«پشت پردۀ مذاکرات قطر» و «چرا داعش و خلافت اسلامی اش در هم شکست؟»
۵ حمل (فروردین) ۱۳۹۸
پشت پردۀ مذاکرات قطر
امریکایی ها بر سر دو مورد با طالبان به موافقه رسیدند:
۱ - خروج قوای امریکا از افغانستان
۳ - تعهد طالبان به قطع رابطه با گروه های تروریستی و عدم حمله از خاک افغانستان به کشورهای دیگر.
این دو موضوع در واقع مشکل طالبان با امریکا و مشکل امریکا با طالبان است که ظاهراً بر سر حل آن توافق کردند. به باور امریکایی ها و به خصوص زلمی خلیل زاد رئیس هیئات مذاکره کنندۀ امریکا با طالبان آیندۀ سیاسی افغانستان که چه کسی و کدام گروه هایی در کجای قدرت قرار داشته باشند و چگونه بر سر قدرت به توافق برسند و یا بجنگند، کار داخلی افغان ها است. طالبان با سایر گروه ها و از جمله با دولت افغانستان به مذاکره بنشینند و این مسایل را میان خود حل کنند.
آیا واقعاً امریکایی ها و رئیس هیئات مذاکرۀ کنندۀ آن ها زلمی خلیل زاد، طالبان را به حال خود رها می کنند تا گویا در مذاکرات بین الافغانی به نتیجه برسند و بیشتر از آن کار دیگری نمی کنند؟
هر چند خلیل زاد یکی دو بار در مورد مذاکرات گفت که یا بر سر همه چیز توافق می شود و یا اینکه بر سر هیچ چیز توافقی صورت نمی گیرد، اما مذاکرات پشت پرده و بسیار طولانی در چند دورۀ متفاوت زمانی، پرسش های بسیاری را در این مورد بی پاسخ می گذارد.
آیا امریکایی ها پس از توافق با طالبان، طالبان را در مذاکرات بین الافغانی و به خصوص با دولت افغانستان و برقراری آتش بس، قانع و وادار خواهند ساخت؟
آیا امریکایی ها در این همه دوره های طولانی مختلف مذاکره با طالبان، بر سر آیندۀ سیاسی افغانستان به کدام تفاهمی رسیده اند؟
مطالبۀ تضمین از طالبان برای عدم استفاده از افغانستان در حمله به امریکا و کشورهای دیگر یکی از دو موضوع مورد توافق امریکا و طالبان به معنی پذیرش حاکمیت طالبان توسط امریکا است. در غیر آن، امریکایی ها چگونه از یک گروه نظامی-سیاسی چنین تضمینی را در ازای خروج قوای خود دریافت می کنند، در حالی که گروه ها و احزاب دیگر در افغانستان وجود دارد، و مهمتر از آن، دولت و حکومت مورد حمایت امریکا در جایش ایستاده است؟
وقتی در روز پایانی طولانی ترین مذاکرات دور پنجم(21 حوت 1397) از مسودۀ توافقنامه سخن به میان آمد، طالبان به نوشتن نام امارت اسلامی پافشاری کردند، اما امریکایی ها گفتند که این نام به معنی پذیرفتن و به رسمیت شناختن دولت شما است. پاسخ طالبان این بود که اگر دولت و حاکمیت آیندۀ ما را نمی پذیرید، تضمین خواستن شما از ما برای چیست؟
برخی منابع از درون مذاکرات طالبان می گویند که طالبان به شدت تقاضای امریکایی ها را مبنی بر ماندن دو پایگاه امریکایی در شورابک و بگرام حتی در بدل بازگشت امارت طالبان رد کردند و خواستار خروج کامل قوای امریکا در شش ماه و حد اکثر در یکسال شدند. طالبان مذاکره با اشرف غنی را خط سرخ خود اعلان کردند و تنها در مذاکره با گروه های افغانی بر سر آینده آن هم پس از امضای توافق نامه بر سر دو موضوع یاد شده سخن گفتند. از قول طالبان گفته می شود که حامد کرزی به توصیۀ آن ها از امضای موافقت نامۀ امنیتی با امریکا امتناع کرد، سپس طالبان در دوران انتخابات ریاست جمهوری 1393 با اشرف غنی به گونه ای همکاری کردند به این امید که غنی نیز این توافق نامه را امضا نکند، اما بر خلاف اشرف غنی این کار را کرد و حالا او دیگر قابل اعتماد برای مذاکره با طالبان نیست.
قرار است مذاکرات بعدی طالبان با افراد و گروه های که در مسکو انجام یافت دوباره در قطر از سر گرفته شود. حامد کرزی که در مذاکرات مسکو نقش اصلی را داشت و افراد مختلف را در واقع او به این مذاکرات برد و حتی گفته می شود که هزینۀ نشست مسکو را از طریق الکوزی تاجر افغانی تهیه کرده بود، رهبری و تنظیم مذاکرات دوحه را در این طرف در دست دارد. کزری لیست 80 نفر را برای رفتن به مذاکرات دوحه تهیه و ترتتیب کرده که ممکن است طالبان از میان این لیست شماری از افراد را برای مذاکرات انتخاب کنند و تعداد مذاکره کنندگان کاهش یابد.
گفته می شود که کرزی در صدد ایجاد یک حکومت موقت برای گذر به صلح به ریاست حکمت کرزی است. اینکه امریکایی ها در این مورد چه موقفی دارند و آیا طالبان چنین حکومتی را می پذیرند یا نه، هنوز ناروشن است. نکتۀ جالب این است که جمهوری اسلامی ایران و روسیه از کرزی حمایت می کنند و حتی به برخی سران جبهۀ مقاومت پیشین مخالف طالبان گفته اند که خود را با کرزی هماهنگ کنند. کرزی از طریق صدراعظم هند و نزدیکان او به امریکایی ها نیز پیام داده است که در روند صلح با آن ها همکاری می کند و رابطه و منافع آیندۀ امریکا را در افغانستان جداً مدنظر قرار می دهد
طالبان در درون مذاکرات با امریکایی ها، بیشتر از امریکایی ها راضی و خشنود به نظر می رسند. برداشت طالبان این است که امریکایی ها چه با توافق و چه بدون توافقی که از این مذاکرات حاصل شود، افغانستان را ترک می گویند و نتیجۀ آن در هر دو حالت، بازگشت امارت طالبان به قدرت است. آیا امریکایی ها چنین خواهند کرد؟ هنوز پاسخ روشنی به این پرسش وجود ندارد و برخی تحلیلگران آن را نامحتمل می پندارند.
جبهۀ متحد سابق یا جبهۀ مقاومت ضد طالبان در کجای این مذاکرات و تحولات ناشی از آن قرار دارند؟
این جبهه به شدت متشتت و فاقد طرح، برنامه و استراتیژی است. بسیاری از چهره ها و عناصر مشهور شان چه در درون حاکمیت و چه در بیرون به فکر موقعیت و منافع شخصی خود هستند. این ها اکنون به سربازان پیاده در تختۀ شطرنجی تبدیل شده اند که برخی شان برای اشرف غنی کف می زنند و برخی هم در رکاب کرزی رفت و آمد می کنند. این ها حتی همان دوستان خارجی دوران مقاومت از ایران، تا روسیه و هند را نیز با خود ندارند و به نظر می رسد که این کشور ها دیگر بر آن ها اعتماد نمی کنند.
چرا داعش و خلافت اسلامی اش در هم شکست؟
شکست خلافت اسلامی گروه داعش(دولت اسلامی عراق و شام) در واقع از همان زمانی آغاز یافت که این گروه ستیزه جوی تکفیری از آدرس و نام اسلام، جهاد و خلافت اسلامی روز هشتم سرطان1393(29جون2014)پس از تصرف شهرهای موصل و تکریت عراق، خلافت اسلامی خود را اعلان کرد.
داعش سوار بر موج نارضایتی جامعۀ سنی عراق ناشی از حکومت انحصار گرای شیعۀ نوری مالکی مورد حمایت جمهوری اسلامی ایران، به شهرها و مناطق عمدتاً سنی نشین عراق دست یافت. اما، داعش با اعلان خلافت اسلامی و معرفی ابوبکر البغدادی رهبر این گروه به عنوان خلیفۀ خود خواندۀ مسلمانان جهان، فرصت بهره گیری از این موج را در عراق و در میان دولت ها و کشورهای سنی عرب به چالش خطر ناکی برای خود تبدیل کرد.
خلافت رهبر داعش برای مسلمانان جهان، به همان حدِ امیرالمؤمینی ملاعمر رهبرگروه طالبان افغانستان، مضحکه بود. معضل اصلی گروه های افراط گرای اسلامی چون: داعش، القاعده، طالبان و گروه های مختلف مشابه دیگر به عدم تفکر سیاسی و عقلانیت سیاسی آنها در ایجاد نظام سیاسی پاسخگو به نیازهای امروز جامعۀ انسانی و اسلامی بر میگردد. هر چند این گروه های اسلامی که سوار بر موج احساسات و عواطف مردم به پیروزی های نظامی دست می یابند و به تصرف مناطق و حتی کشورهای مستقل مسلمان نایل می شوند، اما در ایجاد نظام سیاسی قابل پذیرش و پاسخگو به نیازمندیهای جامعه ناتوان باقی میمانند. زیرا آنها، فاقد تفکر و تیوری تشکیل نظام سیاسی به مفهوم علمی و مدرن آن هستند.
داعش وقتی در عراق و سوریه زمینی به مساحت 88 هزار کیلومتر مربع را بدست آورد و ملیارد ها دالر از فروش و نفت و منابع دیگر نصیب شد، به جای تشکیل یک دولت مسئول، پاسخگو، انسانی و مدرن به چگر خواری، سربری، کنیز سازی و کُشتار وحشتناک آدم ها متوسل شد. خبط و جنایت دیگر داعش استفادۀ ابزاری از اسلام و قرآن برای توجیه اعمالش بود. داعش و سایر گروه های ستیزه جوی تکفیرگرا آیات قرآن را ابزاری برای توجیه اعمال خود از انتحار تا سنگسار و تا ذبح گوسفندوار آدم ها و زنده سوختاندن آن ها می سازند. آن ها هیچ دقت و اعتنایی به شأن نزول آیات از لحاظ مکانی و زمانی ندارند.
ممکن است انگیزۀ داعش در خلافت گری، بازگشت به اقتدار پیشین مسلمانان می بود که دوران خلافت از زمان خلفای راشدین تا خلافت عثمانی، مظهر این اقتدار تلقی می شود. حتی اگر داعش از منظر تاریخ اقتدار مسلمانان، بازگشت به خلافت را، بازگشت به چنین اقتدار و عظمت تلقی و ارزیابی می کرد و یا هنوز ارزیابی کند، یک تلقی نادرست و اشتباه آمیز از تاریخ بود و است. سایر گروه های اسلامی خلافت گرا چون، حزب تحریر و گروه های دیگر نیز که در توهم احیای خلافت به سر میبرند، دچار این خبط و بد فهمی از تاریخ هستند.
اگر داعش، حزب تحریر، القاعده، جبهۀ نصرت، بوکو حرام، طالبان و هر گروه خلافت گرا و امارت خواه اسلامی، تسلط استعمار غربی را بر دنیای اسلام و مسلمانان در سدۀ بیستم عیسوی ناشی از شکست خلافت عثمانی میدانند و بازگشت به خلافت را نسخۀ تلافی این شکست تجویز می کنند، بازهم دچار توهم و بدفهمی از تاریخ و واقعیت های ضعف مسلمانان و برتری استعمار غربی هستند.
غرب برتری و پیشرفت خود را در برابر خلافت اسلامی امپراتوری عثمانی از پیشرفت و برتری در عرصۀ علوم اجتماعی و طبیعی آغاز کرد و در میدان سیاست، حکومت داری، صنعت، اقتصاد، تجارت، تکنالوژی، نظامی و همه چیز از مسلمانان پیشی گرفت. در همان سال های که در غرب صنعت چاپ شکل گرفت و انکشاف کرد، خلیفۀ عثمانی جلو ورود این صنعت را به قلمرو خلافتش گرفت.
هر چند داعش دیروز آخرین پایگاه خود را در سوریه از دست داد، اما این شکست به معنی نابودی کامل داعش و تفکر داعشی نیست. ممکن است داعش هم چنان با هواداران و جنگجویان بسیاری باقی بماند و در برخی از جوامع و کشورهای اسلامی به جنگ و کشتار ادامه دهد و حتی مناطق و سرزمین هایی را بدست بیاورد، اما نه داعش و نه هر گروه ستیزه جوی خون ریز مشابه، موفق به ساختن نظام سیاسی مدنی ممثل توسعه و پیشرفت نمی شوند. این ها، از طالبان تا داعش و القاعده و ........ حامل و عامل هیچ تفکر و پیامی برای مدنیت، توسعه، عدالت، پیشرفت و آرامش نیستند.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته