نوستالژی گذشته های درخشان اقتدار در هویت های منکوب شده به جَوَلان آمده است

۱ میزان (مهر) ۱۴۰۳

ابتدا به ساکن چنین بیان می کنم: فردای جنگ جهانی دوم تکلیف آمریکا روشن بود، وارد جنگ سرد با شوروی شد. یک جنگ گفتمانی در مقابله با نگاه کمونیسم با قابلیت های لیبرالیسم راه انداخت. تسلط بر شبکه های مالی - تجارت  جهانی  را با دلار *در دست گرفت. نهاد سازی نمود بطور مثال: به قوت گرفتن فرایند اتحادی اروپا، بعنوان یک نهاد تجاری کمک نمود تا بتواند جنگ ها را بین این کشور ها کاهش دهد. سپس در ایجاد ناتو بعنوان یک قدرت نظامی در مقابل اتحادجماهر شوروی  نقش تعیین کننده داشت و تا امروز آن را رهبری میکند. ایجاد نهاد های جهانی، سازمان ملل ، شبکه پولی و قوانین بانک جهانی...، راه انداخت و  با همین ساز و کار ها  بر منابع « شرق به خصوص خاورمیانه» مسلط شد و بهشتی برای خود ساخت که دارد از ما دل ربایی میکند!

از آنجایی که در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخد، الان چند دانه مسئله ایجاد شده است. اول - «غرب» با یک «روسیه» رو در رو است که اشتباهات گذشته را تکرار نمیکند.  دوم – کشور «چین» خیلی توان اقتصادی  بالا با  زیرساخت های آماده  حال حاضر دنیا را دارد که شوروی آن را نداشت.  سوم - قدرت های منطقه دارای ساز و کار های هستند که به میزان توامندی هایشان نتنها مطالبات جدید طرح میکنند که دارند از غرب فاصله میگیرند. چهارم - دست کم، تاریخ هیچگاه بیاد ندارد همزمانی اتحاد راهبردی بین چین - روسیه و ایران، در مقابله با غرب و بخصوص آمریکا را.

الان، ایران - روسیه و چین، ۳ مولفه کلیدی هستند در صورت بندی تحولات و  مناسبات جدید نظام بین اللمل. این بار کار برای غرب خیلی پچییده شده است. همه کشور های منطقه و فرا منطقه، کم و بیش به این جمع بندی با قطعیت نسبتاٌ بالای رسیده اند و میدانند که آمریکا بعنوان نماد قدرت «غرب» در دهه های پیشرو نخواهد توانست جایگاه خودش را مانند دهه های سابق حفظ کند.  بنابراین سازوکاری که در ۷۰ سال سابق ستون فقرات امنیتی - سیاسی و اقتصادی این منطقه و کشور ها را شکل داده بود در حال تغییر است.

به  دلیل همین فشارها  می بینیم که همه برساخت های کاذب - قلابی فرومیریزند. تمام آنچه را که این ها طی چند دهه تحت عنوان یک دین جهانی «حقوق بشر» به پیش میبردند و در حقیقت هنجار های آمریکایی را ذیل آن تسریع می دادند امروز نابود شده است «غزه». نظم کنونی جهان غرب برای بشریت بیشتر از این دست آوردی نخواهد داشت.  ما در دوران گذار ژئوپلیتیک قدرت از نیمکره  غربی به نیمکره شرقی قرار داریم «یک گذار و جایگزین نسبی - نه افول غرب‌ بطور کلی».  منطقۀ پیرامون ما  از دریای سرخ و تنگه باب المندب  تا به پاکستان، هندوکش و آسیای مرکزی نقش کانون مرکزی تنظیم رقابت های جهانی از منظر جیوپلیتیک برای آینده را بازی میکند.    

باری، چنان که گفتم: سازوکاری که در ۷۰ و حتی در سه صد سال گذشته از طرف «غرب» تبیین شده بود و ستون فقرات امنیتی ـ سیاسی - اقتصادی و فرهنگی  این منطقه و کشور ها را شکل داده بود در حال تغییر است. نوستالژی گذشته های درخشان اقتدار در هویت های منکوب شده به جَوَلان آمده است.  ایران،  دارد خودش را از جایگاه محور حوزۀ «نوروز» و محور منظومۀ «شیعه» به عنوان  یک هژمون  در منطقه و فرا منطقه بازتولید میکند. این تولد از طریق گفتمان انقلاب و از طریق مولفه ژئوپلیتیک و ژئوکالچر اش صورت می گیرد.

دکترین ایران: جمهوری اسلامی  ایران  سیاست هایش را بر پایه یک فضای ضد امپریالیستی تعریف کرده،  یعنی مخالفت با آمریکا،  اسرایل و شرکا.  افزار اعمال این این سیاست، حمایت از گروه های ضد امپریالیستی در جهان و گروه های ایدولوژیک (شیعه) درمنطقه است.  در یک جمع بندی، یعنی تثبیت حضور حداکثری ایران در منطقه از دشمنی ایران با آمریکا و اسرایل قدرت - مشروعیت میگیرد.  ایران که بازیگری در  سطح  بالا انجام میدهد و در آستانه «اتمی» شدن ایستاده  است و می خواهد که بازیگر اصلی منطقه باشد پس باید منافع جمعی تعریف کند. در دل این منافع جمعی البته در بخش هویتی و ژئوکالچر و سیاسی آن ما ‌«پارسی زبان ها» میتوانیم با ایران هم نوا باشیم و منافع خودمان را در یک خط تعریف کنیم.

اما، سر راه یک دست شدن و منافع جمعی پارسی زبان ها علاوه بر قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای یک مانع داخلی وجود دارد.  بگذارید چنین  بیان کنم: نوع  ناسیونالیزم در بین «پارسی زبان های ۳ کشور پارسی زبان» میلی به آزادی های «مدنی - تساهل و تسامح» از خودش نشان میدهد و فاقد آن میل تهاجمی رو به بیرون و یک دست سازی «پارسی زبان» های منطقه و تعریف منافع جمعی است. این پارادایم واگرایی و خجالت زدگی خودش را پس پشت «دین - ژست  مدرن بودن» پنهان میکند. این درحالیست که ما در این دوران پر اشوب به ناسیونالیسم تهاجمی نیاز داریم  که طرف های مقابل را در همه عرصه ها تخریب و تمایل به یک دست سازی «پارسی زبان» های منطقه و ایجاد گفتمان دفاع از منافع جمعی پارسی زبان ها را طرح کند**.  زیرا امروز  تفنگداران  در منطقه ما و فرامنطقه ما با پرچم هویت می جنگند.  دین و دموکراسی و چیزهای دیگر سیاه بازی است. اگر به این نکته ظریف «بازی انفرادی یعنی شکست» دقت نکنید***، اگر در این میدان بازیگری نکنید، در این صورت بازنده اصلی نظم بعدی ما «پارسی زبان»ها در عرصه سیاسی - نظامی - اقتصادی - فرهنگی و هویتی خواهیم بود و حتی زادبوم ما از دست ما خواهد رفت.

^^^

* - پترو دلار یا دلار نفتی به دلارهای به‌دست‌آمده از فروش نفت خام در بازارهای جهانی اشاره دارد. این مفهوم در اوایل دهه 1970 میلادی و پس از فروپاشی سیستم برتون وودز که دلار آمریکا را به طلا متصل کرده بود، پدیدار شد. در سال 1973 ایالات متحده و عربستان سعودی توافقی را منعقد کردند که به موجب آن، عربستان سعودی نفت خود را تنها به دلار آمریکا می‌فروخت و در عوض، آمریکا امنیت این کشور را تضمین می‌کرد.

این توافق به تقویت تقاضای دلار در سطح جهانی انجامید و ارزش دلار را به‌عنوان ارز اصلی معاملات نفتی تثبیت کرد. به مرور زمان سایر کشورهای صادرکننده نفت نیز از این الگو پیروی کردند و پترو دلار به یکی از پایه‌های اصلی اقتصاد جهانی تبدیل شد.

** - چنانچه محور مقاومت به عنوان ائتلافی از گروه‌هایی تشکیل شده است که مخالف نفوذ اسرائیل و آمریکا در منطقه خاورمیانه هستند. پس با توجه به اینکه، مولفه ژئوپلیتیک منطقه در حوزه پارسی زبان ها چیزی نیست که آمریکا و غرب بتوانند با آن تامل کنند که هیچ حتی در صدد نابودی آن هستند،  بنا بر این دلیل میشود بر محور زبان « پارسی » برای دفاع از هویت مان چنین ائتلافی  در منطقه  و حوزه  ژئوپلیتیک زبان پارسی شکل گیرد

 *** - ما به دلاوری  -  فهم درست از موقعیت مان نیاز داریم. ما باید بدانیم کجا باید به «مقاومت - بایستیم» و  کجا  و با «کی» توافق بکنیم. نه با مظلوم نمایی میشود کاری کرد، نه با پنهان کاری و تخیل بازی میشود کاری را از پیشبرد و نه با دوگانه رفتار کردن. چون جهان امروز جهان بدون تعارف است. جهان چانه زنی برای کسب منافع بیشتر و چانه زنی برای ثبیت موقعیت بهتر است. هیچ چیز دیگر در نظم حاکم بر ما  معنا و مفهوم ندارد. سیاست یعنی تثبیت جایگاه خودت. عدم درک این موضوع از طرف  تاجیک های که پس از اجلاس  - بن - به قدرت رسیدند، روزگار ما را چنین ساخته است که میبینید.

همین فراری های که اقتدار سیاسی،  نظامی،  اقتصادی و فرهنگی « تاجیک »  را نمایندگی میکردند،  فاقد یک نگاه  و تحلیل سیاسی بودند و هیچ گونه روایتی غالب و محوری در مورد نحوه بازیگر با قدرت و در قدرت حاکم در یک کشور چند قومی در ذهن این ها وجود نداشت و نمی دانستند که با چه وضعیتی مواجه هستیم و مصلحت ـ منافع  جمعی  اتخاذ چه نوع موضع را لازم دارد. به این دلیل « گند » زدند. این ها آدم های وضع موجود، فاقد دیدگاه و تحول خواهی هستند و هیچ تحولی را نمیتوانند رقم بزنند، چون تحولخواهی در آنها مرده  و گرفتار در روزمرگی میباشند. این ها مصیبت بزرگ و درد آور در دامن «تاجیک - پارسی زبانان» جهان می باشند و فقط و فقط «مرگ» این ها ما را از این مصیبت نجات خواهد داد و بس!!







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



وحید تاجیک