اندر باب لغت (جرگه)

۷ قوس (آذر) ۱۴۰۱

در جامعۀ افغانستان به نسبت عقب مانده گى عمومى از یکطرف و تفرقه اندازى کشور هاى بیرونى از جانب دیگر "اندیشه و تفکر" که چراغ هدایت و رهنماى عمل در ایجاد ملت و مدنیت است, سیاست زده شده که صاحبنظران و تحلیلگران جامعه ما نیز به همان منوال در ابراز نظریات خود قبل از همه منفعت سیاسى, قومى٬ زبانی ویا مذهبى خود را در نظر میگیرند. یا به عباره دیگر داشته هاى علمى آنها از چوکات منفعت قومى ویا گروهى بیرون نمیآید.

در زمان های حکومت کرزی و غنی که (بازار جرگه بازی ها) گرم بود، تلویزیون بیات تحلیلگر "ایکس" را دعوت کرد تا در باره تاریخچه (جرگه) معلومات ارائه بدارد.

تحلیلگر (ایکس) که من هم فکر میکردم در "چنته" خود چیزی دارد که عرضه کند اینگونه فرمود:

"جرگه در اصل خود «گرگ ها» بوده و گرگ به زبان خراسان قدیم و آریاناى کهن به معنى پهلوان است. در آن زمان یعنى حکمروائى آریائى ها و بعدآ هم خراسانى ها همین گرگ ها «پهلوان ها» باهم مى نشستند و جلسه میکردند و این نشست گرگ ها به مرور زمان به اصطلاح «جرگه» مبدل گردید".

من با شنیدن این سخنان تحلیلگر "ایکس" با خود فکر کردم که واقعآ واژه های سنگین "تحلیلگر، اندیشمند، آگاه امور سیاسی، صاحبنظر" بالای بعضی آدم ها خیلی سنگین هست!

 در آن زمان بنده با ذکر نام، القاب و اوصاف تحلیلگر "ایکس" و مسخره بودن نظر شان یادداشتی مفصل نوشته و از صفحات انترنتی نشر کرده بودم. اما امروز باگذشت 9 سال فیسبوک لطف کرده بار دیگر از آن مقاله رونمائی کرده بود و من هم لازم دیدم بار دیگر معلومات مختصری در باره تاریخچه (جرگه) ارائه بدارم.

 استدلال تحلیلگر "ایکس" در هیچ کدام منبعى که حد اقل از اعتبار عادى اکادمیک برخوردار باشد, دیده نشده است که (جرگه در اصل خود گرگ ها بوده !!!).

اصطلاح جرگه به منابع مختلف چنین بیان شده است: جرگه [ج َگ َ/گ ِ] (اِ) حلقه زدن و صف کشیدن مردم و حیوانات دیگر. (برهان). صف کشیدن انبوه مردم. (غیاث اللغات). مطلق صف و حلقه است خواه مردمان باشد، خواه سایر حیوان از چرنده و پرنده. (از آنندراج) (بهارعجم). حلقه, حوزه, جرغه, پره, مجمع, جماعت, محفل, رج, سپاه, صف, قطار. و فرمان شد که لشکرهایی که بر مدار استاده اند به جرگه روان شدند. (جامع التواریخ رشیدی ). و لشکر در قفای آن دیوار به جرگه فرود آمدند.

 

اشارت کرد خاصان را نشستند

پرستاران بخدمت جرگه بستند.

ناظم هروی (از ارمغان آصفی).

 

بر چرخ به صیدگاه بختش

یک دوره ٔ جرگه شکار است .

طالب کلیم (از آنندراج).

 

جرگه ٔ پهلوانان؛ بعضی گویند جایی که پهلوانان باهم قشتی گیرند. (بهارعجم ) (آنندراج ). و این دلالت دارد بر آنکه جرگه و جرگ و نرگ هرسه مترادف باشند. (بهارعجم ) (آنندراج)

 

در «فرهنگ آنندراج» راجع به ریشه لغوی جرگه چنین آمده است:«از بهار عجم و در غیاث نوشته که جرگه بالکسر خطاست و این لفظ ترکیست. فرهنگ آنندارج،سال طبع 1889م،نسخه موجود در کتابخانه عامه کابل،ص 1326

«شکار جرگه» که یکی از پرشکوه ترین جشن مغول ها به حساب می آمد، غالبا در فصل خزان صورت می گرفت. چنگیز خان در «یاسای خود» این شکار را نوعی ورزش نظامی دانسته و تاکید کرده است که سپاهیان در حالاتی که مصروفیت جنگی نداشته باشند به این گونه ورزشها بپردازند. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، زیر نظر دکتر محمد معین، دانشگاه تهران،ج15،ص307

استعمال اصطلاح "جرگه" واقعآ پیشىنه عمیق و تاریخى دارد, مگر نه آن پرداز هاى من درآوردى که ( جرگه در اصل خود گرگ ها است و گرگ به معنى پهلوان است و قبایل آریائى آنرا بکار میبردند !!!).

احتمالا اصطلاح جرگه از ورود كوشانی ها در سرزمین بخدی " بلخ " در سال چهلم بعداًز میلاد مسیح به میراث مانده است. نظریاتی هم وجود دارد كه مطابق آن واژه "جرگه" از زمان ورود چنگیز خان بدینسو در كشور افغانستان معمول گردیده است. (تارىخچه اقوام در افغانستان, مولف داکتر عناىت الله شهرانى ویراستار داکتر همت).

اصطلاح جرگه از فرهنگ مغول وزبان توركی اويغوری مآخوذ ميباشد.

واژه جرگه به زبان مُغلی «جُرغه» به ضم حرف “ج“ وسكون حرف “ر“ بوده و به معنی جلسه بزرگ قومی ميباشد. اين كلمه در جامعه مغول پيشينه عميق تاريخی دارد كه برای امروز نيز ازين واژه استفاده ميگردد. "جُر" به ضم حرف “ج“ وسكون حرف “ر“ به معنى دایره و حلقه میباشد و استعمال این کلمه در مکالمات معمول و روزمره مغل ها, تاتارها, قرقزها, باشقرت ها و بعضآ اوزبیک ها و تورکمن ها مروج است. اما پسوند ترکیبى "گه" یا "غه" مربوط دیالکت هاى مختلف زبان تورکى است. مثلآ اویغورها و ازبیکها جرگه میگویند اما مغلها و تاتارها و همچنان باشقرت ها جرغه میگوىند. "گه" یا "غه", اشاره بسوى مکان است. یعنى "جُر" دایره و "گه" میتواند "به" ویا "در" معنى شود.

 

مآخذ: یادداشت های نگارنده است كه در صحبت زنده با یك داكتر زبان شناس مغلستانی بنام دامبینیام دورچ خان در تابستان سال 2003 در هالند تهیه گردیده است.

 

براى دایره حلال بزکشى ویا دایره ایکه براى قشتى گیرى دو پهلوان کشیده میشود, در زبانهاى فوق الذکر نیز "جُر" نامیده میشود.

به این ترتیب تفسیر کردن "جرگه" به "گرگ ها" و گرگ به پهلوان, کاملآ بى اساس و احتمالآ آگاهانه و مغرضانه است.

من این چند سطر را براى معلومات عمومى نوشتم و منظورم آن نیست که مهترى ویا کهترى قومى, زبانى و فرهنگى کسى را به اثبات برسانم.

همه اقوام افغانستان داراى افتخارات بزرگ خود هستند و همه زبانهاى افغانستان غنامندى خود را دارد و همه فرهنگ هاى مردم افغانستان قدامت خود را دارد و بالآخره همه اقوام افغانستان افتخارات مشترک دارند و سرنوشت شان باهم گره خورده و در یک کشتى روان هستند.

آگاهان امور نسبت به هر کس دیگرى رسالت بیشتر و سنگینتر دارند تا جامعه را بسوى روشنى هدایت کنند, به جاى آنکه از عقب هر تربیون ممکنه با نظریات خود بافته به توسعه حساسیت ها دامن بزنند.

 

و من الله التوفىق







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

شاهین14.03.2023 - 00:51

  یاداشت: واژه ای جُر مغولی ابدال واژه ی ( گر ) دری و مصدرش: ( گردن و گشتن ) است.
نمونه ها
۱ - گُرزمان: چرخ آسمان
۲ - سالگِره: سالگرد. سالی که گِرده و چرخه می زند.
۳ - گِره. ریسمانی را تَو دادن و بستن که همان را گِره می گوییم.
۴ - گِران : ( گردان ). گران شده: گردان شده. گشته: یعنی قیمت ها تغیر کرده اند و بالا رفته اند.
۵ - کارگر: کاری که خودش می گردد یعنی خودکار. فعال.
۶ - کارکر: کارکرنده: کارکننده. که اینرا به ابدال کارگر می گویند. که نادرست است.
در این باره مثال ها بسیار و گنس کننده اند. ( یکی پیدا می شود باز می گوید: والا این گردیدن و گشتن است. باز بیا کله ای آنرا باز کن!
۷- گُره: گُره ای زمین: کُره ای زمین. حرف گاف که در دهان عرب افتاد یا حرف جیم جورش می کند و یا حرف کاف. و حرف پ را جای به جای به حرف ف بر نی گرداند و برای ما معیار نی سازدش.
۱ - پارسی: فارسی
۲ - سپید: سفید.
۳ - پاریس: باریس
۴ - گُرک: جُرج یا کُرک.
۵ - سپر: سفر. مسپارت: مسافرت.
۶ - نگر: نظر! ( آیا اینها برای ما استندرد و معیار نشده اند؟ ) هرچند نگر بگویم بازهم نظر خود را در ذهنم میخ کرده است. اکنون من می دانم که زبان دری از نگاه واژگان بسیار غنی است. بخدا چنین واژگان و مصدر ها اند که ۳۰ تا و حتی چهل تا مترادف می شوند.

شاهین11.03.2023 - 22:18

  چرخیدن:
چرخه: چَرغه: چَرگه: ( پَره: دایره: حلقه)
جرگه بستند: چرگه بستند: چرخه بستند: پَره بستند: حلقه بستند. به مجردی که سون واژه ای فارسی نگاه کنم نر و ماده اش را می شناسم. این واژه در نگاهی نخست فهمیده می شود که ( چرخه ) است. زمانیکه ابدال کند. باز همانگونه پذیرفته شده و رواج پیدا می کند.

سندباد23.02.2023 - 13:50

 عمر تان پربار باد داکتر گرامی
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دكتور همت فاريابی