۳ روز ثور ۱۳۵۷ و جنگی که چهل ساله شد

۸ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹۷

۶ ثور ۱۳۵۷:

از میان چند تن از رهبران و سران حزب دموکراتیک خلق(جناح خلق و پرچم) تنها حفیظ الله امین تا ۶ ثور دستگیر و به زندان انتقال نیافته بود. هر چند حکومت محمدداود امر دستگیری امین را روز پنجم ثور صادرکرده بود تا به زندان انتقال یابد، اما افسر مامور دستگیری او جگرن (سرگرد)عبدالغنی ازافسران وزارت داخله، عضومخفی نظامی جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق بود، که امین را آن شب بجای انتقال به زندان درخانه اش تحت مراقبت گرفت.

حفیظ الله امین به عنوان مسئول بخش نظامی تشکیلات غیرعلنی جناح خلق حزب دموکراتیک خلق با استفاده از این فرصت فرمان کودتای نظامی راتوسط پسرش عبدالرحمن و دوتن ازافسران جناح خلق که در خانه اش آمده بودند به نظامیان حزب دموکراتیک خلق در ارتش صادر کرد. سید محمد گلابزوی افسر پایین رتبۀ پولیس در آن وقت از دریافت پیام امین توسط عبدالرحمن سخن می گوید:

«چهار شنبه شش ثور بچه(پسر)حفیظ الله امین عبدالرحمن آمد در خانه من ساعت شش صبح بود گفت شیرآغا(پدرخودرا شیرآغا می گفت)محاصره است و تره کی صاحب و رهبرهای دیگر را به زندان انداخته اند. سیدمحمد رابگو وبه رفقا بگوید که صبح انقلاب راشروع کنند. همان بود که در بخش قوای مسلحی که من مسؤولیت داشتم و در بعضی قطعات دیگر که هم مسؤلیت نداشتم این پیام را تا یک بجه شب به تمام قطعات رساندم که صبح هرکس که در قطعات خود برسد انقلاب را شروع کند.»

حفیظ الله امین صبحگاه ششم ثور توسط پولیس مؤظف به فرماندهی جگرن عبدالغنی به زندان ولایت کابل انتقال یافت که قبل از او تعدادی از رهبران هر دوجناح پرچم و خلق از سوی پولیس دستگیر و به این زندان آورده شده بودند. جالب این است که جگرن عبدالغنی مذکور با آغاز کودتا در صبح روز پنجشنبه ۷ ثور با کودتاچیان پیوست و آن روز امین و سایر رهبران زندانی حزب دموکراتیک خلق را از زندان ولایت به مقر رادیو افغانستان انتقال داد. این افسر پولیس(عبدالغنی) با نام مستعار عمرزی که پس از سقوط حکومت حزب دموکراتیک خلق کتاب "شب هاب کابل" را نوشت در مورد رهایی  رهبران حزب دموکراتیک خلق از توقیف گاه ولایت کابل و انتقال شان به رادیو افغانستان می نویسد:

وقتی که ۹ نفر(رهبران زندانی هر دوجناح خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق)را یکجا به صحن حویلی نظارت خانه آوردم همه باهم مصافحه و روبوسی نمودند. امین برای تره کی و سایرین پیروزی انقلاب را تبریک گفت.  تره کی از نزدش پرسید که شما از انقلاب خبر دارید؟ گفت بلی حینیکه دولت به گرفتاری ما و شما اقدام نمود من هم فرمان قیام مسلحانه را به رفقای اردو ترتیب کردم . خوشبختانه برای گرفتاری من یک نفر افسر پولیس دوست و آشنای برادرم آمده بود مرا همان شب بعد از ختم تلاشی در خانه خودم تحت نظارت گرفتند من هم قومانده انقلاب را درهمان شب به اردو صادرکردم. اینک نتیجه آنرابه چشم سرمشاهده میکنیم. دستگیرپنجشیری که تا این لحظه متحیر و خاموش بود در حالی که چشمانش بطرف من نگاه میکرد  برای امین گفت: "بیشک بچه ی وطن که مرد میدان هستی."

 

 

۷ ثور ۱۳۵۷:

محمداسلم وطنجار افسر قوای چهارم زرهدار عضو جناح خلق و عبدالقادر افسر قوای هوایی که روابط نزدیک با این جناح داشت نقش اصلی را در کودتا بازی کردند. وطنجار نخستین تانک قوای 4 زرهدار را وارد میدان نبرد ساخت و اولین گلوله تانک را به ساختمان وزارت دفاع شلیک کرد. سپس تانک های این قوا به قصر ریاست جمهوری و فرودگاه کابل هجوم بردند. عبدالقادر که در فرودگاه کابل تحت نظارت گرفته شده بود به کمک این تانک ها به وسیله چرخ بال به فرودگاه بگرام رفت و فرماندهی نیروی هوایی را به دست گرفت و جنگنده بم افگن های میک را بر فراز ارگ و شهر کابل به پرواز در آورد.

استقرار رهبران زندانی حزب دموکراتیک خلق در رادیو افغانستان و کنترول قوای هوایی در فرودگاه بگرام توسط عبدالقادر پیلوت و افسر قوای هوایی، پیروزی کودچیان را مسلم ساخته بود. از این رو اعلامیۀ پیروزی کودتا قبل از تصرف ارگ و قتل محمد داود رئیس دولت با اعضای خانواده اش در شامگاه 7 ثور از رادیو افغانستان پخش شد.

حفیظ الله امین مردم را به شنیدن این اعلامیه به صدای اسلم وطنجار دعوت کرد تا نشان دهد که فرماندهی اصلی کودتا را او در دست دارد:

د نظامی انقلابی شورا اعلامیه اسلم وطنجار د  زرهدار د قوا جگرن اوروی» (اعلامیه شورای نظامی انقلابی را از سوی اسلم وطنجار جگرن (سرگرد) قوای زرهدار می شنوید) و وطنجار به زبان پشتو در این اعلان کرد:

«د لمری زر لپاره په تاریخ کی د سلطنت ظلم................ برای اولین بار در تاریخ افغانستان به آخرین بقایای سلطنت، ظلم واستبداد و قدرت خانواده نادری پایان داده شد و تمام قدرت دولتی به مردم انتقال یافت. قدرت دولتی اکنون در دست شورای نظامی انقلابی است.»

سران هر دو جناح حزب دموکراتیک خلق در رادیو افغانستان بر سر محمد داود که زنده دستگیر شود یا به قتل برسد، اختلاف نظر داشتند. سلطانعلی کشتمند از رهبران جناح پرچم ادعامی کند که ببرک کارمل و سایر اعضای رهبری این جناح مخالف قتل محمدداوود بودند، در حالی که حفیظ الله امین نابودی او را می خواست. اما دستگیر پنجشیری عضو دفتر سیاسی حزب در جناح خلق از پا فشاری سلیمان لایق عضو رهبری جناح پرچم به قتل محمدداوود سخن می گوید. پنجشیری ادعامی کند که لایق به حفیظ الله امین گفت: دا فرعون ووژل شی(این فرعون کشته شود). ولیکن سلیمان لایق این ادعا را تهمت تلقی می کند و در مصاحبه با بی بی سی می گوید: «این گفته قطعاً از من نیست. به من تهمت می بندند. اصلاً خود این حادثه برایم نفرت آور بود. این کودتا. همین قیام نظامی که در حزب پخته نشده بود برایم نفرت آور بود.»

امام الدین بارتبه لومری بریدمن (ستوان یکم)عضو جناح خلق حزب از پایین رتبه ترین افسران کماندوی ارتش بدستور حفیظ الله امین حمله بر ارگ و پایان دادن به مقاومت سردار محمدداوود را بدوش می گیرد. امام الدین که سپس در دوران حکومت این حزب در کرسی های مختلف ارتشی تا رتبه دگرجنرالی(سپهبد) ارتقا یافت و پس از سقوط حکومت حزب دموکراتیک خلق به عنوان رئیس تعلیم وتربیه نظامی نیروهای جنرال عبدالرشیددوستم در مزارشریف ایفای وظیفه میکرد، از حمله بر ارگ و قتل داوودخان اینگونه سخن می گوید:

 «حفیظ الله امین که قومانده کودتا را به عهده داشت در محل قومانده در رادیوافغانستان بود.......

امین گفت کدام قطعه حاضر است وظیفه تعرض پیاده را(به ارگ ریاست جمهوری) طور داوطلبانه به عهده بگیرد. من (امام الدین)که جوان لوگری خون گرم بودم ایستاده شده گفتم که من حاضر هستم تعرض پیاده را اجرا نمایم................

... به اتاق داوود خان داخل شدم. در اتاق، نعیم خان برادر داودخان یکی دو نفروزیران ویک دخترداودخان وچند نفر دیگر بودند. من به مجرد داخل شدن به اتاق داودخان رسم تعظیم و سلام عسکری انجام دادم. داودخان که تفنگچه بدست داشت گفت چه گپ است؟ گفتم صاحب گپ از گپ تیر است تسلیم شوید. داودخان به قهر گفت به که تسلیم شوم؟ من برایش گفتم به شورای انقلابی و قوای مسلح تسلیم شوید که قوای مسلح تمام قطعات را تصفیه کرده فقط شما مقاومت می کنید. داودخان گفت من هرگزتسلیم نخواهم شد. من اصرارکردم دراین اثنا داودخان ذریعه تفنگچه که بدست داشت بالای من فیر(شلیک)کرد که بدست من اصابت کرد و شدید جراحات برداشتم. دیگر بین افراد و من و داودخان و پهره داران او فیرها  تبادله  شد که در نتیجه داودخان  کشته  شد.»

 

۸ ثور ۱۳۵۷:

چهل سالگی جنگ افغانستان

صبحگاه جمعه هشتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی آسمان پایتخت را  صدای ترسناک هواپیماهای شکاری بم افگن میک های روسی ارتش افغانستان مربوط به کودتاچیان حزب دموکراتیک خلق، فرا گرفته بود. کودچیان این حزب که در شامگاه روز پیش(۷ ثور) از غلبه بر قوای مدافع حکومت محمدداوود در پایتخت خبر دادند، هنوز بر قوماندانی قوای مرکز در دارالامان و فرقۀ ریشخور دست نیافته بودند. بم افگن های کودتاگران  بروی هر دو مرکز نظامی که نیروهای شان در حال حرکت بسوی شهر و ارگ کابل بودند، بم می ریختند.

من با جمعی از محصلان خوابگاه(لیلیه) مرکزی دانشگاه کابل ساعت ۹ صبح آن روز(جمعه ۸ ثور) به کوه علي آباد مقابل خوابگاه دانشگاه رفتم تا بمباران فرقه ريشخور و نواحي آنرا نظاره کنم. آتش دافع هواي مخالفان کودتا يک فروند ميک کودتا چيان را در آسمان دارالامان سرنگون کرد. پیلوت(خلبان) با چتر نجات به ساحۀ تحت کنترول کودچیان فرود آمد.

 تا ساعت ۱۱ قبل از ظهر اين روز(جمعه ۸ ثور)صداي بمباران و آتش دافع هوا و توپخانه خاموش شد و من هم بطرف خوابگاه آمدم. در پارک جلو خوابگاه صدها محصل به نشرات راديو که در کنترول کودتا چيان قرار داشت گوش ميدادند. راديو، خبر کشته شدن سردارمحمد داود و برادرش سردارمحمد نعیم  را اعلان کرد و بلافاصله "هورا هورای" محصلان اعضای حزب دموکراتیک خلق در فضای این پارک پیچید.

 آن روز، جمعه هشتم ثور ۱۳۵۷ بود و آغاز جنگی که تا امروز هشتم ثور ۱۳۹۷ ادامه دارد؛ جنگی که چهل ساله شد.

جنگ چهل سالۀ افغانستان طولانی ترین جنگ در تاریخ معاصر بشریت است. ناگوار تر اینکه هنوز پایانی بر این جنگ متصور نیست.

 

تبعات داخلی جنگ چهل ساله:

چهل سال جنگ، تحولات و تبعات بسیاری را در نظام و ساختار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و عرصه های مختلف زندگی جامعه و کشور افغانستان ایجاد کرد. مناسبات جدید قدرت را در عرصۀ سیاسی و اجتماعی شکل داد. ساختار قدرت را از حالت عمودی و انحصاری قومی و قبیله ای بصورت افقی در میان اقوام هر چند نه بصورت افقی گسترش داد. اما این تغییر در مناسبات قدرت متدرجاً در طول این چهل سال به جای آنکه ارزش اتکای سیاست ورزان و جامعۀ سیاسی افغانستان را برای کسب قدرت به جامعۀ خودشان و مردم تقویت کند، فرهنگ اتکا به خارجی و منابع خارجی را در دسترسی به قدرت و حفظ قدرت افزایش و گسترش داد.

ستیزه جویی و نابرده باری آیدئولوژیک  در جامعه شدید و عمیق گردید و جای عقلانیت و مدارای مذهب حنفی را، بنیادگرایی و افراطیت سلفی گری سنی و شیعۀ انقلابی ولایت فقیه ایران گرفت.

طبقۀ جدیدی بر مبنای آیدئولوژی دینی به نام مجاهد و رهبران و فرماندهان جهاد در بخشی از جامعه که در تقابل و جنگ با حاکمیت چپ مورد حمایت شوروی قرار گرفتند، جای قدرتمندان و متنفذان اجتماعی را در سیاست، اقتصاد و جامعه اشغال کردند. اشرافیت جدید جهادی در این جنگ چهل ساله ایجاد شد که یکی از ویژگیهایش، انتقال این اشرافیتِ صاحب قدرت و ثروت از نسل اول رهبران و فرماندهان به نسل دوم آن ها است. هر چند با رسیدن پای امریکایی ها در هفده سال پسین و بالاکشیدن افراد و چهره های افغان امریکایی و از غرب برگشته در رهبری قدرت و رده های مختلف حاکمیت، اشرافیت جهادی تضعیف شد.

در این چهل سال جنگ، نقل و انتقال عظیمی در جابجایی جمعیت ایجاد شد. بزرگترین رقم مهاجرت در تاریخ افغانستان شکل گرفت. شش ملیون نفر افغانستان را ترک گفتند و در داخل نیز جابجایی های عظیمی از قشلاق ها به پایتخت و مراکز برخی ولایات انجام یافت.

مهاجرت و پراگندگی جمعیت افغانستان در دوکشور همسایه پاکستان و ایران و کشورهای مختلف جهان که هنوز هر چند به پیمانۀ کمتر ادامه دارد، تاثیرات مختلف فرهنگی و اجتماعی را بروی نسل های جدید این مهاجران گذاشت.

گسست ساختار های اجتماعی و گسترش تفرقه های قومی و زبانی بخش دیگر از تبعات جنگ چهل ساله در جامعۀ چند قومی افغانستان است. جنگ چهل ساله برخلاف این تصور و ادعا که وحدت ملی را در مقابله با تهاجم و اشغال خارجی، تقویت کرد، به درز های  قومی و زبانی در جامعه و به خصوص در جامعۀ سیاسی، فاصله و عمق بیشتر بخشید.

بخش دیگر از تبعات جنگ چهل ساله در قربانی های عظیم بشری، معلولیت و معیوبیت ناشی از جنگ، ظهور پدیدۀ زیانبار مواد مخدر و آلودگی به آن و انواع ناهنجاری های دیگر اجتماعی، از تضعیف فرهنگ قانون پذیری تا گسترش ستیزه جویی و تفنگ سالاری و گرفتاری به اختلالات و بیماری های روانی قابل مطالعه و مشاهده است. ملیون ها تن به این مصایب دچار شدند و امروز بخش کلان و لاینحل معضلات جامعۀ افغانستان شمرده می شود.

 

تاثیرات خارجی جنگ:

تبعات خارجی جنگ چهل سالۀ افغانستان نیز بسیار گسترده و قابل توجه است. پای بسیاری از  کشورهای جهان به این جنگ کشانده شد و هر کدام بر مبنای اهداف و منافع خودشان بگونۀ مستقیم و غیر مستقیم درگیر جنگ چهل سالۀ افغانستان شدند. افغانستان در این جنگ، میدان رقابت، بازی و مخاصمت کشورهای مختلف جهان ومنطقه شد. این بازی و رقابت در زمین افغانستان در چهل سالگی جنگ بجای آنکه کاهش یابد و بسوی همگرایی و همسویی جهانی و منطقه ای در مسیر صلح برود، پیچیده تر و خصمانه تر می شود.

 جنگ چهل سالۀ افغانستان دو ابرقدرت بزرگ نظامی دنیا را به این کشور کشاند. نخست شوروی را که در دسمبر 1979 بر افغانستان لشکر کشید، پس از پشت کردن به این جنگ  در هم شکست. هر چند این جنگ تاثیر مهم و تعین کننده بر فروپاشی آن نداشت، اما زوال شوروی در جریان جنگ علی رغم آنکه قوایش را از افغانستان بیرون برد و بر دولت مورد حمایتش در کابل پشت کرد، رقم خورد. 

وقتی آخرین سربازان شوروی در پانزدهم فبروری 1989 افغانستان را ترک کردند، نیمی ازقوای یکصد و بیست هزار نفری شوروی کشته ومجروح شده بودند. کشته ها به 14453 نفر، مجروحین به 49983 تن ونا پدید شدگان به 330 نفر بالغ می گردیدند.

یک دهه بعد(2001) پای ایالات متحده امریکا نیز بگونۀ مستقیم وارد جنگ افغانستان شد؛ هر چند امریکا و متحدان غربی با متحدان مسلمان عرب و عجم شان از همان آغاز بگونۀ غیر مستقیم وارد این جنگ شدند و در حمایت مالی و تسلیحاتی مجاهدین یک طرف داخلی این جنگ قرار گرفتند.

پای امریکایی ها بیشتر از رقیبان روسی شان در جنگ افغانستان گیر ماند. روس ها یک دهه بعد خود را از جنگ افغانستان بیرون کشیدند، اما امریکایی ها در حدود دو دهه است که در این جنگ دست و پا می زنند. علی رغم آنکه تلفات امریکایی تا کنون به دو نیم هزار کشته و چندهزار زخمی می رسد که بسیار کمتر از تلفات شوروی است، ولیکن این جنگ برای آنان پیچیدگی های بسیاری بار آورده است که مانع بیرون رفتن شان از این میدان می شود.

 

نکات مبهم و تعریف ناشدۀ جنگ چهل ساله:

در چهل سال قبل که من و هم نسلانم  شاهد آغاز جنگ بودیم، امروز و پس از 40 سال جنگ مداوم، نسل سوم در افغانستان این جنگ را نظاره می کنند و با این جنگ بزرگ می شوند. اما این جنگ چهل ساله نکات پر از ابهام و معماگونه ای در خود دارد که هنوز تعریف ناشده و ناروشن باقی مانده اند:

1 - عقلانیت در جنگ:

 در تمام این چهل سال که هنوز آتش جنگ مشتعل است، طرف های مختلف جنگ، انگیزه و اهداف جنگ را نه با عقلانیت بلکه با احساسات و عواطف تبیین و تحلیل می کنند. اگر گفتمان ملی در افغانستان برای تعریف جنگ با رویکرد معطوف به منافع ملی بخشی از نیاز های عقلایی در جنگ و صلح باشد، این گفتمان طی این چهل سال شکل نگرفت. حتی طرف های متخاصم این جنگ چهل ساله در داخل خودشان تعریف روشن و واحد از جنگ نداشته اند.

2 - گنهکاری پاکستان:

یکی از شگفتی ها و معمای جنگ افغانستان، به نقش مجرمانۀ پاکستان بر می گردد. تمام حکومت ها و زمام داران افغانستان و حتی مخالفان و منتقدان سیاسی آن ها در این چهل سال به استثنای امارت طالبان، پاکستان را مقصر و مجرم اصلی این جنگ معرفی می کنند. از زمام دار تا سیاستمدار و نویسنده و از تحلیل گر عضو جامعۀ مدنی تا وکیل پارلمان،  انگشتان خود را بسوی پاکستان دراز می کنند که پاکستان عامل اصلی جنگ و بی ثباتی در افغانستان است. اما معمای حل ناشده در این جا به دو نکتۀ غیرقابل پاسخ بر می گردد:

یک؛ چرا پاکستان عامل جنگ و بی ثباتی افغانستان است و در این 40 سال، طولانی ترین جنگ را علیه افغانستان رهبری می کند؟

دو؛ اگر پاکستان عامل اصلی جنگ افغانستان است و بدون رفع این عامل، این جنگ پایان نمی یابد، راه حل چیست و با پاکستان چه باید کرد تا افغانستان از شر و کابوس این جنگ نجات یابد؟







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

شاهنشاه 30.04.2018 - 08:04

  2- عامل اصلی جنگ، پاکتسان نیست، عامل اصلی جنگ در مرحلۀ نخست امریکا، و در مرحلۀ دوم افغانها هستند. نه پاکستان مقصر است و نه هم ایران. بعد از انقلاب/کودتای ثور _ که انقلاب خونینتر است، چرا شما آن را ترجیح میدهید نسبت به کودتا؟ _ در ایران نیز جنگ خونین یا شاید به گفتۀ شما انقلاب شد، ولی بحران در آنجا تحت کنترول درآمد، حوادث مختلفی از جمله کودتاها در پاکستان نیز پیهم صورت گرفت، ولی به سرعت مهار شد. پس بفرمایید بگویید که عامل جنگ در افغانستان پاکستان و ایران است؟ گذشته از آن، اگر منظور شمااز نظامهای اجتماعی باشد که باید در افغانستان پیاده میشد و کشور را به طرف ترقی و پیشرفت سوق میداد؛ ما که نظام شاهی مطلقه و مشروطه را تجربه کردیم، جمهوریت را، جمهوری دموکراتیک و انقلابی را، جمهوری اسلامی را، امارت طالبانی را، جمهوری اسلامی با ویژِگیهای غربی را همه اش تجربه کردیم، ولی یکی از این نظامهای سیاسی/اجتماعی در این کشور کاری نیافتاد. بنااً چه فکر میشود، در این راه مقصر کیست؟ پاکستان/ ایران یا افغانها؟ دید من اینست، هر وقتی که غنی و همفکرانش از سیستم منحوس کوچیگری منصرف نشوند، تا زمانی که ریش تا ناف رسیده ملاها با تمام کثافت کاریشان در این کشور بردوام باشد، تا وقتی که این چادری لعنتی مانند پوش قفس کوگ در سر خانمهای این کشور افتاده باشد، و تا همان لحظه ای که لنگی و پیراهن تنبان، لباس منفور دنیا، به تن مردان این جامعه باشد، و در نهایت تا زمانی که خداوند خودش معجزه بفرماید و شخص پاک سرشت، با جرأت، متعهد به امر مردم، حاکم بر سرنوشت جامعه نباشد، پاکستان همینگونه مداخله میکند، جنگ پایان نمی یابد و افغانستان از کابوس جنگ رهایی پیدا نمیکند. لذا، راه حل؛ فشار آوردن قاطع بر امریکا، تا استراتیژی خود را در منطقه تغییر دهد، و گزینه ای در عوض امریکا جستجو گردد، در همکاری خود با کشورهای منطقه از جمله روسیه و چین صادقانه گام بردارد، در عین زمان بر طالبان و داعش، با تمام قدرت فشار نظامی بیاورد، و امریکا را نیز در این راه مجبور بسازد. اگر در یکی دو یا سه مورد طالبان و داعش را ضربه بزند - نه بچه ترسانک - دو سه منطقه را از وجود طالبان پاک سازی نماید، در آنصورت امیدی برای رفع بحران بوجود خواهد آمد. اما مهتر از همه توزیع نعمات مادی به طور عادلانه در جامعه است.

شاهنشاه 30.04.2018 - 04:30

 اندیشمند گرامی! یگان جای مقالۀ تان با نقل قولهائی از زعمای رهبران انقلاب ثور - شما زیاد تأکید بر واژۀ کودتا کرده اید و من آن را انقلاب نام بردم - آراسته اید که برایم تازگی داشت، خانه آباد. صرف در مورد دو پرسش اخیر شما ابراز نظر مینمایم، زیرا صلاحیت پاسخ دادن را ندارم: 1- ظاهراً وانمود میشود که چون معظلۀ خط دیورند میان افغانستان و پاکستان بدون حل باقیمانده، لذا پاکستان با فشار آوردن بر افغانستان در جهات مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتی اجتماعی، میخواهد افغانستان را مجبور سازد تا این خط را برسمیت بشناسد، آنهم با درک این که افغانستان و خاصتاً رهبران دولتی این کشور را در طول موجودیت پاکستان، خیلی ضعیف و ناکاره یافته است، و مطمئن است که در وجود ابن به اصطلاع "زعما" هیچ کاری ساخته نیست، بنااً پاکستان هر چال و بازی خود را در افغانستان تمرین میکند، و خود را آب دیده میسازد. زیرا سردمداران افغانستان، نه توان به رسمیت شناختن این خط را دارند و نه هم توان فروریختاندن دیوار خط را. بنااً این معظله همانگونه معلوم نیست تا چند قرن دیگری دوام کند. این ظاهر قضیه است، ولی در واقعیت از افغانستان به مثابۀ گاو شیری در هر عرصۀ زندگی استفاده میکند، که این فرصت را از دیگر همسایه های خویش بدست آورده نمیتواند؛ چین، هند، ایران. آیا پاکستان توان آن را دارد، این سه همسایۀ دیگر خود را به بازی بگیرد و مسخره کند؟ پس جرا افغانستان؟ این برمیگردد به ویژگی و خصوصیت شاهان و رؤسای و رهبران افغانستان، که در طول موجودیت این کشور، بجز از زن بارگی، عیاشی، زراندوزی، تعصب قبیلوی، بیگانگی با مدنیت نوین جهانی، ارزش دیگری ندارند. اشرف غنی که عصریترین و جهاندیده ترین ایشان است، ملاحظه میفرمایید، که در کوچیگری غرق است. این دیوانۀ قوم پرستی، اکنون بیدار شده که باید لنگی و پیراهن تنبان بپوشد، در غیر آن قبیله و قومگرایی بر پیشانیش چسپ نمیخورد. این زعمای بینوا، نه توان آن را دارند، تا پشتونهای پاکستانی را به افغانستان متمایل سازند، که مدرکی برای این کار ندارند، و پشتونهای پاکستانی هم علاقه ندارند، که کشور آباد و دارای اقتصاد قوی را کنار گذاشته و به افغانستان بی هیچ جیز، که حتی در طول نامگذاری این کشور، بجز شاه امان الله دیگر زعیم بدرد بخوری را شاهد نبوده روآورند. و شاید دلایل بیشتر دیگر.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد اکرام اندیشمند