دموکراسی، مایهی تمسخر نخبهگان فراگذاری پشتون
۲۰ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۷
نوشته: عیسا خان - برگردان: محمدناصر صدیقی - منبع: گلوب پست
نشر شده در هشت صبح - چهارشنبه، ۱۶ جوزا ۱۳۹۷
نخبهگان فراگذاری* پشتون، افغانستان را در مسیر بازگشت به قهقرا قرار دادهاند. آنها نیروی محرک در نظم غیردموکراتیک کنونی در کشور اند و نظامی را که شکل دادهاند با ساختارهای سیاسی قبلی، که بر اساس سلسلهمراتب قومیت استوار بود، متفاوت نیست.
دموکراسیای را که آنها به نمایش میگذارند و هوشمندانه در مورد آن صحبت میکنند، در حقیقت، یک نمایش تمسخرآمیز است. این به معنای فرسایش تساویگرایی و شکست خموشانهی آن است، تا این باور غلط که «افغانستان و دموکراسی باهم سازگار نیستند» چیره شود.
تنها راه حلی که برای همه مشکلات شریر افغانستان وجود دارد، دموکراسی است. پایههای دموکراتیک -در نبود آجندای برترگرایی قبیلهای دولت- چیزی است که افغانستان از بدو تأسیس از آن بیبهره بوده است.
فقدان محیطی واقعاً دموکراتیک، برای این که تمام گروههای قومی به طور کامل در امور دولتی مشارکت داشته و نگرانیهای خود را در مورد رفتارهای غیرعادلانه مطرح کنند، چرخهی شرور برتری قومی را در طول تاریخ افغانستان حفظ کرده است. نخبهگان فراگذاری پشتون (یا TPEs) دلبستهی حفظ این وضعیت استند و برای این کار، دموکراسی را حتا به تمسخر گرفتهاند.
ظهور قوممحوری نخبهگان فراگذاری پشتون
افغانستان عمدتاً زیر حاکمیت پشتونها بوده است. پشتونها با دادن امتیازات دولتی از جمله معافیتهای مالیاتی، زمینهای رایگان، موقفهای رهبری دولتی و اعطای بورسهای تحصیلی سلطنتی برای تحصیل پشتونها در خارج از کشور و منقاد کردن اقوام غیرپشتون، جایگاه ممتاز خود را حفظ کردهاند. دقیق زمانی که انورالحق احدی، رییس حزب افغان ملت در مانیفست نخبهگان فراگذاری پشتون (یا TPEs) در دههی نود میلادی اعلام داشت که «…پشتونها از تسلط نهادینهشدهی نظامی، سیاسی و اقتصادی برخوردار استند»، «سلطه»ی «نهادینه شده»ی پشتونها در افغانستان شکست خورد و در پی سرنگونی رژیم کمونیستی دکتر نجیبالله، دولت نوین تحت رهبری رییس جمهور اسبق شهید برهانالدین ربانی، یک دانشمند مطالعات اسلامی از قوم تاجیک ایجاد شد.
انور الحق احدی، اشرف غنی احمدزی و زلمی خلیلزاد آن نسلی از دانشجویان امتیازدار پشتون اند که در دهههای گذشته بورسهای سلطنتی را برای تحصیل در دانشگاههای غربی زمانی دریافت کردند که هزارهها به دلیل سیاستهای دولت حتا از حقوق تحصیل در خانه محروم بودند. آنها تحلیلگران سیاسی عمدهای بودند که در دهههای ٨٠ و ٩٠ میلادی به طور کلی برای جامعهی بینالمللی و به طور ویژه برای ایالات متحدهی امریکا نظر و مشوره در امور سیاستگذاری در قبال افغانستان می دادند.
پس از سرنگونی طالبان، در اوایل سال ٢٠٠٠ میلادی این افغانهای «غربزده» به افغانستان آورده شدند. آنها پیش از ورودشان به کشور، نقشهای کلیدی مشاوریت در سازمان ملل متحد، بانک جهانی و دولت ایالات متحده را برای «جلوگیری» از دستیابی «جنگسالاران» به افغانستان و پیشبینی مرحلهی گذار از حالت پس از جنگ به «دموکراسی» داشتند.
آن زمان، اشرف غنی مشاور ارشد لخدر براهیمی، فرستادهی ویژهی سازمان ملل متحد برای افغانستان بود که برگزاری کنفرانس بن- گردهماییای که «فرایند دولتسازی» را در افغانستانِ پس از طالبان شکل داد و متأسفانه از ابتدا یک مسیر گمراهکننده و اسرارآمیز بود- را در سال ٢٠٠١ رهبری میکرد. در این گردهمایی ١١ نفر از ١٣ نماینده به ستار سیرت به عنوان رییس ادارهی مؤقت افغانستان رای دادند، اما به جای او کرزی گماشته شد زیرا ستار سیرت پشتون نبود.
پس از آن، نخبهگان فراگذاری پشتون (یا TPEs) در موقفهای کلیدی دولت قرار گرفتند تا «چشمانداز» خود را برای یک افغانستان «دموکراتیک» «نهادینه» سازند. خلیلزاد به عنوان سفیر ایالات متحده در افغانستان گماشته شد. با در نظر داشت میزان روابط ارباب-مشتری میان ایالات متحده و افغانستان، این بالاترین موقف بود. احدی به عنوان رییس بانک مرکزی افغانستان گماشته شد و سپس به وزارت مالیه و وزارت تجارت ارتقا یافت. غنی، وزیر مالیه شد و اکنون رییس حکومت وحدت ملی است.
به تیرهبختی افغانستان، این نخبهگان فراگذاری پشتون زیر سایهی آنچه که آنها «بازسازی» افغانستان مینامیدند، جامعهی بینالمللی را گمراه کردند. در چنین نقطهی حساسی، بازسازی افغانستان مبنی بر ستونهای دموکراسی برای «ملت-دولت» شدن البته که یک نیاز تلقی میشد. اما با «بازسازی» آنها قصد داشتند افغانستان را در مسیری قرار دهند که ساختار سلسلهمراتبی قومی دوباره احیا شود. به این ترتیب، آنها افغانستان را به سوی «دولت-ملت» ساختن یا «تسلط» قوم پشتون بر اقوام غیرپشتون سوق دادند.
«تسلط» واژهای است که بیش از ٢۰ بار در مقالهی نسبتاً کوتاه احدی به پشتونها منتسب شده است. مبدای واژهی «تسلط» (Dominance) واژهی لاتین (Dominium) است که اغلب برای تعریف یکی دیگر از مفاهیم ترسناکی چون امپراطوری (Empire) در زبان انگلیسی به کار میرود. حتا به گونهی سطحی، «تسلط» به معنای مالکیت و کنترول یک جغرافیا و یا جمعیت است و امپراطوری به معنای حق یا قدرت فرمانروایی بر توابع میباشد. این مفاهیم در قرن سوم قبل از میلاد زمانی ظهور کرد که فیلسوفان آن وقت امپراطوری روم (Imperium Romanum) را توصیف میکردند و روی هم رفته به زبان امپریالیسم، استعمار و بردهگی تبدیل شد.
تسلط یک نگرش از مفهوم داروینی «بقای مناسبترین» نیز است. به طور واضح، این مفاهیم متعلق به دوران تاریک تاریخ بشریت است که امروز هیچ تمدنی نمیخواهد در دوران همزیستی، همبستهگی، چند فرهنگی، حقوق بشر، مشروطهگرایی و تسلط نداشتن، آن را به خاطر داشته باشد.
دموکراسی مضحک، سازوکاری برای تسلط
افغانستان در سال ٢٠٠۴ میلادی در آستانهی تصویب یک قانون اساسی تساویگرای مشروع قرار گرفت؛ قانون اساسیای که برای جامعهی ناهمگون قومی افغانستان مناسب بود. نشریات علمی و روزنامهای نشان میدهد که نخبهگان فراگذاری پشتون این روند را قاپیدند و دولت ایالات متحده و دیگران را متقاعد کردند که از تصویب مجدد قانون اساسی سال ١٩۶۴، با اعطای قدرت بیشتر به رییس جمهور، حمایت کنند.
این فشار قوی برای متمرکز کردن قدرت دولت عمدتاً به خاطر این بود که یک قوم «مالکیت» دولت را برای تسلط بر دیگران، درست همانطور که در نظام سیاسی قدیمی افغانستان بود، در دست داشته باشد. بارنت روبین، یکی از معاونان غنی که او را در تدوین قانون اساسی سال ٢٠٠۴ میلادی کمک میکرد، چنین اشاره میکند: «…هر کس بر این باور بود که برای آیندهی قابل پیشبینی، رییس جمهور منتخب یک پشتون خواهد بود و علاوه بر این، پشتونی که توسط ایالات متحده پذیرفته خواهد شد.»
در عین حال، یک متخصص قانون اساسی، الکساندر تایر از متمرکز ساختن قدرت هشدار میداد. به گفتهی او: «تمرکز قدرت در دست یک نفر در یک وضعیت سیاسی ناپایدار خطر بالقوه است؛ زیرا مزایای تصاحب غیرقانونی ریاست جمهوری را افزایش میدهد.»
از زمان تصاحب نامشروع ریاست جمهوری، غنی اقوام غیرپشتون را در افغانستان تحت سلطه قرار داده و دموکراسی را به تمسخر گرفته است. او با قدرتهای خارجی ارتباط خوبی دارد تا غیرپشتونها را به عنوان جنگسالار از قدرت کنار زند و جنگسالاران پشتون مانند حکمتیار و طالبان را زیر نام صلح و امنیت در کنار خود نشاند، نام آنها را از لیست سیاه شورای امنیت سازمان ملل متحد پاک کند و به آنها سلطنتی در پایتخت کشور اعطا میکند.
تسلط بر موقفهای کلیدی دولت
برای اولینبار پس از سرنگونی طالبان، پشتونها تقریباً بر تمام موقفهای کلیدی دولت از جمله ریاست جمهوری، دادگاه عالی، دادستانی کل، مشاوریت شواری امنیت، وزارت دفاع، ریاست امنیت ملی و حتا رهبری «آپوزیسیون»، با توجه به مانورهای سیاسی حامد کرزی در دموکراسی مضحک «افغانی» تسلط دارند.
افزون بر این، تعدادی از نامههای بحثبرانگیز با دستورات توهینآمیز اشرف غنی علیه گروههای قومی غیرپشتون به بیرون درز کرده است. غنی همچنان قانون سرشماری را برای تحمیل واژهی «افغان» به عنوان یک هویت ممتاز ملی در تذکرههای الکترونیکی دور زد. تذکره یک سند شناسایی داخلی است و از لحاظ تاریخی، تنها هویتهای قومی در آن جا دارد. شهروندان افغانستان در خارج از کشور از قبل به عنوان «افغان» یاد میشوند، پس چه نیاز است نامی که در کاربُرد داخلی همردیف «پشتون» است بر شهروندان غیرپشتون تحمیل شود؟
با توجه به تکامل و عملکرد نخبهگان فراگذاری پشتون، تمام نشانهها میرساند که آنها برای پشتونسازی افغانستان به عنوان یک «دولت-ملت» دورغین و سلطهی پشتونها زیر پوشش دموکراسی و «اصلاحات» کار میکنند. این چیزی است که حاکمان مستبد در گذشته به آن پرداختند و نه تنها شکست خوردند که حامیانشان در افغانستان نیز نابود شد.
به این ترتیب، دولت امریکا باید نخبهگان فراگذاری پشتون را ترک کند و با احتیاط برای ساختن «ملت-دولت» واقعی کار کند تا مگر امیدی برای صلح و دموکراسی کامل در افغانستان فراهم شود.
* فراگذاری به جای Transcending به کار رفته است.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته