انسانکشی دوستی است یا صلح؟
۱۳ حوت (اسفند) ۱۳۹۶
میدانیم که در افغانستان، نبود امنیت سبب ساز مشکلات و دشواری های بسیاری است. مردم از صبح تا شام در ترس به سر می برند. انفجارهای انتحاری خون می ریزد و به دامنۀ ترس ودلهرۀ مردم می افزاید. در واقع انسانکشها که با ایجاد رعب وترس درجامعه، فعالیت خویش را توسعه میدهند، هنگامی که مینگرند مردم میترسند، احساس رضایت می نمایند. مادر دردمند ودارندۀ این آرزو که کودکان وی درس بخوانند ومکتب بروند، تا هنگام بازگشت آنها از مکتب اطمینان ندارد که آنها سالم وزنده برگردند. مامورین، معلمین، دکانداران و . . . را نیز سایۀ این تهدید همواره همراهی مینماید. حتا کمیت گدایان بیشماری که در تاریخ افغانستان پیشینه ندارد، از خطرمرگی که انسانکشها آورندۀ آن استند، صحبت میکنند.
مسافران از شهر به شهر دیگری بدون ترس و لرز دل به مسافرت نمی بندند. زیرا نه تنها تیغ وحشی وبیرحم گردنِ زن ومرد وکودک بریده است، بلکه دزدان وراهگیران نیز از بی امنیتی بهره می گیرند وبه ابعاد آن می افزایند.
میدانیم که تعفن مفاسد ژرف و گستردۀ افغانستان که همزاد وهمراه این نبود امنیت وانسانکشی است، از سوی دارنده گان دست دراز در افغانسنتان نیز پنهان نمانده و از آن سخن می گویند. قند رشوت اگر در دهان صلاحیتدارهای امور، شرینی ایجاد نکند، مراجعین را به گریه وفغان وامیدارند. گریه وفغانی که اکنون مردم بسیاری را در آغوش گرفته است.
میدانیم که بیکاری، دشواری های معیشتی، بی دوایی بیماران، نیز بیداد میکند. برای پیدا نمودن کار ، واسطه و وسیله شدن بر بنیاد روابط گروهی، جناحهای حکومتی، نقش دارد. آنانی که چنان پیوندهای ندارند، به اصطلاح اگر از دهان شان آتش هم بیرون شود، برای کاریابی در ادارات حکومتی راه ندارند.
از نقش اذیتبارخصومت های قومی – قبیله یی چگونه میتوان گذشت. آنروزگاری که اندک نویسنده و صاحبنظریا فعال سیاسی از نقش عامل قومی- ملیتی صحبت میکرد و پای تحقق عدالت ورفع تبعیض در میان می آورد، آن دارندۀ امتیاز و دارندۀ احساس برتری جویی، مُهر اتهام تفرقه افگن را بر پیشانی اش می زد. آنروز سپری شده است. امروز با وضاحت وصراحت، شریرترین وغیرانسانی ترین کارکردهای زیانباربرای افغانستان را مشاهده می نمائیم که گروه حکومتگران وآنهم حکومتگران وابسته، با پشتیبانی مدافعین خویش، مجری آن استند.
با توجه به اندک تصویری که از چهرۀ غمبار کنونی ارائه شد، طی سالیان متمادی، تبارز آن، انگشت اعتراض بر عدم دریافت عوامل ناهنجاری و شکایت از کجروی ها را نیز بار می آورد. اعتراض وشکایتی که به فریاد های آشکار ویا هنوز نهفته ومتراکم در سینه ها انجامیده است.
یکی از اعتراض ها در زمینۀ نبود سیاست شفاف در حکومت کرزی و اشرف غنی با تروریستها بود واست. آنها بنابه علایق اجتماعی- قومی وقبیله یی، و در بسترجنگ قدرت با مخالفان قدرت دوست جهادی ومطرود از طرف امریکا، بر تهداب بینش تقویۀ جبهۀ خودی، راه تمکین، سازش، تقویه و جلب پرمصرف گروه هایی را در پیش گرفتند که سلاح فکری وعملی ایشان تبهکارانه و بسیار عقب مانده بود. پیوندهایی را که با شاخه های از طالبان و گلب الدین حکمتیار در خفا واز راه "شورای امنیت ملی" ایجاد کردند، از چشمۀ چنان جبهه وتقویۀ آن در حوزۀ بسیار تنگنظرانه و دور از خرد برخاسته بود.
نتایج را نیز شاهد هستیم. با آنکه هزاران تن را کشته اند، اما برای حکومتگران فاسد، دغدغۀ نبوده است.
پنهان داشتن این واقعیت، نادیده گرفتن آن در تعاملات سیاسی و نظامی حکومت کرزی واشرف غنی، هرگز تحلیلگران وارسته را کمکی نمی نماید.
برای عملی نمودن این سیاست غلط و مطابق فورمل های اسماعیل یون درکتاب دومه سقوی، کار اصلی روی دست گرفته شد، نه توجه به نیازهای کشوری که زخمی بود و به مداوا نیازداشت. سکۀ این سیاست غلط مانند همه احزاب، حکومت ها وشخصیت های که با تمایلات برتری جویی آغاز میکنند، دو روی دارد. یکی روی آن امتیاز بخشی است و روی دیگر آن اِعمال تبعیض، بذر کینه ونفرت، در پیش گرفتن راهی که اجزای جامعۀ چندین قومی- قبیله یی را در مسیر روزگارخونبارترتر سمت وسو میدهد.
سخنان غلط روزهای پسین اشرف غنی حاکی از چنان خواستگاه است با دورنمای ویرانگرانه اش.
شنیدیم وخواندیم که وی در محفلی در کابل گفت:
"زمانیکه اولاد ما، کل مردم افغانستان اولاد ماست، پارچه پارچه میشوند وخون شان سرکها وجاده ها را میگیرد، این امتحان الهی است. به این معنا که وقتی مخالفان ما را میکشند، جواب ما جنگ است یا صلح ؟
به اساس آیۀ کریمه جواب شر را به خوبی بدهید، صلح برجنگ افضل است. بدون آن فرق چه خواهد بود که جواب کشتن را به کشتن بدهیم. امتحان ما این است که در روزغم ازعقل خود استفاده کنیم "
مخاطبان وی درمحفل، مولوی ها وملاهایی بودند که با شنیدن وتأئید سخنان وی، معاش ماهوار به دست می آورند. مخاطبان وی در محفل کسانی بودند که دارندۀ چنان سطح ودرک از آفت ومصیبت انسانکش ها میباشند. کسانی که با مشاهدۀ دامنۀ کشتارانسانها ار طرف تروریستها، گردن بریدن کودکان و شلاق زدن زنها، دزدی کابل بانک، رشوت ستانی بی همتا، مکتب های خیالی فاروق وردک وامثالش، با وجود آگاهی از این که اشرف غنی حتا ابتدایی ترین معلومات دینی را ندارد و با وجود آگاهی ومشاهده با چشمان سر که قوای خارجی در کشور حضور دارد و این حکومت "وحدت ملی" دست نشانده است؛ اما به دلیل علایق اجتماعی و فکری با گروه طالبان وامثالش، "نعرۀ تکبیر" سرمیدهند.
مخاطبان خارج محفل، طالب دوستان میباشند. مردم رنجیده از مصیبت تروریسم، برای اشرف غنی واین سخنان حیله گرانه اهمیتی ندارد.
زیرا گروهی در پشت پرده از راه زد و بندها معمله گری میکنند، مخالفان پیشینه وموجود را نشان میدهند، وبا استفاده از بذر نفرت قومی وسمتی، طرفین همان کاری میکنند که گلب الدین حکمتیار وحکومتگران انجام دادند. واین سیاست ورفتار به نفع صلح در افغانستان نیست. همان سخنان اصلی و هستۀ به اصطلاح استدلال غنی را درنظر بگیریم:
- "زمانیکه اولاد ما، کل مردم افغانستان اولاد ماست، پارچه پارچه میشوند وخون شان سرکها وجاده ها را میگیرد، این امتحان الهی است."
با این سخنان رفتار وشیوۀ شناخته شدۀ افرادی را به نمایش میگذارد که اگر بگویی:
یک گروه تروریستی بسیار عقب مانده و دارندۀ پیشینۀ شناخته شده، وابسته به علایق قومی داخلی و آلۀ دست پاکستان، هزاران هموطن ما را کشته است. کجایش "امتحان الهی" است؟ از سلاح تزویر به سلاح تکفیر روی می آورد.
یاوه های اشرف غنی، تنها فروکاستن اهمیت تروریسم طالبان نیست، بلکه ناشی ازهمان لزومدید کنار آمدن با طالبان با تمام فجایع آن است.
- میگوید: "به این معنا که وقتی مخالفان ما را میکشند، جواب ما جنگ است یا صلح ؟ "
صرفنظر از سایر دلایل در بارۀ این عوامفریبی وی، در اینجا( زیرا درنوشته های بسیاری ار این قلم به حیله گری، طالبان دوستی وی اشاره شده است) به یاد بیاوریم که در بسا مساجد، در تلویزیون ها، در مراسم جنازه، در فاتحه خوانی ها، در گرد هم آیی ها، همان سخنانی تبلیغ میشوند که گروه طالبان با تحجر وقرائت عقب مانده معرف آن است.
اگر با چنین دلایل سخیف، آوردن طالبان را توجیه میکند، در نظر آوریم که بدون سلاح خونریز آتشین، درحکومت کرزی و اشرف غنی هرگزبرنامۀ افشاگرانه، فرهنگی ونکوهشی اعمال تروریست ها محلی از اعراب نداشته است.
- "امتحان ما این است که در روزغم ازعقل خود استفاده کنیم."
با این سخنان میخواهد، زیانهای وارده، اندوه های بی شمار وآسیب های جبران ناپذیر، از سوی گروه تروریستی ودوست خویش را پنهان کند.
هنگامی که نفرت وانزجار علیه جنایات طالبان از طرف بخش از مردم مخالف تروریسم، به
اعتراض گسترده میرسد، اشرف غنی با عادت حیله گرانه چنین سر میدهد:
14 دلو 96
. . .عاملان انفجار انتحاری با آمبولانس در کابل "صلح پذیر نیستند و دروازه صلح برای آنها باز نیست".
اما سخن آخر این که:
کی به کی پیوسته است؟ آیا گروه تروریستی طالبان دست از خونریزی برداشته و در جهت مخالف اعمال وافکار پیشینه آماده گی نشان داده است؟
در پاسخ به چنین پرسش که جان سخن هم در آن است، سند ومدرکی در دست نیست. نمونۀ آزموده شدۀ گ. حکمتیار را هم داریم. حکمتیار آمد، او را آوردند و بر فرش دالر امریکایی نشست، بدون اینکه حتا یک ذره از شرارت و تهدیدها برای حال وآینده از طرف او کاسته شده باشد. اما دیدیم ومی بینیم که در درون جبهۀ ویرانگر وجنگ افروزاسماعیل یون و چوچه هتلرهای وطنی، جایگاه ویژۀ خود را دارد.
طالبان نیز جبهۀ خونریزانه و جنگ افروزانه را با مشارکت خویش، تقویه میکند. منظور آوردن تروریست ها برای انسانکشی، برای نسل کشی وایجاد فضای خونبار برای وطن دردمند ما است.
و چنین سخنان عوامفریبانه، سخن از صلح ندارد، سخن از توطئه، کینه ورزی، شکل دادن وتقویۀ جبهۀ خطرناکی دارد که بر بنیاد کینه ورزی، زنان، مردان، کودکان وصد ا هزار انسان نیازمند کمک را به کام تباهی میکشاند و همانند اعمال صربی های جفا کار در حق سایر مردم یوگوسلاوی از میان رفته، جفاورزی میکند.
زنگ این خطر را باید گوش آویز نمود وبرای مقابله با آن تدارک دور اندیشانه داشت.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته