بدانیــم که راه دشوار در پیش است
۲۴ سرطان (تیر) ۱۳۹۷
میرسد مردی که زنجیر غلامی بشکند دیده ام از روزن دیوار زندان شما*
پشتونیسم برتری خواه و فاشیست، هيولائی است "دست آموز" استعمار و«ميراث بر- مجری » همهء تجربه های ضد انسانی تاريخ بشر. فکر نمی کنم هيچ آدم متمدن - منصف يافت شود که بر مبنای واقعیت های تاریخی - موجود معتقد نباشد، حاکمیت پشتونیسم که توسط استعمار بر کشور مامسلط شده، معجونیست از وحشت – دهشت و فتنه، فاقد معیار های اخلاقی، تا بن استخوان فاسد، ضد آدمی، ضد زندگی، منشاء همه گونه تبعيض جنسيتی، مذهبی، قوميتی و سرچشمهء اختلافات و تنشنجات و هرج و مرج و مورد نفرت عميق اکثريت مردم . این هيولا حتی بر مردم بیچارۀ پشتون ترحم ندارد و مانع ترقی، علم اموزی و زندگی شرافمتند این جماعت در کنار ازبک، هزاره ، تاجیک ، ترکمن و غیره میشود.
استعمارگران ( انگلیس – روس – آمریکا – حتی پاکستان ) از این عجوزه « پشتون = افغان» با توجه به ذات ضد بشری و باور های مبتذل اش ، برای بی سواد، گرسنه و ناامید نگاه داشن مردم کشور ما کار میگیرند. تا بعداً از این نسل های در حال رشد اما «بیکار- بی سواد» و مردم مجبور، در راه کشت مواد مخدر، انتحار و محو مخالفان منافع اقتصادی – سیاسی خود(کارتل های نفتی - فروش اسلحه - موادمخدر) استفاده برند. این موجود ست که تاريخ زدائی و تاريخ نگاری جعلی می کند، به سلب هويت کشور و مردمانش می پردازد، افراطیت مذهبی و قومی را دامن میزند و با ايجاد تبعيضات مختلف در ميان جمعيت های مختلف کشور از همگرائی گروه های گوناگون و حصول به اتفاق نظر و عمل جلوگيری می نماید.
از دیرباز نيروهائی عدالتخواه در فکر مهار نمودن این تومور بدخیم بودند که داستانش سر دراز دارد و اگر گوش به تاریخ دهید صدای چکاچک شمشیرهای آخته عدالت خواهی را خواهید شنید، اما استعمار پاسبان این "عجوزه عروس هزار داماد" بوده - است و در واقعیت امر علت پایداری این " تومور بدخیم" استعمار می باشد و جنگ ما نیز با اسعتمار است. حالا نیز به موازات حاکمیت فتنه – فساد یعنی پشتون = افغان، وارثان عدالت و آزادی را با رویکرد عدالتخواهی در آوردگاه داریم که می خواهند اين دم و دستگاه غیر انسانی را در کليت اش «نا ـ بود» سازند و «دجال»** های اصلاح طلب را نیز. هر دو در ظاهر نسبت به ناهنجار و نابهنگام بودن حاکمیت فتنه – فساد یعنی پشتون = افغان توافق دارند و خواستار تغيير آنند.
دجال های اصلاح طلب - که در حقیقت بخشی از نظام هستند و از موهبت های سیاسی، اقتصادی، اجتماعیِ نامشروع و ناعادلانه اش برخوردار، خود را در ساختن این نظام شریک می دانند و بطور طبیعی خواهان امتداد حیات این نظام هستند. این جماعت با طرفداران نظام مرکزی مقتدر که برای مسائل مديريتی مناطق مختلف کشور تصميم گيری متحدالشکل و متمرکز انجام گیرد، مخالفت ندارند. این ها همچنان نه دغدغه عدالت اجتماعی - سیاسی دارند و نه با مسئلۀ پذیرش هویت « افغان=پشتون » حاکمیت «افغان» بیرق«افغان» سرودملی«افغان» بانک نوت«افغان» نام «افغانستان»ده کرسی درمجلس نماینده گان برای«کوچی»...) مشکلی ، فقط "امان نامه" و تضمین حفظ اقتدار سیاسی - اقتصادی خود و تداوم آن را برای وارثین خود می خواهند(حالا چه را می خوهند اصلاح کنند و چگونه نمی دانم ؟) از طرفی این ها مداوم با هم درگیرند ، امری که نفع اش درنهایت به حاکمیت مرکزگرای قبیله رسیده است.
این دیگاه را در جمع " تاجیک" ها آقای محمد یونس قانونی - مارشال فهیم و الان خانواده اش- عطامحمد نور - محمد اسمعیل خان ... در جمع "هزاره " ها آقای عبدالکریم خلیلی – آقای حاجی محمد محقق... درجمع "ازبک" ها آقای عبدالرشید خان دوستم - عبدالله عبدالله به عنوان " نقطه نیرنگی و یک آدم مجهول الهویت...و قس علی هذا نمایندگی می کنند.
همین ها هستند که با پشت کردن هر چه بیشتر به خواست ها و نیازهای اکثریت مردم محروم و غارت شده گاه "هویت - نان " و زمانی "امنیت - ناموس" مردم را به معامله میگیرند. تجربه جهاد و دوران مقاومت در امر دفاع مشترک از آزادی کشور، نقشه راه را برای حل منازعه تاریخی قدرت در کشور به نمایش گذاشت، اما (به مفهوم دقیق کلمه )به دلیلی بیشعوری وعدم درک اهمیت مسئله و امتیاز های مادی این میراث ازرشمند را این « ضحاک زاده گان» و متحدان داخلی افغان= پشتون و خارجی شان "آمریکا " به هیچ گرفتن و به شیپور فاشیسم دمیده اند.
شاید آن پیشینه طولانی آموزه های استبدادی فرهنگی- مذهبی- سیاسی و اجتماعی استعداد استبداد پذیری - خوی بندگی - عدم اعتماد به نفس و ترس از طاق و ترم*** را به طور طبیعی در روان این ها تعبیه کرده که چنین بی شرمانه به غلامی تن می دهند.
آدم از بی خردی بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد وجم کرد
یعنی در خوی غلامی ز سگان خوارتر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد****
غلامی، ترس، آقا نبودن بدترین صفت است برای آدم. به هرصورت این ها همین هستند که بودند، یعنی برای حفظ قدرت خود با هر "شیطانی" حاضر به هر معامله هستند وتغییر هم نخواهند کرد، ما باید تغییر کنیم. بخصوص آنجایی که ابتکار عمل خود را به این افراد می سپاریم به این خیال خام که این ها سران تاجیک – هزاره و ازبک بوده و حرکت این ها به سوی دموکراسی و به سود ما است، باید بدانیم که پشتونیسم فقط احمدزی، پوپلزی، انتحاری، دهشت، طالب، داعش، موادمخدر، خودفروشی، جاسوسی، قبیله سالاری، حکومت ریاستی، فاشیسم، تروریزم... نیست. پشتونیسم همه اینها است به علاوه این همکاران تاجیک - هزاره و ازبیک اش بعنوان جاده صاف کن و آنجا که ما ناخودآگاه از این همکارانش به هر دلیل دفاع می کنیم.
اما، آنهای که می خواهد اين رژيم را در کليت اش «نابود» سازند می گویند: واقعیت این است و این را طرفداران این نظام باید بدانند که استبداد فردی و اقتدار سنتی وابسته به استعمار پشتون = افغان که ساکنان کشور را به رعیت (تاجیک – هزاره – ازبیک...) و ارباب ( پشتون = افغان) تقسیم میکرد، درهم شکسته شد.
تلاش های مذبوحانه جهت احیا مجدد این اقتدار سنتی (حمایت آمریکا و پاکستان - تقلب در انتخابات - سرکوب خیزش های مدنی با انتحار و ترور - دستبرد در قانون اساسی - حمایت از طالب ، داعش ، حزب اسلامی ...) کار ساز نیست و چیزی از این حقیقت کم نمی کند، دوران ما دوران فروریزی آن پندار باطل است که گروهی از مردم بر دیگران برتری ذاتی دارند. شعار دوران ما پایان ذات گرایی و بنیادگرایی و برتری طلبی و خوانش گزینشی از تاریخ است. امروز تفکر پشتون والی و نظامی که حول محور آن با حمایت آمریکا – پاکستان شکل گرفته در حال متلاشی شدن است، فقط خود را به زور اسلحه نیرو های نظامی داخلی و خارجی سر پا نگاه داشته و از عدم مشروعیت رنج می برد. با اینکه میدانیم درک این حقیقت یک ذهنیت « سیاسی واقعیت گرا» نه « رومانتیک» را طلب می کند که "پشتونیسم" فاقد این بضاعت است، باز هم در این شرایط ، به جاست که پشتون = افغان از تاریخ درس بگیرد و خطاهای نظری و عملی گذشته را تکرار نکند و عنان وافسار حکومت را به دست مردم و نمایندگان راستین آنها بسپارد تا مردمان رنگارنگ این سرزمین که صاحب زبان ها، مذاهب، فرهنگ ها و باورهای گوناگون اند در زیر چتر یک نظام فدرال که قدرت پذیرش این رنگارنگی را دارد به صلح وآرامش برسند و دیگر از مذهب ، زبان ، يکسان سازی فرهنگی و هویتی اجباری خبری نباشد. زیر چتر جمهوری دموکراتیک فدرال است که این اقوام رنگارنگ میتوانند بصورتی دوستانه و تعاونی در کنار و جوار يکديگر زندگی کرده و همدیگر پذیری خود را تضمينی برای يکپارچگی سياسی خود بسازند و از بازتوليد استبداد وابسته جلوگیری کنند. انتخاب اسم فراه قومی « خراسان» است که میتواند تنوعی موجود و «اصالت» دیروز را نمایندگی کند و هویت جمعی برای امروز را فراهم آورد، راه صلح این است، جز این راه ، راهی برای رفتن نیست. آمریکا – انگلیس – پاکستان و دست آموز شان پشتون = افغان بخواهند یانخواهند این کار خواهد شد یا ما بطرف تجزیه خونین خواهیم رفت .
----------------------------------------------------------------------------------------
محمد اقبال لاهوری*
دجال - در لغت به معنی فردی که بسیار دروغگو ،فریب دهنده است**
طاق و ترم = کر و فر و طمطراق***
محمد اقبال لاهوری****
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
چو ایران نباشد تن من مباد | 25.07.2018 - 06:48 | ||
بسیار عالی نوشته شد واقعا چرا باید در افغانستان که همیشه قوم پشتو سرکار باشند یکی نیست بگوید که چرا یک سوم جمعیت کل افغانستان که پشتون هستند همیشه باید در انتخابات رای بیاورند ؟! مردم بزرگ غیر پشتون چه کسی باید جلوی این روند استعماری رو تو این کشور بگیرد چه کسی ؟!دلمان برای زبان زیبا و با اصالت فارسی میسوزد که با این روند پشتونیزم به قهقرا خواهد رفت و در نسلهای بعدی خدای ناکرده فراموش خواهد شد.لعنت بر انگلیس و امریکا و هرچه و هرکس که خواهان نابودی تمدن فارسی در افغانستان هستند.خدایشان نابود کناد.امین |