عقبگرد به قوميت و واپسگرايى به بدويت!
۳ اسد (مرداد) ۱۳۹۷
با مرور تاريخ كشور هاى پساجنگ كه بحران هاى عميق اجتماعى را تجربه نموده اند، بوضوح مى بينيم كه ملتهاى آگاه و وطندوست با چشيدن طعم تلخ بحران و عبرت گرفتن از گذشته، به همبستگى ملى رو آورده، وفاق ملى را تحكيم و كشور شانرا بازسازى نموده، كه در نهايت به رفاه، توسعه و شگوفايى نائل آمده اند.
اما ارمغان جنگ و بحران در كشور ما، از هم پاشيدن وحدت ملى، رشد افراطى ناسيوناليزم و استخوان شكنى شديد قومى است كه حالا به اوج و ابتذال خود رسيده. ما نه تنها موفق به عبور از اين معضل نشديم و گامى بسوى تطبيق پروسه دولت - ملت شدن بر نداشتيم، بلكه حضور جامعه جهانى كه ميتوانست ممد آن باشد، نيز بر پيچيده تر ساختن آن انجاميد.
در حال حاضر عقبگرد به قوميت و واپسگرايى به بدويت، سلامت كشور و حيات مردم ما را تهديد مى نمايد. اين پديده ناميمون بدون استثناء و بدرجات متفاوت در تمام اقوام و در ميان عوام و خواص كشور ما رخنه نموده و رسوبات خودش را در لايه هاى تفكر آنها بجا گذاشته كه دست هاى مرموز استخبارات خارجى و عوامل مشخص داخلى را، آشكارا در عقب آن ميتوان ديد.
رويداد هاى زنجيره ى اخير كه با ظاهر مطلوب سركوب زورمندان محلى اما در اصل تصفيه و تهديد ساير اقوام كه حتى اعتراض برادر غنى را هم در قبال داشت، باعث طغيان غير قابل كنترول قوم ازبيك شد. در نتيجه اعتراضات پيگير هواداران دوستم، ارگ از موضع كاذب سركوب زورمندان محلى عقب نشسته، ظاهرا دوستم با خروش قومش از تبعيدى ١٤ ماهه بكشور آمد و قيصارى از زندان بمهمانخانه منتقل شد. ورود اينگونه دوستم بكشور و بالتبع در صحنه سياسى، ظاهراً اين پيام مثبت را در اذهان تلقين نمود كه يك قوم ميتواند با ايستاده گى بمطالبات شان دست يابند. چنانچه ارگ به اين واقعيت اعتراف تلخ و ناخواسته نمود. دوستم زور قومش را بروى همه كشيد و در اولين سخنرانى در جمع هوادارانش از اين حركت قومى تجليل نمود و به تركتباران با زبان خودشان گفت كه اين را حفظ كنيد. فعالان مدنى و سياسى تاجيك و هزاره هم با نيش و كنايه ها به گوش رهبران قومى شان، اقدامات مشابه را زمزمه نمودند.
من در مغايرت با تحليل هاى كليشه ى و ذوق زده گى هاى عاميانه بسيارى، اين رويداد ها را محكوم مى كنم و سازمان دهنده گان دو طرف را كه عمداً اوضاع را اينگونه قومگرايانه شكل دادند، مذمت مى كنم. آمدن و نيآمدن دوستم آنقدر مهم نبود كه ما را به عقبگرد قومى و واپسگرايى بدوى وادار كند. قوميت پديده فئودالى است كه با معيار هاى مدرن و مدنى جوامع پيشرفته امروزى همخوانى ندارد. تمام آنانيكه ابزار قومى را وسيله ى براى رسيدن به اهداف شان مى پندارند، عقبگرا و واپسگرا اند كه به اين عصر و نسل تعلق ندارند. نسخه مُسَكِن قوميت، ما را به آينده سالم نمى رساند.
زين پس بوفور خواهيم ديد كه بسيارى از اين شيوه و مدل براى دستيابى به امتياز و يا تضعيف حريف شان استفاده خواهند نمود. و به ابزار كارآمدى مبدل خواهد شد.بهتر بود ورود مجدد دوستم مبناى قومى بخود نمى گرفت و در مورد وى قانون تصميم مى گرفت. اما ارگ نشينان مكار و مغرض تلاش دارند تا اوضاع را الى رسيدن انتخابات هاى پيشرو، قومى تر سازند تا از اينطريق به حاكميت ناميمون و ننگين شانرا تداوم بخشند. چه آنانيكه پيروز قومى در اين صحنه اند و چه كسانى كه بازنده ى قومى در اين بازى ها اند، طراحان و گرداننده گان آينده دردناكى به اين كشور اند. نبايد به نتايج مقطعى و زودگذر اين رويداد ها دلخوش نمود بلكه بايد به پيآمدهاى ناگوارش در حال و آينده انديشيد.
اين نوع نگرش به حاكميت و يا مشاركت سياسى و قدرت ناشى از آن، نه تنها زير ساخت ها و پايه هاى اساسى دولت سازى را در افغانستان متزلزل مى سازد، بلكه وفاق ملى را آسيب جدى زده، زمينه مداخله خارجى و استبداد داخلى را مساعد نموده است. افزون بر آن ، فرصتهاى مساعد و مناسبى را از مردم ما گرفته، مارا از كاروان پيشرفت و تمدن جهانى عقب نگهداشته است. تفوق طلبى و برترى جويى قومى، سمتى ، زبانى و نژادى ، همواره باعث ايجاد شگاف عميق اجتماعى و عدم مشاركت ملى در جهت اعتلاى كشوربوده.
زيرا بقول يكى از فعالان مدنى كشور، آنچه مسلم است اينكه، نقش كليدى عنصر قوميت در نظام سياسى، ماهيت دولتها را در افغانستان ، قوم محور نموده، زمينه واگرايى را در ساختار نامتجانس اجتماعى كشور قوت بخشيده است. ضمنأ قوميت زده گى سياست، سايه سنگين و ناميمونش را در ساير عرصه هاى زنده گى اجتماعى مردم تعميم بخشيده. از سوى ديگر، تعارض اجتماعى بر مبناى قوميت كه توزيع غير عادلانه قدرت ثمره اجتناب ناپذير آن است، نه تنها مانع توسعه كشور گرديده بلكه بروند ملت سازى ، صدمه جبران ناپذيرى هم وارد نموده است.
مسلمأ وابستگى و نياز رهبران سياسى بر حمايت و پشتوانه قومى ، آنان را نه تنها دنباله رو بزرگان قومى ساخته بلكه ملزم به برخورد محافظه كارانه در قبال سنتها و عنعنات كهنه و دست و پا گير قبيلوى كه نتيجتأ مانع تخصصگرايى فردى و رويكرد تحولگراى اجتماعى است نموده.گرايش افراطى به منافع قومى، موجب كمرنگ شدن مصالح ملى و بهدر رفتن قابليت و پتانسيل كل جامعه در مسير پويايى و شگوفايى بوده است.
يگانه راه و چاره ى رفع اين معضل و عبور از اين وضعيت، مبارزه ى آگاهانه و روشمند روشنفكران هر قوم بر ضد شوونيزم قومى خود شان است. نه شعار هاى ميان تهى ملى و نه هم تائيد و تبرئه خود و مقصر و متهم دانستن ديگران . اين راهكار خردمندانه و اثربخش ميتواند ما را در رسيدن به وفاق ملى مدد رساند.
در جهان معاصر كه بنياد جوامع پيشرفته بر اساس ارزشهاى پذيرفته شده ى انسانى، حقوق شهروندى و معيار هاى مدرن و مدنى بنا يافته، قومگرايى بعنوان پديده ى فرسوده و كلاسيك، رنگ باخته و از محتوى عارى گرديده است. اين واقعيت در كشور ما نيز بعنوان يك اصل ذهنى پذيرفته شده، طوريكه روشنفكران تمام اقوام بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه ، زمان حكومت هاى تك قومى همچون نسل دايناسور ها منقرض گرديده. و اما آنچه تا هنوز لاينحل باقيمانده، بكار بستن آن در فعل و انفعالات سياسى و عملى و ميكانيزم وداع با قوميت و رفتن بسوى ملت شدن است.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته