نگاهی بر بحث «حادثۀ درواز» در برنامۀ ۸۵۰ جمهوری پنجم

۱۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۱

 

 

یاد آوری:

خواست یک جوان از پیرمرد کهنسال:

لطفاً روشنگری کنید، نسبت به نسل جوان بی اعتنا نباشید.

 

موضوع:

بتاریخ ۸ فبروری ۲۰۲۳ م در یکی از برگه های رخنامه ارجمندی فرزاد مجید پور؛ جوانی از تبار حفیظ با مستعار عبدالله و تخلص آهنگرپور و مربوط خانواۀ استاد محب بارش، ضمن شکایت از دو تن آگاهان سیاسی که به پرسشهای فرزاد مجید پور پاسخ ندادند، گویا آنها خدای ناخواسته بی اعتنایی دارند.

بناً از این جانب (قیام امام) خواست تا درباره بخشی از پرسشهای فرزاد مجیدپور از جمله: نشست خانه طاهر بدخشی و حادثۀ سال ۱۳۵۴خ درواز و چندوچون آن روشنی اندازم. تاکید داشت؛ پسِ گوش نکنم. منهم ضمن لبیک گفتن برایش نوشتم:

"شاخی خمیده ام به سرو هم سری کنم       پائیز گشته ام چه خوش باوری کنم

  گاه در  نگاه مست تو  می شوم  بهار        یعنی  برای  نسل نو  نوکری کنم"

 

ارجمندی بارش عزیز!

مطالب زیر را لطفاً مطالعه نمایید، پاسخی است به پرسشهای شما. ممکن اندکی رفع تشنگی معنوی شما را فراهم کرده بتواند.

 

بلی؛ به تکرار باید نوشت:

اینجا به روز روشن، خورشید را ربودند

جای که روشنی نیست، دزدی جزا ندارد.

 

ادعای دکتر سینا دلیری:

نشستی در خانه زنده یاد طاهربدخشی صورت گرفت، به اساس فیصلۀ آن؛ جنبش یا قیام مسلحانه در سال ۱۳۵۴ خ درواز به رهبری شادروان مولانا باعث صورت گرفت. مگر آقایان: مجید کلکانی و طاهربدخشی بنا به دلایلی (توضیح دادند) به فیصله خود عمل نکردند! الی آخر...(۲)

 

حادثۀ درواز؛ پسمنظر و پیامد آن:

مدخل: حادثه درواز؛ ۲۰ جوزا  ۱۳۵۴ آغاز و ۱۵ اسد ۱۳۵۴ خ، با دادن تلفات دو تن (۳) و زخمی شدن چند تن؛ پایان یافت. چطور و چرا چنین شد؟

 

الف - گذار از "محفل" و ارتقاء به "سازمان":

برای رسمیت بخشیدن ارتقاء محفل ("محفل انتظار") به سازمان، میبایست سنگ پایۀ فکری "محفل" به برنامه و اساسنامۀ "سازمان" مبدل می گردید. به همین خاطر؛ زمستان ۱۳۵۳ و حمل ۱۳۵۴خ نشست های متواتر با فاصله زمانی سازماندهی گردید. اکثر نشست ها در اپارتمان مرحوم محبوب الله کوشانی آنطور که پیشبینی شده بود؛ دایر گردید. چون مالک اپارتمان درآن وقت مجرد می زیست.

 

ب - اعضای اشتراک کننده:

بدخشی، باعث، عبدالله، حکیم، رشید ، انجنیرحسن ، کوشانی (۴) ... اشتراک داشتند. بغلانی حضور نداشت؛ نمی دانم چرا؟ ظهوری در ولسوالی جرم بود و رفیع بورسیه انگستان را دنبال می کرد.

 

ج- نتیجه:

- سرانجام بعد از بحث های نفس گیر، مسئودۀ برنامه و اساسنامه برای گذار از"محفل" به "سازمان" توسط عبدالله و حکیم تدوین شده بود، بعد تعدیلات و اضافات به تصویب رسید. میبایست برنامه و اساسنامه مزبور در کنفرانسی که شش ماه بعد از ماه حمل ۱۳۵۴خ پیش بینی شده بود، به تصویب می رسید.

 

د - تدارک شش ماه فعالیت برای کنفرانس:

- برعلاوه اساسنامه و برنامه، رهنمود کار برای چگونگی فعالیت در شهرها و روستا ها جهت تدارک به سوی کنفرانس پیش بینی شده نیز به تصویب رسید.

- ساحه کاری هریک از اعضای اشتراک کننده و مسئوولین بخش های ساحه فعالیت تشکیلات وقت؛ مطابق "رهنمود کار" مشخص گردید، مانند: ساحات دهقانی در روستاها، کارگری در شهرها، افسری و سربازی در قطعات، روشنفکری و روحانیون در شهر و ده و غیره.

- همچنان؛ آشنایی با راه ها و کوره راه ها، تمرین راه پیمایی ها، آشنایی با سلاح و بکاربرد آن (در حدممکن) تماس منظم با متحدین، برآورد مجموع امکانات مادی و معنوی... در رهنمود کاری مشخص شده بود.

- تعین مکان کنفرانس به آینده موکول گردید و هریک؛ پی کار خود شدند.

 

کنفرانس چه شد؟ 

حادثه درواز، سبب شد؛ کنفرانس پیش بینی شده به وقت و زمان اش دایر شده نتواند. زیرا؛ بخش اعظم رهبری و برخی از کدرها در ارتباط باحادثه درواز زندانی شدند.

پرسش احتمالی:

مسوده های برنامه، اساسنامه و رهنمود کاری تصویب شده کجاست؟ مانند خیلی چیزهای دیگر یا به یغما رفت، یا زیر خاک شد و پوسید. آگاهان درمورد زنده نماندند که بگویند چه شد. اندک چیزهای گفته شد، مستند نیست. ممکن در اثر تلاشی های مداوم و پی درپی به دست ارگانهای امنیتی آفتاده باشند.

همانگونه که آرامگاه: باعث، مجید، بدخشی، عبدالله، محمد شاه واصل آبادی، واسوخت، انحینر حسن، رشید فرخاری، جلیل آهنگر، مولاداد، جیحون و ده ها و صد های دیگر نا معلوم اند! سرنوشت اسناد و مدارک ازجمله برنامه، اساسنامه و رهنمود کاری با تاسف نیز نامعلوم باقیماند.

 

می دانم به تکرار خطا میکنیم:

- بیدادگران و ستمگران رنگارنگ در زمان های متفاوت؛ زیادی را از طیف های مختلف کشتند، ستمگران مردی نشدند، مانند هاشم خان جلاد؛ جسد کشته شده ها و اعدام کرده های خویش را (همه بدون محاکمه) که ابتدایی ترین کار بود، باید انجام می دادند، مگر نکردند.

- ما مدهوشان راه گم کرده؛ سراغ جلادها، برای پایان دادن به معافیت ها نرفتیم و نمی رویم، با تاسف پی شکار و شخصیت کشی جانباختگان بیشمار بیگناه خود و جامعه روان استیم.

- اینجانب قیام امام، همه جانباختگان آن روزگار (قبل و بعد از آن) را چه سیاسی و غیرسیاسی؛ عزیز خود می دانم و می شمارم. برایشان در خلوت ضمن اشک ریزاندن، عرق شرمم گاهی جاری می شود که نسبت آن رفتگان، خود را گنهکار احساس میکنم. زیرا؛ اگر کاری نکردم/ نکردیم؛ حداقل حرمت شان را نیز بجا نه آوردیم یا نمیخواهیم بحا بیاوریم، بلکه در پی بدنام کردن آنها کمر بسته ایم.

 

یادداشت یک:

در آن  نشستها مجید کلکانی با مستعار "مازیار" اشتراک نداشت. بلکه پس از اختتام نشست های یادشده، جلسۀ جداگانه و مشترک از نمایندگان "محفل انتظار" و "محفل شمالی" دایر گردید.

دراین جلسه؛ نه صرف سه تن: باعث، مجید و بدخشی بلکه این سه تن جزء هیئت های مذاکره و کاری دومحفل (شمالی و انتظار) بودند و موضوع اصلی آنها، تصویب پلتفرم جبهه بود با مخفف (ج. د. ر. خ.) که آخر ماه سرطان سال ۱۳۵۲ عبدالله به قلم خود به کمک بدخشی و یارانش ترتیب داده بود و مجید آن را مرور و با قلم زیبایش نظرات خویش را نبشته بود و به هدف دست یافتند.

 

یادداشت دو:

- مسئله مخفی شدن بدخشی آنطوریکه دکتر سینا ادعا دارد، اینجا در سال ۱۳۵۴مطرح نبود و نشده، بلکه مسئله مخفی شدن بدخشی و پیشنهاد مجید درباره؛ به سال ۱۳۵۷ برمی گردد و پس از کودتای ۷ ثور و بعد از دیدار مجید کلکانی با وساطت دستگیر پنجشیری با دوتن از اراکین حزبی و دولتی مطرح شد. بدخشی بنا به دلایلی که نزد خود داشت، آن پیشنهاد عزیزخود مجید را با معذرتخواهی نپذیرفت.

- اینجا خلط مبحث شده گویا در سال ۱۳۵۴ ارتباط  بدخشی و مجید  و دو محفل (شمالی و انتظار) قطع شد. بلکه تا روزهای بعد ۷ ثور نیز ادامه داشت. (۵) پس از دستگیرها رابطه برای مدتی قطع و مجدداْ با یکی از تشکیلات مربوط به "ساما"ی وقت آغاز گردید، این بحثی است جدا.

 

یادداشت سوم:

گروپ سه نفری سروی عمومی برای مجموع ساحه کاری عبارت بودند از: عبدالله، ربانی و عبدالاول، جهت انجام وظایف خویش شهرکابل را ترک کردند و به ولسوالی رستاق ولایت تخار رسیدند، با مولانا باعث شبی را آنجا گذراندند. مولانا خواست با آنها همسفر شود، عبدالله و دیگران اصرار بیش نکردند سرانجام همسفرهم شدند. (۶)چ

 

ادامۀ سفر:

- چهار تن: باعث، عبدالله، عبدالاول و ربانی از راه علاقداری شهربزرگ، حوض شاه، خواهان و به درواز رسیدند. بعد ها معلوم شد؛ استخبارات رد پای آنها را تعقب می کرده، به جزئیات نمیروم، شاهدان موجوداند. در ولسوالی درواز حکومت محلی به هدایت فیض آباد (مرکز بدخشان) و کابل در پی گرفتاری آنها شدند.

- مولانا و یارانش برای دفاع از خود دست به سلاح بردند (ابتدایی ترین سلاح) و با جنگ و گریز تا قریه شنگان علاقداری راغ رسیدند. به مولوی جمیل اعتماد گردید، نزد او نان خوردند؛ مگر مولوی؛ دست به خیانت زد، مردم را هدایت داد تا مهمانها را گرفتار و حکومت راغ و ولایت را اطلاع داد، سرانجام بجز یک تن (۷) همه یاران  دستگیر شدند.

 

زندان دهمزنگ:

به شهر فیض آباد انتقال شدند، سرانجام کارشان به زندان دهمزنگ کشید. در ارتباط با حادثه مذکور، تعدادی از جمله بدخشی، بغلانی، کاوه، حکیم، خاوری گرفتار همه زندانی شدند، دیر ماندند. مسایل بعد ازاین هم داستان های دارد.

ممکن بود در فرصت دیگر.

 

یادهانی:

دکتر سینا گفتند: مطابق فیصلۀ نشست کابل؛ قیام مسلحانه توسط باعث آغاز گردید، اما مجید و بدخشی؛ فیصله خود را پشت پا زدند، در قیام اشتراک نکردند.

پرسش ساده:

- زنده یاد مولانا بحرالدین باعث را  اینجانب قیام امام حدود هفت ماه با ایشان یکجا زندان بودم و با کرکتر موصوف دقیق آشنا ام.  آیا تنها با سه تن: عبدالله، ربانی و عبدالاول و چند ملکی از محل و نا آشنا با سلاح حتا بعضاْ بدون سلاح و چند مامور دولت که رخصتی به خانه های خود به درواز رفته بودند، میشد دست به جنگ مسلحانه و قیام مسلحانه علیه رژیم داوود زد؟ ساده سازی نیست؟

- اگر مجید و بدخشی اپورتونیست بودند (یا به اشاره جناب رزاق مامون از فهم صحبتهای سینا و بیژنپور مرتجع بودند) چرا پساکوهی، اسماعیل اکبر، امام نظر، حکیم، حسن و و و، ده های دیگر دراین جنگ و قیام مسلحانه که گویا فیصله در رهبری شده بود؛ سهم نداشتند یا سهم نگرفتند؟

همۀ آنها که نام گرفتم یا نگرفتم؛ بی غیرت، محافطه کار، مرتجع و اپورتونیست  بودند؟ لطفاً انصاف را رعایت کنید، انصاف کار خوبیست! بلی؛ شمشیر در جان دیگران زنید؛ حداقل نوک سوزن را خود تماشاکنید.

 

واقعیت و حقیقت موضوع:

آن سفر از جملۀ کارهای تدارک شش ماهه برای کنفرانس بود. مولانا باعث شریک سفر کاری شد، حکومت خواست دستگیرشان کند، به دفاع برآمدند و بس. نباید حضرت مولانا باعث را به گونۀ معرفی کرد که با چهار تن، با چند سلاح غیر قابل اعتماد و اندک مرمی و بدون تدراک حداقلی، دست به قیام مسلحانه علیه دولت که در آن وقت از پشتبانی شوروی در همسایگی دروازها (محل گویا قیام مسلحانه)  برخوردار بود، زده باشد. ساده سازی لازم نیست، دانسته و نادانسته شخصیت قابل احترام زنده و جاوید مولانا بحرالدین باعث  را زیر سوال مخاطبان نبرید!

خواهش میکنم. بیایید نسبت به آنها کمتر متعرض شویم، اگر توانیم در راه آنها عمل کنیم. قبلاً با شماری از جمله به شما دوستان گرامی هریک پیژنپور عزیز و دکتر سینا دوستداشتنی (سن من از هردو شما بالا، مگر تحصیل ام پایین؟) مسایلی را قبل از گفتگو با جمهوری پنجم، مطرح ساخته بودم، ادامه می دهم و همه گانی نیز خواهم ساخت. زیرا به سود همه ما زنده ها، رفتگان و آینده گان خواهد بود. ورنه شرمسار تاریخ خواهیم شد.

با احترام فایقه.

 

توضیحات:

(۱)؛ عبدالجلیل آهنگر، پدر عبدالله آهنگرپور، خانواده شان داستانی دارد، یک خروار کاغذ.

(۲)؛ آدرس: برنامه ۸۵۰ جمهوری پنجم، مهمانان برنامه: دکتر سینا و آکاه امور سیاسی بیژنپور.

(۳)؛ عین الدین در درواز و جلال الدین در شنگان راغ جانباختند.

(۴)؛ اسم های کوچک و یا صرف تخلص را بکار میبرم، بی اعتنایی تلقی نشود.

(۵)؛ برادرزاده مجید در ایالت انتریو زیست دارد و یکی از اعضای ارتباطی دو تن (مجید و بدخشی) بود و تا قبل از مرگ بغلانی و کوشانی با ایشان نیز تماس داشت. لازم بود به شهادت دعوت اش میکنم.

(۶)؛ دلیل ماندن مولانا باعث در رستاق و ماورای کوکچه این بود: بایست ویزای ایشان با دوتن دیگر از راه می رسید تا سفر داشته باشند به شرق میانه. آنها زندانی شدند، سه تن دیگر نامزد پروسه گردیدند.

(۷)؛ جانباختن قهرمانانۀ جلال الدین داستان دیگریست.

(۸)؛ شادروان عین الدین در درواز و زنده یاد جلال الدین در شنگان جانباختند.

 

منابع:

مطالعه برخی اسناد در گذشته، شنیده گی ها، تجسس و اخذ معلومات از افراد و اشخاص مختلف.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

مبارز05.09.2023 - 02:48

 خوب
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



قیام الدین قیام