جیحونی را که من می شناختم
۲۷ عقرب (آبان) ۱۳۹۷
یکی از دوستان وخویشاوندان نزدیکم جنرال ناظم خان برایم نوشت که پسر ارشد جمیل جیحون ... میخواهد نوشته ها واشعار پدرش را در باره رهبر جنبش ملی افغانستان زنده یاد محمد طاهر بدخشی منسجم ساخته به قسم کتابی به نشر بسپارد ،شما باجمیل جیحون سالهایی هم صنفی و همباور بودید،خاطرات خود را درباره او به نحوی پیش درآمد نوشته ارسال کنید. جوان آگاهی بنام رامین رافت با شما در تماس شده و پرسش های خود را دراین باره مطرح خواهد کرد۰ من پیامی از رامین جان رافت نیز باعین درخواست دریافت داشتم۰ در پاسخ نوشتم که من درباره جمیل جیحون که پنج سال باوی هم صنفی واز نگاه اندیشه همباور بودیم خاطرات فراوان در ذهنم بایگانی دارم۰می هراسم که اگر همه آنهارا بنویسم ،پیشگفتار یا پیش درآمد از اصل کتاب حجیم و قطور خواهد شد۰ خواهش کردم که برای نوشته ام در باره آن جوان رشید و آگاه چوکات یا حدود وثغور تعیین کند تا از طولا شدن مطلب جلوگیری شود۰ رامین جان رافت چند موضوع را یاد آوری کرد که اکنون به تشریح آنها بصورت سرگذشت وچشم دیدم درباره جمیل جیحون می پردازم۰
جمیل جیحون را که من از عنفوان جوانی از صنف هفتم مکتب می شناسم او شخصیت ویژه ومنفرد به فرد است۰برخی ها ویژه گی های نادر را نظر به وراثت از اسلاف خود به ارث می برند،جمیل جیحون نیز نبوغ،هوش و استعداد خارق العاده را از پیشنیان و نسل های خیلی دور چون ابن سینا، ابو ریحان بیرونی،عمر خیام و فخر راضی و امثالهم به میراث برده است۰ میگویند ، حکیم ابن سینا مانند کودکان هم سن و سال خود در بازی های طفلانه شرکت میکرد ،در ظاهر از دگر همگنانش تمایز نداشت،اما در محافل ومجالس علمی او حکیم و دانای کل بود۰ من فکر می کنم جمیل جیحون مانند نوابغ پیشین فکر بکر و دانش خلاق داشت که مثلش پس از سده ها گاه گاهی به ندرت ظهور می کند۰او نوجوانی بود در ظاهر مانند همه همقطارانش ساده و بی پیرایه،اما هنگامی که در بحث های علمی با آموزگاران ،استادان و اهالی خبره مقابل می شد،با حوصله مندی وفروتنی که ویژه گی همیشگی او بود،با صدای بسیار آهسته و نرم و دلاویز مصاحب خود را مورد خطاب قرار داده مطلب را با درایت کامل ادا میکرد،بسیار با پیشانی باز بدون تمسخر و توهین استدلال میکرد تامفهوم موضوع بحث را به مخاطب خود تفهیم نماید۰جمیل جیحون از نگاه چهره و صورت آدم نمکی بود، مگر نه جذاب و قشنگ، اما با نخستین برخورد وگشایش باب سخن با او جانب مقابل متیقین میشد که با یک عالم دینی ،با یک دانشمند،با یک فیلسوف وبا انسان بردوبار و متواضع روبروست۰همه شاگردان حتا استادان و دانش آموزان صنوف بالا و پایین به او احترام می گذاشتند و برای حل پرسش های علمی به او مراجعه می کردند۰ بیاد دارم روز های نخست که ما در صنف هفتم دارالمعلمین مستعجل بدخشان به درس و تعلیم آغاز کردیم، جمیل کم گپ میزد وباوجود لیاقت و دانش خودنمایی نمی کرد۰من چون در مکتب ابتداییه معروف خاش شش سال اول نمره صنفم بودم ،آرزو داشتم که این مقام را درا ینجا نیز حفظ کنم،اما با گذشت یک هفته دانستم که من با نابغه یی مقابل هستم که رقابت با او در درس و تعلیم و پیشتازی در دروس در وجود جمیل برای من غیرممکن است،بنابرآن پذیرفتم که من دگر اول نمره صنف بوده نمی توانم، ناگزیر در وجود جمیل جیحون در صنف من طی پنج سال به دوم نمره گی قناعت کردم۰
جمیل جیحون پس از ختم صنف دهم دارالمعلمین اساسی قندز صنف ۱۱ را ارتقایی امتحان داده به صنف ۱۲ شامل شد۰ یعنی سه صنف دارالمعلمین اساساسی قندز را در دو سال به اتمام رسانید۰من در صنوف ۱۱ و ۱۲ واپس چانس اول نمره گی خود را باز دریافتم، زیرا با جمیل دگر همصنفی نبودم۰
جمیل به آموزش دروس و تعلیم و پروگرام تعلیمی مکتب وقت زیادی صرف نمی کرد ،همواره به مطالعه کتب علمی وفلسفی خارج برنامه درسی مصروف بود۰استادان و اداره مکتب برای او پروگرام اختیاری تعیین کرده بودند که می تواند همه روزه به صنف حاضر نباشد،اما جمیل بادرک دسپلین و احترام به استادان گاهی صنف را ترک نمی کرد،همیشه به درس ها در صنف حاضر بود و به دروس معلمین دایم دقیق گوش میداد۰ در جریان درس اگر معلم از موضوع خارج میشد ویا در توضیح موضوع اشتباه صورت میگرفت ،جمیل گاهی برخ معلم در حضور شاگردان نمی کشید،اما پس از پایان درس با معلم تبادل افکار می کرد۰
روزی کتابی را در دستش دیدم، پرسیدم کتاب درباره چه است؟ او گفت که این کتاب اثر فیلسوف آلمانی فریدریش نیچه است،بنام ” چنین گفت زردشت”۰او به من تشریح کرد که آنچه در این کتاب نوشته است،سالها پیش در آثار مولانا جلال الدین محمد بلخی و خواجه حافظ منعکس یافته است و این اشعار فلسفی مولانای بلخ و خواجه شیراز را برایم خواند:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان بر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
(مولوی)
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشده گان لب دریا میکرد
در صنف هفتم مکتب بودیم۰ در اینجا مسلما گفتار اورا درباره عرفان مولانا ،خود گرایی خواجه شیراز وارتباط آنهارا با فلسسفه نیچه درباره تناسخ شنیدم،مگر چیزی نفهمیدم که ارتباط مولانا و حافظ با فریدریش نیچه در چه است۰او با یقین کامل وتسلط عام و تام برموضوع به تشریح نقطه نظر نیچه وارتباط آن با آثار کلاسیک پارسی می پرداخت و گفت که ”ابر انسان” نیچه با ” انسان فنای عرفانی” مولانا وبا ” پیر مغان” حافظ شباهت دارد ۰
جمیل جیحون همیشه در بحث های دینی یک سر و قد از هر عالم دین و مولویی بلندتر بود۰بیاد دارم که جمیل با حبیب الله سامع دانش آموز صنف ۱۲ لیسه فیض آباد( شاه محمود) و فضل الرحمن پسرمولانا سلیم راغی که درآن وقت تمایل به اسلام سیاسی داشتند ،بحث های دینی جالبی را انجام داد که از نگاه منطق و طرز بیان یک سرو گردن از ایشان برتری داشت۰
در سال ۱۳۵۰ خورشیدی در لیلیه دارالمعلمین قندز میان داکتر عمر کشمی یکی از اساسگذاران و رهبران جوانان مسلمان و جمیل جیحون یک بحث قبلا برنامه ریزی شده براه انداخته شد،بحث روی موضوعات قضا وقدر، سرنوشت،چگونگی ارتباط ماده و روح و جدایی دین و سیاست می چرخید۰باید اعتراف کنم که فهم برخی از مباحث برای من دشوار بود۰ بحث و مشاجره تقریبا چهار ساعت بطول انجامید۰ جمیل جیحون دراین مباحثه فلسفی با منطق خیلی برا و مسلط از نقطه نظر خود دفاع میکرد و آیات و احادیثی نیز دال بر حقانیت نظر خود نقل می کرد۰
جمیل جیحون در فقهه ،الهیات،منطق ،فلسفه ، ریاضیات، علوم عصری و متداوله، شعر و ادبیات دست رسا داشت و به زبان عربی مسلط بود۰ جمیل در مباحث دینی و نیروی استدلال اگر بالاتر از مولانا باعث نبود،اما در سطح او قرار داشت،رویهمرفته جمیل مانند باعث تحصیل اکادمیک دینی نداشت و آموزش دینی او در مدرسه محل شان خلاصه می شد۰
جمیل جیحون آثار شاعران کلاسیک پارسی را به خوبی خوانده و هضم کرده بود۰ از آثار مولانا جلال الدین محمد بلخی ،بیدل، حافظ و آثار فلسفی ابن سینا،خیام وفخر راضی ودگر دانشمندان پیشین به خوبی آگاهی داشت۰او از نوجوانی به سرودن شعر آغاز کرد۰اشعارش ابتدا در روزنامه بدخشان به نشر می رسید۰روزی قطعه شعری را به من خواندو گفت که در این شعر رازی نهفته است۰این شعر را به یکی از دوستانم اهدا کرده ام، نامش عبد المعروف است۰من پرسیدم ،رازش در چیست؟ گفت: در ابتدای هر بیت حرفی از نام این دوست با صنع ویژه شعری وسنجش کامل آورده شده است۰ راستی، وقتی که شعر را خواندم ،شعر متشکل از ده بیت بود و درابتدای هربیت به ترتیب به حروف نام عبد المعروف آغاز می گردید۰عبد المعروف دوست نزدیک جمیل از شاگردان دارالمعلمین بدخشان اهل زردیو بود۰
در سال ۱۳۴۹ خورشیدی من و جمیل در دارالمعلمین اساسی قندز نظر به تقسیمات شامل شدیم۰در آن وقت در دارالمعلمین قندز بیشتر اعضای جریان های سیاسی خلق و پرچم فعالیت داشتند،جوانان مسلمان هنوز تشکیل نیافته بود۰نماینده گان جریان های سیاسی به جلب وجذب شاگردان مذبوحانه تلاش می کردند۰من با کاظم شارقی دوست و هم اتاق بودم ، او بیشتر به طرف خلقی ها تمایل داشت، مراتشویق میکرد که با او یکجابه عضویت جریان خلق بپیوندیم۰ من در ابتدا پذیرفتم ،اما بعدا رد کردم۰ در همین سال فردی بنام عبد الوهاب دانشور بعد ها داکتر وهاب فروزانفر که اکنون در لندن اقامت دارد و زاده خوست و فرنگ است،از اکادمی دارالمعلمین کابل دراثر فعالیت های سیاسی خارج و جزایی به دارالمعلمین قندز نقل مکان شده بود، هجره محفل انتظار را تشکیل داد که من و جمیل تعدادی از شاگردان دگر از خوست و فرنگ ،بدخشان تخار ، اندراب وسایر مناطق شامل گردیدند۰در بیرون از دارالمعلمین رهبری محفل انتظار را در قندز و بغلان زنده یاد استاد محمد بخش فلک معلم در لیسه نسوان قندز وشاد روان استاد عبدالاحمد خان به عهده داشتند ، که هرهفته دروس سیاسی بصورت منظم توسط آنها پیش برده می شد۰من و جمیل جیحون و شمار دگری دانش آموزان که تعدادشان به ۴۰ تا ۵۰ نفر می رسید،نخستین جذبی های اعضای محفل انتظار بودیم۰ گاه گاهی دریک ما یک بار انجنیر رشید فرخاری به حوزه های ما برای دید وادید می آمد۰
در اواخر سال ۱۳۴۹ و درسال ۱۳۵۰ بیشترین شاگردان در دارالمعلمین قندز عضویت محفل انتظار را کسب کردند۰دراین هنگام برخی از دانش آموزان به سازمان جوانان مسلمان که نو تشکیل یافته بود، پیوستند۰ دوست دیرینه و همسگال من کاظم شارقی نیز باکسب ارتباط با گلب الدین حکمتیار به سازمان اخوان المسلمین پیوست،راه ما جدا شد و دوستی مان از هم سگلید( باید اعتراف کنم که شارقی از نگاه شخصیت آدم خیلی متواضع وباحوصله بود،باوجود برخورد خشن و ایدیولوژیک من او تا ختم تحصیل با احترام بامن برخورد حسنه داشت ،باوجود تفاوت اندیشه سعی میکرد که از بحث بامن اجتناب کند)۰
درسال ۱۳۵۰در مظاهرات عمومی که بصورت عموم در چوک شهر قندز ، در چمن سپین زر و گاهی در صحن لیلیه دارالمعلمین در باغ قهوه خانه سپین زر قندز برگزار می شد،رهبری مظاهره و سنخنرانی درآن را جمیل جیحون به عهده داشت۰ در ابتدا همه جریان های سیاسی طی یک گردهمایی در یک جای با یک شعار علیه حکومت مظاهرات را سازمان میدادند،اما بعد ها در اثر مداخله اخوانی ها در راس گلب الدین حکمتیار صف نیروهای چپ از اخوان المسلمین جدا شد۰ اعضای محفل انتظار ،پرچمی ها و خلقی ها بصورت عموم یکجا در مظاهرات اشتراک می کردند ورهبری مظاهرات را بیشتر اعضای محفل انتظار در راس جمیل جیحون به عهده می گرفت۰
جمیل جیحون در بحث ها میان جریان های چپ نیز اشتراک میکرد۰ در آن زمان گفتمان بیشتر بالای ساختار نظام آینده، انقلاب قهرآمیز و مسالمت آمیز،دموکراسی ملی و دموکراسی نوین، تشکیل جبهه متحد ملی،سیاست ترندی وسیاست مستقل وعدم دنباله روی، همبستگی به یکی از اردوگاه های سوسیالیستی،ایجاد شرایط انقلابی می چرخید، که جهت گیری ودیدگاه محفل انتظار را از سایر جریان های سیاسی چپ متمایز می ساخت۰جمیل جیحون به حیث یک کدر مجرب سازمان با درک وهضم درست این مسایل اساسی با ایمان کامل ومنطق قوی از دیدگاه محفل انتظار مصرانه با دلایل علمی و تجربی دفاع میکرد و ونقطه نظر خود را در برابر جانب مقابل با حوصله مندی تحکیم می نمود۰قدرت بیان و شیوه اظهار نظر او جانب مقابل را خلع سلاح کرده به عجز و احترام وامیداشت۰
جمیل جیحون جوان متعهد، صادق،متواضع ،مهربان،مشفیق،رحم دل وعیار بود،گاهی من اززبانش الفاظ وحرف های زننده وکنایه آمیز حتی به قسم مزاح نشنیده ام همیشه سنجیده با نرمش و نه چندان بلند صحبت می کرد۰گاهی برآشفته نمی شد،انسان با حیا و حتا در برخی موارد محجوب به نظر می رسید۰با دوستان و همباورانش شکسته نفس و صمیمی بود،همه کار های محوله را خودش انجام میداد، حتا در روابط محوله و زنده گی مشترک لیلیه کسی را وادار نمی ساخت که کاری را انجام دهد۰ همیشه چهره اش متبسم و با وقار بود،تکبر وغرور کاذب نداشت،دایم حالت معتدل و یکسان داشت۰هیچگاهی بیاد ندارم که باکسی پرخاش کرده یا باکسی شامل گفتگوی بی موردشده باشد۰مصاحب جالب و جذاب بود،پرحرفی را خوش نداشت۰در صحبت های اش از موضوع خارج نمی شد،به خاطر سیرت نیکش همه اطرافیان و دوستانش به او انس و الفت داشتند۰جمیل از خطا ها و اشتبهات دوستان چشم می پوشید، سلوک و کار خوب آنها را یاد دهانی و تقدیر می کرد۰
جمیل جیحون جوان ژرف نگر ،تیزبین،نکته سنج و آزاداندیش در رویداد های گذشته و حال بود۰نجابت گفتار و پاکی سخن را نگه می داشت، واژه های زننده، سخنان آلوده و ناسزا بزبان نمی آورد۰
جمیل جیحون میهن پرست پرشور بود، زادگاهش بدخشان را از زیر دل دوست داشت وبه آن عشق می ورزید۰
جمیل جیحون در سال۱۳۵۰ از دارالمعلمین اساسی قندز فارغ ودر بدخشان به حیث معلم مقرر شد، مسوولیت خطیررهبری هجره محفل انتظار را در دارالمعلمین قندز به دوش من گذاشت۰
در سال ۱۳۵۲ هنگامی که من دانشجوی دانشگاه پولی تخنیک کابل بودم ،جمیل جیحون را برای آخرین بار در لیلیه پولی تخنیک که نزدم آمده بود، دیدم۰او در اثر فعالیت های سیاسی بصورت جزایی از بدخشان به بامیان تبدیل شده بود۰من برایش توصیه کردم که وظیفه معلمی را ترک کرده به دانشگاه شامل شود۰او گفت که به نسبت مشکلات خانواده گی نمی تواند شامل دانشگاه شود۰من در سال ۱۳۵۳ خورشیدی با استفاده از یک بورس تحصیلی به خرج اعزام شدم۰دگر از جمیل احوالی نداشتم۰در سال ۱۳۶۰ پس از ختم تحصیل وقتی که به وطن برگشتم از شهادت جمیل جیحون ، همه مردان اعضای خانواده،خویشاوندان، شمار زیادی دوستان و همباورانم اطلاع حاصل کردم که برایم بسی غم انگیز و سوگمند بود۰
روانش شاد و یادش گرامی و جاودان باد!
زنده گی و کار نامه او سرمشق وچراغ راه نسل های حال و آینده خواهد بود۰
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته