خاک بر فرق سرم
۱۰ حمل (فروردین) ۱۳۹۷
از طبع غمدرون، خطاب به غنی احمدزی
خاک بر فرق سرم
من به تو رأی ندادم که کنی خون جگرم خاک بر فرق سرم
یا که این گونه کنی غمزده و دربدرم خاک بر فرق سرم
من به تو رأی ندادم که تو غُمبر بزنی بر سرم غُر بزنی
من نادان به تصور که تویی راهبرم خاک بر فرق سرم
ای که کاکای توانگلیس وپدرامریکاست وحدت ملی کجاست
مرگ بر من که تراساخته ام تاج سرم خاک بر فرق سرم
جان ملت به لب آمدزغم ورنج وعذاب توشب وروزبه خواب
بازدعوی کنی، گویی که توهستی پدرم خاک بر فرق سرم
حیله هامی کنی هرروز ودروغی گویی راه شیطان پویی
دردلت خوش که چه هشیاروچه سان باهنرم خاک برفرق سرم
به تقلّب تو شدی سرور و سالار همه میر و بـادار همه
تو مپندار که دیوانـه ام و یا که خرم خاک بر فرق سرم
تو به صد بار اگرکام و دهن پاره کنی حیله و چاره کنی
گپ بی معنی تو نیم جوی هم نخرم خاک بر فرق سرم
فقر و درماندگی و مفلسی و ناچاری با غم بیکاری
از دلم تاب و توان برد و خمیده کمرم خاک بر فرق سرم
می روم ویزۀ ترکیه خریداری کنم گریه وزاری کنم
تا که هستی تو درین ملک نباشد اثرم خاک برفرق سرم
گر میسر نشود ویزه روم قاچاقی مثل عبدالباقی
دختر خالۀ قدوس شده همسفرم خاک بر فرق سرم
گر نهنگم بخورد کشته شوم در دریا یا به دشت و صحرا
بهتر از آن که به رویت بیفتد نظرم خاک برفرق سرم
نشر شده در شمارۀ ۱۰۴۴ هفته نامۀ امید
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته