چرا جنگ و صلح در افغانستان طولانی شد؟

۲۶ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹۸

صلح به وضعیتی گفته میشود که تمامی ارزش های جامعه محفوظ ، اتباع و شهروندان در کمال امنیت و آرامش ، بروکراسی و حاکمیت حکومت مرکزی در تمامی جغرافیای دولت در حال جریان و به سمت منافع ملی حرکت کند. البته اگر به تئوری های غربی مراجعه کنیم ، از ارسطو وسقراط تا الحال همه اندیشمندان سیاسی به گونه ای آرمانی در محدوده فکری خود غرق بوده اند و اینکه آیا آن آرمان ها به ثمررسیده یا خیر تا هنوز معلوم نیست و از دل این افکار کوششی برای برانداختن قدرت دولت که به طور معمول متضمن درگیر شدن عده زیادی از شهروندان با توسل به خشونت ، مبارزه مسلحانه ، ترور و انتحار مخالفت خود را اعلام داشته اند.

افغانستان کشوری که در درازنای تاریخ ، جغرافیای جنگ های امپراطوری ها و حکومت های مختلف بوده است که ایدئولوژی ها ، افکار و اهداف مختلف به رقابت پرداخته اند و تا الحال با مدت زمانی ناچیز صلح ، دوباره شعله های جنگ از هر سو زبانه کشیده و نتیجه آن میلیونها شهید ، معلول ، یتیم ، بیوه ، مهاجر و کشوری عقب نگه داشته شده با مشکلات خط فقر و کشاورزی سنتی در جا زده است. حال با این وضعیت در دنیایی جهانی شدن یا جهانی سازی در تمامی عرصه ها رو به گسترش هست ، افغانستان در میان گیرودار سنت ها ، ایدئولوژی ها ، مدرنیته و جهانی شدن گیر مانده است و این مرحله گذار باعث شده است عده ای چندین سال عقب ، عده ای در حال تحیر و ساکن و عده ای چندین سال جلو در جغرافیایی افغانستان با این همه تفاوت ها زندگی کنند. در جامعه ای به این گونه رنگارنگی و تفاوت ها مشکلات را چند برابر کرده است و پژوهش در مورد صلح را دشوارتر از چیزی است که میتوان گمان کرد و ذهن آدمی را با دنیایی از سوالها ، خواستها ، حقوق ها ، سزاواری ها و نیازها مواجه می کند ، گویی یا ما مریض روانی هستیم و دیگران سالم که افکار ما را نمی پذیرند تا افکار ایشان مسموم نشود یا اینکه آنها مریض روانی هستند و فکر ما را در تلاش مسموم کردن هستند ، اما باید قبول کرد در دنیایی امروزی نمی توان دوندگان را نگه داشت تا اشخاصی که تازه به راه افتادن حرکت کرده اند ، بیاییند و ایجاد تعادل میان این همه کاریست بسا مشکل. در این نوشته به دنبال ریشه های جنگ وصلح در جامعه افغانستان به طور مختصر می پردازم.

1-    مشکلات داخلی : افغانستان کشوری با در نظرداشت شرح مطالب بالا ، تطبیق تئوری دولت مدرن به گونه ای ناقص و شکسته تطبیق شده است و این امر بوده است که جدایی میان شهرواندن با برجسته شدن هویت های قومی ، منطقه ای ، اجتماعی شد هاست . البته من به این باور نیستم که همه مشکل ازآن ماست بلکه با تحقیقی در مورد کشورهای دیگر مانند ، پاکستان ، هندوستان ، آفریقای جنوبی ، نیجریه ، اتیوپیا ، حوزه کشورهای بالکان و یوگسلاوی سابق ووو میتوان دریافت که تئوری دولت مدرن در ذات خود دارای مشکلاتی بوده است که باعث شده است انسانهایی به نام قوم ، مذهب ، زبان و تاریخ در تمامی کره زمین به جان هم بیفتند و کشتارهای به وجود بیاید و کشورهایی که با سختی ها و کشتارهایی توانسته اند تئوری دولت مدرن را پیاده کنند هنوز هم مشکلاتی را دارند مثلا منطقه باسک ، کپک ، کارولینا ووو هنوز هم در اروپا مشکلات خود را دارد. من به این عقیده هستم که تئوری دولت مدرن با ماکیاول از قرن 12 -13 با افزودن نکته های جدید از سوی فلاسفه های غرب تا به امروز رسیده و پیاده کردن آن در مناطقی که فرهنگ سیاسی متفاوت و زیرساخت های لازم را ندارند کار را مشکل کرده و این پروسه درست تطبیق نمیشود که افغانستان از این قاعده مستثنی نیست. در افغانستان نیز هویت ملی و یکدست تا هنوز به گونه کامل شکوفا نشده است و هر کدام از شهروندان بیشتر در لاک قومی خود گیر مانده اند و جریان های و حرکت های سیاسی نشات گرفته از جامعه نه براساس دیدگاه های لیبرال دموکراسی بلکه بر اساس قومیت و مذهب رشده کرده و همه به محوریت منافع نهادینه قوم میچرخد ، اینکه به زیرمجموعه این جریان های سیاسی چقدر تاثیرات مفید داشته و چه تفاوتی میان رهبران قومی و حامیان شان میباشد هویداست. این رنگارنگی موزائیکی قومی ، مذهبی و منطقه ای باعث رویکردهای مختلف میان مردم و سیاسیون شده است که به وجود آمدن یک صدای واحد را ضعیف تر میسازد. حال بحث این است که ما منابع و ثروت سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی را بر چه اساسی توزیع میکنیم ، این توزیع براساس سزواری میباشد ، براساس حقوق میباشد یا براساس نیازمندی ؟ علاوه بر ستیز اقوام و بیشتر رهبران اقوام و بدبینی در سطح پایین جامعه به یکدیگر ، عامل دیگر تفاوت دیدگاه ها و افکار نخبگان غربی که درغرب ،در فضای دیگری تحصیل کرده اند ، با جامعه شناسی سیاسی و جهان بینی دیگری به جامعه می بینند و این سو افکار رهبران سیاسی – جهادی که در درون افغانستان با همان گیرو دارهای مردمی تا به امروز پایگاه اجتماعی خود را حفظ کرده اند و در بروکراسی دولت جا باز کرده اند  که درنتیجه تفاوت دیدگاهی ، هنجاری میان این دو قشر رسیدن به یک نظر واحد را تا جایی سخت ساخته است . این تعارض ها و تناقض ها باعث مناقشه و دور شدن جامعه افغانستان از یک همسویی ملی میشود . تعارض های ژرف سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، اجتماعی قومی از یک سو و از سوی دیگر در سطح قدرت سیاسی مبارزه میان گروهی که پایگاه اجتماعی دارند و گروهی که تحصیلات اجتماعی دارند، تعارض منافع را به وجود آورده است. علاوه بر این مشکلات هنجاری ، افرادی با استفاده از نا امنی ها و عدم امنیت در بعضی ولایات به فکر تجارت مواد مخدر ، وابستگی به استخبارات منطقه و عدم وجود سیستم امنیتی شفاف و سالم در درون نهاد های امنیتی و نظامی افغانستان راه را برای حفظ وضعیت موجوده و استفاده از نیروی جنگجوی ارزان قیمت باز کرده و صلح به چالش کشیده میشود .

2-     مشکلات منطقه ای که بازتاب دهنده افکار و منافع ملی کشورهای منطقه و هم مرز با افغانستان در خاک این کشور میباشد بیشتر در یک داد و گرفت سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی میباشد که هر کدام به فکر بیشترین فایده و امتیاز در این گیرو دار هست. کشورهای هم مرز با افغانستان با صادر مواد بی کفیت غذایی ، صحی ، سوختی ، ساختمانی ، پوشیدنی علاوه بر فواید اقتصادی افغانستان را عملا به یک کشور وابسته به محصولات خود ساخته اند و از سویی دیگر به منظور ادعای واپس گیری جغرافیای مربوط به افغانستان ، مدیریت آب های آشامیدنی ، عرضه محصولات خود ، نیروی کاری ارزان قیمت تبعه افغانستان در کشورهای خود  و همچنین در قسمتی از افغانستان فرهنگ یک کشور ، در گوشه ای فرهنگ کشور دیگری ، در گوشه ای فرهنگ کشور دیگری باعث تضعیف و عدم غنامندی فرهنگ افغانستان شده است و ارسال موسیقی ، فیلم ، زبان ، لباس ووو از نگاه فرهنگی نیز افغانستان را تحت تاثیر قرار داده و حتی در مناطقی پول خود را در بازارها به جریان انداخته اند و باید گفت که از وجود صلح و ظهور افغانستانی قدرتمند با منابع سرشار زیر زمینی هراس دارند و در مسائل داخلی افغانستان به منظور نفع بیشتر خود ، به گونه مستقیم و غیر مستقیم با استفاده از کانال های مختلف تاثیرگذاری صلح را با چالش مواجه میسازند .

3-    عوامل فرامنطقه ای و جهانی

اگر به کشورهای حامیان جنگ و صلح در افغانستان در سطح کشورهای آسیایی مخصوصا کشورهای اسلامی بینیم ، همه در یک درگیری با هم به سر میبرند علاوه بر افغانستان در قسمت منازعه در سوریه، عراق ، لبنان ، یمن ، فلسطین میبینیم که بیشترین جنگویان حامی کشورهای اسلامی دارند و بیشتر بر میگردد به جنگ های ارزشی ، ایدئولوژیک ، ارضی ووو هر کدام به دور از دستورات دین اسلام به جان هم افتاده اند. ایدئولوژی ولایت فقیه با نگاه شیعه گرایی ، ظهور مهدی ، همه گیر شدن سیستم ولایت فقیه در مقابل ایدئولوژی متعارض خود یعنی عربستان سعودی با نگاه سنی گرایی ، بازگشت به سلفیت در تلاش به هژمونیک سازی خود هستند که در این میان جنگ در چند جغرافیا وجود دارد ، از سویی مشکلات ارضی و جغرافیایی هند و پاکستان بر سر مساله کشمیر، جدا شدن بنگلادیش و پاکستان از هندوستان ، تبادل شهروندان براساس مذهب در سال 1947 تا الحال در منطقه با سلاح های تجاری ، سیاسی و فرهنگی مبارزه و مقابله دارند که بیشترین این مبارزه باز هم در جغرافیای افغانستان به پیش میرود. اگر به مشکلات جهانی بپردازیم بیشتر باید به تاریخ مراجعه کنیم. جنگ های ویتنام جنوبی و شمالی با حمایت های دو ابرقدرت و هم پیمانان آنان شروع شد ، آمریکا بعد از ده سال جنگ و حمایت های مکرر اتحاد جماهیر شوری ، چین و کره شمالی از ویتنام شمالی و شخص هوشومینو باعث شد تا گفتمان کمونیستی پیروز شود و با ورود شوروی به افغانستان ، مجال انتقام را برای آمریکایی ها باز کرد و در یک اتحاد مشترک با اروپا ، از مجرای پاکستان به تمویل نیروی های مجاهد پرداخته تا اینکه نیروهای شوروی از افغانستان خارج شدند و حکومت های کمونیستی با حمایت های همه جانبه ، شکست خوردند و میدان برای ورود آمریکا باز شد. آمریکا با نیروی نظامی متشکل از چندین کشور وارد افغانستان شد تا با تروریسم مبارزه کند ، اما حالا بعد از 18 سال حملات گروه های تروریستی بیشتر و بیشتر شده است . اتحاد روسیه ، چین ، ایران تا جایی پاکستان از یک سو و از سویی دیگر اتحاد آمریکا ، عربستان ، هند و کشورهای اروپایی که علاوه بر تاثیرات مستقیم در افغانستان در موضوعات مانند اقتصاد بین المللی، جنگ سوریه ، عراق ، لبنان ، ونزوئلا وو افغانستان را در یک گرداب بین المللی انداخته است و محل تلاقی کشورهای بزرگ جهانی شده است.

حال نخبگان و رهبران سیاسی افغانستان در این گیرو دار با این همه مشکلات و تعارض منافع باید چگونه نقش بازی کنند تا 36 میلیون انسان به صلح دست پیدا کند ؟

جواب این سوال ساده نیست و من تنها به گونه کلی دو نکته را عرض میکنم چون در ساختار سیاست افغانستان نیستم و از مسائلی آگاهی ندارم تا براساس آن بتوانم پیشنهاد ارائه دهم ، اما بزرگواران نامزد ریاست جمهوری و مسولین سیاسی میتوانند از مشکلات ارائه شده در بالا ، راه حل هایی را ارائه دهند ،اما باید گام هایی برداشته شود تا بتواند راه را بازکند.

با اینکه عده ای در گذشته و حال گیر کرده اند اما باید گفت باید به آینده نیز فکر کرد ، چه خواهد شد ، چه باید کرد ، چه برنامه هایی را باید در نظر داشت ووو که میتواند نگاه ما به آینده را باز کند ، ما برای جامعه پنج سال اینده خود چه چیزی را در ذهن داریم و برای رسیدن به آن هدف ، چه طرح هایی لازم است را باید فکر کرد .در بعد داخلی بزرگان افغانستان باید از دانش نخبگان غربی و پایگاه مردمی رهبران سنتی استفاده کند و با ممزوج شدن در تلاش ایجاد صدای واحد شوند. این یک صدایی و همسویی نه تنها بر پایه قوم ، منطقه و مذهب بلکه میتواند بر محور اقتصاد پویا ، امنیت سرتاسری ، شکوفایی فرهنگی ، راه اجتماعی و در کل ایجاد یک روح ملی متمرکز شود ، و اگر این صدا به وجود بیاید طبقات پایین جامعه نیز با نگاه به نخبگان و رهبران در کنار یگدیگر قرار گفته و یک صدا میشوند و در بعد منطقه ای ، فرا منطقه ای و جهانی، افغانستان نیازمند یک دیپلماسی فعال مملو از بهترین و کارکشته ترین دیپلمات های خود هستند تا بتوانند با لابی میان قدرت های منطقه و جهانی در تلاش ایجاد نقطه مشترک باشند و با ایجاد کنفرانس های بین کشورهای اسلامی ، کشورهای منطقه ، سازمان ملل متحد ، ملت افغانستان را از یک جنگ فرسایشی به مسیر صلح راهنمایی کنند اینکه این هدف به دست می آید یا خیر معلوم نیست اما میتواند برای نسل جوان و آینده کشور دکترین خوبی شود تا بتوانند این جغرافیا را از جنگ و بنیادگرایی نجات دهند.

 

محراب الدین شیرزاد ،  دانشجوی مقطع دکترای علوم سیاسی - ترکیه







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محراب الدین شیرزاد