فرهنگ لغات زبان منجانی
۱۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲
در زمان سلطنت شاه امان الله خان، شهرستان جرم، حاکم نشین درجه دوم بود، که از شهر فیض آباد (مرکز حکومت کلان/حکومت اعلی بدخشان) به فاصلۀ 15 کروه به طرف جنوب واقع است.(ص 137) البته این فاصله ممکن تا مرکز امروزی شهرستان جرم محاسبه شده و شامل کران، انجمن، منجان، خاش و یمگان نمیباشد.
دریای کوکچه در زیر موضع بهارک به منتهای "دشت فراخ" به دریا وردوج/ زیباک و دریای زردیو میآمیزد و به سوی فیض آباد میرود و مخرج آبش از طرف انجمن و منجان است.(ص 138) از جرم تا دهان تنگی کران، یمگان گفته میشود و در بین تنگی مذکور یک جا را که پایانتر از کان لاجورد است، رباطک مینامند. در دو جا اندک آبادی است. و دیگر که بالاتر از کان لاجورد است، و قریب به کان سُرب، "پر دره" نام دارد. درۀ کران تا انجمن، شرقی و غربی افتاده و یک دریا از طرف انجمن و یکی از از جانب منجان میآید. هر دو قریب اسکازر یکجا شده به راه همان تنگی طرف جرم میرود که دریای کوکچه عبارت از همان دریا است. زبان مردم کران و انجمن فارسی است و در قوم تاجک اند.(ص 155)
درۀ منجان، شمالی و جنوبی افتاده، پنج کروه مسافت دارد [البته تا مرکز جرم]. زبان مردمش علیحده است [منجانی]. قشلاقهای منجان عبارت از شاران، ده ابنی، غز، سرجنگل، یغدک و پنام، تلی، تگاب، و مغنول، ویلو، شاه پری، میان ده، قلعۀ شاه و ناو. یک راه از ناو که سرک پادشاهی است، به طرف پارون نورستان و پیچ و کنر و اسمار رفته و از ده تگاب و مغنول نیز راهی به نورستان کامدیش و بریکوت و اسمار میرود، اما راهش پیاده رو آسان و به سوار دشوار است. و نیز از مغنول راه دیگر که سرک پادشاهی است، به جانب سنگلیج و زیباک رفته. و اگر رفتن به چترار را کسی آرزو داشته باشد، به سنگلیج نارسیده، از حد توپخانه به طرف چترار میرسد.(ص 158)
و اینک مروری هم بر کتاب "فرهنگ زبان منجانی": آنگونه ای که در عکس پشتی کتاب ملاحظه میشود، ما، با دو نام این زبان رو به رو هستیم؛ یعنی زبان منجانی و یا هم زبان منجی. حالا بر ما معلوم نیست که نام حقیقی این زبان کدام است، منجی و یا منجانی؟
ما با این نوع نامگذاری در بدخشان با چند مورد دیگر هم سردچار هستیم: زبان وخی یا واخانی، زبان شغنی یا شغنانی، زبانهای بدخشی یا بدخشانی و غیره. البته هنوز بررسی علمی و دقیق در این باره صورت نگرفته و حتی قراردادی هم ارائه نشده است. ولی من پیشنهاد یک قرارداد سطحی را ارائه مینمایم، و آن اینکه؛ واژه های منجی، وخی، بدخشی، شغنی و غیره را باید برای مردم این سرزمینها به کار ببریم، یعنی شخص منجی، شخص وخی، شخص بدخشی، شخص شغنی. و واژه های منجانی، واخانی، بدخشانی، شغنانی را برای زبانهای این سرزمینها استعمال نماییم، یعنی زبان منجانی، زبان واخانی و غیره.
بهر حال، جای بسیار خوشی است، ما امروز نخستین فرهنگ لغات یکی از زبانهای سرزمین بدخشان را در اختیار داریم، که دومین آن متعلق به فرهنگ لغات زبان شغنانی به پارسی دری تحت عنوان "فرهنگ آریایی" است، که در سال 1397 خورشیدی در کابل به چاپ رسیده بود. اما فرهنگ منجانی در سال 1395 خورشیدی به زبان دری و انگلیسی به تیراژ 500 نسخه توسط استاد فیصل و دوست محمد منجانی گردآوری و به چاپ رسیده است. این فرهنگ، با امکانات مالی و تخنیکی مؤسسۀ بین المللی زبان شناسی ثمر در قطع کلان به نشر رسیده است.
مقدمۀ کتاب را، فیصل از مؤسسۀ ثمر در دو و نیم صفحه نوشته، و در آن متذکر شده، که در تدوین این فرهنگ، دوست محمد منجانی [تهیۀ کنندۀ اصلی این فرهنگ] و پنج شخص دیگر سهم گرفته و تلاش ورزیده اند تا این فرهنگ به ثمر برسد. کارمندان مؤسسۀ ثمر و ریاست اطلاعات و فرهنگ بدخشان نیز در تهیۀ و چاپ این کتاب یاری نموده اند، که در نهایت گفته میتوانیم، در حدود یازده تن به شمول دو نهاد، یعنی ثمر و اطلاعات و فرهنگ بدخشان در تهیه، نشر و چاپ "فرهنگ زبان منجانی" سهم گرفته اند.
دوست محمد منجانی نیز خود در مورد پسمنظر این فرهنگ، یادداشت تقریباً سه صفحه یی را عرضه داشته و گفته است، که در مورد زبان منجانی برای اولین بار در سالهای 1967/ 1346 و 1368/ 1347 آقا گرونبرگ، زبانشناس روسی طی سفری به بدخشان، به جمعآوری فرهنگ فولکلوریک در شهرستان کران و منجان پرداخته و در سال 1972/ 1351 نتایج کارش را به چاپ رسانید. گیورگ مورگینسترن نیز در سال 1929/ 1308 در مورد زبان منجانی در چترال با تعدادی از منجانی زبانان ملاقات کرده، که هفت تن بوده اند، و نتایج ملاقات خود را در سال 1938/ 1317 در یک جلد کتاب به زبان انگلیسی به چاپ رسانیده است.
آقا منجانی اضافه میکند که بعد از آن زمان، تا سال 1389 خورشیدی بالای زبان منجانی هیچ کاری صورت نگرفته بود. ولی کاری که از سال 1389 به بعد انجام شد، در بارۀ آن اشاره ای صورت نگرفته است. آیا پژوهش مؤسسۀ ثمر، که آقا منجانی به آن اشاره نموده، آغازش همان سال 1389 است؟ (ص 4)
من تا زمان چاپ فرهنگ آریایی، از نشر و چاپ فرهنگ زبان منجانی آگاهی نداشتم، ورنه ضرور در کتاب خود به این فرهنگ نیز توجه میکردم و احتمالاً برای کار من نیز ممد واقع میشد.
در بحث عناصر دستوری و یا گرامر کتاب فرهنگ زبان منجانی، اجزای اسم، ضمیر، صفت، قید، کلمۀ پرسشی، حرف ربط، حرف ندا، حرف گرامری؟، حرف اضافه به طور مؤجز اشاره شده، که معلومات در بارۀ هریک از این عناصر درخور تأمل است. با آنکه عنوان خاصی برای "فعل" در این پیشگفتار وجود ندارد، ولی توضیح کوتاه و نامنظم در مورد سه حالت فعل، که عبارت از سه زمان ساده در فعل میباشد، صورت گرفته است. از نظر من، بیشتر از سایر عناصر دستوری، باید بالای عنصر "فعل" در این بخش تأکید به عمل میآمد، زیرا زبان یعنی "فعل"، و فعل هیچگاهی از یک زبان با زبان دیگر شباهت ندارد و اساس هر زبان را افعال همان زبان تشکیل میدهد.
در جدولی که به خاطر الفبای منجانی تهیه شده است، در آن 39 حرف را برای زبان منجانی انتخاب نموده اند، که در این میان به شمول تمام حروف فارسی، شش حرف دیگر نیز ضمیمه شده است، که چهار تای آن از زبان پشتو گرفته شده و دو تای دیگر هم، که عبارت از حرف چ با چهار نقطه و حرف ڤ است. حرف ڤ همین اکنون در بعضی از زبانها به شمول زبان عربی کاربُرد دارد، ولی از هویت حرف چ با چهار نقطه و چگونگی تلفظ آن نتوانستم معلومات دقیق به دست بیاورم.
یکی از امتیازات مهم این جدول الفبا، آن است، که هر حرف را در سه شکل معروفی نموده است؛ یعنی حرفی که در شروع کلمه میآید، همان حرف که در وسط و در آخر کلمه ظهور میکند، چگونه شکل و یا حالت فزیکی را به خود میگیرد. این کار از لحاظ درک املایی هر واژه بسیار ممد واقع میشود. مثلاً حرف ف، در شروع کلمه، در وسط کلمه و در آخر کلمه، این گونه ساخت را به خود میگیرد: فردا، مفلوک، مکلف. و یا به زبان واخانی: فیا (بیل)، وارفه؟ (برف)، خف (کف صابون).(ص 18)
جابجایی حروف الفبا در این جدول بر قاعدۀ عربی و فارسی و پشتو است، اما در مورد موقعیت حرف ڤ، از نظر من جای مناسب آن پیش از حرف ف است. در این جدول حرف ڤ تحت شمارۀ 30 قرار گرفته و بعد از حرف ق آمده است. آنگونه که دانسته است، جابجایی حروف عربی و فارسی در الفبا، بر اساس یک قاعدۀ شکلی و مخرجی به میان آمده است، بنااً از لحاظ شکل و مخرج، حرف ڤ با حرف ف هم شکل و هم مخرج است، و باید در پهلوی ف قرار بگیرد، و من پیشنهاد مینمایم که پیش از حرف ف جابجا شود، زیرا میان حرف ف و حرف ق از دیر زمانی است، که رابطۀ تاریخی و همسایگی دیرینه وجود دارد و ما نباید با آوردن ڤ، میان ف و ق این رابطه را خدشه دار بسازیم. پس لازم است که حرف ڤ پیش از حرف ف صاحب مکان شود، زیرا مهمان تازه وارد است و نباید جای صاحبخانۀ اصلی را بگیرد. چنین کاری، من هم در الفبای زبان شغنانی انجام داده ام و حرف ڤ را پیش از حرف ف آورده ام.
در مورد حرف 39، که همان حرف "ې" پشتو است، نیز باید گفت که این حرف در میان الفبای منجانی، یک عنصر اضافی است، زیرا آوا و یا فونیم مشخصی مانند څ، ږ، ښ و غیره نیست، و میشود به جای آن از حرکت زیر یا کسره یا علامۀ زیر ("ِ ") کار گرفت. مثلاً نوشته شده "نېنه"، یعنی مادر، در این کلمه با آنهم حرف ن اول به کسره ادا میشود، پس با ادای ن با کسره، دیگر نیازی به ې نیست، و خود کسرۀ ن اول، املا و تلفظ این واژه را دقیق و تصحیح مینماید.
اصلاً من به این عقیده و به این نتیجه رسیده ام، که حتی در زبانهای فارسی و پشتو هم، نیاز به چند تا یا (ی) و چند تا واو (و) نیست. در عربی نیز صرف عملاً یک "واو" و یک "یا" کاربُرد دارد، متباقی وظایفی را که گویا این چندین واو و چندین یا در فارسی و پشتو انجام میدهد، میتواند همان وظایف را حرکات عربی، یعنی فتحه، کسره، ضمه، تشدید و جزم به وجه بهتر و احسن انجام دهد. اما با تأسف در انتخاب این یاها و واوهای مطروحۀ اکادمی علوم افغانستان برای زبان شغنانی از طریق این اکادمی آنقدر افراط صورت گرفته، که در میان چندین واو، حتی یک واو هم به شکل دو واو یعنی "وو" به حساب یک "و" وظیفه گرفته است، که نمیدانم در کدام مورد استعمال میشود، و متباقی واوها و یاها از الفبای پشتو بدون مورد، نسخه برداری شده است.
بنااً امیدوار هستم، که 39 حرف زبان منجانی به 38 حرف تقلیل یابد، با آنکه من در زبان شغنانی 42 حرف را برگزیده ام و فرهنگ آریایی را با آن شکل داده ام. همچنین در زبان واخانی یعنی زبان ښیکوار 43 حرف وجود دارد.
در فرهنگ واژه های منجانی، اصل لغات و معنی آن از صفحۀ 20 با حرف " آ " شروع میشود. در جائی از صفحات آغازین کتاب، ترتیب کنندۀ فرهنگ، خود توضیح داده بود، که در این کتاب کوشش شده که تنها واژه های سچۀ زبان منجانی جا داده شده است، و از واژه های زبانهای دیگر دخیل در منجانی پرهیز صورت گرفته. از دید من نیز این کار در مرحلۀ مقدماتی به صواب است. و اما کاشکی در واقعیت هم چنین میبود. برعکس، در بعضی از حروفها، که در منجانی برای آن واژه و کلمه ای وجود ندارد، آنها را نیز شامل ردیف فرهنگ ساخته، و واژه های این حروفهای عربی، به طور کامل از زبان عربی در کتاب جابجا شده است.
مثلاً برای حرف "ص"، لغتهای صاب (صاحب)، صاحب صورت، صادق، صاف، صد، صدا، صرفنظر کرا، صغیر، صلح، صنف و صورت آورده شده است، که یک لغت منجانی هم در این ردیف وجود ندارد و همه اش عربی است. برای حرف "ض"، کلمات ضابط، ضد، و ضربه نوشته شده، که باز هم هر سه واژه عربی است. برای حرف "ط"، لغات طعام، طلا، طلوی، طلویا، طوق، طول آمده. در این میان ظاهراً کلمات طلو، طلوی، طلویا از زبان منجانی آورده شده و به معنی طلب کردن آمده است. معلوم میشود، که این کلمات از ریشه با واژۀ طلب پیوندی داشته باشد، زیرا در این کلمات نیز بر حرف "ط" تأکید شده است، ورنۀ اگر واقعاً کلمات سچۀ منجانی میبود، چرا با حرف "ت" نشده بود؟ که باز هم تمام این لغات عربی است. و در بخش حرف "ظ" صرف یک کلمه ذکر شده که آنهم لغت "ظالم" و خود عربی است.
بنااً، این چهار حرف و یا بعضی حرفهای دیگر عربی برای فرهنگ زبان منجانی یک مزاحمت است، که نباید جا داده میشد. موضوع دیگری نیز که سچه بودن واژههای منجانی این فرهنگ را زیر پرسش میبرد، آن اینکه، در تمام بخشهای حروفهای این فرهنگ، لغات فراوانی، از زبانهای دیگر، خاصتاً از اصطلاحات عربی در آن یکجا شده است. من برای نمونه، یکی دو حرف این کتاب را میشمارم که به چه تعداد واژه های آن سچه منجانی است و چه تعداد هم دخیل از زبانهای دیگر:
در نخستین حرف فرهنگ، یعنی حرف " آ "، به تعداد 37 واژه جمعآوری شده، که در این میان به تعداد 20 واژۀ آن دخیل از زبانهای دیگر است، یعنی از زبانهای عربی، فارسی و حتی پشتو آمده، و متباقی صرف 17 لغت مربوط زبان منجانی است. همچنین در بخش حرف " ا " فراوان واژه ها از زبانهای دیگر، شامل این فرهنگ شده است. به همین منوال، اگر تمام حروف شامل این فرهنگ را بشماریم، ممکن بیشتر از نیمایی آن، لغات دخیل از زبانهای دیگر در زبان منجانی خواهد بود. بهر حال، در این جا ما با دو مورد راجع به فرهنگ منجانی سر و کار داریم:
نخست اینکه؛ اگر قرار باشد ما یک فرهنگ جامع از لغات کاربردی در زبان منجانی به شمول خود واژه های منجانی را بررسی کنیم، در آن صورت ناگزیریم تا تمام کلمات عربی و فارسی و حتی پشتو را که در زبان منجانی مورد استعمال قرار میگیرد، آنها را شامل فرهنگ بزرگ لغات منجانی بسازیم، که ایرادی در این باره وجود ندارد، چه در فرهنگهای بزرگ زبان فارسی دری نیز چنین کاری صورت گرفته است، و شاید هم در بسی زبانها، این امر معمول باشد.
دوم، ولی اگر تصمیم بر آن باشد، که ما کلمات سچه و اصیل زبان منجانی را جمعآوری و شامل یک کتاب فرهنگ خاص بسازیم، پس در چنین حالتی باید از آوردن واژه های عربی، فارسی و سایر زبانهای دخیل در زبان منجانی ابا ورزیم. این کار به خودی خود نشان میدهد که ما به چه تعداد کلمات سچۀ منجانی را ثبت و نگهداشته ایم، که به صفت یک میراث عظیم زبان و فرهنگ منجانی به نسل بعدی انتقال دهیم.
و اما از لابلای اوراق این فرهنگ دریافتیم، که در زبان منجانی نیز نشانه های تأنیث و تذکیر وجود دارد. یعنی هر اسم در این زبان باید یا مؤنث باشد و یا هم مذکر. اگر این اسم جاندار است و یا اشیای بیجان. همانگونه که در زبانهای شغنانی و پشتو نیز علامات مذکر و مؤنث وجود دارد. برعکس در زبانهای فارسی و واخانی، تا جائی که من میدانم، برای اسمها و اشیا، علامۀ تأنیث و تذکیر موجود نیست. از فرهنگ منجانی دریافتم که علامۀ تأنیث در این زبان، با آوردن حرف " ه " در آخر اسم مسلم میشود، که آن اسم را تأنیث ساخته است. مثلاً کلمات خشه به معنی خشو، خشهوه به معنی شب، خشیېنه به معنی نی یا توله، خشېمه به معنی شامی یا نان شب آمده است، که همه اسمهای مؤنث است.(ص 86 و 87)
در عین زمان این را نمیدانم که علامات تأنیث و تذکیر در زبان منجانی صرف از طریق اسم و یا نام به مشاهده میرسد و یا در سایر پدیده های دستوری، از قبیل صفت، فعل و ضمیر نیز به ظهور میرسد؟ پاسخ به این پرسش نیاز بیشتر به مطالعه و پژوهش در این زبان است.
همچنان باید یادآور شد، که یکی از مزایا و خوبیهای این فرهنگ، آوردن تلفظ فونتیکی واژه ها، توضیح حالت گرامری و ترجمۀ انگلیسی و مسلماً که فارسی هر کلمه است، که این کار در کمتر و یا در هیچ فرهنگ زبان دیگری به چشم نخورده است، که قابل تقدیر میباشد.
به پندار من، نواقصی هم در داخل متن فرهنگ وجود دارد و آن یک مقدار اشتباهات املایی نیز به چشم میخورد، که به آن باید توجه مبذول میشد، مانند ناعلاج به صورت ناعیلاج، کلمه به شکل کلیمه نوشته شده و چندین مورد دیگر از این قبیل. یگان مورد غیر متعارف نیز به چشم میخورد و آن اینکه برای بعضی واژه ها، تلفظ فونتیکی، ویژگی دستوری توضیح شده، ولی معنی و یا ترجمۀ کلمه ذکر نشده است. در حالی که اصلاً فرهنگ لغات، وظیفه اش اینست که واژه های همان زبان را به زبان معروفتر دیگر برای خواننده و مطالعه کننده ترجمه و معنی نماید و این اساسیترین رسالت هر فرهنگ لغات است. اما اینجا در چندین مورد لغات معنی نشده مگر سایر نیازها برملا شده است.
مثلاً واژۀ "خیشچ" در پهلوی ذکر تلفظ فونتیکی، ترجمۀ انگلیسی و خصوصیت دستوری آن، معنی فارسی آن نه آمده است، که این کلمه چه معنی دارد. وقتی به کلمۀ ما بعد آن مراجعه شد، که واژۀ "خیشچا" است، معنی آن "کشیدن" ذکر شده، و خیشچ هم از خیشچا گرفته شده است. بعد از این توضیحات دانسته شد، که کلمه خیشچ به معنی "میکشد" که حالت دستوری آن، زمان حال شخص سوم مفرد است،(ص 91) که از این قبیل حالات در داخل فرهنگ زیاد به چشم میخورد.
در صفحۀ 7 کتاب، جدولی ترسیم شده، که در آن یک ملحوظ دستوری توضیح شده و از فهوای آن برمیآید که در آن اسم مذکر و اسم مؤنث توضیح شده و تحت عنوانهای "قضیۀ مستقیم" و "قضیۀ متغیر" بررسی شده است. اما من نتوانستم بدانم که منظور از قضیۀ متغیر چه است و چه چیز را میخواهد بیان نماید، فقط واژه ها به زبان منجانی ذکر شده و معنیش را به فارسی در قوسین آورده، ولی فرق قضیۀ مستقیم با قضیۀ متغیر هم آشکار نشده است. برداشت من از این جدول اینست که شاید در قضیۀ مستقیم، اسمها را به شکل مفرد آورده و در قضیۀ متغیر، اسمها را به گونۀ جمع ذکر کرده باشند. بهر حال، از دید من توضیح این جدول نه تنها اینکه ناقص است، بلکه با تأسف گمراه کننده نیز میباشد. آنچه که به ارتباط دیزاین و طرحهائی که در بالا و پایین صفحات و در چهار کنج هر صفحه جا داده شده، از دید من، اصل متن صفحۀ لغات را اخلال نموده و بر عکس از زیبایی و صفحات نیز کاسته است.
با این همه، چاپ و نشر "فرهنگ زبان منجانی" در کشور، یک دستآورد بسیار بزرگ برای شهروندان بدخشان و بخصوص برای منجانیهای عزیز ما و حتی آنهائی که در بیرون از افغانستان هستند، میباشد، و کاری که در این عرصه دوستان و همکاران مؤسسۀ ثمر و اطلاعات و فرهنگ بدخشان و به ویژه آقا دوست محمد منجانی انجام داده درخور ستایش و تقدیر است، و این یگانه راهیست، که میتواند زبان منجانی را برای همیش زنده نگهدارد، و بعد این، هیچگونه حوادث سیاسی، جغرافیایی و اجتماعی نمیتواند، مانع رشد زبان منجانی شود.
پایان
راجع به این نوشته، کتابهای:
- راهنمای قطغن و بدخشان؛
- فرهنگ زبان منجانی؛
- فرهنگ آریایی؛
- الفبای زبان شغنانی.
مورد توجه ما بوده است.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
فریدون منجی. ایران لردگان. منج | 19.04.2024 - 18:52 | ||
در استان چهارمحال بختیاری، کهگیلویه و بویر احمد، خوزستان، اصفهان، بوشهر و... چند شهر و دهستان و روستا بنام(مُنج)هست و به زبان لری تکلم میکنند. هنوز وجه تسمیه ی منج برای آنها مشخص نیست. در فرهنگ لغت و بین عوام می گویند از مِنج گرفته شده و به معنای زنبور است که دور از ذهن است. پس زبان منجی این فرضیه را رد میکند...لطفا توضیح بفرمایید |
علی شاه صبّار | 08.03.2024 - 12:48 | ||
دوستان گرامی! در دو سه جای این نوشته، واژۀ "حرف" به شکل "حروفها" جمع بسته شده است، که باید به گونۀ "حرفها" جمع میشد، که از آن معذرت میخواهم. یکی دو مورد دیگر هم اشتباهی صورت گرفته، که از آن نیز پوزش میطلبم. |