جُستاری در نام و نشان ساسان و ساسانیان

۲۳ دلو (بهمن) ۱۳۹۸

مطابق گفتۀ علی مظاهری در جلد دوم کتاب جادۀ ابریشم، منابع بیزانسی و چینی (آمیانوس مارسلینوس و تاریخنامه تانگ شو) تبار ساسانیان از سکاها است. آمیانوس مارسلینوس گوید: "همه آلانها دارای انضباط سپاهیگری هستند و در سایه همین قسم زندگی است که ساسانیان نیز که اصلاً سکایی نژاد هستند تا این درجه استعداد جنگی دارند (صفحۀ ۷٥٩ جلد دوم جادۀ ابریشم). تاریخنامه تانگ شو چینیان نیز می گوید: "شاه پوسه (پادشاهان ساسانی پارس) زادۀ یک شاخه جدا شده از کوشان شاهان (سکائیان سمت افغانستان) بود (صفحۀ ۷١۷ جلد دوم جادۀ ابریشم). این گفتۀ منبع چینی با مندرجات کتاب پهلوی اردشیر بابکان و شاهنامه فردوسی همخوانی دارد که ساسانیان را ایرانی تبارانی مهاجر به سمت هندوستان عودت داده شده از آنجا به سمت پارس معرفی می نمایند. این اسناد تاریخی با دلایل لغوی و اساطیری که ما آنها را نقل خواهیم کرد مُهر تأیید می خورند.

حال این سؤال پیش می آید که ساسانیان از کدام تیرۀ سکائیان- ایرانیان بوده اند؟ ابتدا باید یاد آوری شود قبیله ای که در تاریخ هم سکایی و هم پارسی معرفی شده است همانا سکائیان پارسی دروپیکی (دربیکی، دری) هستند. از آن جایی که زبان درباری ساسانیان همین زبان دری (دروپیکی، دربیکی) بوده است. جواب سؤال مشخص می شود یعنی در جستجوی تبار ساسانیان به نام قوم سکایی- پارسی دروپیکی (دربیکی) یا همان دری می رسیم که به خطا آن را بر گرفته از واژۀ در بار (دربار ساسانی) گرفته اند.

از بررسی متون تاریخی مربوط به کوچ اجباری کوشانیان (یوئه چی ها، تُخاران) از ترکستان چین که توسط هونها صورت گرفت که متعاقب این کوچ بزرگ ایشان نیز به نوبه خود سکاهای سر راه خویش را به سوی افغانستان و شمال غربی هندوستان به حرکت در آوردند، از روی منابع یونانی معلوم میشود که این اقوام سرازیر شده به سوی افغانستان و هندوستان شمالغربی عبارت بوده اند از چهار قوم کوشانیان (یوئه چی ها، تُخاران)، آسیانی ها (توره ها، یعنی شمشیر زنان یا پرستندگان عقاب)، پاسیانی ها (پثیانی ها=تنومندها، پهلوها) و قومی به نامهای سکا-رئوکه، ساراوک، سکاراوک، سکارولی (منسوبین به توتم بزکوهی باشکوه یا سکائیان برگ هئومه). از این میان جای فرمانروای سه قوم کوشان، آسیانی و پاسیانی به ترتیب در نواحی مرکزی افغانستان، در نواحی بلوچستان پاکستان و نواحی دره هیرمند و سیستان مشخص است. ولی جایگاه اقامت و فرمانروایی ایشان مشخص نشده است یعنی در مقام فرمانروایی قرار نداشته اند. گفته میشود اینان به همراه دو قوم سکایی مهاجم آسیانی و پاسیانی از سمت سیستان (سگستان) به سوی پاکستان کنونی و شمال غربی هند رفته اند. لابد ایشان در اینجا تحت فرماندهی آسیانی ها یعنی توره های ولایت توران پاکستان، در حوالی کویته و کلاته که خود اینان نیز تبار سکایی و سرمتی داشته اند، به هندوستان حمله برده و قسمتهای شمال غربی هندوستان را متصرف و در آنجا سکنی گزیده اند. چه مطابق تذکره جغرافیای تاریخی ایران تألیف بارتولد، یکی از فصول کتاب تروگ پمپی که مفقود گردیده، عنوان زیر را داشته است: "چگونه پاسیانها (پهلوها) نزد تخاران پادشاه شدند".

بنابراین در مجموع معلوم میشود که از میان چهار قوم مهاجر و مهاجم سکاروکها تنها قبیله ای بوده اند که در مقام رأس حاکمیت قرار نداشته اند، گرچه در حاکمیت آسیانی ها سهمی داشته اند چه نام ساساسا (منسوب به قوچ وحشی/ بزکوهی باشکوه) به سجع خروشتی (آرامی شرقی) و ساسائو (مربوط به بزکوهی) به یونانی در سکه های هند و سکایی ذکر شده که آن را با نام ساسان (مربوط به قوچ وحشی/ بزکوهی) باز شناخته اند (ریچارد فرای تاریخ باستانی ایران، صفحۀ ٤٥٥).

چنانکه اشاره شد کتاب پهلوی اردشیر بابکان و شاهنامه نیز به صراحت به تبار [سکایی-] پارسی دری (دروپیکی، دربیکی) ساسانیان اشاره دارند به قول این کتابها این ایرانیان چند نسل در آنجا به حالت تبعید می زیسته اند. در واقع نامهای دری (مربوط به گیاه)، دروپیکی (مربوط به شیره غذایی گیاهی، دربیکی) نشان میدهند که ایشان همان سکائیان پارسی برگ هئومه بوده اند که در شمالشرقی امپراطوری هخامنشی در سمت تاجیکستان و فرغانه حاکم ساکن بوده اند. چینی ها این مردم را تحت اسامی سی (سکایی یا ساهی/سهی به معنی نیرومند و با شکوه)، سایی (سکایی، ساهی/سهی)، سیک (سکا یا سای-ایک، سهیک) و سایی وانگ (سکائیان با شکوه یا پرستندگان بزکوهی) که در مجموع معلوم میشود این نامهایشان به معنی دارنده توتم بزکوهی /قوچ وحشی باشکوه بوده است. صورتی از نام سکا به صور شکا، دکه و تکه به معنی قوچ وحشی و قوچ در زبان فارسی محفوظ مانده است. نام ساراوک اینان را همچنین می توان به معنی منسوبین به قوچ با شکوه (ساهی/سهی- راک) گرفت. خود کلمه فارسی راک (قوچ) را می توان از ریشه رَئو- ک یعنی موجود با شکوه  یا پرستندگان برگ ریواس (هئومه افغانستان) حساب نمود.

خود نام ساسان هم در نوشته ای به معنی ایزد نگهبانی کنندۀ [گیاه دارویی هوم، خشخاش] آمده است: بر طبق نوشته های جناب تورج دریایی، فیلیپ ژینیو نیز معتقد است ساسان احتمالا در سراسر آسیا در حکم ایزد نگهبان مشهور بوده و او را برای دفع جادو به یاری می خواندند. مؤید این نظر مهری است که بخشی از آنرا چنین خوانده اند: ((ساسان، همان ساسانی که ایزد است و نگهبان)).

सस n.  sasa  herb, poppy.                  

قوچ وحشی/ بزکوهی توتمی سکائیان پارسی دری را در اسطوره های فرارکنیز اردوان با اردشیر بابکان و خوان دوم هفتخوان مازندران رستم پیدا می کنیم که در آنها قوچ وحشی به نشانۀ فّر ایزدی اردشیر و رستم را در این ماجراهای پر خطر یاری می نماید. لابد این خوان دوم هفتخوان رستم به تأثر از این توتم ساسانیان پدید آمده است. اینکه نسب ساسانیان دری تبار و دارندگان توتم قوچ وحشی به سلسله کیانیان شاخه ویشتاسپ هخامنشی وصل شده است، سوای تعلق این مردم سکایی به قبایل پارسی و مصالح سیاسی می تواند این باشد که نام معروفترین هخامنشیان یعنی کوروش هم به معنی قوچ وحشی بوده است. چه این نام به صورت کوروش- ک در فرهنگ پهلوی- فارسی بهرام فره وشی به معنی نوعی قوچ آمده است. می دانیم که در رؤیای دانیال نیز کوروش هخامنشی به صورت قوچ وحشی شاخ زن ظاهر میشود و از همین معنی هم که لقب قرآنی ذوالقرنین (صاحب دو شاخ) برای کوروش پیدا شده است.

پس در مجموع معلوم میشود که معنی نام توتمی ساسان (منسوب به سکا، شکا، بزکوهی/ قوچ وحشی) حلقه واسط شجره نامه ساسانیان با کوروش هخامنشی و ساسانیان بوده است. در سانسکریت نام شاسا (ساسا) سوای بزکوهی/ قوچ وحشی به معنی آهو و خرگوش و خشخاش و علف هم هست که دکتر علی مظاهری در جلد دوم کتاب جادۀ ابریشم از این میان معنی خرگوش را برای آن در نظر گرفته است در حالی که معانی نامهای این مردم سکایی- پارسی به علاوۀ فره ایزدی قوچ وحشی اسطوره فرار اردشیر بابکان به وضوح اشاره به همین توتم ساسا (بزکوهی/ قوچ وحشی) دارد. مطابق منابع کهن هندی، هندوان تنها از قرن سوم میلادی توانستند این سگها (سکاها، منظور سکارئوکه/آسیانی/پاسیانی ها) را از سرزمین هندوستان بیرون کنند (بارتولد، تذکرۀ جغرافیای تاریخی ایران، صفحه ٥۷) ولی نظر به پنج نسل ساسانیان در هند ساسانیان حدود یک قرن پیش از این اقدام هندوان است که از هندوستان به پارس رسیده اند. اینکه در اینجا هندوان کلمه سگ را برای این مردم سکایی/ پارسی بکار برده اند به سبب آن است که در واقع ریشۀ سگ و سکا (بزکوهی/ قوچ وحشی) یعنی "سا" (از خود راندن و دور کردن) مشترک می باشد. این دو کلمه مترادف بوده اند گر چه کار برد متفاوتی پیدا کرده اند. از همین روی هم هست که بعضی جاها از جمله در نام سگستان (سیستان) کلمۀ سگ به جای سکا (شکا، قوچ وحشی/ بزکوهی) قرار گرفته است.

نام طایفۀ بازرنگی فارس را که اردشیر بابکان با آن نسبت خونی نزدیک داشته است می توان به صورت سنسکریتی "بهاسَ- رَنگی" به معنی دوستدار سگبالدار (سیمرغ) گرفت. در این رابطه طبری و ابن اثیر میگویند که اردوان خطاب به اردشیر بابکان نوشته است: " ای کُرد نژاد (سکایی) که در چادر کُردان پرورده شده ای ترا که رخصت داد که آن تاج بر سر گذاردی". لابد در اینجا نام بازرنگی با کُرد و کُرمانج و سکا (به معنی خانواده دارنده توتم بزکوهی یا دارنده هوم) معادل گرفته شده است. آرایش افسر برخی ملکه ها و پادشاهان ساسانی به شاخ بزکوهی/قوچ وحشی نیز نشان از تبار سکایی (دارندگان توتم بزکوهی) ایشان دارد. ولی نقوش سگبالدار ساسانی (سیمرغ) نشانگر نام قوم بازرنگی است.

در مجموع معلوم میشود سکا-رئوکه ها و آسیانی ها و پاسیانی های منابع کهن یونانی با دربیکان و بلوچان و سیستانیها مطابقت دارند:

نام سکا- رئوکه را به معنی سکاهای فرمانروایی گرفته اند. ولی از آنجایی که یکی از اقوام سکایی-پارسی بزرگ ماوراء النهر دروپیکیان (دربیکان) یا همان سکائیان برگ هئومه بوده اند و مطابق کتاب جاده ابریشم علی مظاهری گیاه هوم در افغانستان به ریواس (ریواه) گفته میشود، می توان تصور کرد که نام سکا- رئوکه در اصل سکا- ریواه-که یعنی همان سکائیان برگ هئومه بوده است. مطابق منابع کهن هندی بعد از گذشت بیش از دو قرن و نیم هندیها ایشان را از دره سند به سوی فلات ایران راندند. نظر به پیدایی قوم ساسانی بازرنگی ها (گرامی دارندگان سگبالدار) در فارس و اینکه شاهنامه ساسانیان دارندگان زبان درباری دری (دربیکی) را بازگشت کنندگان از هند می شمارد، می توان تصور کرد اینان همان قوم ساسانیان بوده اند و اقوام سکایی همراه ایشان که در سیستان و بلوچستان اقامت گزیدند همان پاسیانی ها (پثیانی ها، پهن ها، پهلوهای سیستان) و آسیانی (پرستندگان عقاب یا به قول خودشان سگ بالدار آسمانی) نیاکان سکایی بلوچان و بازرنگی ها بوده اند.

الحاقیه:
گفته میشود در سال ۴۷ میلادی گُندفر از پادشاهان پارتی هند، سکاهای شمالی (سکاراوکها، ساکارولی ها) را از گنداره (از سمت تاکسیلا-پیشاور) اخراج کرد. نظر به معنی مشترک نام سکاییان-پارسیان دروپیکی (دربیکی)، ساکاروکها، سغدیها و بازرنگی ها و ساسانیان آنان همان اسلاف ساسانیان دری تبار هستند که بنا به شاهنامه از سمت هند به فارس آمده اند:

शाक  m. n.  zAka  vegetable,  रोक m.  roka  splendour.

su: good, घास  m.  ghAsa  meadow or pasture grass

द्रु  m.  dru tree, पयस्  n.  paya[s]  vital spirit             

पज्र  m.f.  pajra soma plant

सस  m.  sasa grass

 

تبر آیینی و سیاسی کوشانیان (یوئه جی ها) 

 

این تبر آیینی زراندود با فرهننگ باکتریا و از سیم (نقره) ساخته شده، از پایان هزاره سوم و اوایل هزاره دوم پیش از زایش مسیح به جا مانده و اکنون در موزه متروپولیتن است.

به احتمال زیاد تصاویر نشانگر توتمهای سه قوم سمت افغانستان و آسیای میانه باشند. تونقوزها (گرازان) یا خیونها (منسوبین به گراز، هپتالان) در شمال شرقی، زوج قوم یوئه جی (دو کرکس به هم چسبیده، کوشانیان= زوج قوم) در وسط در سمت بلخ، سکاروکها (سکاهای دارنده توتم سگ وحشی بالدار) در بلوچستان، در جنوب غربی:

य m. ya joining, आज m. Aja vulture







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

اشکسورن. کارن16.05.2021 - 21:30

 ریشه همه ایرانیان پارتی ها هخامنشیان ساسانیان همه هند اروپایی از کوه هیمالیت تاجیکستان افغانستان خوارزم که به فلات ایران طی هزاران سال با هم درامیختن و ما ژنهای تکامل یافته انها هستیم.

مزدک26.01.2021 - 17:43

 تاریخ یک دانش و علم است و گمان و لابد در یک نظریه تاریخی راهی ندارد. همه زبان شناسان ریشه زبان فارسی نوین را فارسی میانه ساسانی که یکی از شاخه های زبانهای غربی ایران است میدانند. در کارنامه اردشیر بابکان، امده که ساسان پدر اردشیر بابکان از نوادگان دارای دارایان که واپسین شاه هخامنشی است میباشد. در هیچ کجای شاهنامه اشاره ای به دربیکی بودن ساسانیان نیست و اگر دربیکی ها زبان فارسی دری داشتند باید نشان و اثری از آن میبود. آشکار است که تنها سنگ نبشته ها و نوشته های به جای مانده از زمان ساسانیان روشن گر پیوند میان فارسی نوین با فارسی میانه ساسانی است. اگر جناب مفرد سندی دال بر وجود زبان فارسی دری پیش از اسلام در خاور ایران دارند بسیار خوشحال میشوم که این سند را ببینم در غیر انیصورت نوشته ی بدون سند ارزش تاریخی ندارد.

زیتون06.11.2020 - 05:55

 استاد با دین باستانی میترائیسم که در بین ایرانی ها رواج داشته چه میکنی .....ارتباطش با هوم (قارچ مگس نه ریواس..... خلسه عرفانی) در این دین چه میشود ......به نظرم نگاهتون به سکاها اشتباه است .....عشایر ایرانی بهترین توصیف را از این ها میده ....اقتصاد دامپروری و تامین علف در فصل سرما چالش این قوم و کوچ کردن هاشون است(دلیل ارزش بالای سگ) .....همین حالاش هم تو لرستان ایران سر چراگاه دو دانگه چاردانگه دارن می زنن تو سر هم.....

شهریار آریابد24.02.2020 - 07:46

 درود بر استاد فرهیخته آریایی این نوشته نشان از پیوند همه ایرانیان در گذر هزاران سال و آفرینش فرهنگ ، هنر و دانش از سوی همه باشندگان پاک سرشت و دانش پرور در گستره بزرگی فرهنگی از سند تا سارد و از سیبری تا شاخاب پارس دارد و هر آفرینش تاریخی و تمدنی در ایران ، افغانستان ، تاجیکستان و پاکستان وابسته و پیوسته به همگان فرزندان ایران بزرگ فرهنگی دارد و مرزهای کنونی نمی تواند میام مردمان همزبان ، هم کیش و هم نژادجدایی پدید آورد . سپاس فراوان

پناهی16.02.2020 - 09:54

 با سپاس از تحلیل مستند استاد فرزانه جناب کهلان گرامی.چرا ما باید تاریخ خودمان را درتنگنای مرزهای سیاسی امروز جا بدهیم.واقعیت اینه که از سمرقند تا شمال سوریه سرزمین پارسی ها یا ایرانی بوده و همه ما ایرانی هستیم و دارای تاریخ و نژاد و سرگذشت مشترک.در گذشته کشوری به نام افغانستان وجود نداشته و تا روزگار احمدشاه درانی قندهار از ایالات ایرانی بوده و هرات و نیمروز و بلخ هم که قلب تاریخ ایران هستند.ما همه ایرانی هستیم ولی با همدیگر تعارف میکنیم.آیا کسی هست که بتواند از تاریخی یاد کند که ما با هم نبودیم.به قول سهراب سپهری نسبم شاید به زنی در بخارا برسد یا به سفالینه ای در کاشان

داکتر عبید الله فضلپور12.02.2020 - 17:19

  بسیار عالی وآموزنده است قلم تان رسا باد.

شاهین12.02.2020 - 04:51

  یادداشت: ( دری ) در اصل ( ذری ) است و اکنون معرفه اش را می اندازم که ( آ ) باشد پس ( آذری: آفتابی و آتشی ) خوب (ذری ) ابدال می کند به ( هری ) و کشورمان ( آذرییان و پایتخت اش آذرییانه ) بود و آذرییان ابدال به آهرییان و ابدال به آرییان می شود زمانیکه ما نام آرییانه را خورآثان گذاشتیم و نام آرییان بر هرات ابدال کرد مثال: بخاری را در بده یعنی ذر بده یعنی آذر بده! ( دری: آذری). ( تات: ثاث: ساس )( تاتان: ثاثان: ساسان)( تاتانیان: ثاثانيان: ساسانيان ). شعر استاد رودکی:《ز ساسانیان بریان شدم ☆☆☆ به ایرانیان گریان شدم》 ساسانیان کشوری همسایه است و ایرانیان یعنی آذرییان مایان استیم (گاتا و اوستا) و نشانه در شهنامه فردوسی هم است
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



جواد مفرد کهلان