چند پرسش درباره ساختار فدرالی در افغانستان
۵ حوت (اسفند) ۱۴۰۲
۱- فدرالیسم در افغانستان چه مزایا و چه چالش های را می تواند به همراه داشته باشد ؟
۲- کدام الگوی فدرالیسم در دنیا می تواند برای افغانستان الهام بخش باشد و چرا ؟
۳- چه پیامدهایی ممکن است فدرالی شدن برای وحدت ملی افغانستان داشته باشد ؟
۴ چگونه می توان اختیارات میان دولت مرکزی و حکومت های محلی در یک سیستم فدرالی را تعادل بخشید؟
مزایا و معایب اصلی نظام فدرال
پروژه فدرالیزاسیم در افغانستان به نوعی نشانگر وضعیت قومی سیاسی جامعه آن است. این امر به ویژه در سال 1992 و پس از سقوط رژیم نجیب الله اتفاق افتاد. سپس رهبران ملیت های غیر افغان ، با توافق عمومی، طرحی را برای تقسیم کشور به چهار بخش فدرال تهیه کردند. تصویر مشابهی در سال 2001 پس از انحلال ائتلاف ضد تروریستی طالبان امارت اسلامی افغانستان نمایان شد. علاوه بر این، این بار، در یک وضعیت تغییر یافته داخلی و بین المللی، ایده ساختار فدرال کشور از خارج - توسط رهبری ازبکستان همسایه - حمایت شد.
چنین پروژه هایی باعث رد شدید نخبگان روشنفکر پشتون شد که در آنها تلاشی خطرناک برای نابودی افغانستان به عنوان یک کشور واحد می دیدند. و دلیلی برای چنین ترس وجود ندارد.. در واقع، در این شرایط ایده فدرال شدن به عنوان یک منفعت ظاهر می شود،. مسلما، پیش نیازهای عینی برای فدرال شدن در افغانستان وجود دارد، در درجه اول ترکیب چند قومیتی جمعیت آن. از سوی دیگر، ایده فدرالیسم در این کشور چیز جدیدی نیست، در طول تاریخ این کشور چندین بار این موضوع مطرح شده است، اما هرگز اجرایی نشده است. آیا می توان با یک تصمیم قوی، دوام آن را در شرایط خاص قومی سیاسی افغانستان تضمین کرد؟ البته پاسخ ،اری است. امروز پرانرژی ترین طرفداران ایده فدرالیسم، رهبران نظامی-سیاسی دو قوم هستند: ازبک ها و هزاره ها
اکنون، چند شکل گوناگون ساختارحکومت در جهان وجود دارد: نظام شاهی، جمهوری، فدراسیون یا فدرالی. در ارتباط به نوع سیستم فدرال باید گفت که در نظام فدرال، معایب و مزایای ویژه ای وجود دارد
نظام فدرال شکلی از حکومت است که طراحی آن شامل تقسیم یک کشور به اجزای آن ( واحد های اداری ) است. هر یک از این بخشها از نظر حقوقی و سیاسی مستقل هستند. چنین بخش هایی را واحد های فدرال می نامند. واحد اداری با استقلال حتمی خود از حاکمیت دولتی برخوردار نیست.
ویژگی اصلی نظام فدرالی وجود دو سیستم قدرت است: ارگان های فدرال و ارگان های تابع فدرال. واحدهای فدرالی تابع قوانین کلی و ضمنی هستند. قوانین ضمنی فقط در منطقه واحد اداری معتبر و نافذ است است. آنها حق دارند قوانین منطقه ای ایجاد کنند. بسیار رایج است که چنین واحدهای مستقلی دارای سرمایه، نشان، پرچم و حتی تابعیت خاص خود باشند. در عین حال، محدودیت این است که آنها به عنوان بخشی از ساختارفدراسیون خاص، حاکمیت دولتی ندارند.
نکات مثبت یک ساختارفدرال
هر گونه ساختار حکومتی ویژگی های متمایز خود را دارد که دارای جنبه های مثبت و هم جنبه های منفی است. مزایای نظام فدرال عبارتند از:
مقامات نمی توانند از اختیارات خود سوء استفاده کنند. زیرا قدرت بین چندین واحد اداری، نهادهای فدرال و نمایندگان در مناطق جداگانه توزیع می شود. هر واحد اداری علایق خود را دنبال می کند.
اجرای ابتکارات جدید کارآمدی بیشتر دارد . تصمیمات اشتباه در سطح فدرال به حد اقل رسانده می شود. هر نوآوری یا اصلاحی را می توان در ابتدا در چندین واحد اداری مطرح کرد و سپس بعد از تجزیه و تحلیل نتایج، در قلمرو عمومی پذیرفته یا رد کرد.
فرصت ها برای از بین بردن حالات درگیری بیشتر میسر است. به صورت معمول، درگیری ها در قلمرویی که منافع شهروندان تحت تأثیر قرار می گیرد، رخ می دهد. از آنجایی که دولت فدرال به مناطق تقسیم شده است، درگیری در بیشتر موارد از مرزهای قلمرو معین فراتر نمی رود، یعنی به سطح فدرال کشیده نمی شود و اقتدار آن را تضعیف نمی کند.
مشارکت در زندگی سیاسی دولت تشدید می شود. فدرالیسم به استفاده از اشکال مختلف مشارکت سیاسی در زندگی جامعه کمک می کند. هر فرد می تواند مدعی مشارکت فعال در نهادهای خودگردان در قلمرو جداگانه و همچنین نامزدی نمایندگان مقامات فدرال باشد.
مزایای سیاست نظامی هر واحد اداری دارای یک سیستم امنیتی مستقل است. در صورت درگیری با یک کشور دیگر، نمایندگان منطقه متحد می شوند و یک سیستم متمرکز واحد را تشکیل می دهند که قادر به مقاومت در برابر قدرتمندترین رقیب خواهند بود.
هیچ مرزی در پیشرفت در عرصه اقتصادی میان مناطقی که سیاست های اقتصادی ویژه خود را دارند، وجود ندارد. این امر این امکان را میسر می سازد که هنگام جابجایی کالا در سراسر قلمرو نظام فدرال هزینه ها را کاهش دهد. همچنین می توان یک سیستم اقتصادی ایجاد کرد که مشمول الزامات یکسان خاصی باشد.
نمایندگان مناطق مختلف این فرصت را دارند که فرهنگ و مذهب خود را آزادانه طوری انتخاب کنند، که با منافع دیگران منافات نداشته باشد..
داشتن بودجه خصوصی و توزیع آن مطابق با اهداف یک منطقه معین، و عدم تبعیت از توزیع متمرکز بودجه ، که همیشه نمی تواند نیازهای مناطق دورافتاده را در نظر بگیرد.
معایب نظام فدرال
جنبه های منفی ساختار دولت فدرال به شرح زیر است:
ناگزیرواحد های فدرال نوعی خودخواهی از خود تبارز میدهند. هر یک از واحد های مناطق دارای منافع خاص خود هستند که ممکن است با منافع مناطق همجوار منطبق نباشد. بر این اساس، انواع گوناگونی از حالت های درگیری امکان پذیر است که منجر به تضعیف دولت به عنوان یک کل شوند.
مشکلات در هماهنگی تصمیم گیری. مقامات در بخش های جداگانه ممکن است منافع خود را داشته باشند. اگر آنها با تصمیمات پذیرفته شده عمومی مغایرت داشته باشند، اجرای قوانین و مقررات تصویب شده کند می شود.
نابرابری در حوزه اجتماعی-اقتصادی. نهادهای مختلف، با داشتن سیستم اقتصادی جداگانه مختص به خود، می توانند تفاوت های قابل توجهی در دستمزد شهروندان خود ایجاد کنند. به همین دلیل، نابرابری اجتماعی بین نمایندگان مناطق مختلف به وجود می آید.
وجود انواع تصمیمات قانونی که مدیریت سیستمی مناطق را پیچیده می کند.
امکان خودسری بوروکراتیک و پیشگیری از آن به شدت مشکل ساز است.
استقلالی که در مدیریت واحد اداری مستلزم آن است، مانع از اجرای وظایف سیاسی اجتماعی ملی می شود. اهداف مربوط به آموزش، علم و فرهنگ نیز آسیب می بیند.
بودجه در سطح محلی توزیع می شود، اما باید توسط نمایندگان مقامات فدرال تایید شود. این شرایط بر میزان توسعه یافتگی مناطق نیز تأثیر منفی می گذارد
نتیجه
تعدادی از ویژگیهایی که در شکل فدرال سازماندهی دولت جذاب هستند، میتوانند با همان تعداد ویژگیهای منفی متعادل شوند. چنین ساختاری سیستم مدیریت حقوقی را بسیار پیچیده می کند. یک سطح کنترل اضافی ظاهر می شود.
برخلاف سیستم واحد که در آن حکومت خودگردان ملی و محلی وجود دارد، در سیستم فدرال یک سیستم منطقه ای اضافی وجود دارد. یعنی ساختار چنین دولتی بسیار پیچیده تر می شود. هرچه ساختار پیچیدهتر شود، درک همه فراز و نشیبهایی که در منطقه رخ میدهد برای شهروندان عادی گیجکنندهتر میشود
با آنچه که گفته آمد ،در شرایط کنونی با درنظرداشت ترکیب وتکثر تباری، تمایز جغرافیای مناطق و ناهمگونی سطح ساختار تاریخی مناطق افغانستان تشکیل نظام فدرال در این جغرافیا به خاطر رفع سد پیشرفت و ترقی اکنون نیاز مبرم است.
۲- کدام الگوی فدرالیسم در دنیا می تواند برای افغانستان الهام بخش باشد و چرا ؟
من فکر میکنم فدرالیسم نوع سویس برای کشور ما افغانستان بیشتر سازگار و قابل تطبیق است.زیرا ترکیب ملی و جغرافیای افغانستان ، ایجاد کشور از پارچه سرزمین های همسایگان و برخی ازشرایط دگر با کشور سویس شباهت دارد.به همگان آشکار است که افغانستان به حیث منطقه حایل یک سده و اندی بیش میان مستعمرات بریتانیای کبیر در نیم قاره هند و مستعمرات روسیه تزاری پس از مذاکرات طولانی میان این دو ابرقدرت با خط کشی از کشور های همسایه ایجاد گردید.در این جغرافیا ملت ها و تبار های گوناگون بود وباش دارند ،که با اهالی کشور های همسایه همتبار و هم زبان اند ،بنابران عین شرایط در کشور اروپایی سویس هم وجود دارد.بدین اساس من الگوی سویس را برای افغانستان بیشتر قابل تطبیق میدانم.
۳- چه پیامدهایی ممکن است فدرالی شدن برای وحدت ملی افغانستان داشته باشد ؟
طی تاریخ پیدایش وموجودیت کشوری بنام افغانستان در اثر مداخلات خارجی و زعامت ناقص سردمداران هنوز افغانستان به تشکیل ملت واحد موفق نشده است. چون ملت وجود ندارد ، پس نمیتوان از وحدت ملی سخن به میان آورد. اگر ما در وجود حکومت های متمرکز نتوانستیم ملت واحد به وجود بیاوریم ، به عقیده من بیایید ،باری برای ملت شدن به نظام فدرالی رجوع کنیم. در نظام فدرالی تساند میان واحد اداری به وجود می اید، هر واحد به حیث شاخص منطقه یی همکار حکومت فدرال خواهد بود و میان واحد ها از یک طرف و ازطرف دیگر میان هر واحد و حکومت فدرال اتحاد و همبستگی به وجود ، میآید ، آن وقت ممکن در افغانستان یک ملت واحد نتشکیل یابد، به عباره دگر نظام فدرال ایجاد ملت و احد راتسریع می بخشد.
۴-- چگونه می توان اختیارات میان دولت مرکزی و حکومت های محلی در یک سیستم فدرالی را تعادل بخشید؟
تعامل بین مرکز فدرال و واحد های اداری فدرال
درنظام فدرال، تعامل بین دولت مرکزی و واحد های تشکیلدهنده فدرال، محتوای متفاوتی دارد:
۱- تصمیم گیری مشترک توسط نهادهای دولتی فدرال و منطقه ای؛
۲- مشارکت مقامات فدرال در توسعه و اجرای سیاست فدرال.
۳- تفویض اختیارات متقابل توسط مرکز فدرال و واحدهای تشکیل دهنده فدرال.
از نگاه حقوقی انواع مختلفی از تعامل، به عنوان یک قاعده، بیان نهادی را تنظیم می کنند.
شکل بسیار مهمی که به طور مستقیم بر همکاری متمرکز است، موضوعات صلاحیت قضایی مشترک است که توسط قانون اساسی ایجاد می شود، به عنوان مثال، به معنای واقعی این شکل از تعامل، مسائلی که تحت صلاحیت مشترک قرار می گیرند نمی توانند به طور یکجانبه توسط مقامات دولت فدرال یا مقامات واحد های تشکیل دهنده فدرال حل و فصل شوند، مگر اینکه به طور خاص توسط هر دو طرف توافق شود. در حالت عادی روابط فدرال، توسعه و اتخاذ تصمیمات، حتی در مورد موضوعاتی که در صلاحیت انحصاری مرکز فدرال یا واحدی از فدرال است، می تواند از طریق تعامل بین هر دو طرف، حداقل در شکل اطلاعات اولیه، مشاوره ها و توصیه ها انجام یابد.
شکل مشترک همکاری بین مرکز فدرال و واحد های فدرال، اجرای مشترک برنامه های اقتصادی و اجتماعی است. علاوه بر این، اینها می توانند هم برنامه های فدرال و هم برنامه های منطقه ای باشند. در حالت اول، طبیعتاً آنها در سطح فدرال توسعه یافته و به تصویب می رسند، به طور کامل یا جزئی از بودجه فدرال تأمین می شوند، اما مسئولیت اصلی اجرای کامل آنها، به طور معمول، بر عهده واحد های تشکیل دهنده است. فدرال در مورد برنامههای منطقهای، توسعه و اجرای آنها عمدتاً تابع واحد های تشکیل دهنده فدرال است. مشارکت فدرال در آنها، به عنوان یک قاعده، محدود به تامین مالی جزئی است.
همکاری بین مرکز فدرال و واحدهای تشکیل دهنده فدرال بیشتر در این واقعیت بیان می شود که اولی استانداردهای اجتماعی خاصی ( هنجار هار) را ایجاد می کند ، در حالی که مسئولیت رعایت و بهبود آنها بر عهده واحد های فدرال است. رعایت این معیارها از یک سو به تضمین حداقل سطح معینی از "کیفیت زندگی" در سراسر کشور کمک می کند و از سوی دیگر راه را برای ابتکار خلاقانه واحدهای تشکیل دهنده فدرال نمی بندد. در جهت افزایش این سطح است. البته، در این مورد، بحث در مورد میزان مجاز جزئیات معیارهای ملی توسط دولت فدرال و در مورد اینکه چه کسی و چگونه می تواند یا باید آنها را کنترل کند، امکان پذیر است. اما اینها مسائل عملیاتی است که صحت خود اصل را زیر سوال نمی برد و باید با توافق و سازش حل شود.
منابع:
"Центральная Азия и Кавказ", Лулео (Швеция), 2003 г., № 4, с.
151-160
Александр Хамгаев,
редактор Ташкентского международного радио (г. Ташкент)
ЭТНОПОЛИТИЧЕСКИЙ ПОРТРЕТ АФГАНИСТАНА: ЕДИНСТВО ИЛИ ФЕДЕРАЛИЗМ?
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
Hassan Ghulam | 03.03.2024 - 00:09 | ||
عینیت اوضاع و ساختار اجتماعی این اساسی ترین مطلب است. دوم، سرازیر شدن اعراب، حاکمیت، عقب نشینی و گاه گاهی شکست آنها و در نتیجه تاثیرات فرهنگی و هیرارشی قدرت، مالکیت و نظام اجتماعی؛ در همین ردیف امدن استعمار انگلیس ( مرزهای بیرونی و داخلی بریتش اندیا ) جهت حاکمیت بلامنازعه در هند و جلوگیری از پیشرفت نیروهای آسیای میانه و روسیه بسوی هند. یعنی جلوگیری از احیای امپراتوری مغلها درهند.)؛ درنتیجه تاثیرات این همه بر ساختار اجتماعی و اقتصادی اکثرا تجارتی و مالیاتی ؛ در نتیجه تغییر در هیرارشی قدرت. لشکر کشی ها از این خطه بصوب هند ، بنیابت اسلام فاتح بر مفتوح. همهچنان تاثیرات ناشی ازین همه بر ساختار قدرت، عاید و تجارت. وانگاهیکه اینهمه را دقیق کردیم؛ موضوع دیگر همان هر کله بر خیال است. هرقوم و قبیله برایش افتخارات تاریخی دارد که از آن نمیگذرد. در نتیجه برسمیت شناختن وا قعیتها بعنوان مبدا حقیقت. |