه منفعت متقابل تلقی می كنند. سیسرون نیز از جمله اندیشمندانی است که چنین تعبیری از عدالت اجتماعی را ارائه کرده است. وی بر خلاف اندیشمندان یونان باستان که تلقی طبیعت گرایانه (و تناسب با طبیعت) داشتند، معتقد است که عدالت اجتماعی هیچ چیز نیست جز مساوات. وی بر این باور است که انسانها برابر خلق شده اند پس جوهر عدالت اجتماعی نیز برابری است. این تعبیر از عدالت اجتماعی در قرن بیستم در کتاب نظریه عدالت جان راولز آمده است. از نظر وی عدالت اجتماعی به مفهوم بی طرفی است و زمانی عدالت اجتماعی تحقق می یابد که دولت بی طرف باشد. جان راولز در کتاب خود دو اصل را به عنوان اصول عدالت اجتماعی مطرح می کند:
هر کس باید از حقی برابر، متناسب با گسترده ترین نظام کلی آزادیهای اساسی که با نظامی مشابه از آزادیها برای همه سازگار تر باشد، برخوردار باشد. نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی باید به گونه ای تنظیم شود که اولاً، بیشترین منفعت را برای کم بهره ترین افراد، در بر داشته باشد. ثانیاً، مناصب و مشاغل، تحت شرایط مناسب و متناسب با نظام فرصتهای برابر در دسترس همگان باشد.
همان گونه که ملاحظه می شود اصل اول دربارة آزادی و برابری استفاده از آزادیهای اساسی و اصل دوم درباره نابرابریها است. از نظر وی، بی عدالتی تنها آن دسته از نابرابریهایی است که به سود همگان نباشد. بنابراین، هر چند که در مفهوم عدالت اجتماعی، برابری فرصتها و شرایط و بی طرفی به عنوان رکن اساسی آن به رسمیت شناخته شده است، از نظر جان راولز، برخی از نابرابریها (نابرابریهایی که به سود همگان باشد) نیز پذیرفته می شود. مفهوم و ابعاد عدالت اجتماعی برابری و مساوات برابری از مهم ترین ابعاد و بلکه اصلی ترین معنای عدالت است.
معنای برابری این است که همه افراد صرف نظر از ملیت، جنس، نژاد و مذهب، در إزای کار انجام شده از حق برابر به منظور استفاده از نعمت های مادی و معنوی موجود در جامعه برخوردار باشند. از واژه عدالت در کتابهای لغت، معنای متعددی ذکر شده است؛ که مهمترین آنها، تساوی، مساوات، درستی و حقانیت است. به عنوان نمونه راغب اصفهانی می نویسد: عدل تقسیم کردن به طور مساوی است . ابن منظور نیز در کتاب لسان العرب، عدل را به درستی و حقانیت معنا کرده و آن را در برابر جور و ظلم قرار میدهد. امید که هیت رهبری و تیم حاکم بر جامعه افغانی قادر شود انچه که قابل قبول بر همه اقشار جامعه باشد تطبیق گردد.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
هادی | 30.05.2021 - 09:19 | ||
ایجاد ثبات و ارامش در یک مجموعه و یا جامعه را عدالت میگویند و نسخه ثابت ندارد و با تغییر شرایط فرق میکند. وضع و بازنگری قوانین بروز(حداقل 15ساله) و مورد قبول اکثریت (اهل مطالعه) و اجرای صحیح و نظارت مردمی و مستقل از قدرت حاکمه(دولت)، مهمترین زیرمجموعه های عدالت اجتماعی هستند. هیچ قدرت ماندگار و ثابت نمیتواند عادلانه عمل کند زیرا برای ماندگاری مجبور است پستهای مهم را براساس وفاداری نه شایستگی، تقسیم کند. |
مهدی اکبری | 21.10.2020 - 04:18 | ||
لطفا درباره عدالت اجتمای نظر بدین ممنون |
رامز سهرابی | 22.09.2020 - 10:23 | ||
من احمد رامز سهرابی از کشورافغانستان درباره عدالت اجتماعی معلومات مزید میخواهم سپاس |
مریم | 17.02.2020 - 06:10 | ||
تشکر از نظر .دیدگاه شما درباره عدالت اجتماعی |
صافی | 17.07.2019 - 18:30 | ||
نبشته را تا اخیر مطالعه نمودم ولی تا پایان نفهمیدم که آقای جویا میخواهد عدالت اجتماعی تحقق یابد و یا برابری اجتماعی? |
Manizha❤️ | 27.03.2019 - 20:01 | ||
سلام من منیژه استم از افغانستان من میخواهم راجع به امی درس ها معلومات پیدا کنم شما چی نظر دارین |
سالار | 27.11.2015 - 20:32 | ||
ابتدا جا دارد که از شما برادر عزیز تشکری نمایم بابت خدمت تان ، همانگونه که دکتور شهید مطهری عدالت و یا عدل را پایه بر اجتماع میداند، و هیمن عدالت است که تمام موارد و نظریه های دیگر را در کشود تحکیم میبخشد تا نظم و نظام مورد قبول همه حکم فرما گردد. باز هم بخاطر نوشته تان تشکری میکنم و خداوند قلم تان را استوار داشته باشد. در افغانستان به استثنای این که عدل و عدالت وجود ندارد، این مکاران و ابلیسان مردم این کشور را آنفدر ساده و بی حرکت یافتن که همان خواسته ها و کارهای غیر عادلانه شان را جامه قرانی میپوشان اند. خداوندا اول به این نوع آدم ها البته تمام سیاست مداران به استثنای جند نفر در افغانستان یکسان هستند، توفیق عنایت کن و در دل شان رحم بی انداز که بیش از این ملت بیچاره را به خون و خاک نشان اند، اگر این ها اصلاح نمیشن به ملت غیرت و شچاعت نصیب کن که تا سرنوشت این ها ره مانند سرنوشت قزافی بسازند. |