نقش اِتنوسِنتریزم قومی در فروپاشی دموکراسی
۱۱ سنبله (شهریور) ۱۴۰۰
فروپاشی دموکراسی افغانستان را می توانیم از زاویۀ انتروپولوژی (بشر شناسی) افغانستان مورد بررسی قرار دهیم.
همه میدانیم که افغانستان یک کشور قومی و قبایلی است و بالخصوص پشتون ها در ساختار سیاسی-اجتماعی افغانستان و در عین زمان بربادی کشور نقش بارز بازی کرده اند. ساختار سیاسی-اجتماعی برای اینکه از زمان احمدشاه ابدالی تسلط سیاسی را پشتون ها داشتند و زیربنای اداری ، سیاسی-اجتماعی را نهادینه کردند. القاب نظامی افغانستان به پشتو برگردانده شد. سرود ملی در یک کشور بیست و سه قومی به پشتو ساخته شد. القاب اکادمیک مانند پوهندوی و پوهنوال و پوهاند به پشتو شد. زبان پشتو در قانون اساسی ۱۹۶۴ زبان رسمی کشور شد. و دیگر مسایل اداری و شهری و تغییر نام های قریه جات در شمال کشور به پشتو برگردانده شد که فهرست آن طولانی است. این تسلط قومی خواست تا افغانستان که از اقوام مختلف، زبان های مختلف و لهجه های گوناگون و مذاهب مختلف از سالیان طولانی در کنار هم زیست باهمی داشتند، پشتون گرا شود. چون تفکر قومی خود را به زور بالای مردم تحمیل کردند در ادبیات ایدیولوژیک دانشمندان بشر شناسی این روند را پشتونیزم نام نهادند. پسوند “ایزم” در قرن نزدهم در اروپا منحیث یک پسوند در ایدیولوژی های خود ساختۀ انسانی عرض اندام کرد که اکثراً بالای مردم از طرف یک گروه تحمیل شده است. از نگاه جامعه شناسی یا سوسیولوژی ، رشتۀ اختصاصی که در قرن نزدهم در جهانِ اکادمیک عرض اندام کرد ، پشتون ها ، با اینکه قدرت سیاسی را در دست داشتند نتوانستند کشور را آباد کنند. دلیل این موضوع در روحیۀ قومی و قبایلی پشتون هاست. حتی ولایات پشتون نشین را نتوانستند آبرومندانه آباد کنند. آمار بیسوادی و عقب گرایی در ولایات پشتون نشین بالا تر از ولایات غیر پشتون است. طور مثال ولایت هرات تا ننگرهار از نگاه فرهنگی بسیار تفاوت دارد و یا ولایت بلخ تا خوست. از نگاه رابطۀ علوم انتروپولوژی و سوسیولوژی دلیل این عقب گرایی در دوموضوع مطرح است. اول اینکه پشتون ها هرگز نه میخواهند صلاحیت های قومی خود را مانند فرهنگ پشتنوالی از دست بدهند و دوم که ربط میگیرد به ماده اول نه میخواهند که حکومت مرکزی قوی باشد تا نشود اقتدار قومی را از ایشان تصاحب کند. دولتمردان افغانستان همیشه به همین روند به پیش رفته اند و تا جایکه قدرت سیاسی را برای خود حفظ کرده اند نخواستند تا صلاحیت قومی کم رنگ شود. این مسله باعث شد تا حکومت مرکزی همیشه در مقابل قوم ضعیف باشد و از نگاه ساختار مدرنیته افغانسان نتوانست تا یک حکومت مقتدر سیاسی عرض اندام کند. در کنار این موضوع ، چون اساس روش سیاسی تک قومی بود و افغانستان نه صنعت داشت و نه سرمایه ؛ دو انگاشت مهم که در ساختار ناسیونالیزم یا ملیت گرایی کمک میکند افغانستان ناکام ماند تا یک افغانستان ملی شود. در افغانستان به مفهوم واقعی و تعریف اصلی ناسیونالیزم هیچ چیز ملی نیست. طور مثال در افغانستان اتن های گوناگون است و اما تنها اتن قوم پشتون مطرح است و یا سرود “ملی” تنها به پشتو است دیگر اقوام مطرح نیستند. روحیۀ قومی باعث شد تا پشتون ها همیشه با خود در جنگ و دعوا سر قدرت باشند. آنهایکه در راس قدرت بودند همدیگر را کشتند، در زندان انداختند، کور کردند، به تبعید کشاندند، به بیگانه پناه بردند. تاریخ افغانستان مملو ازین بدبختی هاست. ایدیولوژی های مانند سوسیالیزم و کمونیزم هم ایشان را کمک نکرد. داستان ” شاگرد وفا دار” را خواننده خوب میداند. این شرایط تاثیر ناگوار بالای همه ملت پشتون و غیر پشتون داشت. جالب این بود و هنوز هم است که اگر کسی صدای خود را بالا میکرد متهم به خیانت ملی و ضد پشتون می شد.
برای به وجود آوردن یک حکومت مقتدر مرکزی که بتواند ملت را از نگاه ساختار اجتماعی و سیاسی کمک کند، نفوس شماری است. این احصایۀ دقیق یک کشور است که می تواند تخمین کند که چگونه مسایل اقتصادی و تمویل ساحات اداری و زراعتی و غیره برآورده شود و نظر به تراکم نفوس همه ملت از منافع اقتصادی برخوردار شود. افغانستان یک کشور است که هرگز به شکل اصولی کوشش نکرد تا نفوس دقیق آن شمرده شود زیرا این موضوع اول اکثریت بودن پشتون ها را زیر سوال می برد و دوم صلاحیت قومی را ضعیف میکرد. ما تا امروزدقیق نمیدانیم که نفوس افغانستان چند نفر است.
دموکراسی یک نظام مردم سالاری است یعنی کرسی مردم از طرف مردم برای مردم. درین نظام همه مردم شامل است. مرد و زن و شیعه و سنی و همه اقوام. پشتون ها به کمک خلیلزاد که یک پشتون است در کنفرانس بُن دموکراسی را از مسیر مردمی آن کشیدند وآن را قومی ساختند. به استناد یک دلیل غیر موجه که چون پشتون ها در اکثریت است باید یک پشتون در قدرت باشد. اول اینکه در گذشته هم گفتیم که هیچ دلیل علمی وجود ندارد که پشتون ها در اکثریت باشند و دوم اینکه این عملکرد خلاف موازین اسلام و دموکراسی بود. در اسلام ، از نگاه جامعه شناسی اکثریت و اقلیت نیست. هر که کلمه گوی است مسلمان است و در دایره اسلام شامل است.. پس حکومت های آقای کرزی و آقای اشرف غنی حکومت های بودند که به اساس انگاشت قومی بنا شدند نه دموکراتیک یا مردمی. طالبان را برادر خطاب کردند و از زندان ها آزاد کردند. خواستند با یک گروه متحجرچون وطندار بود، صلح کنند. این دو حکومت دموکراسی را به قوم مصالحه کردند. و نمایندۀ بزرگ قوم یعنی آقای خلیلزاد که یک عده پشتون ها او را یک سیاستمدار “نامتو” خطاب میکنند شرایط را برای تسلط قومی چنان مهار کرد که در تاریخ قوم سالاری در مقابل دموکراسی بینظیر است. پشتون ها متوجه شدند که در نظام دموکراسی تسلط قومی را از دست میدهند. در صدد اصلاح نظام که می توانست اصلاح شود و نظرات خوبتر پیشنهاد شود و یا از اشرف غنی خواهش کنند تا استعفا دهد ؛ این کار را نکردند. بر عکس در صدد بر انداختن نظام شدند و عدۀ زیاد پشتون ها به بهانه اینکه فساد اداری زیاد است با اینکه به اسلام علاقمند نیستند از طالبان دفاع کردند.با اینکه خوب میدانند که طالبان از اسلام واقعی محمد (ص) پیروی نه می کند و حتی از مذهب حنفی فرسنگ ها راه فاصله دارد. آقای نور وجوهات دوست گرامی این محقق ومتصدی تلویزیون زرین که برنامه های تلویزیونی او از جنوب ایالت کلیفورنیا پخش میشود در صفحۀ فیسبوک خود چنین نوشت : ” بسیار جالب است که یک تعداد زیادی از طرفداران غنی حالا از طالب حمایت میکنند!” (گرفته شده از صفحه فیسبوک آقای نور وجوهات مورخ ۲۴ آگست ۲۰۲۱). این برای این است که قوم باید سر اقتدار باشد. شخص در تاریخ افغانستان هرگز مطرح نبوده وقتی قدرت قومی مطرح بوده است. و شخص تا زمانی مطرح بود و محبوب بود و است که با روند قومی به پیش رود. در قرآن به وضاحت آمده است که خداوند مردم را از نگاه تقوی و خدا پرستی می شناسد و نزدیکترین به خداوند با تقوی ترین است. اما این آیه برای پشتون های که قوم پرست هستند و به اسلام اعتقاد کامل ندارند قطعاً مطرح نیست و قوم برای شان مهم تر است. در افغانستان از نگاه اتنوگرافی نه بلکه از نگاه شخصیت سه نوع پشتون وجود دارد. پشتون های مومن هستند که قوم برای شان مطرح نیست و جهان را از دید ارزش های اسلامی می بینند. دوم قوم پرستان پشتون هستند که اینها آیه قران را نادیده میگیرند و تفوق قومی را بالا تر از اسلام میدانند و تعداد اینها بسیار زیاد است. سوم پشتون های ” کابلیزه” است. این واژه از زبان فرانسوی به مارسیده است و به آن عده پشتون ها اطلاق می شود که اساساً از جد پشتون هستند و اما فرهنگ کابلی دارند. در شهر کابل بزرگ شده اند. این طبقه اکثراً نه به اسلام علاقمند هستند و نه زبان پشتو را صحبت کرده می توانند و زیاد تر سیکولر هستند. زیاد تر روحیۀ غربی دارند و به پشتنونوالی اعتقاد ندارند و حتی نمیدانند که چه است.
طالبان از گروه قومی و قبایلی هستند که شدید به پشتنوالی اعتقاد دارند و برای این طبقه حکومت همه شمول و دموکراتیک مطرح نیست. زیرا درین جا قدرت قومی در مقابل دموکراسی قرار میگیرد و دموکراسی را به چالش می کشاند. پشتون های قومی خود کوشش کردند تا دموکراسی را به چالش بکشانند زیرا دموکراسی به مفاد قوم هم نیست. آقای کرزی و اشرف غنی توسط نهاد های بین المللی و افغانستانی نه تنها به فساد اداری گسترده متهم هستند به قوم گرایی هم متهم هستند. آقای اشرف غنی عمویش را که یک پشتونیست دو آتشه است و هشتاد سال زیاد تر عمر دارد به حیث سفیر ماسکو مقرر کرد. پشتونیست ها ادعا دارند که چون افغانستان توسط فدراسیون پشتون به وجود آمده است و در افغانستان در اکثریت هستند باید قدرت سیاسی همیشه از پشتون ها باشد و دیگران متابعت کنند. برای این منظور باید دموکراسی ضعیف می شد . زیرا دموکراسی جوابگوی نیازمندی های تسلط قومی نیست. چرا اشرف غنی آبرومندانه استعفا نکرد؟ برای این بود که اگر استعفا میکرد نظام دوام میکرد و معاون رِیس جمهور ریاست جمهوری را به پیش می برد. درینصورت اول یک غیر پشتون به قدرت می رسید که این آروزی قوم نیست و دوم صلاحیت قومی از بین میرفت . پس باید دموکراسی شکسته و ریخته مطلق از بین میرفت تا اقتدار قومی پایدار ماند. طالبان که به حمایت پاکستان از روز اول ظهور کرده اند؛ پاکستان خواست تا بهترین پاداش برای منافع راه بردی خود شان به طالبان بدهند و آن امارت اسلامی بود که هنوز به شمول پاکستان هم به رسمیت نشناخته است . برای پاکستان ، افغانستان یک ” گاو شیری” بسیار خوب بود و است و پاکستان با حمایه مجاهدین در ایام جهاد و بعد از آن حمایه طالبان به نام مبارزه با تروریزم ملیارد ها دالر را از غرب و کشور های عربی تصاحب کرده است . دموکراسی نه به مفاد قوم بود نه پاکستان و نه تمویل کنندۀ بزرگ تروریزم(طالبان) یعنی عربستان سعودی زیرا اگر دموکراسی در افغانستان موفق می شد و اصلاح می شد مانند ” دومینو اِفکت” بالای همه کشور های عربی تاثیر گذار می بود چنانچه مبارزات مردم افغانستان بر علیه استعمار انگلیس باعث مبارزات آزادی خواهی هند گردید و جهاد مردم افغانستان در مقابل روسیه شوروی باعث فروپاشی نظام سوسیالیزم روسی گردید. دموکراسی هم باعث از بین رفتن قدرت قومی پشتون و کشور های خلیجج عربی می شد و باید از بین میرفت.
در نظام قومی و قبایلی پشتونوالی از سه چیز دفاع میکنند که در انتروپولوژی افغانستان مشهور است به “سه ز” یعتی زن ، زر و زمین. در نظام قومی زن ناموس مرد است. در اسلام زن ناموس نیست زیرا یک زن حق دارد طلاق گیرد و بعد از مدت عده، شوهر دیگر بگیرد. چون زن ناموس است حتی حق ندارد تا اگر شوهرش فوت می کند از قوم خارج شود و او را به برادر متوفی نکاح میکنند. پس شرکت زنان در مسایل سیاسی و اجتماعی بسیار کم رنگ خواهد بود. اگر هم می باشد نظر به صوابدید قوم خواهد بود. طالبان روزنامه نگاران زن را اجازه دخول در تلویزیون ها ندادند.. یا میخواهند مانند سعودی دانشگاه دختران از پسران جدا باشد. ازدواج نا مشروع قوم و مذهب بعد از آمدن محمد نادرشاه به حد اعلی آن به تمثیل کشیده میشود. یعنی مذهب سنی به اتحاد قوم مثلیکه سالها همینطور بوده است محکم تر خواهد شد.
در قرن بیست و یکم دموکراسی که می توانست اسلامی ساخته شود، (لطفاً کتاب ای محقق را زیر عنوان دموکراسی اسلامی به زبان انگلیسی مطالعه کنید) و یا اصلاح شود، اما قربانی اهداف و تسلط قوم در افغانستان شد. .و چون یکی از دلایل به قدرت رساندن طالبان ضدیت در مقابل شیعه توسط سعودی است که تحریک طالبان را تمویل کرده است شیعه افغانستان سهمی در دولت داری نخواهد داشت. تا امروز طالبان از حکومت همه شمول ابا ورزنده اند و میخواهند تسلط زیاد تر حاصل کنند و این سخن ها، مانند “همه شمول ” برای شان میان تهی است.چطور امکان دارد یک کشور که از همه تجهیزات نظامی برخورداد بود دفعتاً تسلیم شود.؟؟ این معامله ای بود که برای اتحاد قومی صورت گرفت زیرا دموکراسی برای یک کشور قومی سازگار نیست. سردار محمد داود خان هم نظام نو نهاد دموکراسی را از پای انداخت. و یک عده زیاد پشتون ها او را یک قهرمان ملی میدانند. پس این موضوع برای کشور نو نیست. نظام طالبان یک نظام قومی است با حمایه پاکستان و عربستان سعودی زیر پوشش اسلام که نه جوابگوی نیازمندی های مردم ماست و نه جامعه بین المللی. دموکراسی برای فعلاً در افغانستان به جانبداری از قوم برای بار دوم دفن شد. فساد اداری و اجتماعی و غیره که همه درست است اما یک بهانه بود برای استیلای قومی.
دکتور فرید یونس
سابق استاد بشر شناسی فرهنگی خاور میانه در دانشگاه ایالتی کلیفورنیا
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته