آغاز ماموريت خليلزاد و چشمانداز تاريک صلح!
۱۷ میزان (مهر) ۱۳۹۷
همزمان با آغاز ماموريت زلمي خليلزاد، نماينده ويژه وزارت امور خارجه امريکا براي صلح افغانستان در رابطه به مديريت گفتوگوهاي صلح حکومت و گروه طالبان، اين گروه حملات شان در ولايتهاي مختلف کشور را شدت بخشيده اند. در حالي که از دو هفته به اينسو حملات طالبان نسبت به ماه گذشته فروکش کرده بود، اما به نظر ميرسد با آغاز ماموريت آقاي خليلزاد و بالا گرفتن پروسه صلح افغانستان در ميان کشورهاي دخيل در امور اين کشور، گروه طالبان بر حملات خود شدت بخشيده اند تا نشان دهند که آنها همچنان با قوت تمام در برابر حکومت و نيروهاي خارجي مستقر در افغانستان خواهند ايستاد که به عنوان نمونه ميتوان از حمله تهاجمي اين گروه بر ولسوالي سيدآباد ولايت ميدان وردک و بسته کردن شاهراه کابل- کندهار به روي مسافران اشاره کرد.
امريکاييها و نمايندهگان گروه طالبان تاکنون چندين بار در رابطه به صلح گفتوگو کردند و گزارشهاي مبني بر آنچه در جريان اين گفتوگوهاي پنهاني ميان دو طرف مطرح شد، از رسانههاي داخلي و خارجي بازتاب داشت، اما به نظر ميرسد اين گفتوگوهاي نمايندهگان طالبان و امريکاييها تاکنون به نتيجه نرسيده است، زيرا گروه طالبان بر آنچه ميخواهند هنوز هم تأکيد دارند و حکومت افغانستان از نظر آنان، «فاقد مشروعيت و صلاحيت است و نميخواهند با حکومت دست نشانده و نامشروع» مذاکره کنند.
هرچند با مامور شدن زلمي خليلزاد، خوشبينيهاي نسبت به پروسه صلح حکومت با گروه طالبان بيشتر شده است، اما باور ديگري که در اين راستا مطرح است و بيشتر آگاهان امور بر آن تاکيد دارند اين که، اگر از يک بعُد به دليل مداخله کشورهاي همسايه و منطقه صلح نتيجه نميرسد، در بعُد داخلي مشکل اصلي حکومت به ويژه حلقات مشخص در ردههاي بالايي بهشمول رييس جمهورغني است که پروسه صلح را با ديدگاه قومي و تباري به گروگان گرفته اند.
ديدگاه قوم محور و تبارگرايي حکومت وحدت ملي در بسياري موارد سبب بنبست عملي شدن برنامههاي حکومت شده است، از حکومتداري و اصلاحات گرفته تا گزينش افراد به پستهاي کليدي و مبارزه با فساد اداري همه در گرو ديدگاه قومي گرفته شد که همين نقايص سبب بحراني شدن اوضاع کل شد و مردم را نيز دشواريهاي جدي روبرو کرده است. اما در اين ميان موضوع صلح و مذاکره که از مهمترين مسأله براي حکومت و شهروندان به حساب ميآيد در هالهيي ابهام است.
از سوي ديگر رقابتهاي منفي امريکا و روسيه نيز تأثيرات و آسيبهاي جدي به اين روند وارد کرده است که نبود يک راهبرد مشخص در درون حکومت به خصوص تيم سياسي مورد حمايت واشنگتن، زمينه را براي رقابتهاي امريکا- روسيه بيشتر مساعد کرده است.
امريکاييها تلاش جدي دارند تا هم جنگ و هم صلح افغانستان را در کنترل خود داشته باشند که اين موضوع سبب شده است که تلاشها و راهکارهاي منطقهيي در پيوند به پروسه صلح افغانستان سبوتاژ شود.
پاکستان همچنان حامي طالبان:
يکي از تحليلهاي جدي که در محافل سياسي افغانستان و رسانههاي بينالمللي مطرح است، اين که کليد صلح افغانستان در دست پاکستان است، امتيازي که پاکستان هيچگاه داشتن آن را پنهان نکرده اند. باز شدن اين قفل صلح با کليد پاکستاني به دست حکومت افغانستان است که يکي آن هم «حل مساله خط ديورند» عنوان ميشود، اما ديورند خواهي شماري از رهبران پشتون در طي ساليان متمادي، پاکستانيها را بيشتر عقده مند ساخته است، تا آتش بيشتر را با استفاده از گروههاي تروريستي در افغانستان شعلهور سازند و بستر مناسب و امني براي آموزش، تجهيز و سکونت اين گروههاي و سردستههاي آنان در قلمرو خود فراهم سازد.
ديدگاههاي متفاوت کشورهاي ذيدخل در پيوند به جنگ و صلح افغانستان:
در حال حاضر با وجود خوشبينيها و پيش بينيهاي که محمد اشرفغني در مورد صلح و مذاکره دارد و همواره خواب پايان جنگ در افغانستان را ميبيند و براي شهروندان کشور نويد پايان جنگ چهل ساله را ميدهد، اما اجماع ملي و بينالمللي در مورد صلح افغانستان سخت صدمه ديده است. کشورهاي همسايه، منطقه و جهان هر کدام شان ديدگاه متفاوت از وضعيت افغانستان دارند و همانگونه که در درون حکومت وحدت ملي تعريف و باورها نسبت به گروه طالبان متفاوت است. کشورهاي ذيدخل در قضاياي سياسي افغانستان نيز هر کدام برداشت و باورهاي متفاوت نسبت به گروه طالبان دارند.
پاکستان، امريکا، بريتانيا، روسيه، چين، ايران، عربستان سعودي، ترکيه، ناتو، اتحاديه اروپا، قطر و برخي از کشور هاي دور و نزديک ديگر که جوانب ذيدخل در جنگ وصلح افغانستان به شمار ميروند. در يک بخش بندي کلي، ميتوان اينها را به دو گروه؛ «جوانب ذيدخل منطقهيي و جهاني» تقسيم کرد!
مواضع دوگانهيي جوانب ذيدخل خارجي در جنگ افغانستان، چه به صورت انفرادي و چه هم به شکل قطب بندي شده، در قبال گروههاي تروريستي و دولت افغانستان به پيچيدهگي قضيه و لاينحل ماندن جنگ و صلح کمک کرده است.
هرچند دشوار است که ريشه و منشأ دوگانهگيهاي ياد شده را پيدا کرد و در يک جستار کوتاه ابعاد آن را توضيح داد، اما در يک نگاه نه چندان ژرف ميتوان گفت که ريشه اين دوگانهگيها و يا در واقع ريشهييترين دوگانهگي، همان دوگانهگي موجود در ساختار رهبري نظام سياسي افغانستان نسبت به گروه طالبان و آينده سياسي کشور است.
در يک تحليل ميتوان اذعان کرد که اگر اين دوگانهگي به شکل بنيادي رفع شود، دوگانهگيهاي ديگر به مرور زمان نيز رفع خواهند شد. کما اين که دولت افغانستان به عنوان سازمان سياسياي که مکلف به تأمين صلح و امنيت در کشور و برداشتن موانع استراتيژيک از فرا راه ثبات سياسي پايدار کشور است، ناگزيراست که در جهت رفع اين دوگانهگي گامهاي سازنده و مؤثر بردارد.
اين در حاليست که سياسيون افغانستان و رهبري حکومت وحدت ملي به جاي چارهجويي و پيدا کردن يک راه حل سياسي با مخالفان مسلح خود و نجات کشور از اين سونامي، در حال حاضر درگير و مصروف زد و بندهاي منازعات کوچک با رقباي سياسي و درون حکومتي خود هستند و بيشتر وقت و انرژي خود را صرف به حاشيه راندن رقباي خود ميکنند.
در چنين اوضاعي که حکومت فاقد طرح و راهبرد مشخص براي صلح و مذاکره است و هيچ اميدي براي باز شدن درب صلح در افغانستان وجود ندارد، زلمي خليلزاد نماينده ويژه وزارت امور خارجه امريکا براي صلح افغانستان، روز گذشته در ديدار و گفتوگويي که با رهبران حکومت وحدت ملي در ارگ داشت، ماموريتاش در رابطه با مديريت صلح افغانستان را آغاز کرد.
بربنياد خبرنامه ارگ، در اين ديدار آقاي خليلزاد تأکيد کرده است که براي تأمين صلح در افغانستان، دولت امريکا، حکومت و شهروندان اين کشور حمايت ميکند و محمد اشرف غني نيز از تلاشهاي حکومت براي تأمين صلح سخن گفته است. اما در وضعيتي که ارگ حذف رقبيان سياسي خود را در اولويت کار قرار داده و موضوع صلح و مذاکره با مخالفان مسلح در فقدان يک راهبرد بهسر ميبرد، سوگمندانه ميتوان گفت که ماموريت آقاي خليلزاد هم نتيجهي در قبال نخواهد داشت و چشمانداز صلح افغانستان همچنان تاريک و مبهم است.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته