سفر کوتاهی با والی علی احمد خان – بخش یازدهم
۳ دلو (بهمن) ۱۳۹۷
(شخصی که دوبار اعلان امارت نمود)
والی علی احمد خان به مقام امارت شکنندۀ محلی دست یافت
نامبرده در سمت شرق کشور بود که شورشیان شمالی به دلیل نزدیکی با کابل، پایتخت را تصرف نمودند. چند روز پیش از آن، استعفای شاه و رفتن او از کابل به سوی قندهار ومتعاقب آن، رفتن شاه سه روزه عنایت الله خان از کابل، زمینه های اشکارا شدن تمایلات قلبی و اعلان پادشاهی علی احمد خان را فراهم آورد.
و این درحالی بود که شیرازه های حکومتگری و پیوند های حکومت با سران قبایل نیز گسسته گی وپاشیده گی بیشتر و روز افزون را شاهد می شد.
سزاوار یادآوری بیشتر است که در جوامعی مانند افغانستان، هنگام بروز شورشها، چند پیامد را میتوان انتظار داشت. یکی هم گسست رشتۀ سران قبایل با حکومت مرکزی است.
با رویکردی جامعه شناسانه برشورشهای ضد حکومت امان الله خان، متوجه تبارز همان ویژه گی های می شویم که شامل حال همه جوامع با ویژه گیهای قبیله یی است. هنگامی که پیوندها و بافت وساخت حکومت مرکزی با سایر نقاط دچار آسیب پذیری شده است، خودسری متنفذین قبایل، عصیان های استقلال گرایانۀ محلی، معامله گریها، راهگیریها وچپاولها، زد وخورد درونی قبایل، خریدن متنفذین محلی از طرف دارنده گان زر و زور، تبارزعقده های ناشی از اختلافات پیشین علیه همدیگر و یا علیه حکومت پیشین مرکزی همه وهمه به سرتاسری شدن بحرانی می انجامند که با مقولۀ اغتشاش عمومی با پیامد مراکز نیمه مستقل، لرزان و شکنندۀ جامعۀ قبیله یی معرفی می شود. در این پیوند لازم است نکاتی را یادآور شویم که با ساختار قبیله یی و اوصاف آن ارتباط دارد. بعضی ها تصور نموده اند که سخن گفتن از ساختار قبیله یی، زشت گویی و اذیت آمیز است. پس در برابر یادآوری ونامبردن از آن، با حساسیت واکنش نشان میدهند. انگیزه یی را در واکنش این هموطنان محتمل میدانیم که حکایت از نازل بودن رشد جامعه دارد. پس بدون اینکه جوانب واقعاً موجود و تاریخی آن را طرف شناسایی قرار بدهند واگر مبارز و بهبود خواه واصلاح طلب و . . . استند، در پی تغییر آن باشند وموانع نهفته در آن را بیابند، یک قلم بر ساختاری که حضور داشته وحضور دارد، خط بطلان می کشند. خط بطلانی که در خود از انگیزه های قبیله یی حاکی است. از آنجایی که در این نبشته بار ها از نظام ویا ساختار قبیله یی یاد شده وبا مظاهرتاریخی وکارکردهای آن در افغانستان مواجه بوده ایم، نه تعریف های اکادمیک بلکه تصویری را از ویژه گی های آن می آوریم که از همان مقطع تاریخی طرف بحث ما ارائه شده است. این تصویر از ویژه گیهای قبیله یی را از قلم داکتر عبدالغنی خان میخوانیم. شخصی که از هند بریتانیه یی وارد افغانستان شده بود، در زمینۀ آشنایی با افغانستان دست بالا داشت و هنگام برشمردن اوصاف اجتماعی وفرهنگی قبیله یی، موانع سانسور کننده را نیز بالای سر نداشت. ازینرو نخست برداشت او را در متن نبشتۀ حاضر می آوریم تا چالشهایی را که چنان ساختار، دامنگیر کلیت جامعه، وبه ویژه امان الله خان، امیر حبیب الله "خادم . . ." علی احمد خان نمود تشخیص بدهیم. افزون برآن، بهره برداری هایی را که در اختیار محمد نادرخان نهاد، بشناسیم:
" افغانستان به صورت عموم یک کشور قبیله یی می باشد، مساحت آن کمی بزرگتر از آلمان یا فرانسۀ پیش از جنگ جهانی بوده و نفوس آن در حدود پانزده ملیون تخمین گردیده است. ولی همچو تخمین نظر به سر شماری از مناطق جغرافیایی آن و یا احصاییه های افغانی کاملأ موثق و مستند نمی باشد.
در مورد اصل و نسب افغانها که از کجا منشا گرفته و به کدام نسل تعلق دارند، مورخین فرضیه های مختلف در مـورد پیش نموده اند که عبارت انداز:TOOLKS,MONGOLS,ARMENIANS,COPTS,JEWE,GEORGIAN . اما منشأ اصلی آنها به طور یقین معلوم نیست، منشا یهودی بودن ایشان نظر به ساختمان ظاهری و علاقۀ زیاد آنها به پول نسبت به فرضیه های دیگر، در مـورد اصلیت آنها بیشتر است. ولی در اینجا لزومی به آن نبوده و ما طوریکه آنها را شناخته و یافته ایم، به همان صورت آنها را در نظر می گیریم.
اساس ساختمان جغرافیایی افغانستان کوهستانی بوده موجودیت سلسله کوه های مختلف با شاخـه های آنها این سرزمین را به دره ها و وادی های جدا از هم تقسیم کرده و باشندگان این دره ها و وادی ها حیات قبیله یی دارند.هرکدام از این قبایل با همدیگر تماس بسیار کم داشته و یا بکلی جدا و منزوی از هم می باشند. همچنان این قبیله ها هریک با عادات و رسم و رواج های مخصوص از خود باعث به وجود آمدن تقریبأ بیست السنه (زبان) مختلف در کشور شده است .
باشندگان یک قبیله با قبیلۀ دیگر و حتا همجوار خود معرفت و آشنایی نداشته و یا بکلی به همدیگر بیگانه می باشند. همچو موقعیت جغرافیایی و حیات قبیله یی باعث ایجاد سیستم خان و خان نشینی در بین آنها گردیده داشتن چنین[زندگی] قبیله یی و منفرد، روحیۀ آزاد منشی را در بین آنها خلق نموده است .
هر قبیله در رأس خود یک خان[را] برای خود داشته که معمولأ موقف آن طور میراثی است، ولی باز هم موقف میراثی خان همگانی نبوده و کدام قانون خاصی برای خود نداشته، بلکه هر وقت و زمانیکه یکی از خانواده های بین قبیله (توفیق بیابد) با کسب و قدرت بیشتر نام و موقعیت خان قبیله را برای خود تصاحب میکند،.
همچنان خان یک قبیله با قبیله دیگرهمجوارش، هیچوقت روابط حسنه با هم نداشته، برعکس به همدیگر با چشم حسادت نگاه کرده و منتظر فرصتی اند تا خان طرف را از بین برده و قدرت او را تصرف نماید. خصومت های قبیله یی همیشه در بین بوده، کوچکترین بهانه سبب آن می شد تا دشمنی ها را بیشتر دامن زده و منجر به نزاع و جنگهای خونین میان طرفین گردد.
روحیه آزاد منشی و سلحشوری در افراد قبیله به صورت بسیار عالی آن وجود دارد. تا جاییکه کشته شدن در راه قبیله را برای خویش افتخار بزرگ می پنداشتند همچـو طرز تفکر باعث شبخون زدن ها و غارتگری های آنها میشد. مخصوصأ اگرطرف غارت شده متعلق به قبیله دیگر و یا همجوار میبود. همچو اعمال خود را کاملأ درست و بجا می پنداشتند. به همین سبب در مسافرت هایی که از یک قسمت به قسمت دیگر کشور صورت میگرفت، مسافران را جهت محافظت گروهی از مردان مسلح همرایی میکردند. اگر غارتگران در مقایسه با طرف ضعیف تر می بودند، برای به دام انداختن شکار و عمل نمودن نقشه های غارتگرانۀ خویش، انواع دروغ و فریبکاری ها را به کار میبردند. طور مثال، طرف مقابل را به عنوان مهمان به منازل خویش دعوت کرده و از آنها در باره تعداد دارایی شان و از اینکه کدام طرفی قصد مسافرت دارند، معلومات لازمه برای خود حاصل میکردند و ضمنأ با پیش آمد های بسیار گرم و مهمان نوازی های بی نهایت دوستانۀ خویش طرف را از جانب خود خاطر جمع کرده و بعد از اینکه به این مرام خود کامیاب می شدند، روز بعد همینکه مهمانان از خانه های شان برآمده و به راه می افتادند، همان کسانیکه شب قبل مهماندار آنها بود و ادعـا در دوستی شان میکردند، با همه آن وعده و و عید و صحبت های دوستانه، با همه سوگند خوردن های دروغین به دوستی ایشان،همان میزبانان شب قبل در روز بعدی، در جامـۀ رهزنان و قاتلین در آمده با سلوک و روش های نهایت غیر انسانی و دور از ترحم بشری چون گرگان و حیوان وحشی طور وحشتناک طرف را به خاک و خون کشانیده، تمام دارایی های شانرا غصب میکردند.
یکی از خصوصیات حیات قبیله یی، برخورد ها در بین خود یک قبیله می بود، به طوریکه مباحثه کوچک به جنگ و جدال بزرگ منجر و باعث قتل و قتال افراد بیشمار در بین همان قبیله میگردید. منازعه خـرد وکوچکی به طور ناگهانی به عرصۀ خونین تبدیل شده شمشیر ها از هر طرف به هوا بلند شده و جوی های خون سرا زیر می شد. اجساد کشته شدگان به هر سو در خاک و خون غلطان بودند و چون جوامع اولیۀ بشری قانون زور به کار رفته :
«هر که قدرت داشت حق هم با او بود»
به همان شیوۀ زور و قدرت جای خود را میگرفت.
ولی نه جای تعجب که در همین عصر کنونی ملت هـای بسیار مترقی و مهذب اروپایی همان قانون زور و قدرت را بر ملت های محکوم به کار می برند، صرف به تفاوت اینکه در گذشته با استفاده از قوای جسمانی و کمک تیر و خنجر و یا بسیار مزورانه از تفنگ برای همچو مقصدی کار میگرفتند. استعمارگران به اصطلاح مهذب و پیشرفته عصر جدید به علاوۀ قوای فزیکی و تشکیلات منظم خود با خوف و کشنده ترین سلاح که حاصل علم و کمال و دماغ های بسیار انکشاف یافتۀ آنها می باشد برای عملی نمودن مقاصد شوم خود همان قوانین جوامع اولیه و بدوی را که« هر که قدرت دارد حق هم با او می باشد» اصول و پیشۀ خود قرار داده اند و از استعمال هر نوع وسیله، ملل محکوم و طبقات کمزور جوامع بشری را تحت استعمار و استثمار خود در آورند، دریغ نکرده که هنوز هم با همچو روشهای بسیار زشت پا فشاری داشته و برای دوام آن تلاش دارند ولی آنها فرامـوش کرده اند که مردمان مظلوم و ملت های زیر ستم کتله های جـامد یا مرده نبوده، بلکه بی صبرانه منتظر فرصـتی اند تا کسب قدرت نموده، استعمار و استثمارگران را از صحنۀ تاریخ نابود کرده برای همیشه خود را از ظلم و سلطه آنهـا نجات دهـند. در گذشته رسم این بوده که اگر فرصت انتقام برای پدران و رهبران اقـوام ستم دیده و مظـلوم میسر نمی شد، اجرای همچو وظیفه را که عبارت آن « خون در بدل خون» بوده چون وجیبۀ عالی و متبرکی به بازماندگان خود توصیه مینمودند و بجا آوردن همچـو فرضی را به نسل بعدی به میراث می گذاشتند. . ."(۴۲)
در بطن ناباسامانی ها و گسست روابطۀ قدرت مرکزی با سران قبایل وخانها، آنگونه که استیوارت نوشته است، آنها حکومت های خود را دارا می باشند. استیوارت می نویسد:
" با عدم اقناع ازهرگونه اشکال حکومت، اکنون آنان حکومتی را دارا استند که رفاه وآسایش خود را در آن می توانند سراغ نمایند. و آن حکومت عبارت است از انارشی وهرج ومرج طلبی."(۴۳)
نگاهی به تلاش های علی احمد خان در نخستین روزهایی که به سوی شرق کشور رفت و تا زمانی که آنجا را با دل آزرده گی و شکست، ترک گفت، نشان میدهد که همۀ نکات یادشده در بالا در آن دیار نیز تبارز یافته اند.
ادامه دارد
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته