تناقض در تفکر سیاسی طالبان، قریشی نبودن امیر المومنین
۱۸ جوزا (خرداد) ۱۴۰۱
تفکر سیاسی طالبان همیشه محل پرسش بود و پیوسته گفته میشد که این گروه مانیفیست مشخصی برای دولتداری ندارد. اخیرا کتابی به زبان عربی از سوی این گروه به نشر رسیده که به دست قاضی القضات کنونی آن، به نگارش در آمده است به نام: الاماره الإسلامیه و نظامها. این کتاب که گویا مورد تایید امیر المومنین این گروه نیز قرار گرفته، نمونهای تمامعیار از اندیشه سلفی، یعنی دنبالهروی چشم و گوشبسته از گذشتگان است، که از میان آرای آنان هر چه را مطابق سلیقه طالبان یافته است، به شیوهای التقاطی برگزیده است، بدون هیچ گونه نظر مستقلی از خود. وی در این کتاب گاهی به مذهب حنفی، گاهی به آرای اهل حدیث، گاهی به ترمینالوژی تکفیری سید قطب و مودودی در باره جاهلی خواندن جهان امروز و نظامهای کنونی دنیا، و گاهی به عملکرد خلفای اموی و عباسی متوسل میشود. این کتاب که از سوی بالاترین مرجع علمی این گروه صادر شده است، سندی معتبر از بند ماندن تفکر آن در پشت گردنههای قرون، و ناتوانی در عبور به روزگار کنونی است، که هم سطح علمی پایین رهبران این گروه را به نمایش میگذارد و هم جهل تمامعیار شان به عصر حاضر و مقتضیات آن را.
برای نشان دادن تناقضهای موجود در کار این گروه به ذکر یک نمونه که شرطهای اهلیت برای منصب امیر المومنین را بیان داشته است بسنده میکنیم. قاضی القضات طالبان با نقل قول از گذشتگان و با آوردن سه حدیث از صحیح بخاری، هفتمین شرط را قریشی بودن دانسته است. وی در توضیح حکمت قریشی بودن امیر المومنین این نظر شاه ولی الله دهلوی را نقل میکند: “واجب است که خلیفه از کسانی باشد که مردم از اطاعت وی سر نپیچند به خاطر نسَب و حسَب پرشکوهش، زیرا کسی که چنان نسَبی ندارد مردم خوار و حقیرش میشمارند، و واجب است از میان کسانی باشد که به ریاست و بلندی جایگاه شان معروف باشند، و قوم او تجربه گردآوردن مردان و راهاندازی جنگها را داشته باشد، و نیز نیرومند باشد تا به حمایت و نصرت وی کمر بسته، و به دفاع از او جانهای خود را نثار کند.. و همه این امور یکجا گرد نیامده است مگر در قریش، به ویژه پس از بعثت پیامبر اسلام (ص) که کار قریش با او بلندی گرفت.”
طبق دیدگاه نویسنده این کتاب و ملاهای همفکر او، این احادیث پس از قرآن در بالاترین مرتبه اعتبار قرار دارد. حال این پرسش به میان میآید که آیا امیر المومنین کنونی قریشی است؟ اگر قریشی نیست چگونه اهلیت قرار گرفتن در این منصب را پیدا کرده است؟ هنگامی که مردم را به اجرای احادیث ضعیف ملزم و مجبور میکنند، چرا خود اشان احادیث متفق علیه را نادیده میگیرند؟
طبیعی است که از منظر عقلانیت معاصر، تعیین معیارهای لازم برای رهبری جامعه کار قانون، و انتخاب کسی به این منصب کار مردم است، و هر شهروندی حق ورود به آن را دارد، بی التفاتی به ریشههای تباری و پیوندهای قبیلهای که در جهان امروز سخیف و نابخردانه به شمار میرود. البته در گذشته نیز جریانهای عقلگرا در تاریخ اسلام به قریشی بودن حاکمان باور نداشتهاند. اما سخن بر سر این است که اگر طالبان تا سطح رهبری شان از چنگ تناقضهای خود رهایی نداشته باشند، مردمان گرفتار در چنگ آنان چگونه راهی به رهایی پیدا خواهند کرد؟!
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
عبداله | 14.06.2022 - 05:09 | ||
سلام بر شما.تصور شما از یک حکومت قراردادی چیست؟ آیا طالبان دربستر مبارزات مدنی و با انتخابات به قدرت رسیده؟ اگرچنین بود قاعدتا دارای مانیفست حزبی بودند که طی زمان و در عمل چکش خورده و شکل گرفته بود. گروهی که وارث عملکرد غرب در دوران جنگ سرد با تئوری امریکا، پول عربستان و آموزش پاکستان شکل گرفته و فقط تفنگ را ابزار حقانیت خود شناخته و از دین هم ابزاری نه برای اداره جامعه که برای تحکیم نظرات خود استفاده کرده، هرگونه تناقض رفتاری و گفتاری بدلیل عدم هویت فرهنگ سیاسی و تعجیل در اثبات هویت، عجیب نیست. البته اگر عمر حکومت طول بکشد مطمئن باشید که در ده سال آینده این تناقض تئوریک در باب نسب امیرالمومنین را اصلاح خواهند کرد (حتما کتاب 1984 و بازنویسیی تاریخ و روزنامه ها را مطالعه کرده اید). طالبان طی دوری از قدرت مورد آموزشهای ظاهری برای رفتار مدرن فراگرفته ولی باطن آنها نمی تواند تغییر کند. بنابراین اگر در قدرت بمانند طی زمان با چند مشکل روبرو خواهند بود.اول تفاوت حرف رهبران سیاسی با عملکرد هواداران جوان تنفنگ بدست که هم اکنون بصورت قتلهای توجیه نشده و از نوع حکومت اول طالبان روبرو هستیم که گرچه ممکن است رهبران سیاسی قلبا موافق قتل ها باشندد ولی حضور دوربین های غربی آنها را وادار به کناره گیری از قتلها می کند. دومین مشکل عبارت است اختلاف بین رهبران ارتودکس و رهبران سیاسی پراگماتیست است که آیا باید تماما سلفی فکر و رفتار کرد و یا رفتار می تواند قابل تغییر باشد. در حالت اول بازگشت به طالبان اولیه غیر ممکن است و حالت دوم استحاله تفکرو تغییر محتوایی حکومت و کنار آمدن با مظاهر جدید ابتدا در ظاهر و نهایتا در تفکرو برباد رفتن حکومت است. سومین و مهمترین مشکل عملی عبارت است از برخورد با نسلی که بیست سال دور از اقتدار طالبان رشد کرده و با تحصیل و آگاهی و حضور رسانه ها پذیرای تفکر طالبان نیست و در کنار آن روشنفکران افغانستان در دیگر کشورها بعنوان مبّلغ تفکرات نوین بر آینده سیاسی کشور تاثیر می گذارند.بنظر می رسد پس از ختم اشغال فرهنگی افغانستان توسط غرب و اشغال نظامی آن توسط طالبان،باید منتظر بروز و ظهور نسل جدید افغانستان بود که با دانش کافی طی بیست سال آینده افغانستانی جدید و متکی به فرهنگ و توانایی خود برپا سازند و به هرگونه اشغال و سلطه بی دلیل پایان بخشند. بیاری خدا و به امید آن روز |
آدم | 22.06.2022 - 13:25 | ||
طالبان به زعم خودشان جوهر قریشی بودن را استنباط کرده اند و به این اساس قوم پشتون را معادل قوم قریش قرار دا ه اند و در قانون نانوشته امیر باید پشتون باشد. |