مسعود و مزارى
۱۶ حوت (اسفند) ۱۳۹۶
اين روز ها كه مقارن به كشته شدن عبدالعلى مزارى رهبر حزب وحدت بدست طالبان است، عده اى از فعالان مدنى مخالف تماميت خواهان ارگ، پيوسته تلاش دارند تا مسعود و مزارى را در كنار هم قرار داده، با بر شمردن اشتراكات فكرى ميان اين دو شخصيت، سيماى وارونه ى از آنها ترسيم نمايند. حال آنكه چنين تصورى هرگز واقعيت ندارد، بلكه ساخته و پرداخته ذهن امروزى آنهائيست كه آرزويش را دارند. واقعيت آنست كه ميان مسعود و مزارى نميتوان هيچ سنخيتى سراغ نمود.
هواداران چنين تفكرى باور دارند كه مسعود برخاسته از دل مظلوميت تاريخى تاجيكان و مزارى ظهور كرده از عمق محكوميت اجتماعى هزاره ها است كه خواهان عدالت اجتماعى و احقاق حقوق اقليت ها بودند. هر دو پرورده ى جهاد و آبديده ى بحران دهه هاى اخير كشور بودند و مواجه با انحصار گرايى و تماميت خواهى ديگران كه تا آخرين نفس در كنار مردم شان ماندند و بر اهداف بلند شان پافشردند.
اما واقعيت چنين نيست. نه تاجيكان چنان مظلوميتى را تحمل نموده اند و نه هم مسعود در پى رهايى آنها بوده. حقيقتاً مسعود يك اسلامگراى آزاديخواه و وطندوست بود كه بنابر گفته ى خودش، از عقب مانده گى ريشه دار كشورش رنج مى برد. او مبارزه را در داخل كشور آغاز نموده، ادامه داد تا خونش را در دفاع از اسلام، افغانستان و مردمش ريخت. از آغاز جهاد، تشكيلات تحت اداره ى او متشكل از اقوام مختلف بود.
در بحبوحه ى حكومت نوپاى مجاهدين، مسعود در آرزوى تأمين مشاركت اقوام و احزاب مختلف بود و با همه ى مخاطرات، گاه در شينه به ديدار حكمتيار مى رفت و زمانى هم به ساحات پر خطر تحت كنترول رهبران حزب وحدت و جنبش مى شتافت تا راه حلى براى منازعات پيچيده كشور و تفاهمى براى زياده خواهى جناحهاى مختلف سياسى جستجو نمايد.
عبدالعلى مزارى كه سالهاى تجاوز شوروى را در جمهورى اسلامى ايران بسر برده بود و از واقعيت هاى داخل كشور مطلع نبود، از اولين روزهاى پيروزى مجاهدين، بدون در نظر داشت حساسيت هاى زمان بر حق ضايعه شده ى قوم هزاره و كرسى هاى كليدى مى انديشيد و تأكيد داشت. او هيچگاهى افغانستان را در كليتش مطرح ننمود و صادقانه خود را مدافع قوم خودش معرفى كرد. اگر با شهيد مسعود و استاد ربانى مقابله كرد و يا با حكمتيار و طالبان معامله نمود، مبناى كارش را منافع قوم هزاره و اهداف حزب وحدت تشكيل مى داد.
مزارى بدون مطالعه ى تاريخ و درك اينكه از چه آدرسى، مظلوميت بر قوم هزاره تحميل شده، تيغ انتقام را در برابر كسانى از نيام كشيد كه هيچ ستمى از ناحيه آنها صورت نگرفته بود و در كنار آنانى ايستاد كه بانى و باعث اصلى تراژيدى قوم هزاره بودند.
سرانجام مزارى قربانى خوشباورى هاى سياسى و اعتمادى شد كه حكمتيار از عقب و طالبان از روبرو بر وى خنجر وارد نمودند. اما شهادت مسعود منبعث از تبانى چند شبكه ى تروريستى، چند دستگاه استخباراتى و چند كشور خارجى بود كه توسط دو تروريست خارجى، در يك مقطع بسيار حساس بوقوع پيوست.
حالا هم برخلاف تصور برخى ها، تاجيكان و هزاره ها در موقعيت مشابه هم قرار ندارند. شايد فعالان مدنى، جوانان بيدار و عامه ى مردم دو قوم تفاوتى آنچنانى از هم نداشته باشند. اما با درنظر داشت تلفات و ريزش شديد نخبه گان تاجيك كه توسط توطئه گران فاشيست در هفده سال اخير صورت گرفته، بزرگان قوم هزاره، نازدانه گان و دردانه گان دربار اند و در حاليكه اكثريت قاطع رهبران سياسى تاجيكتبار محكوم و مقهور ارگ اند، رهبران قوم هزاره همسفره و همكاسه ى قبيله گرايان انحصار طلب و تماميت خواه اند.
اگر در سالهاى اخير و بنابر انكشاف اينگونه ى اوضاع كشور، همنوايى و اراده ى براى مبارزه ى مشترك براى نيل به اهداف مشخصى در ميان نسل جديد و فعالان سياسى و مدنى دو قوم ظهور و بروز نموده بسيار ميمون و مبارك است و بايد از آن استقبال نمود. اما نبايد واقعيت ها را تحريف نمود و نيات خود را به شخصيت هايى كه نه تنها ديگر در ميان ما نيستند بلكه در زمان شان هم در تقابل با هم قرار داشتند، تعميم بخشيد.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته