کهن جنگ تمدن
۱۵ جدی (دی) ۱۴۰۳
نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن
بـرای خــاطــر آزردۀ مـا دلـنـــوازش کن
خمـوشـی در گلـوگاه تـرنّـم عـقـده میبندد
نی خشـک نیستان کهن برگیروسازش کن
اگر دشمن نمیدانـست قدر و قیمت انسـان
به لطف ومهربانی غرقۀ بحرعزازش کن
به تاریکی فتاده میهـن از جهل ستمکاران
به نور دانش وعقل ومدارا سرفرازش کن
اگـر مام وطن را پیش فـرزنـدان او کشتند
بـرای نسـل فـردا قـصـۀ زلف درازش کن
نمیرد اشیاق و عشق و ارمان دردل انسان
برآرد سر زخاک تیره میهن باز نازش کن
زعزم طاهرویعقوب و مسلم قصهها گویند
بخـوان شهنامۀ فـردوسـی و یاد ایازش کن
سیاوش تا زآتش بگذرد دل را قوی گردان
کجی وراستی را پیش چشم دل ترازش کن
اگر دل راه و رسـم پاکبازان را بـرد از یاد
درون مجـمــر پاکـیـــزۀ آتـش گــدازش کن
حقیقت در نبرد حـق و باطل پرفـشان گردد
کبوتر را به جنگ لاشخواران شهبازش کن
وطن ازهریک ما بهر آزادی کمک خواهد
اگر فرزند اهلی جان ودل نذر و نیازش کن
به میدان عمل جولان کن و گپ حقیقت گو
چـو اجـداد دلاور خویشتن را جانبازش کن
ز کین آزمندان و جهانخواران شـدیم ویران
به خود شو متکی و تیشه بربنیان آزش کن
کییف وکابل و لبنان وشام و غزه شد ویران
توان آسیا را چیره برهر تاخت و تازش کن
دوباره جاهل و عفریت افراطی کنند تولید
کهن جنگ تمدن را زنو ساز وترازش کن
جهان ترکیب ونقش تازه دراذهان می بندد
خردرا آشنا درپیچ وتاب ورمزورازش کن
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته