ترامپ و افغانستان
۱۲ سنبله (شهریور) ۱۳۹۶
(خروج آبرومندانه یگانه گزینه!)
بالاخره ترامپ موضع خود را در رابطه به افغانستان با اگرو مگرهای فروان اعلام داشت.
من درین چند روزیکه از اعلام موضع "جدید" امریکا در رابطه به قضایای افغانستان می گذرد؛ کوشیدم تا تبصره های گونگون مطبوعات افغانستان (بخصوص دوستانیکه در فیسبوک فعال اند)، قسمآ مطبوعات جهان و بخصوص بخشی ازمطبوعات امریکایی را که آنلاین موجود است بخوانم.
برخی ها این موضع گیری ترامپ را شکست امریکا میدانند و برخی ها هم موفقیت و آنهم "موفقیت بزرگ!"
در علوم اجتماعی بصورت کل و در سیاست و روابط بین المللی بصورت خاص حقیقت مطلق وجود ندارد. در نوشته ها و تبصره های هریکی از دوستان مسلمآ حقایقی هست و شاید ضد حقایق هم باشد.
من قبلآ نظریات خود را در رابطه به پیمان استراتیژیک و پایگاه سازی نظامی و سیاستهای ایالات متحده درقبال افغانستان در مقالاتی تحت عنوان: همبستگی استراتیژیک یا وابستگی دایمی؟ ( درسال 2005)، چند حرفی پیرامون پیمان امنیتی افغانستان با ایالات متحده وعواقب آن( سال 2013) و مقالهء "افغانستان باید به سیاست عنعنوی،بیطرفی وغیرانسلاکیت خود برگردد!"( 22 ماه می سالجاری 2017) توضیح داده ام که از قضا تغییرات چندانی در بینش من درین رابطه رُخ نداده است. دوستان میتوانند این نوشته ها را در سایتهای آریایی، خراسان زمین و ویب بلاگ رستاخیزوبرخی را هم در مطبوعات چاپی داخل کشور از جمله آرمان ملی بخوانند.
و اما در مورد موضع گیری رئیس جمهور ترامپ:
با انکه آقای ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود چنان روحیه ای را ایجاد کرده بود که شاید با پیروزی او در انتخابات انقلابی در سیاستهای خارجی و داخلی امریکا رخ خواهد داد، ولی آنانیکه به سیاستهای بین المللی وقوف داشتند، میدانستند که آن تبلیغات شعارهای انتخاباتی یی بیش نخواهند بود و ترامپ یا کس دیگری نمیتواند سیاست خارجی ایالات متحده را بدانگونه متحول سازد.
اگر از سالهای 2001 تا 2004 که در آن سالها لشکر کشی ایلات متحده با اجماع بین المللی و خوش بینی نسبی کشورهای منطقه و مردم افغانستان بخاطر مبارزه با تروریزم و شکست قطعی طالبان همرا بود؛بگذریم، بعد آن سالها که امریکایی ها دانستند که پیروزی سهل الوصول در دسترس آنها نیست، همیشه سه گزینه مورد توجه شان بوده است:
1- گزینهء جنگ با نیروی بیشتر و پیروزی قطعی نظامی
2- گزینهء صفر یا خروج آنی، کامل و دایمی
3- گزینهء خروج تدریجی
از آخرین سالهای حکومت بوش پسر و اوایل حکومت اوباما اکثرا برای مقامات رهبری در واشنگتن بیش از دو گزینهء اولی گزینهء سوم مورد توجه بوده است. ولی ترامپ در زمان انتخابات بیشتر از گزینهء دومی میگفت و بعد از پیروزی نیز قرار معلوم بیشتر به گزینهء اولی متمایل گردید. ولی رهبران نظامی ایالات متحده بخصوص نظامیان ایالات متحده که در افغانستان اجرای وظیفه نموده اند یا هم اکنون موظف اند و از حقایق جنگ در افغانستان بیشتر و بهتر از ترامپ میدانند، ترامپ را وادار به تغییرموضع گیری اش نمودند. استرتیژی کنونی ترامپ نیز برحفظ وضعیت جنگی کنونی و خروج تدریجی و آبرومندانه متکی است.
با آنکه در سیاست امریکا در رابطه به افغانستان، شرق میانه و شرق دور تفاوت چندانی را در کوتاه مدت نمیتوان دید ولی برجسته ساختن چند مسئله در صحبت آخرین آقای ترامپ در رابطه به افغانستان قابل توجه است:
1- تقسیم اوقاتی برای خروج قطعات امریکایی تعیین نمیگردد و تعداد انها نیز افشا نمیشود. گذشته از این صلاحیت تصمیم گیری در جنگ در حیطهء صلاحیت قومندانان حاظر در صحنهء جنگ خواهد بود.
2- پاکستان با آنکه از هم پیمانان قدیمی و استراتیژیک امریکا است، باوجود کمکهای ملیارد دالری آمریکا و با آنکه بیشترین زیان را از تروریزم دیده است؛ همکاری لازم را در مبارزه با تروریزم با امریکا و شرکای بین
المللی اش نداشته و همین اکنون بیش از بیست سازمان بنیادگرای تروریستی بخصوص طالبان در پاکستان لانه دارند و فعال اند. لذا امریکا باید درین مورد تجدید نظر کند.
3- امریکا هند را منحیث بزرگترین دموکراسی جهان می شناسد و بر آن است که هند میتواند درتامین صلح و بازسازی افغانستان منحیث یک شریک مطمئن برای ایالات متحده، نقش اساسی یی داشته باشد.
4- امریکا برای ملت- دولت سازی در افغانستان نرفته بلکه استراتیيژی امریکا امنیت محوراست. امریکا با گروه های تروریستی بشمول القاعده و داعش میجنگد. رهبران و تفنگ داران آنها را "میکُشد" و اجازه نمیدهد تا دوباره طالبان بر افغانستان مسلط شوند...و برخی مسایل دیگر.
بآ آنکه نقد بیانیهء آخیر( یا بقول معمول استراتیژی ترامپ در رابطه به افغانستان) دونالد ترامپ بحث مفصل، دقیق و تحقیقی میخواهد که باید آنرا به آینده موکول کرد. من درین نوشته کوتاه میخواهم به سیاست ترامپ در رابطه به نقش هند و پاکستان در جنگ افغانستان و اینکه امریکا نحوه حکومت داری و دولت- ملت سازی را بر افغانستان تحمیل نمیکند نگاه گذرایی داشته باشم.
از آخر شروع میکنم: ایالات متحده نه بر اساس یک استراتیژی و پلان از قبل تنظیم شده بلکه زیر تاثیر جو روانی 9/11 به افغانستان لشکر کشی نمود. در آنزمان که همه دنیا بشمول اکثریت مطلق مردم افغانستان از رژیم بدوی طالبان و متحدین تروریست شان (القاعده) بتنگ آمده بودند؛ ازین لشکر کشی که جواز شورای امنیت سازمان ملل را نیز با خود داشت، حمایت کردند.
ایالات متحده با همکاری جبههء داخلی ضد طالبان و حمایت مردم افغانستان توانست در مدت کمتر از سه ماه طالبان را شکست داده و تارومار نماید. ولی ازهمان آغاز حلقات متحد طالبان در سازمان امنیتی پاکستان و نمایندگان و سخنگویان امریکایی افغان تبارشان در واشنگتن کوشیدند تا از شکست قطعی و نابودی کامل طالبان و تفکر طالبانی جلوگیری کنند. اگر اجازه مقامات امریکایی نمیبود، در آنزمان پاکستان هرگز جرئت نمیکرد تا به فراریان طالب در خاک خود پناه بدهد.
با آنکه بوش وحتی اوباما و وزرای خارجه ایشان بارها گفتند که ایالات متحده بخاطرمبارزه با دهشت افگنی و تروریزم به افغانستان امده نه بخاطر تحمیل دموکراسی یا شیوهء حکومت داری نوع امریکایی، ولی ما در عمل دیدم که از روز اول و از کنفرانس بن تا اکنون تحت تاثیر مشورتهای افغانهای امریکایی (بخصوص آقای خلیلزاد که خود در کتاب شان تحت نام "فرستاده" مستقیم یا غیر مستقیم به آن اعتراف دارند)، هم رهبران دست نشاندهء خود را بر افغانستان تحمیل کردند و هم نوعیت نظام را. چه کسی نمیداند که در کانفرانس بن این خلیل زاد و تیم امریکایی بود که نمایندهء شاه آقای سیرت را کنار زدند و کرزی یک آدم کاملا گمنام در آنزمان را بر مسند قدرت نشاندند. و یا چه کسی نمیداند که اشرف غنی احمدزی یک تبعهء امریکایی است و با آنکه در انتخابات قطعآ باخته بود، منحیث رئیس جمهور کشور انتصاب شد.
تحریف در قانون اساسی کشور و تحمیل نظام ریاستی که در سیستم حکومت داری افغانستان هرگز سابقه نداشت یکی دیگر از شاهکارهای این تیم تمامیت خواه امریکایی است.
از قراین چنین معلوم میشود که تیم رهبری کنندهء کاخ سفید در گذشته در مورد افغانستان معلومات درست از ساختار اجتماعی افغانستان نداشته اند وهمه تصامیم رابرمبنای مشورتهای نادرست آن مشاورین افغان تبار و تمامیت خواه خود گرفته اند. طرفه اینکه حتی ادبیاتی را که سفارت امریکا در کابل طی اعلامیهء آن سفارت در رابطه به مظاهره چیان جنبش رستاخیز استفاده میکند و در آن کلماتی چون یک عده "عناصر تنگ نظر" را بکار میبرد، نیز ادبیات معمول همین تمامیت خواهان است که از زمان حفیظ الله امین شروع و تا حال آنرا بکار میبرند.
قرار معلوم هنوز آقای ترامپ نیز در مورد اینکه طالبان دوست اند یا دشمن به نتیجهء قطعی نرسیده است.
آنجاییکه میگوید: "شاید پس از تلاشهای موثر نظامی ممکن باشد در افغانستان نظام سیاسی روی کار بیاید که عناصری از گروه طالبان نیز در آن سهم داشته باشد؛ اما هیچ کس نمیداند که این کار آیا انجام خواهد شد و چه زمانی اتفاق خواهد افتاد؟". اگر آقای ترامپ واقعا به شکست قطعی تروریستان در افغانستان مصمم اند، بهتر است توریستان را به خوب و بد تقسیم نکنند و بدانند که والِد همه تروریستان ( چه القاعده باشد، چه داعش، چه تروریستان چیچینی، ازبیکستانی یا تاجیکستانی وچه هر گروه دیگر دهشت افگن) در افغانستان گروه طالبان اند. هیچ گروه خارجی بدون همکاری ایشان در افغانستان ریشه نخواهد گرفت. لذا باید آنها را شامل لست گروهای تروریستی نمایند. آنوقت است که میتوانند از پاکستان هم بخواهند تا برای انها مطابق به فیصله سازمان ملل پناه ندهند.
اصرار آقای ترامپ مبنی بر اینکه بیش از هشت ماه در مورد افغانستان، وضع داخلی، ساختار اجتماعی، موقعیت استراتیژیک افغانستان و منطقه مطالعه نموده و با مشاورین سیاسی و نظامیان رهبری کنندء قوتهای امریکا در افغانستان مشورت نموده و به این نتایج رسیده اند که خروج فوری صلاح نیست و خلا قدرت بار می آرد و هکذا تنها جنگ راه رسیدن به صلح نیست و مردم افغانستان باید خود نحوهء حکومت داری و نظام خود را تعیین کنند؛ اگر به حرفهای خود صادق بمانند، مایهء امیدواری است.
باوردارم که با آنکه جنگ افغانستان ریشه در مداخلات بیرونی دارد و بیشتر جنگ نیابتی است ولی عوامل داخلی زمینه ساز این مداخلات بیرونی و جنگهای نیابتی اند. اگر امریکایی ها بگذارند و کمک کنند تا مردم افغانستان خود نمایندگان انتخابی و رهبری کنندهء خود را برگزینند و خود نوع رژیم خودرا انتخاب کنند؛ زمینهء کمتری برای مداخلات همسایگان و قدرتهای بیرونی باقی خواهد ماند.
و اما سخنان آقای ترامپ در مورد همکاری هند و پاکستان:
ترامپ اولین رئیس جمهور امریکا است که با این صراحت میگوید که پاکستان به پناه گاه طالبان و سایر تروریستان تبدیل شده است و صریحتر از آن میگوید که امریکا به ملیاردها دالر را بکشوری کمک کرده که تروریستان ایکه در آن کشور پایگاه دارند همه روزه سربازان امریکایی را میکشند.
موضع گیری ترامپ در رابطه به نقش هند در ختم جنگ و بازسازی افغانستان با آنکه جدید نیست ولی صریح تر از گذشتگانش است. این موضع گیریها ازهمان دقایق اولی به واکنش مخالفانهء پاکستان، چین و روسیه مواجه گردید.
ضرورت به گفتن نیست که امریکا بخاطر منافع خود و حفظ هژمونی اش در منطقه به افغانستان لشکر کشی کرد. سیاستهای تبه کارانهء طالبان و متحد ایشان القاعده به این لشکر کشی مشروعیت بین المللی داد. ولی این زمانی بود که با فروپاشی اتحاد شوروی جهان یک قطبی شده بود ولی با گذشت قریب به دو دهه نظم جهانی متحول شده است: چین دارد برای ابر قدرت شدن آمادگی میگیرد، روسیه دوباره سرپاهای خود می ایستد، ایران وهند نیز در همین مسیر روان اند، اتحادیه اروپا و پیمان ناتو نیز هر روز درز بیشتر برمیدارند.
با آنکه مشکل است باور کرد که امریکا به متحد دایمی اش پاکستان پِشت میکند و هند را جایگزین آن می سازد. پاکستان برای امریکا و غرب نه تنها منحیث متحد با ثبات دایمی مطرح است بلکه منحیث یک کشور اسلامی و دارندهء سلاح اتمی همیشه مورد توجه مراجع استراتیک غرب و ایالات متحده بوده است و خواهد بود. یکی از دلایل پایگاه سازی امریکا و غرب در افغانستان نیز داشتن کنترل بر سلاح های اتمی پاکستان است.امریکا و غرب بخوبی میدانند که اگر روزی این سلاح های مرگبار بدست بنیادگرایان اسلامی و تروریستان بیافتند؛ جه فاجعهء عظیمی منطقه و جهان را تهدید خواهد کرد؟
حتی اگر امریکایی ها مصمم به خروج از افغانستان هم شوند به همکاری پاکستان نیازمندند.
با آنکه هیچ کسی شاید نتواند پیش بینی کند نظم جهان در دو دههء آینده چگونه خواهد بود وآیا این اتحاد کنونی میان روسیه، ایران، هند وچین و پاکستان پایدار خواهد ماند یا خیر؟ چون ما در گذشته ها شاهد مخالفتهای مرزی، ارضی و سیاسی میان شوروی سابق (که میراث اش بیشتر به روسیه کنونی تعلق میگیرد) وچین و همچنان هند و چین بوده ایم که بخشی ازین اختلافات هنوز هم بحال خود باقیست. اختلافات جدی یی پاکستان و هند را بگذاریم سرجایش. ولی شاید مسلم باشد که در آینده چین در راس اتحاد ضد امریکایی خواهد بود.
ولی در هر صورتی رویاروی ساختن هند و پاکستان در قضیهء افغانستان نه تنها به نفع افغانستان نیست بلکه قطعا بزیان صلح در افغانستان است. هر سیاستی که همسایگان افغانستان ( بخصوص ایران و پاکستان) را تحریک به مداخله کند؛ قطعآ بزیان کشور ماست. صلح در افغانستان بدون همکاری همسایگان افغانستان بخصوص پاکستان اصلآ قابل تصور نیست.
احتمالآ سیاست ترامپ بر حفظ وضع موجود و زمینه سازی برای خروج آبرومندانه! امریکا از اتلاق افغانستان استوار باشد؛ که سیاست معقول و منطبق با واقعیت کنونی منطقه و جهان نیز هست. معلوم است که برخی حلقات امریکایی و متحدان ایشان در افغانستان و منطقه شاید به طولانی کردن جنگ و بردن آن به آسیای میانه در تلاش اند؛ ولی از قبل معلوم است که این سیاست یک سیاست ناکام است.
امریکا چه بخواهد، چه نخواهد این جنگ را که همه همسایگان قدرتمند افغانستان در آن ذینفع اند، به نفع خود به پایان رسانیده نخواهد تواست، چون امریکایی کنونی نه امکانات نظامی انچنانی دارد و نه امکانات اقتصادی برای جنگ دراز مدت را. دیر یا زود به همان نتیجه یی خواهد رسید که شوروی در زمان خود رسیده بود. اگر ما به پس منظر جنگها و اشغالگریها در افغانستان نظر اندازیم به وضوح می بینیم که هر زمانیکه یکی از ابر قدرتها در افغانستان دست برتر داشته، جانب مقابل پیشنهاد بی طرف ساختن افغانستان را نموده است. مثلآ:
1- در سال ۱۹۸۰ حین حضور قطعات شوروی لارد کرینگتون وزیر خارجه وقت بریتانیا به موافقه امریکا به جانب شوروی پیشنهاد بیطرفی کامل افغانستان و خروج قطعات شوروی را داد. ولی از جانب شوروی و رژیم وقت کابل به شدت رد شد و انرا توطیه امپریالیزم خواندند.
2- در زمان دکتور نجیب الله، شوروی (بعد از خروج قطعات شان) درسال۱۹۸۹ از طریق حکومت کابل به سرمنشی سازمان ملل پیشهناد بیطرفی کامل و حتی غیر نظامی ساختن افغانستان را داد و این مسله در لویه جرگه وقانون اساسی وقت نیز تسجیل گردید؛ ولی امریکا ومحدینش چون در موضع برترقرار داشتند، بشمول مجاهدین انرا رد نمودند.
حرف آخر اینکه: امریکا دیر یا زود از افغانستان خارج خواهد شد و خروج تدریجی و آبرومندانه یگانه گزینه برای ایالات متحده است. ولی بسیاربه نفع امریکا خواهد بود که بعد از خروج خود یک افغانستان آرام و آباد، دارای حکومت با ثبات و مردم پذیر ودوست و متحد خود را بجا بگذارد، نه یک افغانستان ویرانه و دشمن خود را!
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته