جهان پس از کرونا، آیا امریکا همچنان ابرقدرت جهانی می ماند؟
۲۰ حمل (فروردین) ۱۳۹۹
جهان چند قطبی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری در سال ۱۹۹۱ یک قطبی شد و ایالات متحده امریکا منحیث یگانه ابر قدرت اقتصادی ـ نظامی درعرصه ی نظام جهانی باقی ماند. از آن زمان تا حال، در رابطه به دوام و سقوط نقش جهانی این ابرقدرت در میان نخبگان سیاسی و مجامع دانشگاهی رساله ها و مقالات زیادی منتشر شده است. در این میان باورغالب بر این بوده که پس از امریکا، کشور بزرگ چین است که ظرفیت و توانایی های لازم را برای احراز ابر قدرت بدیل در آینده جهان دارا می باشد.
با آن که شیوع ویرورس کرونا در جهان اولین بار از کشور چین آغاز و به سایر کشورها گسترش یافت، ولی این کشور در جلوگیری آن خوب و موفقانه عمل کرد و توانایی و ظرفیت بالای را در مهار آن از خود نشان داد. شیوع این ویروس در کنار تلفات انسانی اش بزرگترین ضربه را به اقتصاد کشور ها وارد کرده، اما کشوری که توانسته بخوبی از پس چالشهای آن برآید، چین بوده است. هرچند گفته می شود که این کشور در ارایه اطلاعات دقیق ناشی از این ویروس به رسانه های ملی و بین المللی صادق نبوده و حقایق را پنهان کرده است.
اکنون با شیوع کرونا و چالشهای ناشی از آن این بحث بار دیگر داغ تراز پیش شده که ضربات اقتصادی این ویروس امریکا را از سردمداری جهان پایین خواهد کشید و یا این کشورهم چنان ابر قدرت جهانی باقی خواهد ماند؟
آمار ها جهانی تا به حال نشان می دهند که کشور های اروپای به ویژه ایتالیا و اسپانیا تا به حال متحمل تلفات سنگین انسانی و خسارات اقتصادی این ویروس شده اند. هم چنان گسترش این ویروس بزرگترین اقتصاد جهان (امریکا) را آماج حملات بی رحمانه ای قرار داده است و صاحب نظران بر این عقیده اند که اقتصاد این کشور بشکل بی سابقه ای دستخوش تغییرات منفی و دوام داری خواهد شد. جنگ و لشکر کشی های امریکا در جهان و شکست این کشور درعراق و افغانستان که تلفات انسانی و هزینه بسیار سنگینی را برای این کشور داشته، شیوع این ویروس حالا مزید برعلت شده، که پس لرزه های شدید اقتصادی را به دنبال خواهد داشت.
در این حال، آنچه ذهن بسیاری ها به خود مشغول کرده این است که: آیا کشور چین جایگاه فعلی امریکا را در عرصه جهانی خواهد گرفت؟
آیا قدرت های مطرح دنیا مانند اتحادیه اروپا، روسیه، هند، برازیل و دیگران از نقش چین بحیث بازیگر طراز اول جهانی حمایت خواهند کرد؟ و پرسش های از این دست که پاسخ آنها در حین این که ساده نیستند، قطعی نیز نخواهد بود.
"من" نویسنده این سطور، سالهای قبل چندین با به کشور چین سفر کرده ام و اکنون در رفت و آمد به امریکا هستم و از این دو کشور معلوماتی نسبی ای دارم. وقتی شما به فرودگاه لاس انجلس (ایالت کلفورنیا) پایین می شوید، در وهله ی اول فکر می کنید که به یکی از ایالت های کشور چین آمده اید. تقریبن ۳/۴ حصه ی مسافرین در این میدان چینایی هستند که وارد این شهر می شوند. یعنی در این ایالت بزرگ مردمان چینایی صاحب بلند منزل، هوتل، رستورانت، خانه های قیمتی، خودرو های لوکس، مارکیت های تجارتی و غیره هستند. همین گونه در برخی ایالت های دیگر امریکا. خب، حالا سوالی که پیش می آید این است که چرا این همه چینایی در این کشور سرازیر شده و سرمایه گذاری کرده اند؟ چرا این جماعت از کشور آبایی شان کوچیده و در امریکا بساط زندگی و کار و بار پهن کرده اند؟
به باور من جذبه ی دموکراسی چند قومیتی امریکا، کثرت باوری سیاسی، فرهنگی و مذهبی، حکومت قانون، عدم مداخله در امور فردی، فراهم بودن سهولت های تجارتی، مصرف گرایی و ... از جمله مسائلی اند که توانسته پای مرمانی زیادی را از سراسر دنیا به این کشور پهناور بکشاند. البته، روش های امپریالیستی و استعماری و عیب های جدی نیولیبرالیستی، بحث جدا و غیر قابل کتمانی است که بر می گردد به منافع استرتژیک این کشور در سلطه جهانی، که اکنون در این مقال جای بحث ندارد.
حال با یک نگاه اجمالی به کشورچین به سادگی می توانیم در یابیم که این کشور با وصف رشد اقتصادی سرسام آورش در سالهای اخیر هنوز هم دارای یک نظام بسته و توتالیتر است که کثرت باوری در آن جایی ندارد و در نبود جامعه مدنی فراگیر دخالت در امور شخص افراد یک امر کاملن عادی بشمار می رود. ظلم و ستم حکومت چین به اقلیت مسلمان "سین کیانگ" اخیرن مساله ای داغ در رسانه های جهانی بوده و به روشنی تشریع این واقیعت است که در نظام تک حزبی و تک ایدئولوژیک این کشور جایی برای گروه های مذهبی، سیاسی و فرهنگی غیر "خودی" وجود ندارد. با این حال، آیا کشور های جهان می توانند چنین نظامی را منحیث قدرت برتر جهانی تحمل کنند؟
سخنی جالبی از ناپلئون بناپارت به این مضمون نقل شده است: "روزی که چین به خود بیاید و روی پای خود بایستد، جهان باید به خود بلرزد." این جمله نشان می دهد که نه تنها امروز، بل از گذشته های دور نگرانی از قدرت مند شدن این کشور یکی از دغدغه های اصلی قدرت ها و سردمداران آن بوده است.
زبیگنیف برژنسکی، مشاور امنیت ملی جمی کارتر در کتاب "چشم انداز استراتژیک امریکا و بحران قدرت" می نویسد: "واقیعت این است که اگر جایگاه امریکا در سلسله مراتب جهانی خالی شود، هیچ کدام از همسایگان مهم چین، ژاپن، هند و روسیه حاضر نیستند که بر حق چین برای تصدی این جایگاه اذعان نمایند".(۱)
آنچه در روز های پسین و گسترش کرونا ذهن جهانیان را به خود مشغول کرده این است که تبعات و پیامد های منفی این ویروس اقتصاد جهان به ویژه امریکا را خراب می کند، و در نتیجه جای آن را چین خواهد گرفت. اما، این که تنها مساله ای مانند کرونا بتواند امریکا را از جایگاه کنونی اش پایین بکشد، شاید چندان منطقی به نظر نرسد؛ زیرا اقصاد امریکا به مراتب قوی تر از آن است که با مصرف چند بلیون دالر در مهار این ویروس از مدار باداری جهان خارج شود.
رونمایی تولید ناخالص کشور ها بر پایه صندوق بین المللی پول در سال ۲۰۱۹ م نشان می دهد که امریکا در صدر این جدول است:
ایالات متحده امریکا: ۲۱.۴۳۹.۴۵۳ تریلیون دالر
اتحادیه اروپا: ۱۸.۷۰۵.۱۳۲ تریلیون دالر
چین:۱۴.۱۴۰.۱۶۳ تریلیون دالر (۲)
البته این شاخص یک جهش رو به بالای را در اقتصاد چین نسبت به سال های گذشته را نشان می دهد اما با آن هم امریکا هم چنان اقتصاد برتر جهان است و پس از چین، ژاین، جرمنی و هند در در این فهرست جا گرفته اند. چنانچه اقتصاد جهان را بر پایه منافع مشترک کشورها در نظر بگیریم، جایگاه امریکا با داشتن شرکای نیرومند و استراتژیک چون اتحادیه اروپا، ژاپن، کشور های نفت خیز خاور میانه، هند و دیگران به مراتب قوی تر از چین می نماید.
با این همه، دانشمندانی که در باره افول امریکا نظریه پردازی کرده اند، کم نیستند. یکی از منتقدان جدی امریکا و سیاست های نئولیبرالیستی آن نوآم چامسکی اندیشمند نامدار امریکایی است. او قدرت امریکا را در حال افول می داند، اما هنوز هم امریکا را ابر قدرت بدون رقیب می شمارد.
هم چنان، امانوئل والتراشتاین نظریه پرداز و جامعه شناس مشهورامریکایی در کتاب "نظم نوین جهانی" اشاره به چند قطبی شدن جهان در آینده دارد و در نهایت معتقد است که: "تا جایی که رسانهها از افول ایالات متحد بحث میکنند بیشترین توجه به چین به عنوان هژمون بالقوهی بعدی میشود. این بحث نیز نکتهی اصلی را نادیده میگیرد. تردیدی نیست که قدرت ژئوپلتیک چین در حال رشد است. اما دستیابی به نقش قدرت هژمونیک فرایندی طولانی و صعبالوصول است. طبیعتاً دستکم نیمقرن دیگر طول میکشد که کشور دیگری به چنین جایگاهی برسد که بتواند قدرت هژمونیک اعمال کند و این زمان درازی است که طی آن خیلی چیزها میتواند رخ دهد".(۳)
برژینسکی نیز در مورد ظهور چین به عنوان ابر قدرتی که بتواند جای امریکا در نظم جهانی بگیرد تردید دارد: "به نظر می رسد که پیشروی چین به سمت جایگاه برتر جهانی نسبت به ظهور امریکا به عنوان قدرت برتر جهان با موانع بسیار بیشتری روبروست، و اگر این پیشروی با اشتیاق و میل فراوان و آشکار دنبال شود، می تواند باعث اپوزیسیونی در مقابل چین شود که در مقایسه با اپوزیسیونی که امریکا در تمام دوره تفوق خود در عرصه جهانی با مواجه بود، فعال تر است. چین از مزایای شرایط جغرافیایی و تاریخی مناسب که آمریکا به واسطه آن جهش خود را در اوایل قرن بیستم آغاز کرد، برخوردار نیست. و برخلاف آمریکا که در دهه آخر قرن بیستم به عنوان تنها ابر قدرت جهان مطرح شد، پیشرفت کنونی چین در شرایطی اتفاق می افتد که این کشور نه تنها قدرت های منظفه ای را رقیب خود می بیند، بلکه اتکای بسیاری به تداوم ثبات کنونی اقتصاد بین المللی دارد". (۴)
نتیجه گیری:
تغییر و تحول در سیاست و اقتصاد جهانی در سالهای پسین و رشد سرسام آور اقتصادی کشورهای مانند چین، جاپان، جرمنی، هند، رشد اقتصادی ـ نظامی روسیه، جهان یک قطبی را دچار دگرگونی کرده است. با آن که شیوع ویروس کرونا جهان را دستخوش تغییرات ناگهانی و غیر قابل پیش بینی کرده، در کنار چالشهای این ویروس، افت شدید اقتصاد و خسارات میلیارد دالری، کشورها را نیز تهدید می کند. کشور های چون امریکا و برخی کشور های اروپایی در مرکز این تهدید ها قرار دارند و گفته می شود که پس لرزه های شدید اقتصادی این ویروس سالهای متمادی تآثیر جدیی بر اقتصاد این کشور ها خواهد داشت.
بااین حال، برآیند و ماحصل دگرگونی های ژرف اقتصادی و سیاسی جهان امروزی و صعود اقتصادی، سیاسی و نظامی دیگر کشورها در نظام جهانی، "چند قطبی" شدن جهان امروزی را به همراه خواهد داشت. زیرا در آینده نزدیک کشورها نامبرده توانایی به چالش کشیدن امریکا را دارند و این کشور قدرت یکه تاز و بلامنازع جهان نخواهد بود.
رونوشت ها:
۱- چشم انداز استرتژیک"آمریکا و بحران قدرت جهانی" (ص۹۶)
Wikipedia.List of Countries by GPD-۲
۳- سایت اقتصاد سیاسی
۴-چشم انداز استراتژیک"آمریکا و بحران قدرت جهانی" (ص۹۹)
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
شهریار آریابد | 11.04.2020 - 06:54 | ||
درود فرهیخته گرامی چینیان همواره شکوفایی خود را در نیستی و ویرانی دیگران جسته اند و گواه این سخن سروده های حکیم نظامی گنجوی است : ز چینی به جز چین ابرو مخواه ندارند پیمان مردم نگاه سخن راست گفتند پیشینیان که عهد و وفا نیست در چینیان همه تنگ چشمی پسندیدهاند فراخی به چشم کسان دیدهاند وگر نه پس از آنچنان آشتی ره خشمناکی چه برداشتی در آن دوستی جستن اول چه بود وزین دشمنی کردن آخر چه سود مرا دل یکی بود و پیمان یکی درستی فراوان و قول اندکی خبر نی که مهر شما کین بود دل ترک چین پر خم و چین بود اگر ترک چینی وفا داشتی جهان زیر چین قبا داشتی |