احمدشاه مسعود و امریکا
۲۶ سنبله (شهریور) ۱۳۹۹
وقتی امریکاییها و به ویژه سیآیای، پاکستان و آیاسآی(سازمان استخبارات نظامی پاکستان) را در دهۀ هشتاد به نیابت خود در کمک به مجاهدین در جنگ علیه قوای شوروی و حکومت حزب دموکراتیک خلق، برگزیدند، رابطۀ آنها با تنظیمهای جهادی و فرماندهان مجاهدین از جمله با احمدشاه مسعود براساس اراده و دیدگاه آیاسآی شکل گرفت. جنرال اخترعبدالرحمن رئیس آیاسآی در آغاز دهۀ هشتاد سدۀ بیستم میلادی، این نیابت را در توافق با "هوارد هارت"، رئیس دفتر سیآیای در اسلامآباد با شرایطی که آیاسآی میخواست به دست آورد:
«1 - هیچ امریکایی، افراد سیآیای و یا ارگانهای دیگر حق ندارند وارد افغانستان شوند.
2 - توزیع و انتقال سلاح تنها توسط افسران آیاسآی صورت میگیرد.
3 - تعلیمات نظامی برای مجاهدین در کمپهای آیاسآی و توسط افسران آن سازمان در امتداد مرز با افغانستان صورت خواهد گرفت.
4 - مأمورین سیآیای اجازۀ تعلیم مجاهدین را ندارند.
5 - در صورت معرفی سیستم سلاحهای جدید، مأمورین آن سازمان، معلمین آیاسآی را تعلیم خواهند داد.»(اندیشمند، امریکا در افغانستان، 1384/2005 - 122/123)
دیدگاه و سیاست آیاسآی از همان آغاز حمایت از جنگ مجاهدین و تنظیم های اسلامی و جهادی در برابر احمدشاه مسعود مثبت نبود و او مورد اعتماد آی اِس آی و به عنوان فرد قابل توجه در آیندۀ سیاسی افغانستان شناخته نمی شد. از این رو احمدشاه مسعود در سال های دهۀ هشتاد تلاش کرد تا با امریکایی ها به دور از چشم و نفوذ آیاِسآی، رابطه برقرار کند. این رابطه در نیمۀ اول دهۀ هشتاد ایجاد نشد و در نیمۀ دوم هرچند مأمورین امریکایی سیآیای و وزارت خارجه تماسهای غیرمستقیم با او برقرار کردند اما این تماسها تا سطح نادیده گرفتن دیدگاه آیاِسآی در مورد مسعود پیش نرفت.
نگاه امریکا به افغانستان ازعینک پاکستان در دهۀ هشتاد، نگاه جدید نبود. امریکایی ها مدتها قبل از آن و حتا از زمان تشکیل پاکستان با عینک پاکستانی ها بسوی افغانستان می دیدند، اما آنچه که بیش از پیش
پای امریکاییها را در این دوره به دنبال آیاِسآی و سیاست افغانی پاکستان کشاند، سقوط رژیم سلطنتی ایران همزمان با حملۀ نظامی شوروی در افغانستان بود. وقتی در فبروری 1980، زبیگنیو برژنسکی، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور امریکا به اسلامآباد آمد تا توافق حاکمان پاکستان را به استفاده از خاک آن کشور به حیث پایگاه و دهلیز اکمالات نظامی و لوژستیکی مجاهدین در جنگ علیه قوای شوروی جلب نماید، آغاشاهی وزیر خارجۀ پاکستان به او گفت:
«حقیقت این است که امریکا به ما احترام نمیگذارد. از ما میخواهد که حیثیت یکی از دولتهای اقمار را اختیار نماییم. ما به خوبی میدانیم که شما چطور کوشش میکردید که با استفاده از شاه (شاه ایران) ما را به حیث یک دولت دنبالهرو نگه دارید.»
در نیمۀ اول دهۀ هشتاد میلادی سیاست استخباراتی ایالات متحده امریکا در مورد افغانستان در چهار چوب مناسبات غیر رسمی و از طریق سازمان جاسوسی ارتش پاکستان(آی.اس.آی) بصورت مخفی و پنهانی اِعمال می شد. سی.آی.ای که در رهبری این سیاست قرار داشت، با وجود فراهم آوری کمک های هنگفت پولی و تسلیحاتی با رهبران احزاب و فرماندهان مجاهدین به ندرت مناسبات نزدیک و مستقیم بر قرار میکرد. از وارد کردن سلاح امریکایی در جنگ خود داری می شد و تلاش جدی صورت میگرفت تا روند اِعمال سیاست استخباراتی از انظار مخفی بماند. اما در نیمۀ دوم دهه هشتاد تغیراتی در سیاست استخباراتی ایالات متحده بوجود آمد. نکات مهم این تغییرات در این مرحله عبارت بود از:
1 - تغییر در روش پنهانکاری و اقتدای کامل به آی.اس.آی
2 - تماس و بر قراری روابط مستقیم هر چند بصورت محدود با رهبران و قوماندانان مجاهدین
3 - اعطای موشک های استنگر برای مجاهدین
4 - ارائه ی کمک در عرصه های دیگری چون تعلیم و تربیه برای مجاهدین
5 - میزبانی از رهبران تنظیم های جهادی در قصر سفید
6 - اعزام سفیر رسمی برای مجاهدین در پاکستان در اواخر دهه هشتاد
در راستای مرحلۀ جدید سیاست استخباراتی، رؤسای دفتر سی.آی.ای در اسلام آباد و نمایندگی وزارت خارجۀ امریکا در امور مجاهدین، اقدام به تماس های مستقیم و نزدیک با قوماندانان مجاهدین کردند. هر چند دفتر سی.آی.ای بخشی از کمک های نقدی خود را مستقیماً به قوماندانان مجاهدین یا نمایندگان شان در پاکستان پرداخت کرد، اما با نمایندگی وزارت خارجۀ امریکا برای افغانستان در این سفارت، درگیراختلاف نظر شد. نخست این اختلاف میان "ادموند مکیویلیم" نمایندۀ خاص وزارت خارجه در سفارت ایالات متحده در اسلام آباد برای افغانستان و"بیردین"رئیس دفتر سی.آی.ای در این سفارت بوجود آمد. نمایندۀ وزارت خارجه از همسویی سی.آی.ای با آی اِس ای در جنگ افغانستان انتقاد میکرد و دیدگاه ها خود را به واشنگتن انتقال می داد. سپس این اختلاف میان پیترتامسن سفیر ایالات متحده امریکا برای مجاهدین و نمایندگی سی آی ای ادامه یافت.
در این مرحله بود که احمدشاه مسعود تلاش کرد تا تماس و رابطۀ مستقیم خود را با امریکایی ها تامین کند و گسترش دهد و امریکایی ها را متقاعد به شکل گیری و ادامۀ این رابطه بسازد. اما تلاش او بی نتیجه بود. امریکایی ها به خصوص سی آی ای همچنان در کنار ای اس ای باقی ماند و امریکا سیاست نگاه از عینک پاکستان به افغانستان را تغییر نداد. سی آی اِی در جنگ جلال آباد(بهار 1368/ 1989)بآ آی اِس آی که این جنگ را مدیریت می کرد، همسویی داشت و پس از شکست این جنگ همچنان در کنار آی اِس در حمایت از راه حل نظامی سقوط حکومت داکترنجیب الله باقی ماند. در زمستان سال 1990 آی اِس آی و سی آی ای بار دیگر در صدد براه انداختن یک حملۀ نظامی توسط مجاهدین بر کابل و تصرف این شهر و سقوط حکومت نجیب الله شدند. نقشی را که سی آی اِی برای احمدشاه مسعود در این عملیاتِ مدنظر گرفته بود، انسداد شاهراه سالنگ بود. مولف امریکایی جنگ اشباح می گوید که "گری شرون"(رئیس دفتر سی.آی.ای در اسلام آباد) به پشاور رفت و از طریق مخابره با مسعود صحبت کرد تا شاهراه سالنگ را مسدود کند.
دورۀ حکومت مجاهدین در کابل
سقوط حکومت داکترنجیب الله در ثور 1371 (اپریل 1992)توسط احمدشاه مسعود امریکایی ها را بیشتر ناراض ساخت. احمدشاه مسعود که با استفاده از اختلافات درونی جناحها و دستههای رقیب و متخاصم حزب دموکراتیک خلق و به همکاری جناح پرچم موفق به سقوط حکومت حزب مذکور گردید، میپنداشت که این پیروزی مورد پذیرش امریکا و همۀ کشورهای طرفدار مجاهدین به شمول پاکستان قرار میگیرد، اما چنین نشد.
ایالات متحدۀ امریکا، دولت مجاهدین را به رسمیت نشناخت. پیترتامسن که نمایندۀ امریکا در سطح سفیر نزد مجاهدین در پاکستان معرفی شده بود تا همزمان با تشکیل دولت مجاهدین در کابل دروازۀ سفارت کشور خود در آن شهر را بکشاید، به مأموریت دیگر گماشته شد و واشنگتن نمایندگیاش در سطح سفیر نزد مجاهدین را ملغا قرار داد.
احمدشاه مسعود در سالهای حکومت مجاهدین در کابل که سراسر در بیثباتی و جنگ سپری گردید، تلاش کرد تا تمایل و علاقۀ ایالات متحدۀ امریکا را در همکاری با دولت مجاهدین جلب کند. اما امریکاییها هیچگونه اعتنایی به حکومت مجاهدین نشان نمیدادند. هر روزی که با نقش و حضور احمدشاه مسعود از عمر حکومت مجاهدین در کابل سپری میگردید، ذهنیت ایالات متحده امریکا در برابر آن به عنوان حکومتی که در مخاصمت فزاینده با پاکستان، قرار دارد، نامساعدتر میشد.
بلندپایهترین مقام امریکایی که در تماس و مذاکره با احمدشاه مسعود قرار گرفت خانم رابین رافائل، معاون وزارت خارجه بود. او دو بار با احمدشاه مسعود دیدار و صحبت کرد. رافائیل در دومبن و آخرین دیدار در تابستان 1996 در درۀ استالف، واقع شمال کابل، نارضایتی خود را از بقای حکومت مجاهدین و خصومت آن حکومت با پاکستان ابراز کرد. ستیو کول مولف امریکایی جنگ اشباح می گوید که بعداً "تام سایمز" سفیر ایالات متحده در اسلامآباد و از همراهان خانم رافائل در مذاکره با مسعود، در گزارش خود به واشنگتن نظریات و موضعگیری احمدشاه مسعود را در حقبهجانب بودن دولت کابل محکوم کرد.
دوران مقاومت علیه طالبان
برای احمدشاه مسعود برپایی مناسبات با ایالات متحده و قانع ساختن امریکاییها بعد از سقوط کابل به دست طالبان(1996) بسیار سختتر از دوران حکومت و حضور او در کابل شده بود. اما آنچه که او را امیدوار میساخت، تداوم مقاومت علیه طالبان و گذشت زمان بود. وی میپنداشت که با دوام مقاومت و گذشت زمان، چهرۀ طالبان با افکار و عملکردهایشان که با معیارهای جهان امروز قابل قبول نیست آشکار میشود و به شکلگیری اعتراض و مخالفتهای جهانی و بینالمللی به شمول امریکا، علیه آنها و پاکستان میانجامد. در آنصورت امریکایی ها حاضر می شوند تا با او مناسبات مستقیم بر قرار کنند و پیام و خواست او را بشنوند.
نخستین رابطه بر سر بازخرید استینگر
در حالی که امریکاییها به توضیحات و مطالبات احمدشاه مسعود در مورد دخالت پاکستان و حمایت از طالبان و القاعده اعتنایی نشان نمیدادند، سی آی اِی برای جمعآوری و بازخرید موشکهای استینگر تماس برقرار کرد. احمدشاه مسعود از این تماس به این امید استقبال کرد که چنین رابطهای با سیآیای ممکن است سرآغاز برپایی مناسبات بیشتر با امریکایی ها و تغییر نظریات و موضعگیری آنها در قبال افغانستان شود.
برای اولینبار موضوع جمعآوری موشکهای استینگر از سوی امریکاییها با احمدشاه مسعود قبل از تسلط طالبان به کابل مطرح شد. گری شرون، رئیس اسبق دفتر سیآیای در دهۀ هشتاد در اسلامآباد که مسئولیت سیاست استخباراتی امریکا در جنگ علیه قوای شوروی و دولت مورد حمایتش را به دوش داشت، طی سفر خود در اوایل سپتمبر 1996 به کابل با احمدشاه مسعود، بحث خریداری استینگر را در میان گذاشت. شرون همان سال دوباره به مسئولیت دفتر سیآیاِی گماشته شده بود. او فارسی را خوب صحبت میکرد و در سالهای جنگ مجاهدین با شورویها روابط و شناخت نزدیک با سران تنظیمها و برخی قوماندانان مجاهدین در پاکستان داشت.
احمدشاه مسعود مسئولیت پروژۀ بازخرید و جمعآوری استینگر با امریکاییها را به دوش محمدعارف سروری(انجینرعارف نخستین رئیس امنیت ملی حکومت کرزی)معاون و دستیار اصلی خود در امور استخبارات گذاشت. انجینرعارف می گوید:
« من اولینبار با آمرصاحب(احمدشاه مسعود) یک جا در سال 1997 با یک تیم امریکایی از سیآیاِی که برای شروع کار عملی پروژۀ خرید استینگر آمده بودند در منطقۀ "عمرض" پنجشیر دیدم. آمرصاحب با آنها در این باره مذاکره کرد و مسئولیت این پروژه را به عهدۀ من گذاشت. این پروژه مخفی بود. به امریکاییها اعتماد نمیشد که آنها چه میخواهند. تلاش زیادی صورت گرفت که در جریان کار این پروژه یک نوع اعتماد متقابل به وجود بیاید. آمرصاحب تأکید میکرد که این پروژه مخفی بماند و منتظر بود که این تماس و ارتباط به این شکل چه نتیجه میدهد.»
رابطۀ اطلاعاتی پس از انفجارات نایروبی و دارالسلام
تماس و مذاکرات سیآیاِی بر سر خریداری استینگر ادامه داشت که افراد القاعده برهبری اسامه بن لادن با انفجاراتی در نایروبی و دارالسلام(7 آگست 1998)دوازده امریکایی را کُشتند. امریکا هفده روز
بعد علیه بن لادن در افغانستان و سودان دست به یک حملۀ موشکی انتقامجویانه زد. در اثر شلیک موشکها در خوست بیش از بیست نفر از جنگجویان بن لادن کشته شدند که اکثراً پاکستانی بودند.
انفجارات نایروبی و دارالسلام و حملات موشکی امریکا علیه اسامه بن لادن در افغانستان، تماس و رابطه میان احمدشاه مسعود و سیآیای را وارد مرحلۀ جدیدی کرد. در این مرحله، روابط با امریکاییها از جمعآوری و خریداری استینگر به مبادلۀ اطلاعات بر سر بن لادن توسعه یافت.
واشنگتن حاضر شد تا نمایندۀ احمدشاه مسعود را که انجینر محمد اسحاق بود، به عنوان نمایندۀ جبهۀ مخالف طالبان در امریکا بپذیرد؛ هرچند نمایندهای از طالبان نیز اجازه یافت تا در ایالات متحده دفتری بکشاید. ایجاد دفتر نمایندگی از دو طرف جنگ افغانستان زمانی صورت گرفت که ایالات متحده سفارت افغانستان در واشنگتن را ظاهراً به خاطر دودستگی دیپلوماتهای سفارت در حمایت و مخالفت با طالبان مسدود کرد.
تماس و رفت و آمد تیم سیآیاِی به پنجشیر و با جبهۀ مقاومت ضد طالبان بیشتر گردید. نخستین تیم سیآیاِی برای ایجاد گسترش روابط اطلاعاتی در اکتوبر 1998 وارد بازارک پنجشیر شد. انجنیر عارف میگوید:
«آنها یک هفته در پنجشیر ماندند و من شبانه جریان مذاکره را به آمرصاحب گزارش میدادم. این تیم سیآیاِی میخواستند در مورد اسامه بن لادن و کار او در افغانستان اطلاعات دقیق به دست بیاورند. آنها این اطلاعات را از پاکستان به دست آورده نمیتوانستند و پاکستانیها چنین اطلاعاتی را در اختیار آنها نمیگذاشتند. آنها همچنان حاضر شدند تا اطلاعات خود را در مورد اسامه و نیروهای او به اختیار ما بگذارند.
آمرصاحب به مبادلۀ اطلاعات با امریکاییها موافقت کرد. او فکر میکرد در این مرحله شاید امریکاییها متوجه شوند و بپذیرند که رژیم طالبان یک رژیم تروریستی و خطرناک است. اما آنها تا آخر هیچگاه این را نپذیرفتند. امریکاییها هیچگاه از طالبان و از پاکستان به بدی یاد نمیکردند. فقط آنها در تمام مذاکرات و گفتگوهای خود صرف دربارۀ اسامه و القاعده صحبت مینمودند. نقطۀ قابل توجه این بود که به آمدن این تیم تعداد زیادی در امریکا و حتی در سیآیاِی موافق نبودند. اکثر امریکاییها در مراکز اطلاعاتی و سیاسی خود به این نظر بودند که هر کاری باید در مورد اسامه و القاعده اگر میشود از طریق پاکستان صورت بگیرد.»
ادامۀ رابطه و عدم تغییر در نگاه و سیاست امریکا
احمدشاه مسعود علیرغم هر گونه مشکلات و موانع، افزایش رابطه و تماس امریکاییها را با خود بعد از انفجارات نایروبی و دارالسلام یک گام مهم به جلو ارزیابی میکرد و در صدد آن بود که از توسعۀ مناسبات بر سر تبادلۀ اطلاعات تا سرحد تغییر در دیدگاه و سیاست امریکا بهرهبرداری کند. اما این تغییر هیچگاه بوجود نیامد. تمام دولتمداران امریکایی به مأموران استخباراتی و اطلاعاتی خود گوشزد و تأکید میکردند تا این رابطه و کمکهای آنها، به تقویت مسعود در برابر طالبان نینجامد. "ستیو کول" مؤلف جنگ اشباح مینویسد:
«قصر سفید میخواست تا یقین حاصل کند که مأموریت مبارزه با تروریسمِ سیآیاِی به پنجشیر توسط یکی از مأمورین سرکش آن سازمان طوری به کار گرفته نشود که سبب نیرومندی نظامی مسعود در جنگ علیه طالبان شود. بل کلنتن رئیسجمهور به همکاری با مسعود در امور استخباراتی موافق بود، اما نمیخواست به ائتلاف شمال (جبهۀ متحد مخالف طالبان) کمک نظامی بدهد.
بعد از مطالعۀ گزارشات ارگانهای مختلف، کلنتن تصمیم گرفت که در جنگ مسعود علیه طالبان و القاعده از مسعود پشتیبانی نکند. شورای امنیت ملی امریکا طرح همکاری استخباراتی با مسعود را تصویب کرد اما سیآیاِی این قید را وضع نمود که کمکی به مسعود نکند که باعث دگرگونی اساسی در وضعیت جنگ در افغانستان شود... اگر امریکاییها جهتِ مسعود در جنگ با طالبان را میگرفت، این کار باعث افسردگی خاطر پاکستان میشد و در نتیجه ادارۀ کلنتن امکان موفقیت در مذاکرات بر سر کنترول پروگرام هستوی پاکستان را از دست میداد.
وزارت دفاع امریکا به خصوص جنرال "زنی" در فرماندهی مرکزی ارتش که با جنرال مشرف روابط نزدیک داشت بر مفاد نزدیکی با جنرالهای پاکستان تأکید میورزید. آنها دادن کمک تسلیحاتی به مسعود و یا تهیۀ اطلاعات جنگی برای او را شرکت در جنگ غیرمستقیم هند علیه پاکستان تعبیر میکردند.»
نهتنها برخی از مقامات بلندپایۀ ارتشی و امنیتی امریکا از دیدگاه پاکستان در برابر مسعود حمایت میکردند و مخالف کمک به احمدشاه مسعود در جنگ با طالبان و القاعده بودند، بلکه نهادهای ملکی و غیرنظامی چون وزارت خارجه و دیپلوماتهای امریکایی با این دیدگاه و سیاست موافق بودند. حتی امریکاییها در صدد آن بودند تا با حل مشکل بن لادن در افغانستان، حکومت طالبان را به رسمیت بشناسند. انتشار اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ امریکا در اوایل تابستان سال 2005 میلادی، این تصمیم واشنگتن را برملا میسازد.(اندیشمند، امریکا در افغانستان،1384 /2005، 216)
آنچه امریکاییها در غیاب احمدشاه مسعود و در مورد او میگفتند و تصمیم میگرفتند از دید و آگاهی او پنهان نبود. وی با وجود تلاش و گفتگوهای مستمر با مأمورین امریکایی میدید که ایالات متحده به هیچ صورتی حاضر به معامله با او به قیمت ناخشنودی پاکستان نیست. از نظر احمدشاه مسعود، اسامه بن لادن، طالبان و آیاِسآی و سیاست حمایت پاکستان از طالبان یک مجموعهای به هم پیوسته محسوب میشدند که ایالات متحده میباید راههای مقابله با این مجموعه را مورد توجه قرار میداد و مطالبات او در این مورد را میشنید. اما امریکاییها از این مجموعه تنها اسامه بن لادن را میخواستند.
احمدشاه مسعود چارهای جز دوام مقاومت علیه طالبان و تحمل این تلخیها را نداشت. او بازهم امیدوار دگرگونیهایی بود که ایالات متحده را متقاعد به باورها و مطالباتش در مورد طالبان و پاکستان بسازد. چنین تحولی بعد از حادثۀ یازدهم سپتمبر 2001 ایجاد شد، که دیگر او حیات نداشت.
آیا پس از شهادت احمدشاه مسعود در نهم سپتمبر و حادثۀ 11 سپتمبر 2001 که سیاست امریکا در مورد طالبان و القاعده را دگرگون کرد و پاکستان را در معرض تهدید امریکا قرار داد، جانشنیان او این تغییر مورد نظر وی را که سالها در انتظارش بود، مدیریت کردند و از آن در جهت خواستهای او بهره گرفتند؟
اگر احمدشاه مسعود حیات میداشت و 11 سپتمبر بدون 9 سپتمبر میبود، برخورد و عمل او در برابر این تحولات و در برابر نقش و حضورنظامی امریکا در افغانستان چه بود؟
به باور من احمدشاه مسعود به حضور نظامی امریکا، نه می گفت و از امریکایی ها می خواست تا پاکستان را از دخالت در افغانستان بازدارند و برایش کمک کنند تا دست طالبان و القاعده را از حاکمیت بر افغانستان کوتاه کند. و اما مدیریت جانشینان وی تعریفی ندارد و نتیجۀ آن چیز پوشیده و نا آشکاری نیست.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته