با سیمای تاریخی و شخصیت حقیقی محمد گل مهمند در تاریخ آشنا شوید – بخش های ٦ و ٧

٢٦ جدی ١٣٨٩

بخش ششم 

تخریب آبدات تاریخی و آثار باستانی منطقۀ اندخوی توسط محمد گل مهمند

محمد گل مهمند همانگونه که در بخش های قبلی نیز اشاره شد، فطرتاً یک فاشیست ودارای تمایلات انسان ستیزانه وفرهنگ ستیزانه، با تکیه بر تصورات باطل قبیله پرستی و منحصر بخود بود.

دشمنی او وهمفکرانش با خلق های غیر پشتون نه از روی دوستی ودلسوزی با خلق پشتون بود ونه هم از روی آینده نگری به مصلحت های زندگی این خلق اسیر شدۀ مناسبات قبیلوی درتاریخ که، تا امروزهم درعمق بد ترین مناسبات غیر انسانی اسیر بوده واز مزایای زندگی انسانی کمترین بهره رادر منطقه وجهان دارا میباشند.

این گروه های قدرت طلب واجنبی پرست که در طول تاریخ، همیشه شیفتۀ منافع فردی وخانوادگی خود بوده ومیباشند، نه کدام اعتنایی به منافع کشورداشتند ونه هم خواهان ایجاد فضای وحدت وهمبستگی در میان باشندگان چندین ملیتی این کشوربودند! صرفاً به تصرف وانحصار قدرت دولتی بمثابۀ افزار استبداد بر مردم فکر میکردند، واستفاده ازنیروی ناخود آگاه قبایل همتبار باخود در جهت بسط نفاق وبهره برداری به نفع پلان وپروژه های منفعت جویانه ومزدور منشانۀ خویشتن وبس.

دشمنی این گروه تبهکار تاریخ با غیر پشتون ها،صرفاً بخاطر نیل به اهداف قدرت طلبانه واغوای ملیت نجیب پشتون با استفاده ازشعار های عوامفریبانه وتحریک احساسات قبیلوی ایشان بر علیه دیگر باشندگان کشوربود ومیباشد .

در بساط دشمنی این جانی مکار وبی رحم تاریخ هیچ حد ومرزی نسبت به ملیتهای محکوم کشوروجود ندارد، هرآن چیزی که درین سرزمین، نشان غیر پشتون بودن را داشت، برای او قابل نابود سازی واز بین بردن بود. چه آن پدیده، انسان ویک موجود زندۀ متفکر میبود وچه هم یک اثر باستانی ویک ساختمان زیبای باز مانده از ادوار کهن، ویاهم یک کتاب ویا مجسمۀ از سنگ وآهک! فرقی نداشت، فقط کافی بود که مهری ازتعلق داشتن به دیگر خلق های کشوررا داشته میبود.

با همین ملاحظه وطرز دید، محمد گل مهمند در دورۀ ننگین حیات خود آنقدر از داشته های تاریخی وفرهنگی این سرزمین را، در نقاط مختلف کشور، به نابودی کشانید که حساب آن هااز حد بیرون است، وما هر قدری هم که تلاش نماییم قادر نخواهیم شد که، یک بر هزارم حصۀ آن جنایات راهم تعریف وبازگویی نموده، ونتایج وحشتناک آنهارا در جهت خلق نفاق وشعله ور سازی آتش دشمنی ها در میان باشندگان این سرزمین که طی ادوار طویلی از تاریخ درکنار هم زیسته ودر همه غم وشادی های همدیگر سهیم بوده اند ارزیابی نماییم.

ولی بازهم تا جاییکه اسناد ومدارک دست داشته برای ما اجازه میدهند، بخشی از آن جنایات را افشا ومردم نجیب میهن خویش را به داوری فرا میخوانیم، واز علل اساسی دشمنی های پایان نا پذیر در میان خلق های ساکن این سرزمین در گذشته وامروزپرده برداری مینماییم، تا عوامل بنیادی وتاریخی جنگ ها وکشمکش های کنونی راکه، بازهم بیشتراز پیش بخاطرنیل به انحصار حاکمیت وبه بردگی کشانیدن باشندگان مختلف الملیة کشور در جریان است، کالبد شگافی نموده، تا حد ممکن راز شاگردان وفادار مدرسۀ فکری محمد گل مهمند ها را در شرایط کنونی افشا، وهمه باهم راهی را جستجونماییم که مجموع باشندگان کشور را بدوراز تفوق طلبی های غیر انسانی،در کنار هم قرار داده وسرزمین مارا ازین حالت رقتبار سیاسی ،اجتماعی واقتصادی نجات داده بتواند.

توضیح این حقایق بخاطر عبرت اندوزی وجلو گیری از ادامۀ همچون سیاست ها در زندگی امروزوفردای جامعۀ مابرای همه باشندگان کشور ماست. نه قوم وقبیلۀ خاص، که با کمال تأسف، تا هنوزهم عدۀ کثیری از داعیان قدرت ودبدبۀ دولتی ودیگر امتیازات ارباب منشانه، با کوبیدن بر دهل من برتر وازمن بهتر، مشتاق استفاده از کارت قبیلوی واستفادۀ سوء از وجود عقب ماندگی اجتماعی جامعه به نفع خود میباشند!!

در بخش های قبلی این نوشته،از جنایات انجام شده ، توسط محمد گل مهمند وحامیان اودر ولایات پروان ، کاپییسا، فاریاب وشهر میمنه نکاتی را یاد آور شدیم. حال ادامۀ این جنایات وتبهکاری هارا در دیگر مناطق کشور حتی المقدور پیگیری مینماییم، تا هموطنان عذابکشیدۀ خودرا از نیات وآمال غیر انسانی گمراهان کنونی تاریخ که، از زندگی وعملکردهای آن جانی سوگند خورده، در شرایط خونین امروزی کشور تجلیل به عمل میآوردند آگاه ساخته وراه علاج این پدیدۀ شوم را همه باهم جستجو نماییم.

از همگان بپرسیم که نابود سازی آن آثار وابنیۀ تاریخی چه دردی از درد های جانکاه خلق پشتون را التیام بخشید، ومحروم سازی خلق های غیر پشتون از حقوق حقۀ انسانی ایشان، چه فوایدی بجز از دشمنی وعداوت با دیگر هموطنان برای خلق پشتون، وبرباد رفتن بهترین داشته های تاریخی وآثار باستانی میهن ما که مایۀ مباهات هر باشندۀ کشور میتوانست بحساب آید، در بر داشت!!!؟

البته که همۀ انسانهای با وجدان جامعۀ ما،با این جواب متفق القول اند که ، این جنایات هیچ ثمری بجز از بد بختی وسیه روزی برای مردم ما در بر نداشت وندارد. در امروز وفردا نیز ادامه دهندگان این گونه سیاست ها، از هر قماشی که باشند وبه هر یک از گروه های قومی وملیتی که متعلق باشند، جز تخم غم، درد وعذاب در سینه های مردم عذابکشیدۀ ما چیز دیگری نخواهند کاشت . چنانچه طی دهه های اخیر، ما شاهد نتایج فاجعه بار وهمه روزۀ، عملکرد های محمدگل مهمند گونۀ قبیله پرستان فاشیست طالب تحت نام دین ومبارزۀ دینی هستیم که در عمل به جز از جستجوی راه انحصار قدرت دولتی واسیر سازی غیر پشتون ها هیچ هدفی را دنبال نمیکنند که، حاصل آن بکرسی نشستن کرزی وهواداران فاسد اوست، در یک طرف، وادامۀ حیات افسانوی چند مزدور وقاچاقبر دیگر، درمراکز شستشوی مغزی استخبارات پاکستان در آن طرف دیگر است وبس . ولی جفایی را که مردم پشتون ودیگر خلق های کشور، در نتیجۀ این عملکرد های فاشیستی ودور از کرامت انسانی متحمل میشوند به هیچ زبانی قابل بیان نیست!!!

این گروه گمراه وتبهکار در هر دوری عملاً دشمن آشتی نا پذیر وحدت وهمبستگی انسانی مجموع باشندگان این سرزمین وکارندۀ تخم نفاق از طریق ترویج اندیشه های بر تری قومی ونژادی، اختلافات لسانی ومنطقوی در میان خلق های ساکن درین سرزمین اند ونوکران گوش به فرمان اجانب که، از یک طرف عریضه های دریافت امتیازات را به دربار های اجنبی عرضه داشته واز جانب دیگر، تا جاییکه در توان دارند به آتش دشمنی ها در میان باشندگان این سرزمین از طریق غرس نهال بیعدالتی دمیده، واین آتش را همیشه مشتعل نگه میدارند. تا حاکم ابدی این ملک باشند وفرمان ستم جاری سازند واز بدبختی های جانکاه این خلق ها لذت ببرند!!!

چنانچه ما هماکنون شاهد دوام این سیاست های ننگین در وجود عدۀ کثیری ازهواخواهان پروپاقرص افغان ملتی، وطالب فاشیستی راست وچپ سیاست های عبدالرحمان خانی ومحمد گل خانی در شرایط فعلی کشور خود میباشیم.

تبهکاری های محمد گل مهمند تنها به میمنه واطراف آن خلاصه نمیشود، تا جایی که دیده میشود در سرتاسر کشور هرآن چیزیکه نشانی از فرهنگ وتمدن سایر اقوام وملیت هارا باخود داشت ازبین برد، تابه زعم خود تاریخ را به نفع قوم وقبیلۀ خود باز نویسی کند واین سرزمین را با نام جدید واستعماری آن یعنی افغانستان (سرزمین افغانها= پشتونها)همگون سازد!! ولی ناکامی های اسلاف خودرا درین رابطه از یاد برده بود وگمان میبرد که کار نا تمام آنها او تمام خواهد کرد.!!!! چنانچه هم اکنون نیز آقای کرزی وتیم افغان ملتی او به این کار ادامه میدهند، تا آرزو های نا تمام محمد گل مهمند ودیگر فاشیست های تاریخ را تکمیل، ومالکیت همه جانبۀ این سرزمین را به قبایل متعلق بخود اهدا نمایند!!!

حال میپردازیم به تبهکاری های محمد گل مهمند وهمکارانش در منطقۀ باستانی اندخوی:

اندخوی که درتاریخ بنام های اندخذ، انخو،اندخود،نخدی وغیره ضبط گردیده یکی از بلاد باستانی ودارای تاریخ درخشانی است که، باشندگان قدیم وامروز آن، مردم علم پرور و هنر آفرینی بوده اند که در ایجاد وآفرینش داشته های تمدنی سرزمین ما نقش بس بزرگی را ایفا نموده اند.

ظهور وکارنامه های شخصیت های نامداری چون : امام یوسف یا ابو یعقوب یوسف اندخودی نویسندۀ تفسیر یینابیع العلوم در قرن پنجم هجری قمری، علاءالدین مسعود، شمس الدین محمود، سید برکه، بابا سنگو، مولانا ترخانی، جنونی،میر فروغی، شوقی، دوستوم بن پیر علی اندخودی، میر ربیع،قادری پلنگپوش،ملا رحیم نیاز نیازی، سید تاج الدین حسن،میر سید خواجه، حیدر اندخودی،قرابقال، کیمیر، میر غضنفر خان وغیره درتاریخ خود گواه بر صدق این ادعای ماست که مدفن گاه اکثریت بزرگ ایشان حظیرۀ شاعران گذر لؤلویی شهر اندخوی میباشد که هم اکنون نیز به همین نام یاد میشود.

یکجا با موجودیت این جمع کثیر علما ودانشمندان بر خاسته از این دیار، تاریخ شاهد شکل گیری یک تمدن پر ارج با دستآورد های گرانبهایی درین منطقه بوده که موجودیت بنا های مستحکم وآبدات تاریخی بس بزرگی چون مخروبه ها ی قیرغین تیپه، قپچاق تیپه، سولدوز تیپه، خان چهار باغی، کیشکتان، یئتی اروغ، کهنه قلعه یا قلعۀ نیستان، بالاحصار اندخوی، ظلمت آباد وغیره این داعیۀ مارا به اثبات میرساند.

اکثریت بزرگ این بنا ها وآبدات تاریخی تا زمان حکمروایی خاندان آل یحیا ووظیفه داری محمد گل مهمند قسماً ویا به صورت کامل پابر جا بوده، در صورت باقی بودن تا امروز در کنار آنکه منبع بس با ارزشی جهت تحقیق وحقیقت یابی های تاریخی درین ساحۀ جغرافیاوی عالم میگردیدند، خود منبع با ارزشی در جهت جلب توریزم از سراسر عالم در کشور ما شده میتوانستند، که با کمال تأسف هیچ یکی از آنها امروز وجود ندارد ودست های نا بکار محمد گل مهمند ودست پروردگان قباحت پیشۀ او مانع از تداوم حیات این آثار باستانی تا امروز گردیده اند که، سده های بس طویلی را پشت سر گذاشته وتا آن روزگار پابر جا باقی مانده بودند.

بالاحصار اندخوی که در کتب تاریخ بنام های ارگ اندخوی وقلعۀ اندخوی هم یاد گردیده، در زمان سلطنت امیرتوغان با دست های بابا شکرالله ابدال یا حضرت بابای ولی تهداب گذاری گردیده بود واز تاریخ اعمار آن 750 سال میگذرد. ارتفاع آن از سطح زمین به در حدود بیست وپنج متر بوده ونشیمنگاه امرا وسلاطین بوده است.

در زمان حکمروایی محمد گل مهمند این مکان تاریخی، نخستین مکتب عصری اندخوی را در آغوش خود جا داده بود، و مردم اندخوی با فرستادن اطفال خود درین مکتب همه روزه وجود یک تمدن ویک گذشتۀ با شکوه تاریخی را برای اطفال خود باز گو مینمودند.

محمد گل مهمند حین عبور از اندخوی متوجه موجودیت این بنای با عظمت وچگونگی استفادۀ مردم منحیث مکتب گردیده با بهانۀ احداث شهر جدید این بنای تاریخی را از ریشه نابود میسازد.

یکی از بنا های فوق العاده با ارزش تاریخی دیگرکه توسط محمد گل مهمند در اندخوی ویران گردیده، کهنه قلعه یا قلعۀ نیستان است. بنای این قلعۀ تاریخی رامورخین به 328 سال قبل از میلاد در زمان حملۀ اسکندر یونانی محول میسازند. این قلعه دارای استحکامات بس محکم وبرج های ترصد با عظمتی بوده است که، از آنها تا حدود بندر آقینه قابل ترصد بوده است.

علاوتاً در شهر اندخوی آثار فروانی چون رباط ها، سردابه ها کاروان سرای ها وغیره از دوره های زمامداری محمد خان شیبانی، عبیدالله خان ازبیک وبعداز آن موجود بوده است که همه بنابه امر وارادۀ محمد گل مهمند تخریب گردیده است. امروز هیچ نشانی از آنها وجود ندارد.

بد ترین ووحشت ناکترین کار محمد گل مهمند از بین بردن حظیرۀ شعرا وگذر لؤلویی با بهانۀ احداث شهر است که ضربۀ بزرگی بر پیکر شناخت وتعریف مظاهر تمدنی وشخصیت های علمی اندخوی به شمار میرود.

قبل از محمد گل مهمند نیز این شهر یکبار دیگر با دستان جنایتکار یار محمد خان وزیر شاه محمود سدوزایی در اثنای لشکر کشی موصوف از هرات بطرف بلخ ویران گردیده بود. در آن تاریخ صوفی قل خان، غضنفر خان را از خانی اندخوی خلع وخود درآن حکومت مینمود. غضنفر خان بکمک حکومت خان امیر میمنه ویار محمد خان والی هرات صوفی قل را از خانی خلع وخود زمام امور را بر کف گرفت، درین اثنا لشکر افاغنه با بهانۀ جمع آوری خراج بر اندخوی حمله ور شده چنان چپاول و ویرانی بزرگی را بر مردم اندخوی تحمیل نمودند که تا سال ها غیر قابل جبران بود، ویار محمد خان بعداز شکست در بلخ ، وعقب نشینی بطرف هرات حتی آذوقۀ یک روزۀ لشکر خودرا هم ازین شهر فراهم نموده نتوانست. لشکراودر جریان این عقب نشینی با مشقات زیادی روبرو وبا تلفات غیر قابل پیش بینی از اثر سردی هوا ونبود آذوقه مواجه گردیدند. این خود جزای روزگار برآن ستمگران بی رحم وعهد شکن بود که در لباس دوست بر مردم چنین غدر بزرگی را عملی نموده بودند.

ولی خرابی های محمد گل مهمند تکمیل کنندۀ آن ویرانی های ترمیم شده برای بار آخر بود که دیگر مجال ترمیم باقی نماند.

مأخذ ها:

- شبرغان در صد سال اخیر اثر استاد محمد عمر الیم بیات(صفحات 8 و9)

 تاریخ میمنه اثر محمد کاظم امینی(ص46 و47)

 جغرافیای عمومی میمنه( از صفحۀ 276 الی 279 )) تألیف محمد کاظم امینی

- سیما های برازندۀ اندخوی اثر استاد محمد امین متین اندخویی

 تاریخ مختصر تورکستان جنوبی یا تورکستان افغانی، اثر بهرالدین شارق

- ایلخانان وحکومت مغول در ایران از دوکتور شیرین بیانی

- الانساب الی البلدان از ابو سعیدعبدالکریم محمد ابن منصور نویسندۀ قرن ششم هجری

 یاداشت های نویسنده از زبا ن دانشمندان وثقات شهر اندخوی

 

 

بخش هفتم 

محمد گل مهمند آثار و آبدات تاریخی ولایت جوزجان و شهر شبرغان را نابود میکند!

محمد گل مهمند همانند دیگر مناطق افغانستان در شهر شبرغان نیز بسی آبدات با ارزش تاریخی وداشته های فرهنگی مردم را، در مطابقت با اهداف وبر نامه های سیاسی ویراگرانه وتمدن ستیزانۀ خود واربابان قبیله سالار خویش به ویرانی میکشد که، ملاحظۀ جای خالی این داشته های گرانبها وبی بدیل تاریخی روح وروان هر انسانی را به شدت متأثر نموده وسوال چرا؟ وبرای چه این همه ویرانی؟ رادر اذهان جاری میسازد.

همه میدانند که جوزجان یکی از مراکز شکوهمند تمدنی این منطقۀ آسیا در پویۀ تاریخ بوده است که طی قرون متمادی در رو در رویی با انواع حوادث، نقش یکی از مراکز پرورش دهندۀ کلتور وتمدن انسانی را ایفا نموده، وباشندگان آن سامان را در کناردست یابی به حیات ارج ناک وپر ثمرانسانی، قادر به ابداع آثار باارزش علمی،فرهنگی وهنری نموده است، که کشف بیست ودو هزار توته آثار بی نظیر طلایی از طلای خالص، که مربوط به دوره های زمامداری کوشانی ها میباشد، بزرگترین سند ثبوت این ادعا ی ما میتواند به شمار آید . این آثار با ارزش ومنحصربفرد کشور ما تصادفاً تا هنوز هم موجود واز گزند آفات روزگار درامان مانده است.

گنجینۀ طلا تیپه مشتمل بر بیشتر از بیست ودوهزار آرایه های طلا، پارچه های زیور، وسکه های بجا مانده از دوره های کوشانیان واشکانیان است که از شش گورمربوط به پنج زن ویک مرد که ثروت سر شاری ازجواهرات گرانبهارا در خود جای داده بودند بدست آمده است. پیشینۀ این گنجینه به سدۀ یکم پیش از میلاد میرسد. آرایه های بدست آمده شامل سکه ها، گردنبند های تزئین شده با سنگ های گرانبها، کمر بند ها ، مدالها وتاج ها میباشد که در سال 1978 میلادی توسط یک گروه باستان شناسان افغانستانی وروسی به سر پرستی ویکتور ساریانیدی کشف گردید.

تاج زرین

 

مردی با سرنیزه، گور سوم

 

کمربند زرین، گور چهارم

 

تندیس بچه‌ای سوار بر ماهی، گور دوم

 

انگشتر، گور دوم

 

دست‌بند، گور دوم

 

جوزجان یا گوزگانان در مقدمۀ ایجاد این تمدن با شکوه مردان تمدن آفرینی چون ابو عبید جوزجانی فیلسوف، ریاضی دان وموسیقیدان قرن دهم میلای، منهاج سراج جوزجانی مولف طبقات ناصری فیلسوف ومورخ قرن هفتم هجری، مولانا اکه معروف به ابن یمین شاعر ودانشمند قرن دهم هجری، منشی محمد یوسف مولف تاریخ مقیم خانی، شاعر ودانشمند قرن یازدهم هجری مولانا شریف الله واله، شاعر وموسیقی دان دربار تیموریان در قرن نهم هجری استاد قل محمد شبرغانی، احمد خواجۀ شبرغانی معروف به نادم وصد ها تن دیگررا در دامن خویش پروریده ودر ین گوشۀ عالم مهدی برای پرورش رجال بزرگ علم وفرهنگ پدیدآورده است.

با کمال تأسف این خطۀ فضیلت پرور نیز همانند دیگر بلاد شمال هندوکش، بعداز اسارت در زیر یوغ قبیله سالاران معامله گرو بیگانه پرست از آسیب ویرانی های رنگارنگ در امان نمانده و بزرگترین داشته تاریخی وفرهنگی خویش را که هر یکی از آنها میتوانست با تاج محل در هند، قلعۀ شاهی در پنجاب همسری کند، با دست های نا بکار آن فرهنگ ستیزان بی مروت به دیار نیستی تسلیم گردیده است.

قدیم ترین نام این شهر شبرغان یا شابره قان بمعنی فولاد است.

مورخین عرب آنرا شبورقان یا سبور قان خوانده اند که در قرن سوم هجری مرکز جوزجانان بوده است، ولی بعداً به یهودیه یا میمنه منتقل گردیده بود.

یاقوت حموی مورخ قرن هفتم هجری این شهر را شبرگان، شفروگان ویا شبرکان مینامد که در سال 1220 میلادی یعنی زمان هجوم چنگیز خان یک شهر پر جمعییت و آبادان بوده ، تجارتخانه های زیادی داشته است.

مارکوپولو گوید که، شبرغان هرچیز به وفرت دارد ومخصوصاً خربوزۀ آن در دنیا بدرجه اول است.

ارگ شبرغان یا قلعۀ بالاحصارشبرغان در تاریخ از شهرت زیادی برخوردار است که ، بنا به نوشتۀ شرف الدین علی یزدی این ارگ همان قلعۀ سپید دژ است که در شاهنامۀ فردوسی ذکر گردیده.

یکی از آن آثار ارزشمند نابود شده با دستان جنایتکار وزیر محمدگل مهمند، همین ارگ یا قلعۀ تاریخی شبرغان معروف به قلعۀ دقیانوس یا سپید دژ است که قدامت تاریخی آنرا مورخین به چندین هزار سال قبل از امروز تخمین میزنند.

درینجا بیجا نخواهد بود که وصف این قلعۀ تاریخی را که مردم بالاحصارش نیز میخوانده اند، از زبان مورخین بخوانش گیریم ، تا از عظمت آن بنای باستانی وعمق جنایت محمد گل مهمند ودیگر دست اندر کاران ویرانگری های فرهنگی وتاریخی در افغانستان آگاهی حاصل نماییم:

نویسندۀ بحرالاسرارفی مناقب الاخیارامیرمحمود بن میرولی کتابداربلخی در رابطه مینویسد که( قلعه شبرغان بغایت محکم ومستحکم است، وارتفاعش قریب به بیست گز، ودورادورش هشت هزار قدم بوده ودر میانش عمارات عالیه است). در اطراف بالاحصار خندق عریض وعمیقی حفر گردیده بود که آنرا چیپ مینامیدند، که در اوقات ضرورت از جوی باباعلی که از طرف غرب آن میگذشت، غرض مدافعۀ شهر از آب پر میساختند.

راه ورودی بالاحصار از جانب شرق بود. بدو طرف راه دو مناره استوانه ای از خشت پخته که در هر یک متر آن خط سبز کاشی، زیبایی خاصی بمناره ها داده بود، دیده میشد. به مدخل راه دروازۀ دو پله ای از چوب چهار مغز با زنجیر های دوقلو جلوه نمایی میکرد. در یک پلۀ دروازه کلکین کوچکی وجود داشت که در وقت بسته شدن دروازه ، از آن رفت وآمد میکردند. سطح خارجی پله ها با شبکه کاری های زیبا مزین گردیده بود.

در بالای مناره اتاق هایی که کلکین هایش روبه جنوب ونشیمن گاه قورباشی وکوتوال بوده، قرار داشت، که از آنجا تمام میدان بازار را کنترول میکرده اند.

در پهلوی مناره ها اطاق های پهره داران بود. راه ودهلیز بالاحصار اولاً بطرف شمال وسپس بطرف غرب توسط زینه های عریض بمیدان بالاحصار میرسید.)

بنابه روایات مورخین از بالاحصار بطرف شرق تا قریۀ قزانچی یک راه زیر زمینی موجود بوده، ودر آنجا آشپز خانۀ سلطنتی موقعیت داشته است که، از همین راه زیر زمینی طعام به بالا حصار میرسیده است. لفظ قزانچی به صراحت مفهوم آشپز خانه را میرساند، زیرا که در زبان تورکی قزان دیگ رامیگویند. چنانچه همین امروز نیز گاهی در جریان حفریات وکندنکاری ها ی تعمیراتی در قریۀ یکه باغ که در مسیر همان زیر زمینی واقع گردیده، بنا های تونل مانندی از خشت پخته ظاهر میگردد. میگویند که این راه زیر زمینی تا طلا تیپه به فاصلۀ سه کیلومتری شرق بالاحصار واز آنجا تابه یمشی تیپه که شهر آبادان بوده وبه فاصلۀ هفت کیلومتر طرف شمال شرق موقعیت داشته است میرسید. یمشی تیپه در حقیقت ویرانه های شهری است که یکی از مراکز فرمانروایی کوشانی ها دو صد سال قبل از میلاد بوده است. کشف آثار باستانی طلا تیپه این حقیقت را کاملاً بر ملا ساخت وهیچ شک وشبهۀ باقی نگذاشت.

بنا به نوشتۀ استاد محمد عمر الیم بیات مولف شبرغان در صد سال اخیر، صحن بالاحصار بعداز تخریب توسط اوامر اکید محمد گل مهمند وزیر داخلۀ وقت ، اطاق ها وبرج وباروی وسطی آن بیک مخروبۀ بزرگی تبدیل شده بود. استاد الیم بیات بازهم مینویسد: قرار چشم دید خودم تا سال 1314 شمسی در گوشۀ شمال غربی آن نشان زیارتی مشاهده میشد که بیرق هایش در احتزاز بود، همچنان در جنوب بالاحصار زیارتی بنام خواجه سبز پوش وجود داشت.در شمال بالاحصار اطاق هایی که بنام کوشک طلایی یاد میشدجلب نظر میکردونشیمن گاه حکام ودوایر دولتی بود .داخل اطاقها با گل وبرگ های طلایی زینت یافته بود.

قلعۀ بالاحصارشبرغان را بعضی از مورخین بنام قلعۀ دقیانوس وبعضی دیگر هم قلعۀ سپید دژ یا سپیدنگ می نامند.

افسانۀ دقیانوس ظالم وشش جوان متدین یکجا با یک سگ که، از شر ظلم وبیداد دقیانوس بیدادگراز قریۀ آلتی خواجه، فرار، و درغار کوه آستانه جان میمنه پنهان گردیده وبخواب ابدی میروند تا هنوز هم در بین مردم محل شنیده میشود که، شباهت زیادی به استورۀ اصحاب کهف دارد.

عدۀ از مورخین بوجود سنگ های زیبای مرمرین درخشان وسپید مقبره ها که مزین با عباراتی به خط نسخ وزیبا بوده است در گوشۀ ازین قلعه اشاره میکنند که با کمال تأسف هیج اثری از آنها امروز دیده نمیشود. شاید محمد گل مهمند این لوحه سنگ هارا هم همانند لوحه سنگ های قبور امرا وبزرگان میمنه وبلخ مدفون ویاهم به دریای آمو ریخته باشد!!!!

در سال 1312 ه ش بعداز تخریب بالاحصار دیوار های جنوبی وشرقی آن بکلی ازبین رفته با خاک یکسان گردیده، اما دیوار های شمالی وغربی آن مصئون از آفات وآسیب بود ومیشد چگونگی دیگر دیوار هارا از روی آنها قیاس کرد.

(بدبختانه اکنون هیچ اثری از آن ها بجا نمانده است)!!

در قسمتی از مخروبه های شهر کهنه وبالاحصارکهن در سال 1350 یک پروژۀ ساختمانی تحت نام میرویس مینه روی دست گرفته میشود وتا امروزهم مقامات دولتی آن ساحه را بنام میرویس مینه یاد میکنند.

هموطن ! خوب به دقت نگاه کن وعینک های تیره وتار تعصب وخود برتر بینی را از چشمانت بدور ساز، تا واقعییت انتقامگیری های سبعانه وددمنشانۀ قبیله سالاران حاکم در کشور را طی سدۀ اخیر، از مردم وسنگ وکوه سر زمین تورکان در قلمرو افغانستان امروزه با عقل وخرد دریابی، ولحظۀ هم به این بیاندیش که اگر این همه جور وجفا در حق توبرادر پشتون، تاجیک ویا هر گروهی از باشندگان ومردمی که توبه آنها تعلق داری صورت میگرفت ، نامش را چه میگذاشتی واز کدام زاویه آنهارا به ارزیابی میگرفتی!

شهرت را ویران کنند، مردم آنرا قتل عام سازند، تاریخ وفرهنگت را نابود نموده وحتی از داشتن حق سخن در قلمرو آموزش وپرورش، مطبوعات، رادیو وتلویزیون وغیره به زبان مادری محرومت سازند، ازرتب وامتیازات دولتی استحقاق تو صرف نفر خدمتی خانۀ اشراف واعیان، طی دورۀ مکلفیت عسکری وخدمت زیر بیرق باشد، وآنگاه بعد تمامی این غارتگری ها با غرور تمام بر ویرانه های شهر ودیار تو، نام گزاری حقارتبارمرتبط با آبا واجداد وبزرگان قبایلی خودرا، بر تو تحمیل کنند. جاده های شهرزادگاه تو، مکتبی که در آن درس میخوانی، میدانی که در آن طفلت بازی میکند وراهی که توخود همه روزه از آن عبور میکنی با نام های زور گویانه وتحمیلی مسما وهرذره و لحظۀ آن یاد آور محرومیت ومظلومیت تو ومردم تو باشد!!!! مگر این گونه بر خورد را بجز فاشیسم دیگر نامی هم میتوان قایل شد!!!!!!!!؟ واگر تو بازهم مدافع عملکرد های آن جلادان، صرف بر اساس پیوند های خونی وزبانی باشی، واز کار کرد های ایشان تجلیل بعمل آوری نام تورا بجز از کلمۀ فاشیست دیگر کدام واژۀ میتواند بهتر تعریف وتبیین نماید!!!

یکی دیگر از آبدات تاریخی که موجودیت آن میتوانست، نمادی از مراکز تجارتی ومعماری تورکستان باستان باشد، تیم سرپوشیده وبازار چهار سوبا گنبد ورواقهای مزین به کاشی کاری وتاپه کاری های زیبا بود که، در زیر سقف گنبد آن،بشقاب ونعلبکی های چینی تعبیه ونصب گردیده بود، که با کمال تأسف بنابه دستور محمد گل مهمند تخریب گردید.

ویران نمودن رباط تاریخی خواجه دوکه (دکه) که، یکی از بیست ونه رباط ساخته شده توسط امیر الکلام امیر علی شیر نوایی بود، و تا زمان محمد گل مهمند پابر جا بود از ضایعات درد آوردیگری، در کشور ماست که همانند تندیس های بودا هرگز باز سازی شده نمیتواند.

ساختمان تاریخی دیگری که بازماندۀ دوران زمامداری سلطان حسین بایقرا ویکی دیگر از رباطهای ساخته شده به واسطۀ امیر الکلا م علی شیر نوایی بود قلعۀ کوتوالی وامنیۀ شبرغان بود که، بنابه دستور محمد گل مهمند، توسط عبدالروف خان وردک قوماندان امنیۀ آن وقت بکلی تخریب گردید.

از جمله آثار نابود شده در شهر شبرغان میتوان از یک تخته قالین ظریف بطول یازده اعشاریه هشتاد وعرض شش اعشاریه ده متر،یکجا با یک تخته گلیم بافت لب جر شبرغان بطول هشت اعشاریه پنج وعرض شش متر بود که در سالون شهر داری شبرغان تا مدتها موجود بود.

اینها شمۀ از آن همه ویرانگری های بیرحمانه توسط محمد گل مهمند ودیگر عمال رژیم های قبیله سالار است که من درینجا بیان نمودم، وتوانستم از اوراق تاریخ مکتوب ومکنونات سینه های مردم باز گو کنم، ولی بازهم یقین دارید که هستند حقایق پنهانی که تازیانه های بیداد وزور گویی مجال گفتن آنهارا برای همیش از حیطۀ دسترسی بدور ساخته است ومردم هیچگاهی ازچگونگی آنها واقف نخواهند گردید .

محمد گل مهمند نه تنها دشمن آثار وآبدات تاریخی متعلق به تورکان، ودیگر خلق های کشوردر قلمرو دولت کنونی افغانستان بود، بلکه انسان تورک را هم، ازین خطه میخواست ماداً ومعناً از میان بردارد، روی همین ملحوظ در جوزجان نیز همانند دیگر ولایات کشور تدریس وامور دیوانی جبراً به زبان پشتو جاری وکتب بسیاری به زبان های تورکی از میان برده شد. بنابه گفتۀ دانشمندی صد ها سال قبل از امروز انسانهای تمدن ساز آثاری آفریدند وکتبی را نوشتند، ولی صدها سال بعداز آنها تمدن ستیزانی در عصر آفرینش های عظیم علمی وفرهنگی در سطح جهان آن آفریده ها را با کینه ونفرتی که در دل نسبت به انسان وانسانیت داشتند از میان بردند( آنها نوشتند وساختند واینها سوختند وویران کردند).

برای آشنایی بهتر با سیاست های تورک ستزانه وفرهنگ ستیزانۀ محمد گل مهمند ودیگر متصد یان امور دولتداری درآن وقت لازم است از سرنوشت یک عده متعلمین فرستاده شده به مکتب دارلمعلمین وقت در کابل یاد آور میشویم ، تا هموطنان ما بدانند که ، کینه ودشمنی آن سیاستمداران فاشیست تا کدام اندازه ضد مردمی وآگنده از تبعیض وتعصب بوده است:

در سال 1317 یک عده فارغین صنف چهارم بنام های عبدالمختار خان، محمد ایوب خان،محمد صدیق خان، سید حسن خان وفیض محمد خان، وعدۀ دیگری از شبرغان، یکجا با هفت تن دیگر از مکتب آقچه ، هفده تن از سمنگان وبدخشان وغیره مناطق شمال هندوکش جهت ادامۀ تحصیل به دارلمعلمین کابل فرستاده میشوند که همۀ آنها با بهانه مختلفی بعداز چند ماهی از دارلمعلمین اخراج وتا اخیر هم دوباره پذیرفته نشدند.

توضیح این حقایق صرفاً با هدف آشکار نمودن وروشنی انداختن به علل وعوامل اساسی تفرقه ونفاق فاجعه بار گذشته وحال توسط دولتمردان وزمامداران فاسد ومزدور، در میان باشندگان کثیر الملیةاین سرزمین صورت میگیرد. زیرا تجربه ثابت نموده است که پنهان نمودن وماست مالی نمودن حقایق راه علاج هیچ مشکلی را رهگشا نمیشود. بلکه بر ابعاد پیچیدگی آن مشکل فزونی بخشیده وراهی راکه باید است از طریق آن بر حل آن مشکل اقدام نمود بکلی مغشوش میسازد.

چنانچه طی سالیان متوالی مردم ما شاهد شعار دهی های میان تهی در رابطه باحل قضایای بحرانی وفوق العاده بغرنج اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی وفرهنگی کشور از طروق مختلف دولتی وغیر دولتی بوده ، وبا کمال تأسف آنچه راکه همه باهم در انتظار آن بودند هر گز بدست نیاوردند.

زیرا مجموع مراجع قدرت ویا منتظرین رسیدن به قدرت در کشور ما تلاش مینمودند که با طفره رفتن از حقایق موجود در جامعه مشکلات مردم مارا از طریق رجوع به فورمول های وارداتی ویا هم مرتبط با منافع گروهی، قومی، قبیلوی ویاهم حزبی و منطقوی حل وفصل نموده، واصل حقایق را با شعار های فریبنده وغیر واقعی وارونه جلوه دهند.

استبداد قبیلوی ونابرابری ملی، ازجملۀ آن حقایق عریان ولی همیشه انکار شده از جانب مورخین دولتی، نویسندگان انحصار طلب،

سیاستمداران، مجریان وطراحان قوانین کشور ماست که، همیشه در تصور حل این مسأله با پنهان سازی حقایق مرتبط با آن بوده اند.

حاصل اینگونه برخورد های دگم وبد حاصل راهم ما همین امروز در جامعۀ افغانستان ومشکلات روز افزون آن با وضوح تمام می بینیم. ولی هستند هنوزهم عدۀ از مقلدین گمراه راه ورسم قبیله پرستی که، رسالت و افتخار خودرا بر کتمان حقایق ونظاره گری بر تلخی های جانکاه روزمرۀ زندگی مردم دیده واز هر آنچه که بوی حقیقت بمشام آید قصد نابود سازی اش را دارند.

ادامه دارد

مأخذ ها:

1- شبرغان در صد سال اخیر نوشتۀ استاد محمد عمر الیم بیات چاپ مطبعۀ کمپیوتری فرهاد در مزار شریف

سال 1386

2- گنجینۀ زرین باختر به زبان انگلیسی نوشتۀ ویکتور ساریانید یف انتشارات اورورا، مسکو

3- گنجینۀ پنهان افغانستان از موزیم ملی کابل نوشتۀ فریدریک هیبرت ، ویپر گمون انتشارات جغرافیای ملی یا نیشنل جیوگرافی

4- جلد اول فهرست پایگاه های باستان شناسی افغانستان، نوشتۀ وارویگ بال چاپ پاریس

5- میر غلام محد غبار، تعلیقات جغرافیای تاریخی افغانستان صفحۀ 202

6- یاداشت های شخصی نویسنده







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



توردیقل میمنگی