پوزشنامۀ شهریان کابل!
۱۲ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۷
جلالتمآبان!
برگزیدهگان روزگار بیمهار!
بیداردلان همیشه در سنگر!
ستونپایههای کاخ بیچراغ تاریخ پنج هزار ساله!
جناب وزیر با تدبیر امور داخلات!
جناب وزیر بیتقصیر امور پیکارات!
جناب نرم بر، پنبه درگوش پنهانکار!
اجازه دهید تا ما شهریان کابل با شرمسارترین واژهها از شما پوزش بخواهیم! هرچند میدانیم که ما تشنهگان دشت بلا، شایستۀ آن نیستیم تا از کوزۀ نمد پیچ بخشش شما کاسه آبی بنوشیم!
با این حال باور داریم که بزرگان همیشه بخشنده اند. ما شهریان شرمسار کابل به درگاه شما عذرخواه آمده ایم، برما بخشایید!
خاک برسر ما باد! که نمیتوانیم امنیتی را که شما به آن نیاز دارید فراهم سازیم. امروز هزاربار به خاک افتادیم، مشت مشت خاک سیاه شرمساری بر سرخود افگندیم. آخر ما چگونه مردمی هستیم که نمیتوانیم از بزرگان خود که بر تختگاه اقتدار خوابیده اند پاسداری کنیم.
شاید بدانید که ما در این روزهای داغ، دهان به روزه هستیم. خورشید به مانند عشق آتشینی که شما به وطن دارید، آتشین و سوزنده است.
نمیدانیم با کدام زبان از شما پوزش بخواهیم. از شما میخواهیم که بوجی بوجی شدیدترین واژههایی را که انبان سیاست دارید؛ برای ما بفرستید تا با آن واژه های شدید در شدید الحن خود را تقبیح کنیم. خود را نفرین کنیم. به گفته یگان تا خود را دشنام دهیم تا دل ما یخ کند!
آخر ما چگونه میتوانیم خود را ببخشیم که گروهی از هراس افگنان بر جایگاه و پایگاه وزیر با اقتدار امور داخلات، که ما را در آن جا حیثیت یک پشه هم نیست؛ با سفید چشمی و بز دلی! هجوم میبرند و خون میریزند.
راستش این غفلت نگین وظفیوی ماست؛ اما چاشتگاه بود و ماهم گنگس روزه بودیم؛ یک پینکی پلک روی پلک گذاشتم. در همین یک پینکی خواب و غفلت بود که انتحاریهای بزدل به مقر تهمتن روزگار حماسه و شهامت افغانی داخل شدند.
چه میکردیم، ای پهلوانان معرکه های داغ پیروزی و افتخار! کار از کار گذشته بود. میدانیم که ما کابلیان زخمین دل زخمین روان به سبب غفلت در پاسداری و امنیت شما سزاور بخشش نیستیم؛ اما میدانیم دامن یا خریطۀ دموکراسی دولت کلان است. چنین است که از شما طلب پوزش داریم، شما ما را ببخشاید!
باور کنید، ما هم به مانند شما پلانهای ستراتژیک امنیتی سنجیدهایم که عقل شیطان هم به آن نمیرسد چه برسد به عقل انتحاری. ما بعد از راه اندازی چندین نشست عقل روی عقل کردیم و صدها مشاور از فرنگ و نافرنگ فراخواندیم و به این نتیجه رسیدیم که خواب و غفلت ما دشمن امنیت بزرگان ماست. از همین روی بعد از این همه روزه نوک انگشتان خود را تیغ میزنیم و بر زخمهای انگشتان خود نمک تالقانی میاندازیم تا بسوزیم و دیگر یک لحظه هم پلک رو پلک نگذاریم.
اطمینان میدهیم که شما میتوانید با فکر و خیال آسوده اسپهای سیاه وزارت، کیاست و کاردانی خود را به سویی که خودتان هم نمی دانید کجاست قمچین بزنید! و سواره از بیخ ریش تاریخ بگذرید!
مهم نیست که روزانه چند و چند تن از شهریان کابل به خاک و خون می افتند، ما ریشۀ کبَل هستیم باز سبز میشویم. ما بادنجان بد هستیم، بادنجان بد را بلا نمیزند، اگر بلا هم بزند تاوانی ندارد.
خدا را شکرگزار هستیم که هنگام یورش بزدلانۀ انتخاریها بر قرارگاه شهامت و غیرت اسطورهیی جناب وزیر با تدبیر داخلات، در رکاب المتفکرات به سرزمین دوری رفته بود که آن سرزمین در ظلمات بود، رفته بود تا در آن ظلمات چراغ بیوه زنان را و چراغ تهی دستان گرسنه را تیل اندازی کنند!
حس میکنیم که اگر در این حادثه یک تار موی از این وزیر با تدبیر، از این بزرگمهر روزگار، از این بیربل دانای آیندهبین، کم میشد ما چه خاکی بر سر خود میریختیم.
شما اگر از گناه ما میگذرید، در حقیقت بر بزرگی و بخشش سنگ تمام میگذارید. با این همه خود نیز باید کاری کنیم تا وجدان خود را به آرامشی برسانیم.
چیزی دیگری در دست نداریم، تصمیم ما این است تا فطر روزۀ خود را برای شما بزرگان فداکار دموکراسی افغانی بفرستیم. شاید اندکی هزینۀ سفر شما را برای یک استراحت لذت بخش در یکی از گوشههای بهشتی روی زمین فراهم سازد. شما باید در استراخت شاهانۀ خود در بهشت زمین هیچ چیزی کم نداشته باشید. چون سلامت این سرزمین به سلامت شما وابسته است.
ما شهریان کابل هرقدر که در احوال خود و روزگار خود مینگریم، باور کنید به این اندیشه شده ایم که سزاوار جایگاه شهروندی در مدینةالفاضلۀ شما نیستیم .
از همین روی میخواهیم از مقام شهروندی خود استعفا دهیم. ما سزاوار آنیم تا برگردیم و گوسفند بمانیم. وقتی مقام شهروندی این قدر مسوولیت دارد ما چرا گوسفند نباشیم. حال چه فرق میکند که گوسفند ترکی باشیم، گوسفند قرهقلی باشیم، گوسفند پامیری باشیم، یا گدیک باشیم یا هم گوسفند دیگری....
هیچ مهم نیست، چون هر گوسفندی که باشیم و هرنامی که داشته باشیم و هرگونه پشمی که داشته باشیم و هرگونه که بع بع کنیم، باز هم همان گوسفند هستیم. همه یک گوسفند هستیم.
گوشت ما نثارتان باد! به هرگونهیی که میخورید، نوش جان تان باد! تازه میخورید، خام میخورید، لاندی میکنید، قورداغ میکنید، چوپان کباب میکنید، داشتی یا کرایی میکنید نوش جان تان باد!
شاید گوشتهای ما فرق داشته باشند، نام های کباب ها فرق داشته باشند؛ اما بدانید ما همه یک کباب هستیم و یک گوسفند هستیم.
ما افتخار میکنیم که گوسفند هستیم و شما را دوست داریم که کباب گوسفندان خود را میخورید!
جوزا 1397/ کابل
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
م.ش.ف کابل | 03.06.2018 - 10:48 | ||
ما سقاب زادگان روز گارهم اشک های مادران ، خواهران ، پدران و اولاد های داغ دیده را در مشک های نامرادی به این کاخ نشینان جبروت و رامسس های بی ریش وبروت میفرستیم تا درین ماه خدا حلق شان خشک نماناد . |