با سنجاق کردن به دیگران خود را مسخره نکنید!

۳۰ سنبله (شهریور) ۱۳۹۹

بسم الله الرحمن الرحیم

فرستنده: دوکتور همت فاریابی

هرچند دوازده سال پیش یعنی در سرطان سال (1388 خورشیدی) شادروان صالح محمد حساس یکی از قلمبدستان ولایت بلخ جواب مستند و مستدلی به حقایق تاریخی در برابر نوشته و چرند و پرند تحت عنوان «نگاه مختصر به دیروز و امروز ایماق­ها» که از جانب گویا دانشجویان و روشنفکران ایماق­ها پخش و نشر شده بود تحت عنوان (نگاۀ مختصر به تاریخ ایماق­ها) رسالۀ مستند و مستدلی را از طریق مطبعه میرزا اولوغ بیک بچاپ رسانیده خدمت عزیزان خواننده گذاشته بود و بعد از مدت این دوازده سال جوابی در برابرش چون نداشتند از هیچ­سو نتوانستند ارائه بدارند، موضوع را در هاله ابهام پیچیده در فراموشی گذاشته بودند، اما حالا که متأسفانه جناب حساس پدرود حیات گفته است؛ میدان را خالی یافته این انجمن بنام دانشجویان و روشنفکران ایماق­ها دوباره سر از گریبان کدام سازمان تورک ستیز منطقه بلند کرده به نشخوار همان ژاژ و اراجیف پیشینه خویش درباره گویا تاریخ و گذشتۀ ایماق­های عزیز این مردم سخت گرامی و زحمتکش وطن­مان که در طول تاریخ خویش جز آزاده­گی دلیری و عیاری و مردانه­گی و کیاست و فراست و دین­دوستی چیزی دیگری را نمی­شناسند، پرداخته اند.

عزیزان خواننده!

شمس تبریزی باری در خطاب به دانش­آموزان مدارس زمانش چنین گفته بود:

آری بذات پاک او؛

به ذات پاک ذوالجلال؛

آن قوم نیز در آن مدرسه؛

جهت آن تحصیل می­کنند؛

تا فلان مدرسه را بگیریم؛

تا فلان موضوع را بگیریم؛

و زود مشهور شویم.

بلند نام شدن و مشهور گردیدن اگر از راۀ معقول و درست باشد چیزی بد نیست، اگر از راۀ کذب و دروغ و چشم­پوشی حقایق باشد سخت نامیمون و نامعقول است.

عزیزان خواننده!

افغانستان عزیز این میهن گرامی باستانی ما در درازای تاریخ پر فراز و نشیب خویش همیشه سرزمین مهاجرت و مهاجمت و گذرگاه اقوام متعدد و گوناگون بوده است، گاهی از شمال؛ زمانی از جنوب، وقتی از شرق و در موقعی هم از غرب به این سرزمین مهاجرت و مهاجمت و تاخت و تاز صورت گرفته است. در این گل خطه دیرین از هر قوم و هویت اتنیکی که در منطقه ما زنده­گی می­کنند اگر براستی امروز تحقیق و تدقیق و جستجو کنیم و اوراق تاریخ گذشته وطن­مان و همسایه ها و منطقه خویش را به مطالعه بگیریم از بازمانده­گان و بقایای این مهاجران و مهاجمان و مردم بومی و اصلی آن با هویت و مشخصات خاص خویش مردمانی را نیز می­توانیم بیابیم.

این مردمان گوناگون ویا این گل­های رنگارنگ را دست باغبان زمان مطابق خواست و تقاضای وقت در باغستان همیشه بهار افغانستان عزیز نشانیده است؛ با گذشت زمان بعضی از این اقوام بزرگ و تنومند برخی­های دیگر محدود و محصور و بسیاری­های دیگر مطابق جبر زمان به تحلیل رفته ویا زیر ریگ روان تاریخ خفته اند. پس هر زیست­مند و باشندۀ متعلق به یک هویت اتنیکی و قومی عزیز میهن ما گرامی افغانستان اگر امروز ادعا کند که من گویا باشندۀ اصلی و بومی این گل­زمین هستم یا من پشتون و تاجیک و تورک و هزاره و امثالهم اصیل و بومی هستم ویا این و آن مثل هموطنان بظاهر دانشجو و روشنفکر ایماق ما ادعا کنند که ما ایماق­ها صاحب همه افتخارات منطقه و افغانستان هستیم واین کشور با همه داشته­های مادی و معنوی خویش متعلق بماست و ما آنرا بوجود آورده ایم و دیگران به آن حق ندارند پیش از همه تاریخ افغانستان و باز تاریخ کشورهای دور و بر و همسایه­ها و منطقه ما بر آن مهر صحه نمی کوبد و آن را از بن و ریشه نادرست و ناصواب و دروغ محض و یک ادعای پوچ و میان تهی به اثبات میرساند.

زیرا به داشته­های مادی و معنوی این کشور همه باشنده­گان شریف و نجیب آن از هر قوم و طایفه­یی که باشند شریک اند و در ایجاد آن با همدیگر دست یاری و همکاری داده اند؛ بگونه مثال: در کشور ما در منطقۀ ما اگر زبان و ادبیات دری را زیر تحقیق و بررسی بگیریم می­بینیم که دست­اندرکاران واقعی و اصلی این زبان و ادبیات همه مردمان کشور ما و باز مردمان همجوار و منطقه ما بوده اند؛ زبان و ادبیات دری یک زبان و ادبیات چندین ملیتی و منطقه­یی است و در آن همه اقوامی که در کشور ما و در منطقۀ ما زنده­گی می­کنند به نحوی از انحا دست­اندرکار و شریک اند.

گذشته از آن مثل زبان و ادبیات دری به طریق و گونۀ دیگر خون ایشان در اثر آمیزش و اختلاط و داد و ستد با یکدیگر نیز شریک شده است، با همدیگر بعضی چیزهای خود را داده و بعضی چیزهای دیگر را از همدیگر خویش گرفته اند.

عزیزان خواننده!

گرچه این بنام نوشتۀ دانشجویان و روشنفکران ایماق دربارۀ گذشته شان جز چرند و پرندی بیش نیست و به خواندن نمی­ارزد ولیکن با دیدن واژۀ ایماق و دانشجو و روشنفکر که در سر لوحۀ آن متجلی بود به آن علاقمند شدم و این امر مرا به این وا داشت که آنرا از سر تا پا بخوانش بگیرم وقتی آنرا مطالعه کردم سروده زیرین طنز گونۀ شاعری که همه چیز داشته­های عالم را از زبان پان ایرانیستان مال خود دانسته ایرانی قلمداد می­کند بخاطرم خطور کرد، او میگوید:

در این دنیای بی پایان که شیخ و شاب ایرانی­ست

هرآنچه هست اندر عالم اسباب ایرانی­ست

تمام نخبه­گان از جنس مرد و زن به شرق و غرب

که باشد نامدار و صاحب القاب ایرانی­ست

اگر زن نامور بینی به هند و سند در بنگال

وگر مرد دلیر و گنده در پنجاب ایرانی­ست

به واتیکان نظر کن عزت و شأن نصارا را

نمی­دانی که از عمریست چندین پاپ ایرانی­ست

خدا روزی که پیدا کرد دارا و سکندر را

به هردو داد این نعمت که مام و باب ایرانی­ست

شنیدم مرد دانایی همی­گفت این حقیقت را

که پیغمبر ز اصل و ذریه و انساب ایرانی­ست

به اوباما دهید این مژده شاید بی­خبر باشد

که بابایش ز ایران است و خود هم ناب ایرانی­ست

« شعر از ملک الشعراء استاد محمد نسیم اسیر، از کتاب سلطان محمود غزنوی، چاپ قاهره، »

این دانشجویان و روشنفکران بنام ایماق هم همانند پان ایرانیست­ها همه اقوام کشور و منطقه را ایماق قلمداد کرده گفته اند:

اگر پیشدادی است یا او کیانی و اویستایی

اگر مادیست، هخامنشی، سلوکی یا که اشکانی

اگر او هست ساسانی وگر صفار و سامانی

اگر او هست فریغونی وگر طاهر پوشنجی

اگر بادغیسی و مرویست اگر بلخی و فاریابی­ست

همه ایماق و دشتی و کوهی و بیابانی­ست

بدینگونه این انجمن بنام دانشجویان و روشنفکران ایماق­ها هم همانسان آن پان ایرانیست­ها همه قهرمانان افسانوی و اساطیری و همه سلسله­های حکمران گذشته افغانستان را پر رویانه و بی­شرمانه بدون ارائه کدام مآخذ و منبع مؤثق و مستند تاریخی ایماق قلمداد می­کنند. ما نه در روایت­های اساطیری و افسانوی خویش و نه در نامه دینی اویستا و نه روایت­ها و افسانه­های پیشدادیان و کیانیان و نه در اسناد تاریخی مادها، هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان و پارتیان، ساسانیان نه در سروده های پهلوی و پارسی نه در روایات و اسناد تاریخی ایران­زمین به چیزی به این نام بر میخوریم.

ولیکن در این طرف در اسناد تاریخی توران­زمین و افسانه­ها و روایات اساطیر آن و تاریخ قبایل مثل سک­ها، مساژیت­ها، قنگ­ها، سکیف­ها، سغدها، خوارزمی­ها و باز سلسله های حکمران هیونک­نوها (هون­ها)، تخارها، کوشانیان، یفتلیان، توکیوها، قره­خانیان، سامانیان، طاهریان، صفاریان، فریغونیان، غزنویان، غوریان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، قره­خطائیان، مغولان و تیموریان، بابوریان، شیبانیان، صفویان، هشترخانیان، منغیتیان و باز هوتکیان، درانیان، بارکزائیان و محمد زائیان به مواردی بر میخوریم که از ایماق­ها و ایماقات یاد می­شود و به تورک بودن دقیق شان به شواهد و دلایل انکار ناپذیر اشاره می­گردد.

اما اینکه با ایماق­ها کدام افتخار خاص و ویژه تاریخی، ادبی، فرهنگی و سیاسی ویا این چیزهای موهومی که شما آنرا عنوان کرده اید بنام خویش به اصطلاح قباله کرده آنرا مال لایملک خویش می­پندارید اگر آفتاب عالمتاب را بدست خویش گرفته در تاریخ کشورمان و همسایه­گان مان و منطقه مان به جستجو بپردازیم چیزی را در زمینه نمی­یابیم از این رو در پایان آنرا یک ادعای پوچ و بی اساس و ژاژ و اراجیف و چرند و گزافه گویی بیش نمی­دانیم.

اینکه این چرندیات را انجمن گویا دانشجویان و روشنفکران ایماق­ها به کدام انگیزه و علت و اسباب روی کاغذ ریخته اند و کدام آتش در نهادشان افتاده آنان را سرپا سوخته است و در اثر سوخته­گی ملتهب شده به داد و فریاد پرداخته اند؛ امیدوارم سوخته­گیهای شان را در اثر مطالعه دقیق تاریخ واقعی شان و کشور عزیزمان افغانستان و همسایه­گان و منطقه مان آنرا به درمان بگیرند و جای و موقف خاصی را که لایق و سزاوار شان است، در آن بیابند:

مــرد را همت بکار آید نه خنجر در میان

ورنه هر پر ماکیانی را به پهلو خنجر است

این کار همت می­خواهد بدون همت و سعی و کوشش و تلاش پیگیر و مبارزه لازم نمی­شود به آن دست یافت.

باید گفت نه حنظله بادغیسی، نه ابوالعباس مروزی نه مؤلف نامعلوم تاریخ سیستان و نه نویسنده نامعلوم فریغونی جغرافیای حدودالعالم من­المشرق الی­المغرب و نه هم ناصر خسرو قبادیانی بلخی از ایماق بودن شان سخن گفته اند و نه هم قطران تبریزی. قرار معلومات و آگاهی­های دست داشته تاریخی و ادبی تا سدۀ پنجم هجری قمری و اوایل عصر سلجوقیان بزبان دری در ایران کدام اثر قابل یادآوری را نداریم. این­را تاریخ ثابت می­کند نه زبان دری زبان آغازین ایماق­ها و نه اولین زبان نوشتاری ایشان است و نه این زبان بگفته شما در ساحۀ ایماق نشین شکل گرفته است و باید گفت که زبان دری ویژه و خاص کدام قوم و طایفه مخصوص نیست، این زبان لسان مشترک تمام مردمان افغانستان و منطقۀ ماست، هر قوم و هویت اتنیکی که آنرا خاص و ویژه خویش در این جا بشمارد و بنام خود قباله کند، بگفته مردم در خواب خرگوش رفته است و به بیراهه میرود، زبان دری پس از زبان عربی زبان دینی و مقدس مردم ماست، مردم ما به هر زبان خاص که تکلم کنند پیشتر از همه به این زبان متعلق می­باشند و به آن نماز می­خوانند و آنرا گرامی و ارجمند می شمارند.

و باز اگر اینکه انجمن دانشجویان و روشنفکران بنام ایماق نتوانسته اند با دولت­های وقت کشورشان کنار بیایند و حق خود را بگیرند، این تقصیر خودشان است نباید کوتاهی و گناه خودرا به گردن دیگران بیاندازند.

گناه کـرد در بلخ آهنگری        

به هرات بریدند سر دیگری

پس این روشنفکران و دانشجویان بنام ایماق هر قومی را که سهم شان را بزور غضب کرده گرفته باشند جرئت بخرچ داد، خودشان باید آنرا از او بگیرند و اینگونه خویشتن را بگردن دیگران نباید آویزان نمایند، با پر رویی و چرندگویی و گزافه بافی گاهی از بر و گاهی از جر گفتن بیهوده چیزی را در زمینه بدست آورده نمیتوانند، پروین اعتصامی چه خوش گفته است:

کسی بزرگ نگردد مگر به کار بزرگ

گر از تــو کار نیاید زمانــه را چه گناه

ویا شاعری دیگر میگوید:

برو قوی شـــو اگر راحت جهان طلبی

که در نظام طبیعت ضعیف پامال است

پس شما ای روشنفکران و دانشجویان منسوب به قوم عزیز ایماق­ها!

به نظر من اول خود را ملا و قوی بسازید و با آگاهی دقیق از گذشتۀ خویش بسوی آینده قدم بگذارید زیرا حال پلی است بین گذشته و آینده؛ بدون مطالعۀ دقیق گذشتۀ تان در حال یا که امروز بسوی آینده بهتر رفتن تان سخت دشوار است. قراریکه گفته اند خودشناسی اساس خدا شناسی است، کسی که خود را نشناسد خدارا کی شناخته می­تواند.

دیگر باید بگویم که حق با گله و شکایت ویا ناله و زاری گرفته نمی­شود و کسی هم به آسانی به کسی دیگر حق نمی­دهد، گرفتن حق خواستار مبارزه و تلاش و کوشش پیگیر و متداوم است، بدون آن این کار ناممکن است، خیال است، جنون است و محال.

دیگر اینکه اگر شما خود را بدون درنظرداشت اسناد دقیق تاریخی دست داشته مان از آبشخور اصیلی خویش که تورک بودن تان است بریده به آبشخور دیگر به تحریک شیطانان و ترک ستیزان خود را می­بندید ویا پیوند می­دهید نه فقط خودرا به مسخره میگیرد بلکه آنهایی که شما را به این انگیزه و اسباب وا داشته اند هیچ­وقت در هیچ حالتی از خود نمی شمارند در نزد آنان مانند انگشت ششم خواهید بود، زیرا این تورک ستیزان و تحریک کننده­گان و انگیزه دهنده­گان شما خصلت شیطان و ابلیس را دارند، شیطان اول انسان را تشویق به کفر می­کند و به انسان می­گوید: (به خدا کافر شو) پس از آنکه آدمی با اطاعت از شیطان یا ابلیس بخدا کافر شد باز با او میگوید من از تو بیزارم و من از عقوبت پروردگار عالمیان سخت می­ترسم.

در زمان هتلر پیش از وقوع جنگ عمومی دوم جهانی دانشمندان وقت دولت آلمان نازی تیوری نژاد برتر و ناسیونالیسم افراطی را در آلمان وقت روی­کار آوردند، این بلا از طریق کشور ترکیه و ایران وقت در زمان امارت امیر امان الله خان دامنگیر وطنداران وقت ما هم شده بود و تا امروز هم کم و بیش آنرا در جامعه بملاحظه میگیریم، موضوع آریا و آریانا بازی هم با همین تیوری نژاد برتر و نازی در رابطه تنگاتنگ بمیان آمده است. آنانیکه این تیوری را مطابق خواست و نیاز سیاست زمان خویش بمیان کشیدند، امروز با آن تیوری نژاد برتر خویش زیر ریگ روان تاریخ رفته و خفته اند و با بازمانده­گان شان هم بکلی با آن وداع گفته اند. اما اینجا در کشور ما و ایران به پشتیبانی دولت­های وقت شان با استفاده از دنیا بی­خبری مردمان خویش از واقعیت امر یا طرفه میروند ویا با درنظرداشت منافع خویش به آن دامن زده می­خواهند این تیوری مرده را زنده نگه بدارند و تا هنوز که هنوز است اثرات منفی آریا و آریانا بازی حتی در لوحه های دکان­ها، مکاتب و دفاتر کشور مان و ایران بملاحظه میگیریم.

بهر حال اینکه ایماق­های عزیز گذشته خویش را به کدام هویت اتنیکی و قومی کشور مان و همسایه ها و منطقه مان بدون درنظرداشت حقایق تاریخی و اصلیت اتنیکی خویش پیوند می­دهند بگفته حافظ:

صلاح مملکت خویش را خسروان دانند

ولی ما می­گوئیم در این کشور اگر تورکند ویا تاجیک برادر زیسته اند با هم، همیشه دین شان آئین شان داشته است یکرنگی، همیشه آرزو آرمان شان داشته است همرنگی، همیشه بوده اند با هم در گاۀ غم و شادی همیشه رفته اند با هم به جنگ دشمنان خویش، همیشه خون شریک و جان شریک و ملک شریک زیسته اند باهم، ندارند هیچ باهم تضاد و اختلاف آنچنانی، شیطانی ندارند هیچ باهم جز آرزوی دوستی و یاری آنچنانی جاناجانی.

سهراب سپهری سخنور فرهیخته و آزاده ایرانی که از افتراق و نفاق زمان سخت خسته است و نفرت دارد در این باره چه نیکو سروده است:

هرسو مرز، هرسو نام؛

رشته کن از بی شکلی؛

گذران از مروارید زمان و مکان

باشد که بهم پیوندد همه چیز

باشد که نماند مرز که نماند نام

پس ای دانشجویان و روشنفکران بنام ایماق­ها! با سنجاق کردن خود بدیگران خود را مسخره نکنید خدا ناخواسته نشود روزی برسد که بگفته مردم هم از زاغ بی­نصیب شوید و هم از رزاق.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

بهادر ایماق 07.04.2023 - 09:07

 از مشهد شروع تاهرات غور بادغیس فراه غور سرپل فاریاب سمنگان بغلان کندز وحتی خواجه بهاالدین تخار.همه فارسی زبانش ایماق ستند..ودیگرفتوحات غوریهاواثار تاریخی شأن که در هند و پاکستان هرات وغورهستند این خودش نمایانگر تاریخ ایماق هااست..و سلام سرخود فشار نیاور
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



ایاز ایماق اوغلو