تاجیک ها

۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۲

نویسنده: دینزیل ایبیتسون (۱۸۸۳ ترسایی) (۱)

برگردان: لعل زاد

لندن، مارچ ۲۰۲۳

 

تاجیک‌ها باشندگان اصلی پارس بوده و حاکمان فعلی آن‌ها ترک‌ها اند. نماینده آن‌ها در هند ممکن است دلزاک، یکی از طوایف پتان باشد؛ اما بیلیو می‌گوید که دلزاک‌ها تاجیک نیستند. او می‌گوید که نام تاجیک در این روزها بصورت عام به همه مردم پارسی‌گوی افغانستان اطلاق می‌شود که هزاره، افغان یا سید نیستند. تاجیک‌ها در تمام مناطق از هرات تا خیبر و از قندهار تا آمو و حتی کاشغر (تمام مناطق هموار افغانستان) گسترش دارند و این اصطلاح به اولاد باشندگان پارسی بدخشان نیز اطلاق می‌شود. تاجیک‌ها مردم صلح‌جو، صنعت‌گر، وفادار و ذکی اند؛ کارندگان روستاها، صنعت‌گران و بازرگانان شهرها، اکثریت مطلق منشی‌ها، مامورین و متصدیان تاجیک‌ها اند. تاجیک‌ها شیعه و یا سنی اند. همچنان گفته می‌شود که آنها باشندگان بخارا و مناطق اطراف آن بوده و با تهاجم تاتارها مانند اوزبک‌ها وغیره مغلوب شده‌اند. اما مطابق آقای لانگورت دامز، نام تاجیک (یا تاژیک) بصورت عام نه تنها در افغانستان، بلکه در مورد تمام مردم ساکن ایرانی در مناطق همجوار پارس و ترکستان استعمال می‌شود که به گمان اغلب قدیم‌ترین باشندگان موجود در منطقه را تشکیل می‌دهند.

 

برخی‌ها می‌گویند که نام تاجیک نمایندگی از نام دادیکای هرودوت نموده و حتی فکر می‌شود که پاسکای پتولیمی (بطلیموس) نیز عین واژه است که حرف اولیه آن (تی) به عوض (پی) بوده است. این فرضیه‌ها دربرگیرنده ملاحظات جدی نمی‌باشند.

 

واژه تاجیک که حالا کاربرد دارد، به معنای آن جوامع عرب بودند که در زمان اشغال اولیه عرب‌ها ساکن شدند. اما به زودی به تمام جوامع ساکن و خون شریک‌های عرب باقی‌مانده نیز اطلاق شد.

 

تاجیک‌ها بصورت کامل جوامع ساکن زراعت پیشه بوده و بدون شک باشندگان تمام مناطق حاصل‌خیز کشور، پیش از گسترش افغان‌ها از کوه‌های شرقی بودند. آن‌ها قاعدتاً در جوامع روستایی تنظیم بوده و زندگی قبیلوی ندارند. آن‌ها همچنان اکثریت طبقات بازرگانان و صنعت‌گران شهرها را دربر میگیرند. غرایز بازرگانی گروه‌های معینی از غلجی‌ها شاید قسما با هم‌خونی تاجیک‌ها اختصاص داشته شود. در هر جایی که افغان‌ها در حاکمیت (مالکیت) اند، تاجیک‌ها اجاره داران یا وابستگان آن‌ها اند، با اینکه غالبا مالک قطعاتی از زمین می‌باشند. آن‌ها در جاهای که روستاهای خویش را دارند، توسط سران یا کد-خداها اداره می‌شوند. آن‌ها با اینکه هم نژاد و هم زبان پارسیان اند، هم مذهب افغان‌ها بوده و سنی مذهب اند. سیستم قبیلوی صرف در بین بعضی شاخه‌های مستقل تاجیک‌های نگهداری شده که در مسیر کوه‌ها زندگی می‌کنند. مانند کوهستانی‌های ولایت کابل، خنجانی‌ها، برکی‌های لوگر و بتخاک و فرمولی‌ها که باشندگان غرب کابل اند.

 

باشندگان کابل عمدتا تاجیک‌ها اند و زبان آن‌ها پارسی است. مردم سیستان نیز عمدتا تاجیک اند که با بلوچ‌ها مخلوط شده و رسوم نگهداری شده در شهنامه، این منطقه را یکی از قدیم ترین مراکز ایرانیان می‌داند. شماری از خانواده‌های کیانی که ادعا می‌کنند اولاده شاهان باستانی کیانی یا هخامنشی اند، هنوز در سیستان یافت می‌شوند. ولایت زرنکا یا درنگیانا که بعد بنام ساکستان، سجستان و سیستان نامیده شد، دربرگیرنده حوزه پایینی دریای هلمند بوده و شاید تا زمینداور را در برگیرد، در همین جا و در کوه‌های مجاور غور بود که سلطنت مقتدر تاجیک‌های غوری در سده های پنجم و ششم هجری به وجود آمد، سلطنت رو به زوال غزنویان را سقوط داد و شمال هند را برای تسخیر کنندگان فراهم کرد. تاجیک‌ها تشکیل کننده افراد مهم و عمده در تمام ارتش‌ها بوده و مقاومت‌های جانبازانه را که غوری‌های کوهنورد برای مغول‌ها پیشکش کردند، نشان دهنده خصایل رزمی آن‌هاست. سلسله آل کرت که حاکمان افغانستان در زمان مغول‌های پارسی بوند، نیز تاجیک‌ها بودند.

 

باشندگان دارای منشای تاجیکی در جنوب که تا داخل بلوچستان گسترش می‌یابد، به نام‌های دهوار یا دیکان یعنی روستایی یاد شده و در شمال هندوکش، مثلا در ترکستان، بصورت عام به نام سارت‌ها نامیده می شوند.

 

نژاد پشای که باشنده دامنه‌های کوه‌های شمال دریای کابل در ولایت جلال آباد اند نیز ممکن است به حیث تاجیک‌ها طبقه بندی شوند، با آنکه آن‌ها با یک زبان غیرایرانی صحبت می‌کنند که شبیه کافرهای سیاهپوش همسایه است. اورمری‌های لوگر و کانیگورام‌ها در منطقه مهسود وزیر که با یک گویش ایرانی به نام برگستا صحبت می‌کنند، نیز باید در میان تاجیک‌ها جا داده شوند.

 

غلچه‌های واخان و بدخشان که باشندگان دامنه‌های هندوکش بوده و با یکی از زبان‌های ایرانی متفاوت از پارسی صحبت می‌کنند، نیز در کل مربوط به تاجیک‌های مرتفع طبقه بندی می‌شوند که از تاجیک‌های مناطق غیرمرتفع بدخشان جدا نگه داشته شده اند که به زبان پارسی صحبت می‌کنند.

 

آن‌ها یک نژاد گسترده بوده و توسط اوفالوی و سایرن مربوط به نژاد الپاین (مرتفع) دانسته شده اند. آن‌ها در زرقول، واخان، شغنان، منجان، سنگلیچ و اشکاشم و عیدگاه در جانب جنوبی کوه‌ها یافت می‌شوند. نام غلچه که به این گروه اطلاق می‌شود، در پارسی به معنای «دهقان» است.

————————————————————————————

1.  A Glossary of the Tribes and Castes of the Punjab and North-West Frontier Province. Based on the Census Report for the Punjab, 1833, by the late Sir Denzil Ibbetson. P. 452 – 54. Lahore, 1914.

https://archive.org/details/b2901086x_0003/page/452/mode/2up







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

شاهین22.08.2023 - 18:52

  چگونه می توانیم که یک مصدر را کفن بپوشانیم؟
زبان دری باید یک جوره مصدر داشته باشد تا اینکه اسم فاعل لازمی ( کننده نامی بایشی) با اسم مفعول سببی ( کُنسته نامی سببی ) اشتباه گرفته نشود.
مانند:
گردنده: اسم فاعل از فعل لازمی.
گردانده: اسم مفعول از فعل سببی. اینرا ایرانیان بزرگواران بسیار کار می گیرند مگر ما گشتانده می گوییم.
خوب:
گردنده می شود.
گردانده می شود.
این دو اشتباه شنفته می شوند.
خوش!
اکنون سر فعل که پایه ای زبان ماست سر آن می آییم.
اگر من بخواهم که افعال ( اثیدن و اثتن ) را یک کفنک بپوشانم پس چنین می کنم.
نخست فعل اثتن را می درانم یعنی اشتقاق می کنم.
Athtan
Athta
Atht
Ath
اثتن: ( اث/ اثت/ اثته ) = ( اس/ است/ استه )
فعل " اس " برای زمان حال ساده است.
فعل " است " فعل گذشته است و همچنان بر زمان گذشته ای ساده است.
زمان کفن:
من فعل گذشته ای استن را که " است " می باشد، باز یک پسوندک مصدری می دهم، که تا لب گور برسانمش، سپس چنین می شود.
( استیدن: استادن )
گردان مصادر ( اسیدن و استن ) با گردان مصادر ( استیدن و استادن ) یک قیامت را برپا ميکنند. همین‌جاست که زبان‌شناسان بیچارگان گنس و گول می شوند.
تنها این مصدر نیست مگر چندین تا.
باید همه ای این مصادر دوباره اصل و گوهرشان کار گرفته شوند و مصدر های نوین که از فعل مرخم یا فعل گذشته ای همان مصدر ساخته شده اند نابود شوند.
( گردن: گشتن ) درست.
( گردیدن: گشتن ) نادرست.
( اثیدن: اثتن ) درست.
( اثتیدن: اثتادن ) نادرست.
( خنیدن: خندیدن: خنستن: خستن ) درست.
( خستیدن: خستادن ) نادرست.
دگر هم است.
همین مصادر باید دوباره درست شوند چون ریشه ها نابود می شوند.
مانند:
( گاردن: گاشتن ) و ( نگاردن: نگاشتن ) و ( انگاردن: انگاشتن ) که ریشه ای اینها ( گر ) است یعنی از مصادر ( گردن : گشتن ) ساخته شده اند. در زبان عربی تاویل می گویند مانند خود تاویل که از اول است. یعنی اگر ما تاویل مصدر انگاشتن را بجویم سرانجام به 《 گردن 》 می رسیم.
باشد یک کمک بر زبان‌شناسان.
بر فیلسوف های ما نیست!
فیلسوف ها بسیار پیش اند آنها نیازی به چنین جیزها ندارند چون ایشان از ریشه ها سخن می رانند.
درست.

شاهین20.08.2023 - 20:16

  گردان جملات بخاطر شناختن فعل پیوند.
گفته ام: اهم: اثم
گفته ایم: اهیم: اثیم.
گفته ای: اهی: اثی.
گفته اید: اهید: اثید.
گفته اد: اهد: اثد.
گفته اند: اهند: اثند.

یادداشت:
در زمان مضارع شناسه شخص سوم دال است مگر در گذشته اش پوج است یعنی شناسه ندارد.
شناختن: ( اد )
ما حرف دال را تلفظ نمی کنیم سپس چنین می شود: گفته ا. در اینجا الف هم تلفظ نمی شود سرانجام می گوییم: ( کی گفته؟ احمد گفته. ) با گذر زمان فراموش کرده ایم که شناسه ای دال را در پشت الف بنویسیم.

این چقدر خوش آیند است.
گفته استم: اثتم: گفته بودم.
گفته استیم: اثتیم: گفته بودیم.
گفته استی: اثتی: گفته بودی.
گفته استید: اثتید: گفته بودید.
گفته است: اثت: گفته بود.
گفته استند: اثتند: گفته بودند.
در این گردان بالا چندان متوجه نمی شوید مگر در گردان بودن بسیار جالب است.
زمان گذشته ای قریب
بوده ام.
بوده ایم.
بوده ای.
بوده اید.
بوده اد.
بوده اند.
زمان گذشته بعید:
بوده استم: بوده بودم
بوده استیم: بوده بودیم.
بوده استی: بوده بودی.
بوده استید: بوده بودید.
بوده است: بوده بود. ( در اینجا فعل است شناسه ندارد یعنی فعل گذشته استد مانند ایستد یعنی می ایستد. )
بوده استند: بوده بودند.
او در خانه بوده اد: او در خانه بوده: he has been at home
او در خانه بوده است: he had been at home او در خانه بوده بود: ( چقدر یک جمله ای نادرست.)
تا این گردان درست نشود در این جمله ای بالا جام می مانیم یعنی گردان کرده نمی توانیم و یاد نداریم. و فعل ملربی قاعده می ماند.
( اثیدن: اثتن. ) این فعل کمکی است که پشت دگر افعال می آیند.
در فرهنگ ها بار ها گفته شده: ( است و بود ) است.
خیر است دگر در چاه فراموشی پرتاپ کرده اند و من با جان تنهای خود بزنم همه چیز را برایشان از چاه فراموشی بیرون کنم. چه خوب یک نوکرکی!
این جملات بالا را چندین بار تمرین کنند باز خو می گیرند و نادرستی ها روز به روز درست می شوند.

شاهین18.08.2023 - 11:44

  دنباله ای خواستگاه واژه ای دری:
از اینکه واژه ای داذی چگونه به ( داشی و داری و دری ) ابدال می کند پس باید توسط قانون و آیین زبان دری ثابت و تصدیق شود.
نمونه های کابذران درآنهاکه حروف شین ها به حروف ری ها برگشتانده می‌شوند.
۱ - داشتن: داردن: داریدن.
۲ - انباشتن: انباردن: انباریدن.
۳ - گذشتن: گذردن: گذریدن.
۴ - گذاشتن: گذاردن: گذاریدن.
۵ - شُشتن: شوردن: شوریدن.
نمونه ها بسیارند.
این مصادر تصدیق می کنند که واژه ای ( داذی به داشی و داری سپس به دری ) برگشتانده شده اد ( است ).
این تصدیق را من نمی کنم، فقط و فقط آیین زبان ما می کند.
پس ما باید همیشه زبان خود را با قاعده، قانون و آیینش بیاموزیم.
تا اینکه دگران برای ما تاریخ بی بنیاد ساخته نتوانند.

تصدیق بنیادین:
داشتن: (ما تن را از داشتن می دارنیم سپس داش بجا می ماند.)
ریشه ای این کابذر ( داش ) است.
پس:
(داش: دار.)
همین‌گونه واژه ای (داذ).
(داذ: داش: دار: در)
بدل نخست داذ از ذال به شین است سپس مانند مصدر داشتن از شین به ری است.
و من الله توفیق!

شاهین13.08.2023 - 12:43

  خواستگاه ها:
۱- در زبان و فرهنگ ما خواستگاه واژه ای تاجیک (داذ) است.
۲- در زبان و فرهنگ ما خواستگاه واژه ای دری (داذ) است.
چگونه؟
اینگونه: (داذی: داشی: داری: دری)
چرا دیدگاه ی خود را می پذیرم؟
بخاطریکه زبان ما زبان پیش داذیان است و حتی پیش از هوشنگ دری بوده و واژه ای هوشنگ هم دری است یعنی داذی است (هوشیدن. هوشتده. هوشند: با بدل: هوشنگ) در اصل نامش هوشنگ نیست مگر هوشند. مانند: (اورند: اورنگ. و در بسیار واژه ها برای روانی زبان حرف دال به حرف گاف بدل می شود) و اگر ما سون مصدر (داثیذن: داذیذن : داذن) نگاه کنیم و بیندیشم باز می پذیریم که زبان ما از زمان پیش داذییان همین زبان بوده و نامش 《دری: داذی》 بوده. اینرا من تفسیر و تاویل نمی کنم مگر همین مصادر تفسیر و تاویل می کند و ابدال ها چقدر نزدیک و پذیرفتنی نگریستانده می شوند.
همین است خواستگاه (زبان، فرهنگ و تبار) ما. در اینجا شما خودتان دیدگاه مرا با همه دید های فرهنگ ها و دید های پیشینیان مطابقت بدهید سپس داوری کنید و بگویید کدامیک از نظرها و دید ها دانشیک نگریستانده می شود؟ سپس همان را بپذیرید.

اگر ما زبان خود را ایرانی بگوییم درست نیست چونکه فریدون پدر ایرج داذی و داذیک است و زبانش هم داذی و داذیک است پس ایرج پسر فریدون هم داذی و داذیک است همچنان زبانش. مگر تنها کشور بنام ایرج است نه زبان و فرهنگ و تبار. پس ما با ایرج ، با زبان و فرهنگ ما از تبار پیش داذییان استیم. (خودمان داذیک، زبانمان داذی و کشورمان ایران) است. فرهنگ ما فرهنگ داذی است مگر نه ایرانی!
ایرج در غنداق بود که فرهنگ و زبان و خودش داذی بود.
درست.

شاهین04.04.2023 - 01:24

  یادداشت مهم!
نام افغانستان را سر موقع رد نکردیم سپس با گذر زمان سرمان تحمیل شد. کشور پیش داذیان، ( پیش داذیکان ) به یک کشور قبیله برگشت، و فرهنگ و زبان غنی پیش داذیان به زبان قبیله برگشت. تا هنوز از یک قبیله خطا نخورده ایم باز هم در پاره نگار ( پاراگراف ) سوم همین برگردان باری دگر با قبیله ای عرب پینگ زده شده ایم. اکنون سر موقع است که این پاره نگار را از راه دگر توسط سخن آن مرد عیار بزرگوار 《 یعقوب لیث صفار 》 رد کنیم. تا اینکه نسل های آیندگان از چنین پینگ ها در امان بمانند.
هنگامیکه شاعر عرب برای یعقوب لیث صفار شعر سرود، سپس وی گفت:
《 آنچه اندر نیابم جرا باید گفت؟ 》
یعقوب لیث صفار برای دانشمندان کائنات می گوید که من تازی نیستم.

شاهین03.04.2023 - 22:00

  اوزان یا هنگ های کابذران همگون.
۱ - ( داثیدن: داهیدن: داییدن: دادن ) چون ( زاهیدن: زاییدن: زادن)
۲ - ( دِثیدن: دهیدن: دهستن: دستن ) چون ( زهیدن: زهستن: زستن ) ، ( جهیدن: جستن ) ، ( رهیدن: رستن. رستگار)
داثیدن با پیشوند " ان " :
( انداثیدن: انداهیدن: انداییدن: اندادن: اندودن. || آبادی کردن. نقشه انداختن. نقشه کشی کردن. طرح کردن.)
انداثه: هندسه.
انداثنده: انداهنده: انداینده: مهندس.|| طارح.
این مشتقات و مصادر همه از واژه ی دهقان اند. یعنی ریشه ای همین مصادر دهقان است. شیر مادر دهقان! چی یک دهقانی! حتی واژه ای مهندس بوی دهقان را می دهد. درست.

شاهین31.03.2023 - 23:23

  با عرض ادب!
سپاس داکتر صاحب بزرگوار. این برگردان را خواندم بسیار دلچسپ بود. مگر بازهم ما تاجیکان را با تبار و قبیله ای عرب پینگ زده اند. باش که از تبار عربها کنده شویم.
۱ - [ داثیذن: داهیذن: داذن. عدل کردن. انصاف کردن. ]
۲ - [ دِثیذن: دِهیذن: دِهستن: دِستن. چیزی را بر ذستِ کسی دادن ]. مانند: [ جهیدن: جهستن و جستن ] که با کاربرد مصدر گذشته ی دهیدن به جای ( دهستن و دستن ) دادن می گوییم و از این بهر مصدر داهیدن هم ازمیان رفته است مگر در گاتا هست. و همچنان واژه ای [ داهی و داذی ] از همین مصدر عدل و انصاف است. که ریشه ای واژه ای تاجیک است.
پراداث: پراداذ: پیش داذ: پیش عادل.
داثیک و داذیک یکی اند و از دو مصدر اند.
اکنون شما خودتان یک سنجش کنید که واژه ی پاسکای با واژه ی 《 داث 》 نزدیک است یا نی؟
در زبان پارسی واژه ی دهقان که بزرگر یا کشاورز و زارع باشد وجود ندارد و عربها 《 داهیکان》 را 《 دهقان 》 تلفظ کرده اند و رفته رفته جانشین کشاورز و برزگر شده. که این واژه در گوهر ایرانی است.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دکـتـور لـعـل زاد