داعیه و منازعۀ دیورند

۱۳ عقرب (آبان) ۱۴۰۳

دو صدو دو سال بعد هم هنوز (از 1821 تا حالا 2024) داعیه بر سر آنسوی دیورند، از سوی این سوی دیورند یعنی افغان ها و افغانستان، ناروشن است:

استقلال پشتون ها و تشکیل کشور مستقل از پاکستان؟

 برگرداندن خاک های از دست رفته و الحاق آن به افغانستان؟

 تشکیل یک کشور واحد از دو طرف خط دیورند یا همان لوی افغانستان؟

کسب اختیارات بیشتر برای پشتون ها در دولت فدرال پاکستان؟

حتی اگر مدعیان این داعیه ادعای صراحت و قاطعیت را در مطالبات خود داشته باشند، آنها هیچگاه استراتژی و برنامۀ روشن با  ابزار و زمینه های دسترسی به آن داعیه ارائه نکرده اند:

این داعیه را از نظر حقوقی به مجامع و سازمان های معتبر بین المللی و منطقه ای نبردند و برای این داعیه، دوسیه یا پرونده ای باز نکردند.

برای رسیدن به این داعیه دست به اسلحه و جنگ نبردند و به خصوص پس از تشکیل پاکستان که کشور و دولت پاکستان طرف اصلی این دعوا قرار گرفت، افغانستان و مدعیان این داعیه هیچگاه به پاکستان لشکر نکشیدند تا اگر بازگرداندن خاک های از دست رفته از راه دیپلوماتیک و راه های حقوقی عملی نیست، از راه نظامی محقق شود.    

فقدان برنامه و استراتژی در داعیه و منازعۀ دیورند و ابهام در آن از سوی دولت افغانستان به خصوص پس از سال 1949 که شورای ملی این کشور تمام معاهدات با دولت هند برتانوی به شمول معاهدۀ دیورند را ملغی اعلان کرد، سبب این شد که دولت و حاکمان کشور ما کم از کم شهامت این را پیدا نکردند که در شهر پشاور یعنی خاک خودشان قنسلگری و نمایندگی دیپلوماتیک نداشته باشند. وقتی شورای ملی معاهدۀ دیورند را ملغی قرار داد، وقتی خط دیورند را افغانستان و افغان ها مرز رسمی و بین المللی میان دو کشور قبول نکردند و قبول ندارند و آنرا خط فرضی و تحمیل شده و غیر قانونی تلقی می کنند، وجود قنسلگری افغانستان در پشاور، چرا؟

 مگر کسی در خاک خود قنسلگری باز می کند؟

امتناع از تشکیل قنسلگری افغانستان در پشاور توسط کابل، آسان ترین و بی هزینه ترین کاری می بود که کم از کم موضع و صداقت مدعیان این داعیه و این منازعه را روشن نگهمیداشت.

 

اینکه می نویسم از این داعیه و این منازعه 202 سال می گذرد به این دلیل که آغاز آن نه زمان امضای موافقت نامه دیورند در 1893 میان سرمارتر دیورند سکرتر امورخارجۀ دولت هند بریتانیایی درکابل و امیر یا پادشاه افغانستان عبدالرحمن خان، بلکه به سال 1822 بر می گردد؛ در سالی که سردار یارمحمد خان و سردار سلطان محمد خان معروف به سرداران و برادران پشاوری، حکومت پشاور را در دست داشتند. در این سال که سردار محمد عظیم خان در کابل حکومت میکرد برای مقابله با سیک ها که به پشاور حمله کرده بودند به آن سمت لشکر کشید. سردارمحمدعظیم خان در این نخستین جنگ با سیک ها شکست خورد. به نوشته ی قاضی عطأالله مؤلف کتاب"دپشتنو تاریخ"(تاریخ پشتونها)در این شکست دست سرداران حاکم پشاوری یعنی سرداریارمحمد خان و برادرانش به جانبداری و نفع سیک ها دخیل بود:«سردارمحمدعظیم خان با خزانۀ اندوخته ی خود بمقابله با سیک ها رفت. این خزانه که ازمردم کشمیر وغیره جا ها درحدود دوملیون و هفتصد هزار روپیه جمع شده بود، آنی از سردار جدا نمیماند. تا رسیدن سردار درساحل سند، قوای رنجیت قلعه ی اتک را درکنار سند گرفته بود و درنوشهره کناره ی چپ سند معسکرداشت. قبایل افغانی یوسفزی و ختک و افریدی برای طرد دشمن برخاستند و درنوشهره ریختند. اما توپخانۀ منظم سیک ها و جنرال های اروپایی او (ایلردو وینجورا) مبارزین افغانی را درهم کوفتند، در حالی که سردارمحمدعظیم خان باخزانۀ خود درساحل راست سند ایستاده و از دور تماشا میکرد و همینکه فشار دشمن را دید، بدون جنگ برگشته با خزانه درپشاور آمد. عظیم خان بدون درنگ راه جلال آباد و کابل را برداشت و درکوتل لته بند در 1822 بمرد. خزانه ی او بدست پسرش سردارحبیب الله خان افتاد. دراین گریز بدون جنگ سردارمحمدعظیم خان اطلاع غلط داد که قشون رنجیت بالای خزانۀ سردار درقلعه مچنی ریخته است. سردارحفظ خزانه را برحفظ پشاور ترجیح داد و فرارکرد. رنجیت به عجله پشاور و اشنغر را درمارچ 1823 مسخرنمود وحکومت آنجارابه سرداران پشاوری(یارمحمدخان و سلطان محمدخان و غیره) داد، از این وقت سرداران مذکورداخل خدمت دولت سیک های پنجاب گردیدند.»( افغانستان درمسیر تاریخ، ص 512)

جدایی خاک های افغانستان در آنسوی دیورند از همین جا و با نزاع و نفاق سرداران محمدزایی و سدوزایی آغاز شد و قدم به قدم به جایی رسید که امیر عبدالرحمن خان در 1893 موافقت نامۀ دیورند را امضا کرد و پسرش امیر حبیب الله آنرا در موافقت نامۀ  1905 با حاکمان انگلیسی هند مهر تائید گذاشت. یکی از دلایلی که برای لغو و بی اعتباری موافقت نامۀ دیورند توسط امیر عبدالرحمن خان ارائه می شود، به تحمیل این موافقت نامه بر امیر در شرایط نابرابر با زور و فشار نظامی توسط انگلیس است. اما نکتۀ شگفت انگیز و غیر قابل توجیه بر سر موافقت نامۀ دیورند به امضا و تائید این موافقت نامه از سوی شاه امان الله خان بر می گردد که این شاه جوان، ترقیخواه و محصل استقلال افغانستان از انگلیس موافقت نامۀ دیورند را دو بار در دو موافقت نامۀ جداگانه در هشتم آگست 1919 و بیست و دوم نومبر 1921 تائید کرد.

اگر مدعیان داعیه و منازعۀ دیورند لغو این معاهده را در سال 1949 از سوی شورای ملی و تائید دولت افغانستان، درستی و حقانیت این داعیه میدانند و دسترسی به خاک های از دست رفته و الحاق آن به افغانستان را امر حتمی و اجتناب ناپذیر تلقی می کنند، 202 سال بعد، ثمر و حاصل این ادعا و این داعیه، چیست و کجاست؟

آیا ادعای الحاق آنسوی دیورند به این سوی دیورند به افغانستان توسط رهبران و زعمای پشتون، احزاب و گروه های سیاسی، دینی و اجتماعی پشتون پاکستان یا آنسوی دیورند، از خان عبدالغفار خان در 77 سال قبل تا منظور پشتین در این زمان و این روز، مطرح و ارائه شده است، و اگر شده است، سند و منبع رسمی آن، کجاست و چیست؟

بسیاری از داعیه داران الحاق و بازگردان خاک های از دست رفته در آنسوی دیورند به افغانستان، انتقاد، مخالفت و انصراف از این داعیه را خیانت میدانند و منتقدین را مزدور پنجاب و نوکر پاکستان خطاب می کنند. آنها استدلال می کنند که پیروزی بر سر این داعیه حتمی است و همانگونه که کشور آلمان واحد شد و کشور ویتنام به یک کشور تبدیل گردید، افغانستان هم خاک های خود را در آنسوی دیورند بدست می آورد.

صرف نظر از اینکه منازعۀ 202 ساله بر سر دو طرف دیورند را با آلمان و ویتنام  نمیتوان مقایسه کرد و هر دو را داستان یکسان و با نتیجۀ مشابه دانست، چرا مدعیان این داعیه از ابزار و زمینه های که برای پیروزی نیاز است استفاده نمیکنند و یا آنرا فراهم نمی کنند؟

چرا بجای در واقع تکفیر منتقدان و مخالفان داعیه و منازعۀ دیورند،  این داعیه و منازعه برای رسیدن به استراتژی واحد بر سر آن، به بحث و گفتمان ملی در افغانستان تبدیل نشد و تبدیل نمی شود؟

بعضی مدعی اند که داعیه و منازعۀ دیورند هیچ  تاثیری در بی ثباتی و جنگ نیم قرن اخیر در افغانستان با نقش پاکستان نداشت و این جنگ ها حتی بدون وجود معضل و منازعۀ دیورند هم به عنوان جنگ های نیابتی از سوی بازیگران بین المللی انجام می شد.

بعضی هم ادعا  دارند که به رسمیت شناسی مرز دیورند از سوی افغانستان نمی توانست و نمی تواند به دشمنی پاکستان با افغانستان نقطۀ پایان بگذارد و دخالت و دشمنی پاکستان با افغانستان به شناختن و نشناختن دیورند چندان ربطی ندارد.

شماری هم به مدیریت منازعۀ دیورند انگشت میگذارند و می گویند که این منازعه باید مدیریت شود و افغانستان منافع خود را در این مدیریت بدست بیاورد، نه آنکه برسمیت شناخته شود.

اینکه داعیه و منازعۀ دیورند پاکستان را به دخالت، بی ثباتی  و جنگ در افغانستان نکشانده است، تنها می تواند یک برداشت کودکانه و یا یک دیدگاه مغرضانه برای کتمان حقیقت باشد. واقعیت های تاریخ 77 سال اخیر و به خصوص نیم قرن اخیر بر خلاف آنرا نشان میدهد.

وقتی از مدیریت منازعۀ دیورند در جهت تامین منافع افغانستان به جای حل این منازعه سخن زده می شود، آیا مدعیان این دیدگاه گفته می توانند که این مدیریت در طول تاریخ منازعه چه بود و برای افغانستان چه ارمغان آورد که حالا پس از این نیز به آن دل بست و آنرا به استراتژی بر سر این منازعه تبدیل کرد؟

پاسخ این پرسش ها چیست و راه پیروزی این داعیه  کدام است؟

افغانستان حالا پس از 77 سال داعیه و منازعۀ دیورند در کجا ایستاده است و در کدام جایگاه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی  قرار دارد؟ 







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد اکرام اندیشمند