خارِ نوروزستیزی ریشه در جهل و تعصب دارد تا دین!
۲ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۲
مقدمه
هرسال که سال، نو فرا می رسد و جشن نوروز فرا میشود، شماری فهمیده و شماری نافهمیده هیاهو سر میدهند و جشن نوروز را با آوردن آیت هایی که هیچ ربطی به آن ندارد حرام اعلام کرده و احادیث بی ارتباط، ضعیف، و خبر واحد را هم با منابع گوناگون و کذایی پشت سرهم می چینند تا مردمی که هیچ عربی نمیدانند، فریب آن را خورده و فکر کنندکه حتماً آیت و حدیثی در باب تحریم نوروز وجود دارد. حالا اینکه در این باره هیچ آیه و حدیثی وجود ندارد جز اقوال بعضی ملاهای حاشیه نویس و شرح نویس است که آنهم از روی تعصب و کم علمی بیان شده است نه از روی تحقیق و اجتهاد. بیشترینه حدیثی انس بن مالک در این جشن حرام حرام قلقله میشود که بهتر است نخست بپردازیم به انس بن مالک و سپس حدیث منقوله از او. تا دریابیم که کجای کار می لنگد و این حدیث چه ربطی به جشن نوروز و مهرگان دارد.
نگاهی به زندگی نامۀ انس بن مالک(رض)
انس بن مالک، بن نضر، بن ضمضم، بن زید، بن حرام، بن جندب، بن عامر، بن غنم، بن عدی، بن نجار ابوحمزه، خادم پیامبر اکرم(ص)(عسقلانی، ج1، ص 111). خود انس بن مالک میگوید: روزیکه رسول خدا(ص) به مدینۀ منوره تشریف آوردند، ده ساله بودم و وقتی از این دنیا رحلت کردند، 20 سال سن داشتم. (ابن عبدالبر، ج1 ص90) با این همه در بخش زندگی نامۀ او چنین آمده است: هنگامیکه حضرت محمد(ص) در سال 622م به مدینه رسید، مادرش و بنا به روایتی پدرش اورا به عنوان خدمتکار به پیامبر بخشیدند. تولد انس بن مالک را 612م و فوتش را 712م و در سن 103 سالگی در بصره نگاشته اندکه البته اینهم مورد اختلاف است. چون تاریخ درگذشت ایشان از 91 تا 92 و 93 ق در کتاب های تاریخی آمده است. سنی که انس بن مالک به پیامبر پیوستههم به درستی روشن نیست، دیدگاهها از 7 سالگی تا 8 و 9 و 10 سالگی را نشان میدهد. او راوی حدیث بود و بنا به روایتی ده سال و بنا به روایت های دیگر 6 و 8 سال در خدمت پیامبر بوده است. به قول خود انس بن مالک غیر از نوههایش 125 تن از فرزندان تنیاش را دفن کردهاست و زمینش سالی دوبار کشت میداده است.(ابنحجرعسقلاني، ج 1/ 112( مالک بن انس از راویانی است که بالای 2هزار حدیث از پیامبر نقل کردهاست. وقتی ایشان 125 فرزند خودرا دفن کرده اند، حتما 40 و 50 فرزند دیگر زنده داشته اند که رقم آن بسیار بالا می رود و حتما 40 تا 50 همسر اختیار کرده اندکه این همه فرزند داشتند.
چیزی که اینجا محور بحث ماست حدیثی است از مالک بن انس که بیشتر تروریستان و ملاهای افغان ملتی و یا تطمیع شدگان این دستگاه فاشیستی و غیر دینی همه ساله در آمد آمد جشن نوروز آن را علم کرده و به رخ همه میکشندکه پیامبر توسط این حدیث گویا جشن نوروز را حرام اعلام کرده است:
در کتاب «الصلاة» باب «صلاة العیدین» سنن ابوداود چنین آمده است: «حدثنا موسى بن إسمعیل حدثنا حماد عن حمید عَنْ أَنَسٍ – رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ – قَالَ : قَدِمَ النَّبِیُّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ – الْمَدِینَةَ، وَلَهُمْ یَوْمَانِ یَلْعَبُونَ فِیهِمَا، فَقَالَ: (مَا هَذَانِ الْیَوْمَانِ)؟ قَالُوا: کُنَّا نَلْعَبُ فِیهِمَا فِی الْجَاهِلِیَّةِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ – قَدْ أَبْدَلَکُمُ اللَّهُ بِهِمَا خَیْرًا مِنْهُمَا: یَوْمَ الْأَضْحَى، وَیَوْمَ الْفِطْرِ.»(عظیم آبادی، 1968: 485)
ترجمه: «موسى فرزند اسماعیل از حماد و حماد از حمید و حمید از انس (رض) روایت مىکنند که گفت: زمانىکه پیامبر(ص) وارد مدینه شد دید که مردم دو روزى داشتند که در آن دو مناسبت به بازى مى پرداختند. پیامبر فرمودند: «این چه روزهایى است؟». گفتند: ما در دوران جاهلیت در این دو روز به بازى و سرگرمى مى پرداختیم. پیامبر خدا در پاسخ فرمودند: «خداوند دو روز بهترى را جاگزین آنها کرده است: عید قربان و عید فطر».
نگاهی بر این حدیث: در این حدیث یادی از روز مشخصی نشده است. آن دو روز گنگ است. با آنکه بحث تحریم هم نیامده است و بحث تبدیل مطرح است. ولی هویت ستیزان تربیت شدۀ خوان انگلیس و فاشیزم افغان ملتی این حدیث را با جعل، اضافات و گمان های واهی به خورد مردم سادۀ مسلمان ما داده و ازینکه مردم ما عربی نمیدانند، باورشان میشودکه شاید این گفته راست باشد. نظر به گزارش های تاریخی پیامبر خدا روز جمعه 12 ربیع الأول سال اول هجری قمری، 27 سپتمبر 622م برابر با 4 میزان سال اول هجری شمسی وارد یثرب یا همان مدینه شد.(فاضل، 1401) بهدرستی روشن است که با ورودشان جشن نوروز را شاهد نبودند، چون جشن نوروز در اول فروردین/ حمل میباشد نه در 4 میزان. همچنان جشن مهرگان در اول میزان است. جدای از این، جشن نوروز و مهرگان پشت سرهم نیستند تا این حدیث مصداق آن باشد. برای اینکه در اینجا دو روزی ذکر شده است که پشت سرهم بودهاند. ازینکه بگذریم، در وقت ورود پیامبر به مدینه هنوز روزه فرض نشده بودکه بحث عید فطر به میان کشیده شود. روزه 18 ماه بعد از ورود پیامبر به مدینه بر مسلمانان فرض گردید و شما در این حدیث میبینیدکه بحث عید فطر مطرح شده است که شک خوانندۀ تیزبین نسبت به درستی این حدیث بیشتر می شود. یعنی محتوای این حدیث متناقض و مغشوش است. وقتی روزه نباشد و فرض نشده باشد چیطوری بحث از عید فطر است؟ حالانکه در این حدیث بحث عید فطر و اضحی مطرح است. روزه در شعبانِ سال دوم هـ.ق فرض شده است. ازینجا معلوم است که در محتوای حدیث پراکندگی و تناقض وجود دارد. در کنار این: راوی نخست حدیث انس بن مالک است، پسر هشت یا ده ساله یعنی جز او آیا کسی نبودکه این حدیث را روایت میکرد؟ این همه بزرگان با پیامبر بودند، پس چرا یک پسربچهی هشت یا ده ساله آنرا شنیده و دیگر کسی نشنیده؟ این خودش محل سوال است. بگذریم.
در سند این حدیث کسی به نام «حمیدالطویل» است که عالمان علم حدیث ایشان را «طویل» گفتهاند. طویل یعنی کسیکه از ذهن و خیال خودش به احادیث میافزاید. حتا برخی از جمله ابن حجر عسقلانی اورا «مُدَلِّس» و حتا کثیرالمدلس خوانده اند. مدلس کسی را میگویندکه خدعه و فریب در کارش باشد. در این باره فرهنگ معین چنین میآورد« آن که عیب کالای خود را از خریداران پنهان کند. 2 - خدعه کننده . 3 - کسی که خود را مقدس جلوه دهد و نباشد». در سند حدیث هم معلوم است اشکال وجود دارد و یکی از راویان آن ثقه نیست.
گیریم که این همه درست باشند، آیا روایت کسی که از دید اسلام به سن تکلیف شرعی نرسیده است، مدار اعتبار است؟ اگر مدار اعتبار است پس در قسمت دیگر احکام برای کودکان زیر سن هم باید چنین قضاوت شود. از شهادتشان گرفته تا مسایل شرعی و حقوقی دیگر. آخر این چه دین و شریعتی است که سقف حلال و حرامش برستون روایت یک پسربچۀ صغیر و زیر سن استوار است؟.
شخص دومی که این فریفتگان خوان افغان ملتی متعصب به آن استناد میکنند، ملاعلی قاری است. ازینرو بهتر است اول ملاعلی قاری را بشناسیم.
ملا علی قاری کیست؟
ملا علی قاری یا نورالدین علی فرزند سلطان محمد در هرات زاده شده که سال تولدش معلوم نیست و در سال 1014 یا 1016 هـ.ق چشم از جهان فرو بسته است.
ملا علی قاری در زمانی میزیست که صفویها در قدرت بودند و شهر هرات نیز به دست آنها افتاده بود. بنا به گفتههایی؛ صفویها مردم را ناگزیر میساختندکه بعضی از یاران پیامبر بهویژه امویهارا دشنام دهند. ازاینرو این کار، بر ملاعلی قاری سخت تمام شده و ناگزیر هرات را ترک و به مدینه رفت و آنجا اقامت گزید، آموخت و از جهان رفت.
او صوفی طریقهی نقشبندیه و در مذهب حنفی بود. گفته میشود، آثار او بيش از 125 عنوان كتاب است كه بخشى از آنها داراى چند جلد مىباشد. البته او بیشتر حاشیه نویس و شرح نویس بود تا مجدد متکی بهخود؛ گرچندکه شماری اورا مجدد سدهی 11 نیز گفتهاند. به امامان اهل سنت بهویژه امام شافعي و پیروان او باب اعتراض گشود و بر امام مالك هم برای اینکه دست باز نماز خواندن را درست میدانست نیز خرده گرفت و رسالهی در این زمینه نگاشت.
درنگی بر دیدگاهِ ملا علی قاری پیرامون جشن نوروز
ملا علی قاری 430 سال پیش از امروز زندگی میکرد. در هنگامیکه او در هرات میزیست، صفویها یا نخستین حکومت شیعهی افراطی در ایران حاکمیت را بهدست گرفته و ارزشها و باورهای مذهب شیعی را بر مردم تحمیل میکردند و در برابر، ارزشها و باورهای مذاهب اهل سنت را بیارزش و خوار میداشتندکه اینهمه ملاعلی قاری را نسبت بهارزشها و فرهنگهایی که در جغرافیای فارس یا مرکز حکومت صفوی ها جایگاه داشت و پاسداری میشد، دلخور و بدبین ساخته بود. از اینرو کوششهای برای ناروا نمایاندن جشن نوروز از آدرس دین اسلام کرد. او فکر میکرد که جشن نوروز بهگونهی از سوی شیعهها پاسداری میشود، بنابراین برای عقدهگشایی و سرکوفت زدن به شیعهها دست بهکاری زدکه خود بدعت بود.
چون از قرآن و حدیث نا درست بودن و حرام بودن این جشن ثابت نیست و اگر کسی بدون اعتنا به این دو منبع چیزی را حلال یا حرام میخواند، خود بدعت کردهاست.
او در المرقات از «مُظهر» روایت کرده که گفته است: در حدیث «إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَبْدَلَكُمْ بِهِمَا خَيْرًا مِنْهُمَا: يَوْمَ الْأَضْحَى، وَيَوْمَ الْفِطْرِ». (مسند ابوداود، حدیث: 1134) دلالت بر این دارد که تعظیم نوروز و مهرگان و سایر عیدهای کفار منع شدهاست. (المرقات ملاعلی قاری: ج3، ص1069) شماری از متعصبین افغان ملتی بی دین و عدۀ ملاهای شکمپرست درباری به همراه خلقی های طالب شده بنا بر همین حاشیه فتوای تحریم نوروز را صادر میکنند و از ارباب قدرت صله میگیرند.
در بارهی بلند کردن درفش و رقص و پایکوبی گویا بر سر گورها در این روز ملا علی قاری میگوید: «رافضیان با مجوسیان در تعظیم نوروز مشارکت دارند و تجلیل میکنندکه در همین روزها عثمان (رض) به قتل رسیده و خلافت برای علی تحقق یافتهاست و اینرا ذکر کردم تا شناعت و زشتی این اندیشه آنها متبارز گردد».(مرقات، ج3، ص1069) میبینیدکه از چهار اندامِ این فتوا تعصب و عقده میبارد. تاریخ نشان می دهدکه جشن نوروز پیش از دین زرتشتی وجود داشته است و جشن دینی زردشتیها نیست چون در کتاب مقدس زرتشتی ها از آن هیچ ذکری نشده است. ولی جناب ملاعلی قاری برای زهر چشم گیری از حکومت شیعۀ صفوی آن را به دین زرتشت نسبت میدهد و سپس شیعیان و مجوسیان را در یک کاسه آش میدهد.
ملاعلی قاری در شرح فقه اکبر نظر خودش را زیر نام مذهب حنفی چنین نقل می کند: «اگر کسی جهت بزرگداشت از روز نوروز چیزی را بخرد که مقصدش از خرید آن چیز، تعظیم نوروز باشد، کافر میگردد. زیرا او عید آتش پرستان کافر را تعظیم و تجلیل کرده است». جناب ملاعلی قاری چیزی را در اینجا میگویدکه خدا و پیغمبرش نگفته است. امام ابوحنیفه حتا گفته اهل قبله را تکفیر نکنید ولی ملاعلی قاری اهل قبله را به همین راحتی و بدون در نظر گرفتن حدیث «انماالاعمال باالنیات» تکفیر میکند. حالا مردم سخن خدا و پیامبر را قبول کنند یا سخن ملاعلی قاری را؟! یک طرف خدا و رسولش ایستاده است و یک طرف ملاعلی قاری.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «کل بدعة ضلاله وکل ضلالة فی النار»( مسند، احمد حنبل ، ج 4 ، ص 126) هربدعتی گمراهی است وهرگمراهی درآتش است. کاری که ملا علی قاری در اینجا کرده فراتر از بدعت و ایستادن در برابر خدا و رسولش است. او بدعتی کرده که سرانجامش گمراهی و آتش جهنم است. چون همه مسلمانانی را که در این روز چیزی میخرند، میپوشند و مینوشند و میخورند؛ تکفیر کرده است. در حالی که حکم کفرِ کسی در این است که خدا، رسول و سنت اورا انکار کند و فرایض را به عمد به جای نیاورد. تعصب و عقده چشمان ملاعلی قاری را کور کرده و خود اصول دین را زیر پا کرده است با این فتوای غیر دینی و بی بنیادش.
خداوند در این باره در قرآن کریم چنین هشدار میدهد «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا» احزاب آیه ﴿۳۶﴾
ترجمه: «وهيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كارى فرمان دهند براى آنان در كارشان اختيارى باشد و هر كس خدا و فرستاده اش را نافرمانى كند قطعا دچار گمراهى آشكارى گرديده است» اینجا جناب ملاعلی قاری خودرا برجای خدا و پیغمبر قرار داده است و حکم صادر میکند.
این ملاهای تکفیرگرِ فتوا فروش با آیات و احادیث برخورد گزینشی دارند و متن را در جهت اهداف و خواست های خود تغییر و تبدیل و تفسیر می کنند. در همین باره امین الخولی میگوید: مفسر معاصر بايد از نگاه به متن به مثابة متن مرده (خاموش) خودداري كند و معارف و مذهب خود را بر آن مسلط نسازد تا باعث آن گردد كه متن هر آنچه دلخواه اوست، بزايد. نبايد متن «استنطاق» شود و خواستة مذهبي يا ايدئولوژيك مفسر را برآورده سازد (الخولي، 1961م، ص302). ولی اینجا می بینیدکه نصوص استنطاق شده و در جهت خواست های ایدیولوژیک سیاسی و قومی به کار گرفته شده است. هرکه از دست هرکه ناراحت است، متن و نصوص را علیه آن تاویل و تفسیر می کند.
مثالهای از تعصب در تحریم جشن نوروز
عبد الله بن عمرو بن العاص گفته است: هرکه به مردم بلاد عجم اقتدا می کند و نوروز و مهرجان شان را ترتیبات می گیرد و به آنان خود را همانند می سازد؛ در روز قیامت با آنان حشر می شود. (مجموع الفتاوی ابن تیمیه: ج2، 488)
همچنان ابن ابی شیبه به سلسلۀ اسنادش از حسن رح روایت کرده که چون از وی در مورد نوروز سوال شد آن را مکروه شمرد و گفت: «يُعَظِّمُونَهُ الْأَعَاجِمُ؛ آن را اعاجم بزرگ می دارند» (مصنف ابن ابی شیبه: ج2، ص343، روایت: 9739)
باز از وی در همین مورد روایت کرده که چون از روزه گرفتن روز نوروز سؤال کرد گفت: «مَا لَكُمْ وَالنَّيْرُوزُ، وَلَا تَلْتَفِتُوا إِلَيْهِ، فَإِنَّمَا هُوَ لِلْعَجَمِ». (مصنف ابن ابی شیبه: ج2، ص343، روایت: 9739) ترجمه: (چه رسیده که به نوروز توجه دارید؟ به او التفاتی نداشته باشید؛ چون مر بوط اعاجم است.)
ابو نعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء آورده که از طلحه بن مصرّف روایت شده که گفت: «إِنِّي لَأَكْرَهُ الْخُرُوجَ يَوْمَ النَّيْرُوزِ، إِنِّي لَأَرَاهَا شُعْبَةً مِنَ الْمَجُوسِيَّةِ» (حلیه الاولیاء ابونعیم اصفهانی: ج5، ص20).» من بیرون شدن در روز نوروز را مکروه می شمارم؛ زیرا آن را شاخه یی از مجوسیت می دانم». یعنی با اتهام و تلقی نادرست و اشتباه چیزی یا امری مربوط کسانی یا چیزی می شود؟ تو از کجا ثابت کردی که این جشن مربوط مجوسی هاست؟ پرسشی است که هیچ مدعی نمی تواند مستند آن را جواب دهد.
اینجا اگر دقیق توجه کنید می بینیدکه مسئلۀ تحریم نوروز برمی گردد به تعصب عرب در برابر عجم. می بینیدکه این ها می گویند، جشن نوروز به خاطری حرام است که جشن عجم است. یعنی اگر جشن عرب باشد مشکلی ندارد و حلال است. جدال اینجا بر سر عرب و عجم است نه دین اسلام و فرموده های الهی و پیغمبرش. امروزهم که فاشیست های افغان ملتی با ملاهای شکم پرستِ درباری دست را یکی کرده اند، هیاهوی آنها ریشه در تعصب قومی دارد. زیرا افغان ملتی ها و فاشیست های همنوا با آنها نتوانستند هویت و فرهنگ قومی خودرا در خراسان مسلط بسازند. بناً دست به تخریب فرهنگ، هویت و تاریخ خراسان زمین زده اند و قول های متعصبین عرب را با آب و تاب نقل القول کرده و جشن نوروز را حرام اعلام می کنند. این حرام اعلان کردن ها به خاطر دین نیست بلکه ریشه در تعصب و جهل این طایفه دارد. نقش استخبارات هم محسوس است پشت این فتواهای کذایی که اکنون دیگر برکسی پوشیده نیست.
مأخذ
- ابن ابي شيبة: أبو بكر عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي. (1409). المصنف في الأحاديث والآثار. چاپ اول، المحقق: كمال يوسف الحوت، رياض: مكتبة الرشد.
- 2. ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي، تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد. (1416هـ/1995م). مجموع الفتاوى. المحقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، المدينة النبوية، المملكة العربية السعودية: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف.
- ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱
- ابن حجر، عسقلانى، الإصابة فى تمییز الصحابة، ج 1، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1415ق.
- 5. ابو داود السِّ جِسْتاني، سليمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشير بن شداد بن عمرو الأزدي. (ب تا). سنن أبي داود. المحقق: محمد محيي الدين عبد الحميد، صيدا – بيروت: المكتبة العصرية
- ابونعیم اصبهانی، أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهاني. حلية الأولياء وطبقات الأصفياء. (1394هـ - 1974م). بیروت: السعاده.
- الخولي، امـين؛ مناهج تجديد النحـو و البلاغـه و التفسـير و الادب؛ القـاهره: دار المعرفة، 1961م.
- عون المعبود شرح سنن أبی داؤد، نگارش ابوالطیب محمد شمس الدین عظیم آبادی، چاپ دوم، جزء سوم، صفحه ۴۸۵-۴۸۶، المکتبة السلفیة، المدینة المنورة، المملکة العریة السعودیة، ۱۹۶۸
- فاضل، فضل الرحمن(1401) پیامبر اکرم ﷺ در نوروز وارد مدینه شده است یا در مهرگان و یا در هیچکدام؟ سایت جام غور.
10. قاری، علي بن (سلطان) محمد، أبو الحسن نور الدين الملا الهروي القاري. (1422هـ - 2002م). مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح. چاپ اول، بيروت - لبنان: دار الفكر.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته