زانوی غم در بغل دارم
۱۹ عقرب (آبان) ۱۳۹۹
زدم فریاد خدایا این چه رسمی است
رفیقان را جدا کردن هنر نیست
رفیقان قلب انسانند خدایا
بدون قلب چگونه می توان زیست؟
لحظه ای در گوشهایم صدایی پدرود حیات محبوب الله کوشانی طنین افگند و پس از آن چشمهایم روی خطوط نوشته های سوگوارانی چند خیره شد.
با خود گفتم: کوشانی عزیز، با انتخاب راه و رسمی که هیچکس را از آن گریزی نیست اعضای خانواده، دوستان، یاران و هم میهنان خود را تنها گذاشت، با تاسف راه و رسم زندگی چنین بوده و چنین خواهد ماند.
چند روز پیش از این واقعه حدود سه تا چهار دقیقه با ایشان که در درمانگاه بستر بودند صحبت تلفونی داشتم، متباقی را به بعد گذاشتیم و خداحافظی نمودم. فردای همان روز با خانم عزیزشان تماس گرفتم با مهربانی و اطمینان صحبت کردند و از قول داکتر معالج جناب کوشانی اطمینان دادند، خاطرم آسوده شد.
روز بعد شنیدم؛ ارجمند کوشانی با کاروان جانباختان ۳ عقرب سال ۱۳۴۴خ پیوسته، براستی هیچ باورم نشد و تکان خوردم. با خانواده کوشانی ها تماس گرفتم؛ توام با گریان گفتند:چنین شد.
خواستم؛ درباره شخصیت و کرکتر کوشانی عزیز چند سطری بنویسم، ذهنم ناتوان، قلم و انگشت هایم هر دو برای نوشتن و تیپ از کار افتاده بود. بعد از آن به جهان رخنامه ها و خبرگزاری ها سر زدم، غوغای از درگذشت و خوبی های کوشانی برپا بود. هر کی دیدگاه و محبت ها و بزرگواری خویش را نثار کوشانی کرده و رسم سوگواری را بجا آورده بودند.
با وجود شناخت لازمی که از کوشانی داشتم، به زوایایی دیگر شخصیت او پی بردم و برایم برخی از آنها تازه گی داشت. متوجه کمی و کاستی های برخی از نوشته ها و کامنت ها نیز شدم، تصمیم برین شد؛ تا برای روشنگری آنانانی که در جریان رویدادهای مورد بحث در نوشته های مزبور نبودند و یا اطلاع موثق ندارند، به نکات چند برخی از آنها، اندکی روشنی اندازم:
* تنی چند تفاوت بین دو چهره سرشناس و معروف؛ یکی پروفیسور رسول رهین و دیگری داکتر رسول رحیم را نکردند.
* جای دیگر؛ شخصی عضویت جناب کوشانی را در سازمان طاهر بدخشی سال ۱۳۵۴ خ قید کرده بود، در حالیکه م. کوشانی در دومین کنفرانس سراسری سازمان (خارج از شهر کابل، پس از کنفرانس بدخشان در شهر تالقان مرکز ولایت تخار) در سال ۱۳۵۰ خ اشتراک داشت، کنفرانسی شدیداً محرم (از بابت پیگیری جدی ضبط احوالات وقت و موجودیت مهمان نازنین عبدالمجید کلکانی در کنفرانس) اینکه زیادی از اشتراک کنندگان آن کنفرانس چشم از جهان بستند، تنی چند نیز؛ شکر که هنوز حیات دارند.
همچنان اعضای رهبری سازمان با اشتراک شخصی کوشانی در زمستان سال ۱۳۵۳ خ برای تدوین اساسنامه و برنامه سازمان طاهر بدخشی عمدتاً در اپارتمان ۱۶ بلاک ۵۴ الف در مکروریان اول (ملکیت شخصی کوشانی) جلسات منظم و دوامدار داشتند.
* کسانی ایجاد سازمان (س. ا. ز. ا.) را به سال ۱۳۶۲ خ نسبت دادند و آن را ابتکار جناب کوشانی تلقی کردند، گویا میراث طاهر بدخشی محفلی بیش نبود. اگر ویدیوی با تصویر و صدای یکی از بیانگذاران و عضو رهبری آن وقت سازمان م. ط. بدخشی (جدا از کوشانی، بغلانی، ظهوری و تعداد دیگر ... که طرف دعوی ایشان اند) که بنا به ضرورت آن روز (ارسال نامه ها و اعزام هیئت سه نفری به آدرس های چند سازمان و جبهه بیرون مرزی) طرح نام سازمان را نظر به هدایت شخصی بدخشی به رهبری وقت با حضور طاهر بدخشی "سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان" ارائه داشت و توسط رهبری وقت به تصویب رسید (البته در شرایط فعالیت جداْ مخفی و اختناق)، ضمناً تاکید گردیده بود، غرض تصویب نهایی به کنفرانس آینده سازمان پیشکش گردد.
- با تاسف پس از آن، رویدادهای غیر قابل پیش بینی و زیانبار به گونۀی رخداد، تا سال ۱۳۶۲خ کنفرانسی دایر شده نتوانست و در همین سال (۱۳۶۲خ) در اولین کنفرانس سازمانی، آن نام (سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان) مصوب هیئت رهبری وقت منحیث طرح پیشکش گردید، پس از یک بحث نسبتاً مختصر به تصویب رسید.
- اگر روزی ویدیوی صدا و تصویر درباره چگونگی نامگذاری سازمان در اختیار همگان قرار گیرد؛ باز چه؟!* دوستانی که در خلای معلوماتی قرار دارند پیش از نشر ویدیوی یادشده با قبول زحمت یکبار هم شده از جناب رفیع جان بزرگوار (خوست فرنگ) بپرسند، پرسیدن عیبی ندارد، نفهمیدن گناه است. اینکه احمد و محمود آگاه نیست که نیست، ...
* جای دیگر خواندم؛ کاندید ریاست جمهوری بر کوشانی تحمیلی بیش نبود، اگر گفته می شد که فیصله حزب بر کوشانی تحمیل شد، اندکی با نمک بود و پذیرفتنی.
* تنی چند؛ رهایی کوشانی را از زندان پلچرخی ۶ جدی ۱۳۵۸خ رقم زدند، در حالی که ۱۶ جدی است. شکست و ریخت دیگر در تعدادی از نوشته های مستقل و کامنت ها کم نیست.
* اصل گپ کجاست: راستی سخن؛ در نبود تاریخچه مدون (پراگنده، جسته و گریخته و قطعه قطعه وجود دارد) سازمان طاهر بدخشی، چنین تفاوت دیدگاه که از "کوه کاه" و از "یک زاغ چهل زاغ" ساختند و می سازند دوام خواهد یافت و در "افغانستان استثنایی" ما امریست عادی و طبیعی.
* همچنان؛ یک دو دیگر؛ بدون احساس مسئولیت چشم بستند و دهن باز کردند، هرچه دل تنگشان خواست فریاد زدند. این ها در بسا مسائل با چنین شهکاری های پرآوازه خویش بارها خود را مسخره کردند.
خواننده محترم از شما چه پنهان؛ باردیگر خواستم درباره دوست و یار نازنین از دست رفته مان کوشانی چیزی بنویسم. زمانی؛ نوشته جناب دکتر لطیف پدرام را بخوانش گرفتم، ذهنم دوباره سنگک شد، قلم و انگشت هایم باردیگر از کار افتاد. و به نشر دوبارۀ نوشته مزبور اکتفا میکنم (البته با یک اشاره کوتاه**).
" پدرود کوشانی عزیز!
همه میمیرند!
چه کودکانه خیال میکنی، با آدمهایی وا میخوری، که فکر میکنی به سادهگی نمیمیرند، یا تو دوست نداری بمیرند.
جوان رعنا (به قول دوست عزیزم نعمت میرزا زاده آزرم) از دودمان اشراف- تجار بدخشان به صف انقلابیون پیوسته بود. میپنداشتیم از آن معدود آدمهایی که به آسانی نمیمیرند، یکیاش همین آدم است. هرگز نیاندیشیده بودم، خبر مرگش را روزی خواهم شنید.
امروز شنیدم. خبر تلخطعم و جگرسوز و به پهنای صورتام گریستم. اشکهای خفهشدهی دو دههی پسین زندگی ام را، یکجا و به یکبارهگی گریه کردم. گریستن، گاهی آدمی را سبکبال میکند و مجال دوباره زیستن میدهد و حتا پشت بر فراموشی و دست بر عصای اندوه، مجال خندیدن!
چه کش و قوس های سیاسیای؟!.قهر کردیم، گله کردیم، گاهی مقابل هم قرار گرفتیم، روی برتافتیم، ناسزا گفتیم و خشم گرفتیم، اما هیچ کدام از این دلخوریها و جگرخونیها، آنچنان ریشه و عمق نداشت، که دوستیها، برادریها، همرزمیها و همدلیهای پایان ناپذیر ما!
با مرگ کوشانی یکی از دوستداشتنی ترین بزرگان خود را از دست دادیم؛ یک روشنفکر، یک انقلابی و عدالتخواه نجیب را، انقلابی نجیب را، میدانید چه میگویم؟
حالا به سخن زیبای لورکابرو...!
به هیابانگ شورانگیز حسرت مخور!
بخسب!
پرواز کن!
بیارام!
دریا نیز میمیرد!
خداحافظ اکه جان!
لطیفپدرام
پدرود"
توضیحات:
* رهبری حزب آزادگان اگر لازم دانند (با درنظرداشت سوگواری) توقع است به مرجع مربوط هدایت دهند تا ویدیوی یادشده در اختیار علاقمندان قرار گیرد.
** تاکیید صد در صد دارم؛ بین "کوشانی" و "پدرام" طور مستقیم و رویاروی هیچگاهی چنین چیزی ("ناسزا گفتیم و خشم گرفتیم") صورت نگرفته، بلی یکبار "کوشانی" بدون ذکر نام (پدرام) در نوشتۀی زیر عنوانی پاسخ به پرسشها...، همچنان "پدرام" هم بدون ذکر نام (کوشانی) در چند ویدیو و چند نوشتۀ چنین کردند و متباقی همه را با امانتداری نوشتند، احسنت.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته