پاسخ به پرسشهای دوست و ارائۀ نخستین «طرح مرام»
۲۶ حمل (فروردین) ۱۳۹۶
بهنام خداوند جان و خرد
نویسنده: محبوب الله کوشانی
فرستنده: میر کریمشاه میر
به رفیق ارجمند، «اندیوال» عیار و فداکار روزهای دشوار، هاشم جان قانع درودهای گرم با بهترین آرزوها و شادباشهای نوروزی تقدیم باد. در نخست سپاسگزارم از شما و دوستانی که در پی تشخیص حقیقت و طرد «جعلیات» نسبت بهتاریخ سازمان بدخشی (س.ا.ز.ا.)، شکیبایی بهخرچ داده و «متن» نسبتاً طویل و خستهکن «توضیحات و پاسخها...» را از نظر گذرانیدند و برای روشنشدن گوشههایی از تاریخ پُرفراز و نشیب سازمان، آنرا سودمند پنداشته اند. اما با کاربُرد کلمۀ «منتداری» و «منتگذاری» که در قاموس سیاسی و سازمانی ما هیچگاه جا نداشته و نباید راه بیابد، بهویژه در موردی که بهکار رفته موافق نیستم. همچنان از تأخیر در پرداختن به پیام آن عزیز که توضیحش را چندان ضروری نمیدانم، پوزش میخواهم.
اکنون با پیروی از رَوُش پسندیده و قید و تأکید خوب شما، کوشش خواهم کرد «بدون مقدمه» و «هرچه فشرده و خلص»، (که شاید در بعضی موارد «ممکن» نباشد) در حد توان به «پرسش»های شما[1] توضیح و یا پاسخی بهعرض برسانم.
1 ــ * تاریخ دقیق نشست 21 نفری برای ایجاد «محفل انتظار» و محل آن به همگان روشن هست، اما نام مکمل اشتراک کنندگان بنیانگذار آن محفل را، از جمله اینجانب نمیدانم. اینکه جناب نورالله «تالقانی» از بابت افسر بودنش در آن نشست غایب بود، حاضر دانستند، مگر از متباقی بیست تن در نوشته های پیرامون موضوع تا 17 و 19 تن اسم برده می شود در و برخی نامها متفاوت نگاشته شده. لطفاً، نام و شهرت مکمل بنیانگذاران «محفل انتظار» را فهرست نمایید تا اساس همه نوشته قرار گیرد.
به ارتباط پرسش 1 : من آنزمان (1347 خورشیدی) در خارج از کشور مصروف تحصیل بودم؛ به کدام جریان و سازمان سیاسی هنوز نپیوسته بودم و در «نشست 21 نفری» حضور نداشتم.
آقای ظهورالله ظهوری در مضمونی زیر عنوان «خاطرهای از نخستین کنفرانس س.ا.ز.ا.» منتشره در شمارۀ دهم جریدۀ «میهن»[2]، نام 18 تن اشتراککنندگان آن محفل را ذکر کرده است. با آنکه در مضمونی زیر عنوان «مولوی بحرالدین باعث مرد حماسهآفرین»، منتشرۀ شمارۀ 2 جریدۀ «میهن» (صفحۀ 6، ستون اول، پراگراف قبل از آخر) چنین میخوانیم: «[باعث] در بیستوشش سالگی با 20 تن دیگر عضو جلسۀ مؤسس سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان گشت ...»، اما در لیست ظهوری نام باعث ذکر نشده است. با اطمینان میتوان گفت که در صورت حضور باعث در جمع «20 تن دیگر»، بههیچ وجه نام وی از قلم ظهوری نانوشته نمیماند و حتماً آقای ظهوری با فروتنی تمام نام باعث را بعد از بدخشی و قبل از نام خودش درج میکرد! بنابرین با یقین میتوان گفت که باعث در آن اجلاس اشتراک نداشته است و آنچی در مضمون یادشده بازتاب یافته (بهگمان غالب توسط قلمزن چیرهدست و زیبانویس آنوقتمان «عادل خراسانی»)، بر اساس معلومات اشتباه بوده است. از لیست ظهوری کسانی خوشبختانه هنوز زنده اند: دو تن در کانادا (ظهورالله ظهوری و عبدالقدیر حسینی)، سه تن در اروپا (فخرالدین خان، محمد مسعود محمودی و عبدالوهاب آصفی) و بیشترشان (استاد جمشید خاوری، انجنیر بدیعالزمان، محمدحسن رستاقی، محمد رفیع، سیدسراج خان ...) در افغانستان بسر میبرند. اگرچه تعدادی از این افراد، به ویژه پس از کودتای 7 ثور 1357 و آغاز مرحلههای دشوارتر حیات سازمانی، بهتدریج از س.ا.ز.ا. فاصله گرفته اند، اما امید است حافظههایشان هنوز تا آن حد سر جای باشد که بتوانند برای دقیقسازی و تکمیل لیست اشتراککنندگان، یاری رسانند. پیشنهاد میکنم عزیزانی چون پهلوان «قیام» در کانادا، استاد میر کریمشاه خان در اروپا و حسنجان رستاقی در داخل کشور با ذوات محترم نامبرده تماس بگیرند و براساس معلومات بهدستآمده در همآهنگی با یکدیگر، لیست واقعی و یا قرین واقعیت را نهایی سازند. فکر میکنم با تسهیلات تکنالوژی ارتباطی امروزین، این کار وقت زیادی را نخواهد گرفت!
2 ــ * گفته میشود مرحوم بدخشی، در این نشست سخنرانی داشتند، متن و محتوای این سخنرانی چه بوده و چرا گریسته و شعری را زمزمه نموده بودند، لطفاً در باره اندکی هم شده روشنی اندازید.
به ارتباط پرسش 2 : بدخشی بیشتر از یک سال در کمیتۀ سرپرست 7 نفره و متعاقب آن 3 ـ 4 سال در برپایی و ساماندهی جمعیت دموکراتیک خلق افغانستان (ج.د.خ.ا.) زحمت فراوان کشیده بود. آنگونه که از یادداشتهایش پیداست، او برای جلوگیری از انشعاب در (ج.د.خ.ا.) تلاش بسیار میکند اما با تخریب و تبلیغات سوء از سوی چهرههای وابسته به ببرک کارمل مانند سلام حاکم مواجه میشود. همچنان وقتی میبیند با تسلط گرایشهای تفوقطلبی و نفوذ تمایلات فاشیستی همراه با عوامفریبی و وابستگی به مسکو، نتیجۀ زحماتش رو به انحراف و بربادی نهاده و دوستان نزدیکش او را تنها گذاشته اند، اگرچه خلاقانه و جسورانه «طرح نو» میریزد و آگاهانه راه دیگری را برمیگزیند اما اینها همه میتوانستند دلایل کافی برای حسرتخوردن و اشک ریختنش باشند. منظورش از «زمزمه نمودن شعری» نیز اشاره به همین موارد بوده است؛ خوانش این مصرع از یک غزل زیبای حافظ:
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت ...
از «متن و محتوای ... سخنرانی» بدخشی در آن جلسه، بهدلیل عدم حضور، طبیعتاً نمیتوانم روایت مستقیم داشته باشم؛ این روایتها از زبان اشتراک کنندگان آن «نشست» تا آنجا که با امانتداری بیان شده و بیان شود، بیشتر معتبر و به واقعیت نزدیکتر خواهد بود. اما با توجه به یادداشتهای خودش و برخی اسناد دیگر سازمانی در این رابطه میتوان گفت: در بارۀ اوضاع داخلی و بینالمللی صحبت کرده بود و چون جریان دموکراتیک نوین (شعلهئیها) نیز وارد کارزار سیاسی شده بود (من از قول مستقیم بدخشی شنیده بودم که اگر جریان «شعلۀ جاوید» راهاندازی نشده بود، شاید او نمیتوانست به زودی موضعگیریهایش را تصحیح کند!) بدخشی از تجارب آنها و مجموع جریانهای سیاسی چپ و راست آن روزگار چیزهای آموخته و با توانمندی فکری ویژهای که داشت با آگاهی و شناخت گسترده از تاریخ و فرهنگ جامعۀ خویش بهنتیجهگیریهای متفاوتی دست یافته بود که راه برگزیدهاش را از دیگرا ن متمایز میسازد. او حتماً در آن نشست تاریخی وضع پیشآمده پس از بریدنش از خط ایدیالوژیک و سیاسی ج.د.خ.ا. را توضیح داده و «ترند چین» شعلهئیها را به مثابۀ جریان واکنشی در برابر «ترند مسکو» نیز زیانبار دانسته است . همچنان بیتوجهی هردو جریان نسبتاً نیرومند چپ آن روزگاران را به ویژه گیهای مسألۀ ملی در افغانستان نیز به باد انتقاد گرفته است. بدخشی این یافتههای خود را اجمالاً در چند ماده در همان نشست فورمولبندی نموده و به یادگار گذاشته است که در واقع با آن طرحهای ابتکاری و شجاعانه، سنگپایۀ اصول مرامی سازمان آیندهاش را پیریزی کرده است. چنانچه ظهورالله ظهوری این نکات عمده را از آن نخستین نشست یا به تعبیر وی «کنفرانس» به درستی ثبت کرده است که اگرچه در «متن توضیحات و پاسخها...» آمده، ولی تکرارش در اینجا اگر احسن نباشد، خالی از حُسن نیز نخواهد بود:
«1 ـ اندیشۀ پیشرو عصر بدون تعصب و جبهه گیری علیه این یا آن جریان بین المللی و تجارب انقلابهای جهانی عمیقاً مورد مطالعه قرار گیرد.
2 ــ اصول دین مقدس اسلام رعایت گردد و به سایر ادیان احترام گذاشته شود.
3 ــ برای ایجاد حزب واحد سراسری طراز نوین مجدانه مبارزه به عمل آید.
4 ــ آن عده از کسانی که با ج. د. خ.ا. مقاطعه کرده اند، سازمان داده شوند.
5 ــ به منظور راه اندازی کارتوده ای کادرهای حرفوی تربیت گردند.
6 ــ با تحلیل و ارزیابی مشی و سبک کار جریانات سیاسی اپورتونیستی و انحرافی کشور علیه آنها مبارزۀ ایدیولوژیک و سیاسی صورت گیرد.
7 ــ در مبارزه علیه رقبای سیاسی از فحش و ناسزاگویی جداً پرهیز شود.
8 ــ طرح علمی و اصولی حل مسألۀ ملی در برنامۀ حزب سراسری آینده در نظر گرفته شود
9 ــ در جریان پراتیک کار توده ای قانونمندیهای رشد پروسۀ انقلابی در کشور جمعبندی شود.
10 ــ با درنظرداشت خصوصیات تاریخی و ملی کشور و شناخت جهان، به حکم ضرورت، سیاست [هوشیمین ــ کاسترو که بعدها با تغییر اوضاع به سیاست عدم دنبالهروی تعدیل یافت، م.ک.] به مثابۀ سیاست خارجی پذیرفته شود.» (خاطرهیی از نخستین کنفرانس س.ا.ز.ا. از ظهورالله ظهوری جریدۀ «میهن» شمارۀ 10، صفحۀ 6)
با توجه به مادۀ 3 مواد دهگانۀ فوق، با این امید خوشباورانه که شاید تا یک زمان قابل پیشبینی، همه و یا اکثر سازمانها و محفلهای مترقی با پیوستن بههم بتوانند حزب طراز نوین را ایجاد کنند، نام جمع جداشده از جناح خلق را در این نشست گویا با پیشنهاد بدخشی «محفل انتظار» گذاشتند. اینگونه نامگذاری با ادامۀ فعالیت بعدی بر اساس همین ده ماده و اصول متذکره، اجباراً حالت مؤقتی بودن آن مرحله و نام را پیشاپیش در ذهن متبادر میسازد. زیرا «محفل انتظار» با پیادهکردن آن اصول و رهنمودها روز تا روز رشد میکند، گسترده و بزرگ میشود؛ مدیریت آن بدون ایجاد ساختارها و نهادهای مقتضی ناممکن میگردد. ایجاد، رشد و گسترش این ساختارها و نهادها در عرصۀ فکری و تشکیلاتی فرایند استحالۀ «محفل انتظار» به یک «سازمان» سیاسی است که با طرح اصول مرامی و تشکیلاتی بیش از پیش هویت مستقل سیاسی و سازمانی آن تشخص مییابد.
3 ــ در این مرحله، ساختار تشکیلاتی - سازمان مرحوم بدخشی، چگونه ساختاری بوده چندان روشن نیست و به روشنگری ذهن خود نیاز داریم.
بهارتباط پرسش 3: در این مرحله فعالیت «محفل» عمدتاً بر محور هدایات و دستورات مستقیم بدخشی و چند کدر ردۀ نخست که مطابق اصول دهگانه و رهنمودهای مستقیم بدخشی عمل میکردند جریان داشته است. اما با توجه به توضیحات مادۀ قبلی روز تا روز «محفل» از نظر کمی و کیفی رشد میکند و متناسب به آن ساختارهای مورد نیاز ایجاد میگردد و بدینگونه شالودۀ یک «سازمان» مستقل سیاسی شکل میگیرد.
4 ــ * باید بدانیم، در چه زمان، در کدام نشست و توسط چه کسانی، نام («محفل انتظار» به اسم «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان») تغییر نام داد و یا استحاله نموده، در هیچ جای به این مسئله پاسخ روشن و دقیق داده نشده، لازم به روشنگری بیشتر می باشد.
بهارتباط پرسش 4: هاشم جان گرامی، لطفاً یک بار دیگر به طرح پرسش چهارمتان بیشتر دقت کنید، خصوصاً بخش اول آن: «باید بدانیم در چه زمان، ... نام («محفل انتظار» به اسم «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان») تغییر نام داد...». این گونه طرح مطلب، چنین ذهنیت میدهد که گویا تا قبل از نام «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان» نام رسمی سازمان بدخشی «محفل انتظار» بوده است! این همان دروغ کلانی است که در بارهاش در «متن توضیحات و پاسخها ...» به اندازۀ کافی صحبت شده است. لطفاٌ اگر فرصت یافتید یک بار دیگر قبول زحمت کنید؛ از صفحۀ 44 الی صفحۀ 52 و نیز از پراگراف آخر ص 4 الی ص 7 به «متن توضیحات و پاسخها ...» دقیقتر نظر اندازید، مطمئنم مطالبی را خواهید یافت که به روشنشدن بیشتر موضوع مورد علاقۀتان ممد خواهند بود.
5 ــ * از دایر شدن کنفرانسهای سازمانی (تخار، کندز، مزار و کابل) ذکر گردیده. اما تاریخ دقیق برخی از آنها ثبت نه گردیده، مثلاً کنفرانس تخار در 1350خ (یک سال 12 ماه می باشد) همچنان حادثه درواز جوزای 1350خ (30 یا 31 روز می باشد) و مسائلی دیگر... همچنان از کنفرانس بدخشان سازمان، قبل از کنفرانس تخار دایر گردیده بود، یادی نشده. امیدواریم، تاریخ کنفرانس ها و حوادث مهم دیگر سازمانی (بعداً حوادث رابر خواهیم شمرد) را با ترتیب وقوع تاریخ آنها (روز، ماه، سال) و با یادی از میزبانان نشستها، همچنان با فهرست اشتراک کنندگان چهره های سرشناس تا جای ممکن باشد، روشنی انداخته شود.
به ارتباط پرسش 5: «متن توضیحات و پاسخها ...» آنگونه که خود «عنوان» میرساند و در یادداشت فرستندۀ آن نیز وضاحت دارد، روشن است که چگونه شکل یافته و مقصد از آن تاریخنویسی نبوده است. نگارش تاریخ س.ا.ز.ا. با آن جزئیاتی ( ... ترتیب وقوع تاریخ ... روز، ماه، سال، ... میزبانان ...، فهرست اشتراک کنندگان ...) که شما خواسته اید، نه کار من است و نه در توان من و نه یک تن به تنهایی میتواند آن را انجام دهد. برای نگارش تاریخچۀ سازمان با جزئیات مورد نظر شما، باید «آرشیف» نسبتاً مکمل اسناد در دسترس یک «کمیسیون» موظف ... قرار گیرد. اما با آن روزگاران طولانی کشتار و آوارگی و ویرانی که طی چندین دهه بر مردم و میهن ما و منجمله بر سر ما و شما و دوستان و سازمان ما گذشته است، فراهمکردن چنان «آرشیف» خود زحمت و حوصلۀ بسیار میخواهد، آنهم اگر چیز درخوری باقی مانده باشد و به چنگ آید! در حالی که میدانیم هم محدودیتهای مبارزۀ مخفی در شرایط رژیمهای استبدادی و هم اوضاع امنیتی و جنگ و ویرانی و آوارگیهای داخلی و خارجی چهار دهۀ اخیر در کشور، مجال حفظ چنین آرشیفی را از همۀ ما گرفته است و اگر یگان کس از رفیقان و عزیزان ما با همۀ این دشواریها برخی اسناد با اهمیت سازمانی را نگهداری کرده است، واقعاً قهرمانی کرده سزاوار تحسین و قدردانی بسیار میباشد. و از برکت همین «یگان»های استثنایی است که گاهی پس از خواهشهای مکرر همراه با اصرار و التماس و عذر و زاری بسیار ... یگان سند مهم به دست میآید!
با آنهم در نمونههایی که شما ارائه کرده اید اگر تاریخ دقیق در دسترسم نبوده، زمان تخمینی و بسیار نزدیک بهوقوع رویداد، کم از کم یکبار ذکر شده است. چنانچه برگزاری کنفرانس تخار در «ماه سنبلۀ 1350 خورشیدی» قید شده است نه صرفاً سال 1350(«متن توضیحات و پاسخها ... » ص 50)؛ زمان وقوع حادثۀ درواز «اواخر جوزای 1354» گفته شده است («متن توضیحات و پاسخها ...» ص 13). در بارۀ کنفرانس بدخشان طبیعی است که محترم پهلوان «قیام» و همرزمان ارجمند آن روزگاران وی در تشکیلات ولایتی بدخشان بهمراتب نسبت به من، منبع معلومات بسیار موثقترند و در رابطه با رخدادهای مهم سایر ولایات دوستان دیگر. مثلاً در ارتباط با رویدادهای پس از سیاستهای مشکوک کدری داکتر نجیبالله رئیس جمهور وقت افغانستان و بهتبع آن تعیینات و تبدلات افسران نظامی در «زون شمال» و عصیان جنرال مومن و جنرال دوستم در برابر وی و پیامدهای آن، دوستان محترم و ورجاوندمان جنرال صاحب محمد اعظم قاچمس، انجنیرصاحب ابرار، استاد نیستانی، محمد موسی خان (مشهور به رئیس موسی خان)، استاد حکیم خان (خواجه الف) و نقش و تأثیر گزاری این دوستان در روند کارها، طرحریزی برنامهها ... بهویژه انجنیرصاحب ابرار به حیث نمایندۀ س.ا.ز.ا. در شورای نمایندگان احزاب و سازمانهای سیاسی در شهر مزارشریف، میتوانند حرفهای دقیق و سخن اول و معتبر را داشته باشند. بنا بر همین ضرورتهاست که فکر میکنم سه رفیق سابقهدار و خوشبختانه هنوز جدی و با پشتکار که قبلاً در پاسخ بهپرسش اول از ایشان نام بردم، با جلب همکاری دوستان در داخل و خارج کشور در این زمینهها نیز میتوانند کارهای مفید و ارزشمندی را انجام دهند. من تا نفس و توانی دارم در اختیارشان خواهم بود.
6 ــ * در دسترس قرار دادن قطعنامه های یا نکات با اهمیت و برجستۀی هر یک از کنفرانسها (به غیر آنچه در جریده میهن آمده) لازمی به نظر می رسد تا اهمیت کنفرانسها درک شده بتواند.
بهارتباط پرسش 6: توضیحات بهپرسش 5 شامل این شماره هم میشود!
7 ــ * سازمان مرحوم بدخشی به استثنایی «حزب آزادگان» چند طرح برنامه یا برنامه مصوب و یا خطوط فکری و سیاسی داشته، تاریخ وار، فشرده و یا حداقل نقاط برجسته محتوای آنها قابل ارایه می باشد تا سیر فکری عرصه های مختلف سازمان درک شده بتواند.
بهارتباط پرسش 7: در «متن توضیحات و پرسشها ...» در بارۀ «چندی» طرح برنامهها سخن نسبتا ًروشن آمده است (ص 50 ــ 51). اینجا در بارۀ «چونی» نخستین «طرح مرام» خوشبختانه میتوانیم مستند حرف بزنیم!
همانگونه که در «متن توضیحات و پاسخها ...» (ص 50) تذکار یافته نخستین طرح مدون مرامی توسط زنده یاد عبدالحفیظ آهنگرپور (عبدالله) در اولین هفتههای پس از کودتای 26 سرطان 1352 سردار داود نگاشته شد. مسودۀ دومین طرح مرام، «یکسال و اندی بعدتر توسط زندهیاد دولت حکیم بهرشتۀ تحریر درآمد! (ص 51). بدبختانه نسخۀ «دومین طرح» تا هنوز بهدست نیامده است، اما امید را از دست نداده ایم.
پس از نشر «متن توضیحات و پاسخها ...» در یکی دو سایت انترنیتی، خوشبختانه دوست گرانارجی لطف بیپایان کرده و نسخۀ دستنویس نخستین «طرح مرام» را همراه برخی اسناد مهم دیگر بهاختیارم گذاشته است. با ابراز یک جهان سپاس از وی و آرزوی سلامتی کامل و تمنای دوام همکاریهای بیشترش، چون اجازهاش را نگرفته ام، از ذکر اسم مبارکش خودداری میکنم.
در پایان این بحث، پس از پرداختن به آخرین پرسش شما، متن «طرح مرام» متذکره را، خدمت شما و علاقهمندان تاریخ جریانهای سیاسی نیمسدۀ اخیر کشور پیشکش مینمایم.
8 ــ * قرار تبصره ها، مرحوم «باعث» و مرحوم «عبدالله» در زندان دهمزنگ با هم برخورد لفظی و فزیکی داشند و از سوی همقطاران زندانیان خویش مجازات شدند و رهبری سازمان در بیرون از زندان بر فیصله زندانیان مبنی بر مجازات آن دو تن صحه گذاشت، این مسئله چگونه باشد (آنچه قابل راز هست، در نگهداری آن متعهد خواهم بود.)
بهارتباط پرسش 8: در درون هر خانوادۀ سیاسی ممکن است گاهی اتفاق ناگواری ... رخ بدهد. بازگوکردن آنچه جنبۀ آموزندگی نداشته باشد لزومی هم ندارد! اگر چیزی «راز» پنداشته شود، موافق خواهید بود که جای بیانش اینجا (انترنیت) نیست! در غیر آن رازی وجود نخواهد داشت که شما «در نگهداری آن متعهد» بمانید! اما در س.ا.ز.ا. خوشبختانه از همان آغاز، تطبیق یکی از اصلهای مهم موازین تشکیلاتی یعنی اصل «مجازات و مکافات» کم و بیش رایج بود؛ اگر دقیقتر بگویم اصل مجازات بیشتر از مکافات رایج بود و هیچ موقف «بالا و پایین» سازمانی هم استثنا قرار نمیگرفت!
در آخر یک بار دیگر برای هاشم جان قانع «دادر و یاور» گرامی روزگاران سخت و ناهموار و خانوادۀ محترمشان سلامتی و کامیابی آرزو میکنم. امیدوارم تا آنجا که به حقانیت راه رفته و برگزیده در راستای نجات انسان جامعه و وطن در خونخفتۀمان از اسارت نادانی و ناداری، از اسارت مزدوران رنگارنگ اجنبی، از اسارت مافیای غارتگران و رهزنان، از اسارت مافیای قوم و قبیله، از اسارت دینفروشان دنیاپرست باور داریم، در هر جا که هستیم توقف نکنیم، ناامید نشویم و کار مفیدی را که از دستمان برمیآید اگرچه ناچیز و اندک، انجام دهیم تا گامی ولو کوچک به جلو گذاشته باشیم.
من هم امید و هم باور دارم که نسل جوان آگاه امروز همه اقوام افغانستان همه در کنار هم، با آگاهیبخشی و بسیج مردمی و با تدبیر و عقلانیت، از راه راهاندازی جسورانۀ گفتمانهای ملی پیرامون مسایل مهم روز و نافرمانیهای مدنی، قادر خواهند بود در آیندۀ قابل پیشبینی و برنامهریزی شده، بساط حاکمیت مافیایی این دزدان و کاسبکاران دین و قوم و قبیله را برچینند! برای نابودی حاکمیت این جرثومههای فساد راه دیگری وجود ندارد؛ زیرا اکثریت آنها از ریشدار و نکتاییدارشان وابسته بهشبکههای استخباراتی و مافیایی بوده، همه خیانتکار، دزد بیتالمال و فاسدند!
بیا تا جهان را به بد نسپریم!
13.04.2017 دویسبورگ، آلمان
مطابق وعده، نخستین «طرح مرام» مدون سازمان ما که توسط زندهیاد حفیظ آهنگرپور پنجشیری در هفتههای اول پس از کودتای 26 سرطان 1352 خورشیدی سردار داود نگاشته شده بود، با اندکی تلخیص و نیز تبدیل و تعدیل بسیار جزئی برخی کلمات و مقولات رایج ادبیات سیاسی آن روز (با توجه جدی به اینکه به اصل موضوع متن آسیبی نرسد و یا در صورت ناگزیری کمترین باشد!) خدمت شما و علاقهمندان تاریخ سیاسی کشور پیشکش میگردد. همین طرح است که از سوی زندهیاد بدخشی به زندهیاد مجید کلکانی برای ارزیابی و نقد فرستاده شده بود. نشر آن به مثابۀ یک سند تاریخی مربوط به گذشتۀ س.ا.ز.ا.، عجالتاً بدون ارزیابی، داوری و تبصره پیرامون محتوای آن، صرف برای نشاندادن مرحلهای از «سیر فکری» سازمان در 44 سال قبل، صورت میگیرد.
تذکر: علامت سه نقطۀ (...) تلخیص و حذف کلمه و مطلبی؛ و گنجانیدن واژه و عبارتی در میان چنین علامت [...]، تبدیل الفاظ و یا تعدیل جزئی مطلبی را از جانب من گواهی میدهند:
«نظر و عمل ما در مـورد انقلاب افغانستان
و آزادی خـلقها و ملیتهای کشور
(طـــرح مــــرام)
1ـ افغانستان کشوری است مــرکب از ملیتهـای مختلف که هــرکدام از خود تاریخ، سرزمین و روابط اقتصادی وفــرهنگی ملی خاصی دارند که افغانستان تشکیل مییابد.
در دورههای مختلف یکی پی دیگری این ملیتها بنابر پراگندگی فیودالی و ضعف سیاسی و نظامی خود، بر اساس نقشۀ استعماری انگلیس ... در محدودۀ جغرافیای سیاسی افغانستان کشانده شدند. تاریخ خلقهای این ملیتها که گاهی برای برانداختـن نظام فیودالی و زمانی به منظور طرد ستمگری ملی در داخل و وقتی هم که برای بیرونراندن استعمارگران به خصوص انگلیسها متحدأ به پا خاسته اند، مشحـون از قهــرمانــیها و حماسههـا است.
2ـ ملیتهای افغانستان از نظر اقتصادی واجتماعی در مراحـل مختلف تکامل قرار دارند، بعضی از این ملیتها به حالت قبیلهای پدرشاهی، بعضی دارند که جدیدأ به فیودالیـزم گذار میکنند و در برخــی هم مدتهاست فیودالیزم برقرار شده و اقتصاد سرمایهداری رشد مییابد؛ ولی با وجود این مدارج مختلف ساختمان اقتصادی- اجتماعی ملیتها، آنچه که در مجموع حیات اقتصادی اجتماعی افغانستان نقش مسلط دارد، همانا مناسبات فیودالی است. و این مناسبات فیودالی طبق قاعـدۀ عمومی از طریق بورژوازی کمپرادور داخلی که قدرت سیاسی کشور را بهدست دارد با بورژوازی انحصاری کشورهای رنگارنگ امپریالیستی پیوند اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مییابد و از اینرو افغانستان کشوری است نیمهفیودالی و نیمهمستعمره.
3ـ استثمار و ستمهای مختلف فیودالی و قبیلهای، سرمایه داری ملی، امپریالیستی، مذهـبی، نژادی و غیره که متکی به دو ستم اساسی فیودالی و ملی (ستم ملی داخلی، ستم ملی امپریالیستی) اند، همان عـواملی میباشد که اساس تمام عقبماندگی و بدبختیهــای خلقها و ملیتهای کشور را تشکیل میدهــند و درست با برانداختن این دو ستم است که میتوان کشور را از چنگال سیاه فیودالیــزم و امپــریالــیزم نجـات داد، زمینۀ تکامل نیروهای مولدۀ جدید کشور و ترقی اقتصادی- اجتماعی را برای خلقهای مملکت فـــراهــم ساخت.
در برابر انقلاب ملی و دموکراتیک کشور ما که خود را مـوظف به انجـام دادن آن میدانیم، این وظیفۀ برانداختـن فیودالــیزم و امپریالیــزم و بقایای استعمار کهـن یعنی ستم ملی داخلی و ایجاد حـکومت دموکراتیک ... قرار دارد.(رجوع کنید، بخش الف ماده 1ـ12)
الف – ستم فیـودالــی و ستم مـلی – راه حـل آن
1ـ در افغانستان شیوۀ تولید فیودالی مسلط است، و از اینرو وسیلۀ اصلی تولید را زمین، نیروی عمــدۀ مولده را دهقـان و استثمارگر بزرگ را فیودالها که اکثرأ یا خود بورژوازی کمپرادور اند یا غیرمستقیم و مستقیم با بورژوازی بزرگ بروکرات ارتباط دارند، تشکیل میدهـند.
وظیفۀ انقلاب دموکراتیک قبل از همه برانداختـن مناسبات فیودالی از دهـات و آزاد کردن دهقانان است. واضح است که مسئلۀ اساسی این انقلاب مسئلۀ زمین، صحنۀ عمدۀ نبرد روستاها و نیروی اصلی جنبش دهقانان اند که بدون بسیج ساخـتن دهقانان و بدون کمک به این دهقانان که در طی انقلاب ارضی تحت رهبری سازمان سیاسی ... بر اساس اصل (زمـین از کشت کار است) زمین مالکین [بزرگ] ارضی را از طریق درهمشکستن قدرت آنها ... تصرف نکند، نمیتوان از مبارزه علیه فیودالیـزم، از آزاد ساختن دهقانان، از اصلاحات، از ترقی و پیشرفت جامعه حـــرف زد. (رجوع کنید به بخش الف ماده 12 و بخش ه ماده 4).
راه اصلاحات ارضی داود که بدون اشتراک مستقیم دهقانان، بدون متشکلساختن دهقانان در دهـات و بدون طرد سلطۀ فیودالها و مناسبات فیودالی در دهـات و خلاصه بدون طرد تمام روبنای سیاسی کهن صورت خواهد گـــرفت (مشروط به این که جـــرئت این کار را هم داشته باشد)، راه چاپلوسی از ملاکــین، راه گذشت و زدوبند با ارتجـاع فیودالی، راه ترس از جنبش تودهها و راه جلوگیری از انقلاب پیگــیر ... تودهها است که فیودالیــزم را از اساس سرنگون میکند ... (رجـوع کنید به بخش ج مادۀ 3 و 4)
2 ـ در کشور ما استبداد و استثمار فیودالی بهطرز خاص با ستم و استثمار ملی داخلی و از اینطریق با ستم و استثمار ملی امپریالیستی پیوند مییابد. و از این رو انقلاب دمـوکراتیک ضد فیودالی با جنبشهای رهاییبخش ملی ملیتهای تحت ستم و از اینطریق باانقلاب ملی ضد امپریالیستی تمام خلقهـــای کشور ارتباط لاینفک دارد. (رجوع کنید به بخش الف مادههای 3، 4، 9، 10)
3 ـ 1. افغانستان کشوری است کثیرالمله که در آن بیش از بیست ملیت زندگی میکند. در بین این ملیتها، ملیت پشتون [با اعمال سیاستهای استبدادی و تبعیضی محافل حاکمۀ خودکامۀ آن بالای اقوام و ملیتهای دیگر در جایگاه] ملت حاکم و متباقی ملیتها ستـمکش اند. این ستم ملی چگونه است؟
ستم [طبقات و محافل حاکمۀ خودکامۀ] پشتونها بالای ملیتهای دیگر از همـه اول تر، ستم اقتصادی است که بهتـرین و بــزرگترین زمــینها را که متعلق به ملیتهای تحت ستم (اوزبکها، تاجیکها، هزارهها، ترکمـنها...) بود، چی قبلأ در طی مهاجمات، لشکرکشیهای اردوی افغانـی و چی بعدأ به صورت فاتح، ناقل، حاکم وغیره از طریق جبر و زور اشغال کردند و ساکنـین و صاحبان این زمـینها را به کوهها و دشتها راندند و یا به صورت دهقان، همسایه، مغلوب و غیره آنها را به [برزگران] خود مبدل نمودند؛ و امــروز بزرگترین زمینداران سرزمین ملیتهای تحت ستم و اغلب بورژوای کمپرادور و بروکراتهای بزرگ، از ملیت حاکم پشـتون میباشد. این یکی از فکتورهای است که ستم فیودالی را با ستم ملی پیوند میدهـد و مسئلۀ ملی را به مسئلۀ زمین مبدل میکند.
3 ـ 2. در افغانستان غنیترین و وسیعترین ساحات اقتصادی را سرزمین ملیتهای تحت ستم تشکیل میدهد و تمام عــایدات اقتصادی افغانستان که خواه به جیب بورژوازی ملیت حـاکم ... و خواه از اینطریق به دامـن انحصارات امپریالیستها میریزد، به طور عمده از ملیتهای تحت ستم و ثمـــرۀ عــرق و دسترنج خلقهای این ملیتها است ... آسیاب اقتصاد افغانستان از آب هســتی ملیتهای تحت ستم میچـــرخد. نان، لباس و زندگی افغانستان را به طور اساسی ملیتهــای تحت ستم فـــراهــم میسازد ولی فـــرمانروایی و سیاست را [محافل حاکمۀ] ملیت... [پشتون اعمال] میکند.
در روابطی که بین ملیتهای تحت ستم، اکثریت ثروتمند و از نظر تاریخــی پیشرفتـۀ افغانستان از یکطرف و ملیت ... [حاکم]، اقلیت فقیر و از نظر تاریخــی نسبت به بسیاری ملیتهای دیگر عقبماندۀ این کشور از سویدیگر برقرار است، غیرعادلانهترین نوع مناسبات استعماری مـوجود میباشد. این حقیقت جامعۀ ما است، ناراحت نشوید، اگر کسی دور از تعصب و احساسات شوونیستی با چشمان باز و عقل سلیم جامعۀ افغانستان را مطالعه کند، این حقیقت تلخ را خـواهــد یافت. این نکتۀ دیگری است که مبارزه بر ضد فیودالیزم (مبارزۀ طبقاتی) در مناطق ملیتهای تحت ستم را با «مبارزه» علیه ستم ملی داخلی و ستم ملی امپریالیستی پیوند میدهــد، و ارتش مبارزۀ ضد فیودالی «دهقانان» را به ارتش رهــاییبخش ملی و مسئلۀ ملی را به مسئلۀ ارضی مبدل میکند و از سوی دیگر
3 ـ 3. پشتونهای کوچــی که مناطق وسیع کوهستانها، دشتهــای علفچــر سرزمیـن ملیتهــای تحت ستم را به اصطلاح از «نادر بابا» «ظاهــر بابا»«داود بابا» وغیــره قباله دارند، همه ساله علاوه از اینکه ازین مناطق برای چند ماه بهار، تابستان و خـــزان استفاده میکنند، کشت و زراعت، جایداد مـــردم بومـی را نیز که از آن از کدام بابایی قباله ندارند مــورد تاخت و تاز و بهرهبرداری ظالمانه قـــرار میدهــند. این نکتۀ دیگری است که مسئلۀ ملی را به مسئلۀ زمین مبدل میسازد.
3 ـ 4. بورژوازی نوزاد ملیت حاکم با استفاده از قدرت سیاسی خـود تلاش دارد تا تمام امــور حمـل و نقل، تجـارت و تولید کشـور را به دست خــود قبضـه کند و بورژوازی ملیتهای دیگر را از صحنۀ رقابت خود به طور نهـایی بدر سازد، این شکل دیگر ستم اقتصادی ملیت حـاکمـه است.
4 ـ ستـم اقتصادی ملیت ... [حاکم] از حمایۀ مستقیم قدرت سیاسی آنهـا برخوردار است. رژیم فاشیستی داود برای ملیتهــای تحت ستم [نقش] آلت استثمار و سرکوب [از طرف] بورژوازی و فیودالهای ملیت ... [حاکم] را دارد. این ستمگری (ستم سیاسی) به طور عمده از یکطرف به شکل دیکتاتوری مستبدۀ قبیلۀ محمـدزایی و از سویدیگر در وجود این حقیقت که تمام و اکثریت کامل مامورین عــالی رتبۀ نظامی و ملکی و بهخصوص قدرتمندتــرین آنها از ملیت ... [حاکم] اند، انعکاس مییابد. ... هیچ ملیت دیگری سرنوشت اقتصادی، سیاسی و فــرهنگی خویش را به دست ندارد. خانوادۀ فاسد قبیلۀ محمدزایی، این سردمداران ملاکین بزرگ بورژوازی ملیت حاکم که قدرت سیاسی را بهطور عمده در تصرف دارند و مستقیمأ بهطبقات حاکمۀ ملیت خود تکیه میکنند، در عین زمان بزرگترین بورژواها (بورژوازی بزرگ) و زمینداران کشور نیز میباشند. این خانواده همانطوری که در تمام مدت سلطۀ خود بر افغانستان حامیان منافع استعمارگران در کشور بودند، امروز نیز کشور ما را به نیمهمستعمره مبدل نموده اند. (رجوع کنید بهبخشهای مادههای 3 و 4) این پیوند دیگری است که ارتباط قوی ستم فیودالی را با ستم ملی نشان میدهــــد، و تمام این ارتباطات مسئلۀ ملی (داخلـی) را بهصورت جــز مهم کل مسایل انقلاب کشور واضح میسازد.
5 ـ طبقات حاکم ملیت ... [حاکم] که قدرت سیاسی را به دست دارند، ستمگری سیاسی و اقتصادی را تا سرحد منحل ساخـتن و نابود کردن ملیتهای تحت ستم ادامه میدهــند و بدین ملحوظ ستم فـــرهنگی خود را هـــرچی بیشتر تشدید میکنند. تمام تاریخ و افتخارات باستانی آنها را منهدم کـــرده اند. لسان، عادات و رسم و رواج، البسه، طرز زندگی، در یک کلمه فــــرهنگ ملی آنها را غــیرملی و زشت اعلام میدارند. تاریخ پشتـونها تاریخ تمام ملیتهای افغانستان، قهرمانان ملی ملیت ... [حاکم]، قهــرمانان تمام ملیتها، لسان و فـــرهنگ ملیت پشتون، لسان و فــــرهنگ رسمی و ملی تمام ملیتها جا زده میشود. اگر کلمهای از ملیت بهمیان آید، ملیت «ملت افغان» «و هـــرکس که از افغانستان است، افغان است».
6 ـ ملیتهای کشور که هـــرکدام از خـود تاریخ، سرزمین، لسان و پیوند پایدار اقتصادی و حیات فـــرهنگی ملی خاص خود را دارند، حق دارند از نظر سیاسی، اقتصادی و فــرهنگی (چــون اساسأ از این سه جهـت ستم میبینند) سرنوشت خـود را خـودشان تعیین نمایند؛ این حق طبیعی آنها است. آنها حق دارند تا ســـرحـد جـدایی خود مبارزه کنند. تحلیل مشخص تاریخـی مسئلۀ ملی در کشور ... نشان میدهــد که این راه، راه آزادی مبارزۀ ملیتها تا سرحد جدایی و وحــدت آزادانۀ این ملیتها در جمهــوری دمـوکراتیک فـدرال، اصولیتــرین و یگانه راه ممکن و مفـید بهحال تـــرقـی، همبستگـی و آزادی خـلقهــا است. (رجوع کنید بخش الف مادههای 15، 16، 17).
7 ـ وقتیکه در افغانستان ملیتهای مختلف بهسر میبرند و این ملیتها نهصرفأ از نظر فـــرهنگی، طوریکه رفورمیستهــای سوسیالشوونیست (خ. و پ.) و اپورتونیستهای (شعله) میگـویند، بلکه از نظر سیاسی و اقتصادی نیز تحت ستم واقع شده اند، پس این ملیتها حـق دارند از نظر سیاسی اقتصادی و فـــرهنگی سرنوشت خـود را تعیین کنند.
8 ـ وقتیکه ستم ملی در افغانستان با ستم فیودالی پیوند عمیق دارد، وقتیکه ستم ملی امپریالیستی با ستم ملی داخلی پیوند مییابد، پس حل مسئلۀ ملی جدا از انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فیودالی افغانستان یا یک نوع تخیل و یا صاف و ساده پیروی از سیاست شوونیستی و استعمارگــرانۀ بورژوازی ملیت [پشتون] و ... آشکارا پرده پوشی از سیاست شوونیستی ملیت حاکم و دنباله روی از بورژوازی ملیت پشتـون، خیانت به منافـع هـمبستگی و مبارزۀ [زحمتکشان همه ملیتها] ... و سنگ اندازی در برابر انقلاب خلقهـــای کشور میباشد.
9 ـ وقتیکه ستم ملی با ستم فیودالی پیوند دارد و ستم فیودالی به طور عمده در سرزمـین ملیتهــای تحت ستم مطــرح است و نیــروی اصلی انقلاب دیموکراتیک بهارتباط مسئلۀ زمین و مناسبات فیودالـی، دهــقانان اند و این دهقـانان بهطور عمده همان دهقـانان ملیتهــای تحت ستم اند، وقتیکه تمام منابع اقتصادی افغانستان بهطور عمـده در ســـرزمین ملیتهای تحـت ستم است، واضح است که امپریالیـزم بهطور عمده، هستی این ملیتها (ملیتهای تحـت ستـم) را غــارت میکند و ستم امپریالیستی در درجــۀ اول بالای خلق این ملیتها است. و باز وقتیکه ارتجاع ملیت [حاکم] که ارتجاع تمام ملیتها و سرکردۀ مـــرتجعین این ملیتها است، از اثر سرزمین ملیتهــای تحت ستم آب میخــورد و ریشۀ آن در اسارت خلقهای این ملیتها است، پس سرزمین ملیتهای تحت ستم گرهگاههای تمام تضادهای جامعه را تشکیل داده و قبل از نقاط دیگر، سرزمین ملیتهای ستمکش کانونهای انفجاری کشور است. سرزمین ملیتهای تحت ستم هم از نظر اجتماعی و هم از نظر جغرافیایی مساعدترین نقاط برای آغاز انقلاب تودهای طولانی افغانستان میباشد.
10ـ انقلاب در این مناطق هر قسمی که آغاز یابد، انقلاب ملیتهـای تحت ستم، انقلاب ملی است و ناگــزیر به اشکال مختلف منافع بورژوازی و فیودالهای ملیت [حاکم] و سلطۀ دولت فاشیستی را در این مناطق از اساس مورد ضربه قرار داده و انقلاب شکل ملی به خود می گیرد و اما مضمون این انقلاب «انقلاب ملی» و همین طور پایان و عاقبت آن مــربوط به رهبری این جنبشهای ملی است که کدام طبقه به دست میگیرد.
11ـ اگر بورژوازی ملیتهای تحت ستم رهبــری جنبشهای ملی را به دست گیرد، کار به یک ناسیونالیزم تنگنظرانه کشیده و انقلاب دیموکراتیک انجام نخــواهــد یافت و هیچ دردی جـز یک سلسله دردهای بورژواری مداوا نمیگردد. در این صورت امکان این که افغانستان تجــزیه شود هم چنین به وحدت ... [و همبستگی زحمتکشان] و به منافع و مبارزۀ [آنها] لطمه وارد شود منتفی نیست.
12ـ شرایط جدید تاریخـی دوران انقلابهای ... [ملی و دموکراتیک] بهما [زحمتکشان] ... اجازه نمیدهد رهبری جنبش ملی را ... به بورژوازی بسپاریم ... ما تمام توجه خود را معطوف بهاین جنبش نموده و بهمثابۀ رسالت تاریخی خود بهامر تدارک آغاز، رهــبری و انجام نهایی این جنبشهای ملی میبینیم. ... سازمان پیشآهنگ سیاسی ... ملیونها دهقان را که نیروی اصلی این جنبش ملی اند بسیج و متشکل نموده و از طریق رهبــری این دهقانان و اتحاد محکم با آنها در جریان انقلاب دیموکراتیک (انقلاب ارضی ضد فیودالی) رهبری خود را با تمام اقشار و طبقات دیگر جامعـه ... در رابطه با انقلاب ملی و دموکراتیک، انقلاب ملی ضد امپریالیستی را نیز به پایان میرساند ...
انقلاب ارضی و تقسیم زمین به اساس اصل زمین از کسی است که روی آن کشت میکند؛ ملیکردن تمام موسسات و ثروتهای که خصلت امپریالیستی دارند یا از قدرت ادارۀ تملک خصوصی افــراد خارج اند و یا بهمانع زندگی خلق تبدیل شده اند؛ اقتصاد دولتی رهبـــری شده ... به مثابۀ اقتصاد رهنمون و مسلط که نقش تعیین کننده ... دارد؛ اقتصاد کوپراتیفی دهقانان و سرمایۀ کوچک خصوصی افراد به عنوان اقتصاد درجه دوم و سوم، ...
فـــرهنگ تاریخی ملی و توده ای که در آن ایدۀ فــرهنگی [زحمتکشان] نقش رهبری کننده را به دست دارد، این سیاست، اقتصاد و فـــرهنگ نوین که همه خصلت ضد امپریالیستی و ضد فیودالی داشته و از جانب [زحمتکشان و پیشآهنگ سیاسی آن] رهبری میشود ... ایجاد جامعۀ دموکراتیک نـوین [را بهمثابۀ] برنامۀ حد اقل و هـدف استراتیژیک در این مـــرحلۀ انقلاب [مد نظر قرار میدهد].
13ـ وقتیکه رهبری جنبش مسلحانه نه به دست بورژوازی ملی بلکه به دست [زحمتکشان] بیافتد، در آن صورت مهم ترین مسئله که همبستگی طبقاتی [زحمتکشان] ملیتهای مختلف است حفظ خواهد شد و ... در راه رسیدن ... به ترقی و پیش رفت ... بزرگترین خدمت ممکن انجام خواهد یافت. و اما مسئلۀ تمامیت ارضی و تجــزیه شدن افغانستان، وابسته به این امـر است که خلق و به خصوص [زحمتکشان] ملیت [حاکم]، همبستگی عملی خود را به پشتیبانی، کمک و دفاع از امــر [تأمین عدالت و برابری و رفع تبعیض بهمثابۀ خواست برحق] این ملیتها ابراز خواهد کرد یا نه ...؛ برای ما معیار در مسئلۀ ملی و در تمام مسایل اجتماعی دیگر، همبستگی طبقاتی [زحمتکشان] ملیتهای مختلف، دوستی و روح برابری و برادری بین آنها، پیشرفت و ترقی مبارزۀ [مشترک]آنها ... است. ما در این مسئله و منجمله در حل مسألۀ ملی از این نقطه حــرکت میکنیم ...
14ـ ریشۀ ارتجاع [محافل حاکمۀ خودکامۀ ملیت] پشتون از اسارت ملیتهای دیگر آب میخورد و مــرکز این ارتجاع نیز قبل از همه بهدست خلقهای این ملیتها است. آزادی خلق پشتون وابسته به آزادی خلقهای ملیتهای تحت ستم است. خلق پشتون برای این که ارتجاع خود را سرنگون نموده و خود را آزاد کند باید خویشتن را با ملیتهای تحـت ستم همسرنوشت دانسته و در انقلاب ملی و دیموکراتیک این ملیتها به جدیترین طرزی یاری برساند و همبستگی عملی خود را با آنها به صورت یک جبهۀ وسیع انقلابی در مقیاس سراسری کشور برای انجام انقلاب ضد امپریالیستی ضد فیودالی افغانستان برقرار کند.
15ـ در قسمت حل مسئلۀ ملی به منظور اتحاد آزادانه و واقعی خلقها به منظور پیشرفت و ترقی مبارزۀ تودهها و به خاطر ترقی اقتصادی- اجتماعی کشور، ما طرفدار ایجـاد دولت دیموکراتیک ... به شکل جمهوری فدرال هستیم که در آن خلقهای ملیتهای کشور مانند تاجیک، پشـتون، هـــزاره، ترکمن، نورستانی، بلوچ و غیــره در مــرزهای ملی تاریخــی خود، جمهوریتهــای جــزء خود را با استفاده از حق تعیین سرنوشت به وجود میآورند و نام خلق اکثریت به جمهوری جــزء مذکور گذاشته شده و خلقهای اقلیت آن ساحۀ ملی به صورت مساویانه، برادرانه و خود مختار زندگی خواهند کرد. مثلأ در جمهوری دیموکراتیک ترکمن، اقلیت عــرب در جمهوری دیموکراتیک ازبک، اقلیت پشتون در جمهوری دیموکراتیک پشتون اقلیت ... و امثال آن با حفظ حقـوق ملی، فـــرهنگ ملی دارای تشکیلات محلی انتخابـی و خود مختاری خواهــد بود.
16ـ این جمهوری دیموکراتیک انقلابی فدرال در بارۀ همه ملیتهای بیرون از سرحدات رسمی موجود کشور و با دولتهای مترقی آنها به ترتیب در بارۀ روابط انسانی خویش با اقوام دو طرفه سرحد به موافقه خواهد رسید و با دولتهای ارتجاعی آنها سر مبارزه داشته و جنبش آزادیخـواهی ملی همملیتها را تایید و کمک میکند.
17ـ نام این جمهوری دیموکراتیک یک نام جغرافیایی تاریخــی بوده و به هیچ ملیت مستقیمأ نسبت نداشته باشد.
18- برای روشن ساختـن باز هم بیشتر نظر خود در مـورد مسئلۀ ملی افغانستان باید به رد یک سلسله اتهامات بپردازیم که تا کنون بهما زده اند.
ما را متهم میکنند که شما افغانستان را تجــزیه میکنید و تجــزیهطلب هستید، این ما نیستیم که افغانستان را تجــزیه میکنیم، این ملیت حاکم به خصوص طبقۀ حاکمۀ آن است که حقـوق ملی [ملیتهای تحت ستم را پامال کرده] آنها را مجبور میسازد که جدایی خود را اعلان کنند ...، عامل تجــزیه [محافل حاکمۀ خودکامۀ] ملیت [حاکم] و ستمگری ملی است.
19- ما را متهم میکنند که شما بین خلقهای کشور تخم نفاق و پراگندگی میافشانید. ... این ما نیستیم که مانعی در راه همبستگی خلقها شده ایم ...؛ بلکه بورژوازی ملیت [حاکم] با ستمگری ملی خود و کوچک ابدالهای سوسیال شوونیست آن با پردهپوشی از این ستمگری اند که بذر نفاق، کین، دشمنی و بدبینی را بین خلقهای این ملیتها میپاشند و بزرگترین صدمات را به همبستگی طبقاتی آنها وارد میسازند. ما با افشای بیرحمانه این سیاست ارتجاعی و با پیشکشیدن شعار حق تعیین سرنوشت ملل به این نفاق دامن نمیزنیم، بلکه از این یگانه راه ممکن میخـواهیم آن را از میان برداریم، وحدت و همبستگی آزادانه و واقعی نه اجباری و پوچ را بین خلقهای ملیتهــای مختلف تأمین نماییم. این سیاست ستمگری ملی بورژوازی ملیت [پشتون] و تأیید زیر لفافه و حتا آشکار آن از جانب سوسیالشوونیستهای رنگارنگ این ملیت، خلق و پرچم، افغانملت، مساواتیها... است که سبب شده [طبقات زحمتکش] بهجای این که به مسایل جدی مبارزۀ خود بپردازد، به مسایلی میپردازد که برای [آنها] و بورژوازی مشترک است. این سیاست آنها است که موجبات تصادمات گوناگون را بین خلقهای ملیتها و به خصوص بین ملیتهای تحت ستم از یک طرف و ملیت [حاکم] ... از سوی دیگر، به نفع مـــرتجعــین فــراهم آورده است.
سیاست ستمگری ملی، بزرگترین مانع همبستگی [زحمتکشان] و خطرناک ترین مسئلۀ مبارزۀ خلقها است.
20- ما را متهم میکنند که شما ناسیونالیست هستید. بلی از اینکه ما در انقلاب دیموکراتیک، انقلاب ملی (چه در مقیاس ملیتهای تحت ستم کشور و چه در مقیاس سراسر افغانستان) [اشتراک میکنیم] طبیعی است که ناسیونالیست ایم، ولی از این که ما ... نمیخواهیم مانند سوسیالشوونیستها به دنبالهرو بورژوازی ملی خودی، مبدل شده بلکه میخواهیم رهبری انقلاب را به دست گیریم، همبستگی بین المللی [زحمتکشان] در امر انقلاب جهــانـی و پیروزی نهایی [عدالت اجتماعی] و منافع مبارزه را ... معیار برای هر ناسیونالیستی دانسته ... والاتر از هر امری میدانیم نه تنها ناسیونالیست بلکه انترناسیونالیست نیز هستیم. ناسیونالیزم ما در خدمت انترناسیونالیزم ما قرار دارد. این خلق و پرچم و سوسیالشوونیستهای دیگر اند که تا سطح عاملین بورژوازی ملت [حاکم] از یک طرف و عاملین رویزیونیزم بین المللی از طرف دیگر سقوط کرده اند.
21- بهما میگویند که شما تنها سمت شمال را میخواهید (سکتاریست هستید). این افترا و دروغ دیگر بورژوازی ملیت پشتون و دنبالهروان آن است. ... این رذیلانهترین در عین زمان مضحکترین اتهام سوسیال شوونیستهای خلق و پرچم و اپورتونیستهــای دیگر بالای ما است. ما اگر در فعالیت عملی خود بالای سمت شمال و مناطق دیگر تکیه میکنیم، به خاطر این است که این مناطق همانطور که دیدیم (رجوع کنید به بخش الف ماده 2 ، 3 ،4 ،9 ) گرهگاه تمام تضادهای جامعۀ ما، ضعیف ترین حلقۀ دولت و مساعدترین نقاط برای شروع انقلاب کشور بوده، مضمون انقلاب کشور (زمین) نیروی اصلی انقلاب (ملیتهای تحت ستم و به خصوص دهقانان این ملیتها) به طور عمده در این جا اند.
ما اگر میخــواهــیم در این نقاط انقلاب توده ای طولانی را تدارک و آمادگی بگیریم، فقط به منظور امکانات و شرایط خوب آن است. ما اگر میخـواهیم اول این مناطق را آزاد ... کنیم، فقط به این منظور است که در انقلاب تودهای طولانی کشور از آن به عنـوان پایگاههای استراتیژیک ... استفاده میکنیم. انقلاب کشور که نامـوزون رشد میکند، ناگزیر سبب خواهد شد که ابتدا صرف بعضی مناطق کشور که مساعد به حال انقلاب اند به تصرف انقلابیون درآیند و از مابقی کشور موقتأ جدا شوند. ولی هیچ احمـقی در صورتی که قانونمندیهای عینی رشد انقلاب کشور چنین است، فکر نخواهد کرد که تکیه عمدۀ ما در یک سلسله مناطق و انقلاب ما از یک یا چند نقطه و جداکردن این نقاط برای مدت کوتاهی به عنوان مناطق پایگاه ... از مابقی کشور، از تمایل سکتاریستی و محلیگری ما سرچشمه میگیرد. اگر ما اول یک نقطه و یا یک سلسله مناطق را میخواهیم برای است که تمام افغانستان را میخواهیم و از طرف دیگر ما اگر بالای چند نقطه و سمت بنابر شرایط مساعد آن تکیه میکنیم، این نیز به معنی آن نخـواهد بود که ما در هیچ نقطه و سمت دیگر کار نمیکنیم. رفقای ما در سراسر افغانستان فعالیت انقلابی میکنند. این وظیفۀ ما است ولی در کار خود جای عمده و غیرعمده را نیز رعایت مینماییم. (رجوع کنید به بخش ب)
22- به ما میگویند که شما با ملیت پشتون به طور اعم سر دشمنی و مبارزه را دارید. ما علیه خلق پشتون مبارزه نمیکنیم؛ این هم دروغ بورژوازی ملیت پشتون و تبلیغات دنبالهروان است. ما علیه بورژوازی و طبقات حاکمه این ملیت که قدرت سیاسی را در کشور به دست گرفته با مـــرتجعیین ملیتهای دیگر زد و بند نموده و مشترکأ در کار استثمار و سرکوب خلقها و ملیتهای تحت ستم اند، مبارزه میکنیم. مبارزه به ضد فیودالهای ملت «خودی» مستلزم طرد سلطۀ سیاسی و اقتصادی بورژوازی ملیت [حاکم] در این مناطق است که از طریق انقلاب ارضی و در هم شکستن ماشین دولتی و ایجاد مناطق پایگاهــی مستقل صورت میگیرد. (همان طوری که مبارزۀ خلق ملیت پشتون علیه طبقات حاکمۀ (خودی) مستلزم کمک و پشتیبانی جدی از جنبش رهــاییبخش ملیتهای تحت ستم از یک طرف و در عین همبستگی با انقلاب این ملیتها تدارک و آمادگی برای انقلاب و سرنگون کردن طبقات حاکمۀ ملت خود در داخل و به دست گرفتـن قدرت سیاسی از سوی دیگر است) ما میخواهیم که خلقهای ملیتهای مختلفه که امکان آن در کشور از طریق جنبشهای رهاییبخش ملیتهای تحت ستم و شروع انقلاب از این مناطق وجود دارد، آزاد شوند. اگر یا هرگاه خلق ملیت [حاکم] و یا قسمتی از این خلق فــریب تبلیغات شوونیستی بورژوازی (خودی)، و به دنبالهرو سیاست طبقات حاکمۀ خود، به دنبالهرو رژیم دیکتاتوری نظام فاشیستی داود مبدل شود و به آزادی ملیتهای تحت ستم، باالنتیجه به آزادی خود مخالفت نماید، دیگر از خلق بودن او چیزی نمیماند، و در آن صورت ... این خلق مسخ شده در سنگر ضد انقلاب میایستد، ... ما که از خلق نمایندگی میکنیم، علیه هیچ خلقی مبارزه نخــواهیم کرد. این بورژوازی و فیودالها به طور اعم و این رژیم دیکتاتوری فاشیستی داود به طور اخص است که علیه خلقها مبارزه میکند. ما یک بار دیگر همبستگی عمیق خود را با خلق برادر پشتون اعلام میداریم و معتقدیم که ما و آنها همسرنوشتـیم، امــر آزادی ما با هم پیوند ناگسستنی دارد و یکی بدون کمک دیگری آزاد شده نمیتوانیم.
23- اوه راستی یک گپ دیگر! چی میشود که مسئلۀ ملی را مطرح نکنیم. «گُم اش کو، این را بگذاریم»! این هم اظهارات بعضی کسانی است که یا از روی سیاست شوونیستی میخواهند ستمگری ملی را برحق جلوه داده، آن را پرده پوشی کنند و یا از روی حماقت خیراندیشانه ...، فکر میکنند که مسئلۀ ملی را در افغانستان ما بهوجود آورده ایم. واقعیت اجتماعی آن به عنوان پدیدۀ عینی مستقل از اراده و شعــور موجود نیست و هرگاه ما نگوییم ستم ملی در جامعه موجود نخــواهــد بود!
24- خوب اگر امــروز این مسئله را مطرح نکنیم چطور!؟ بگذاریم بعد از این که انقلاب پیروز شد خود به خود حل خواهد شد! در جامعۀ ما بسیاری عقلباختههای هم اند که تحت تاثیرات تبلیغات شوونیستی خلق و پرچم، این دنبالهروان بورژوازی ملیت ستمگر و اپورتونیستهای دیگر رفته، چنین زمــزمههای مالیخــولیایی را سر میکنند. آنها واقعیت مسئلۀ ملی را در کشور ما با خصوصیت ویژۀ آن نمیبینند؛ آنها حقیقت پیوند ستم ملی را با ستم فیودالی در کشور و این را که مبارزه [علیه] فیودالیزم (مبارزۀ طبقاتی) ـ مبارزۀ ملی نیز هست نمیبینند؛ آنها فکر نمیکنند که مسئلۀ ملی جــزء انفکاک ناپذیر انقلاب افغانستان است و جدا از مسایل عمومی انقلاب کشور نمیتواند مطرح شود. (رجوع کنید به بخش الف ماده 2، 3، 4، 9 ، 10 ). آنها مسئلۀ ملی را جدا از جامعۀ ما و جدا از مسایل اجتماعی میدانند. آنها نمیبینند که بدون طرح پیش از پیش مسئلۀ ملی و حق تعیین سرنوشت خویش (ملل) و مبارزه در راه [برابری حقوق] ملیتها، نمیتوان وحدت خلقهای ملیتهای مختلف را در انقلاب ضد امپریالیستی و ضد فیودالی افغانستان که شرط اساسی پیروزی است تأمـین نمـود و الخ.
25- و بالاخره آیا طرح مبارزۀ ملی به معنی فـــراموش کردن و یا کم ارزش دادن به مبارزۀ طبقاتی است؟ نه؛ همان طوری که دیدیم در کشور ما مسئلۀ طبقاتی با مسئلۀ ملی (ستم فیودالی با ستم ملی) پیوندهای عمیق و همه جانبه دارد؛ بنابرین تصور مبارزۀ طبقاتی جدا از مبارزۀ ملی (همین طور مبارزۀ ملی جدا از مبارزۀ طبقاتی) فکر باطل و احمقانهای است. دیگر ما مسئلۀ ملی را ... از دیدگاه همبستگی، اتحـاد برادری و روح دوستی و صمیمیت طبقاتی و انقلاب خلقها مطرح کرده ایم و از این رو در طرح و تحلیل ما مسئلۀ طبقات و مبارزۀ طبقاتی اساس قـــرار گــرفته است. بدون طرح و قبول مسئلۀ ملی بهاین شکل، ... اتحاد خلقهای ملل مختلف کشور ... (بهخصوص از ملیتهای تحت ستم و ملیت حاکم) طوری که تجارب متعدد ثابت کرده است، رویایی بیش نیست. و ما هم مجبور شدیم مسئلۀ ملی را به این طول و تفصیل غیرمعمول در خط مشی خویش بنویسیم، فقط بهعلت حیثیت گرهـیداشتن مسئلۀ ملی در انقلاب افغانستان بهعلت مکتوم[داشتن] و تحــریفشدن این مسئله از جانب سوسیالشوونیستها و دولت فاشیستی و به علت وجود نظریات و عقاید اشتباهآمیز در بین انقلابیون در این مورد، بالاخره به علت روشن ساختن عقاید و موضعگیری خود در این زمینه است که رفقای ما سالها از جانب ارتجاع افغانستان و سوسیالشوونیستها و رویزیونیستهای خلق و پرچـم و فاشیستهای مرتد دیگر و از جانب اپورتونیستها بهنام بهاصطلاح (ستم ملی) کوبیده شده و ستم ملی امــروز لرزۀ وحشتآور مرگ را بهپیکـر رژیم دیکتاتوری فاشیستی ایجاد کرده و ارتجاع هم درست فیصلۀ مـــرگ خود را در عمل و نظر آنها دیده و همچنــان است که بهعنوان خطرناکتــرین دشمنان جمهـوری دیکتاتوری فاشیستی، آنها و متحدین و هـوادارانشان را مــورد پیگـــرد و تعقیب وحشیانه قرار داده است.
ب – انقلاب افغانستان و وظایف عمـلی ما
1- ما در انقلاب کشور خود از تمام تجارب سیاسی و نظامی ... [جنبشهای انقلابی] بین المللی استفاده میکنیم، هیچ حـدود و مــرزی را که دانش انقلابی و تجارب نظامی ... [طبقات زحمتکش] در آن حد توقف کرده باشند، نمیشناسیم. ما از تمام انقلابهای جهـان و بهخصوص از آن انقلابیونی که فعلاً در سنگرهــا مصروف پیکار انقلابی اند میآمـوزیم، ولی بههیچ وجـه این آمـوزش ما که نـوعــی کنارهگیری از مبتلا شدن به دگماتیسم است، موجب آن نخــواهـد شد تا آن حقایق عمومی ... را که در تمام انقلابها بهخصوص انقلابهای کشورهای نیمهمستعمـره و نیمهفیودالی به مثابۀ قـانون عمل کرده است، [نبینیم] و به ریوزیزم غـــرق شـویم.
2- انقلاب ملی و دیموکراتیک کشور ما از قانونمندی عمومی انقلابهای ملی و دیموکراتیک پیروی میکند. با درنظرداشت این قانون عمـومی و بهاساس این حقایق عام به انقلاب مشخص کشور خود دست میزنیم و با تلفیق این حقایق عام با پراتیک مشخص انقلاب کشور خود، قـوانین خاص انقلاب افغانستان را کشف نموده و از آن برای هدایات مـوفقیت آمیز این مبارزۀ انقلابی استفاده میکنیم.
3- رشد و تکامل ناموزون از نظر اقتصادی (در شهرها مناسبات سرمایهداری، در دهــات مناسبات فیودالی و ماقبل فیودالی) سبب میشود که انقلاب افغانستان از نظر سیاسی نیز نامـوزون رشد کند؛ به این معنی که انقلاب ابتدا در مناطقی که گرهگاههای تمام تضادهای جامعه است، نیروهای اصلی انقلاب کشور (دهـقانان) مضمون اساسی انقلاب (زمـین) در آن جاست و حلقههای ضعیف دولت را تشکیل داده و از نظر جغرافیایی مساعد به جنگ پارتیزانی اند، پیروز شده و این مناطق به تصرف انقلابیون درمیآیند. (رجوع شود به بخش الف مادههای 9- 21). این مناطق پایگاهـــی که در آنجا دهقــانان بسیج و متشکل شده، انقلاب ارضی صورت گرفته، سازمانهای تودهای و نیروهای مسلح محلی بهوجود آمده، سازمانهای حــزبی ایجاد گشته و قدرت سیاسی تودهها مستقر شده است، بزرگترین دژ سیاسی و نظامی اند که نیروی مسلح خلق با تکیه بدینها حملات استراتیژیک خود را به قصد تصرف شهرها به شکل موجــی، طبق قـوانین نظامی رشد جنگ تودهای طولانی ادامه میدهند. انقلاب ابتدا در یک سلسله مناطق و سپس در تمام نقاط پیروز میگردد و به این شکل انقلاب نامـوزون رشد میکند.
4- از این که دشمن بسیار قوی است و ما خیلی ضعیف، نمیتوانیم به نبردهای قاطع استراتیژیک برخاسته و در طی یک یا چند نبرد قاطع خصم را نابود کنیم؛ بنابرین لازم است عالیترین شکل انعطافپذیر مبارزه را برگزیده که در جریان آن بتوانیم به تدریج کمبودها و نواقص را رفع کرده و از ضعیف به قوی تبدیل شـویم و قدرت مقابله و تعــرض استراتیژیک را با دشمـن بیابیم. این شکل مبازره جنگ پارتیزانی است که در چارچوب استراتیژی جنگ مقاومت جویانۀ طویلالمدت ادامه مییابد.
5- در افغانستان و به طور عمده در روستاهای آن که صحنۀ اصلی مبارزه است، به علت وجود مناسبات اجتماعی ظالمانۀ فیودالی، ماقبل فیودالی و استقرار رژیم دیکتاتوری فاشیستی هیچ نوع امکانات مسالمتآمیز قانونی و علنی مبارزات اقتصادی و سیاسی (مبارزات دیموکراتیک) که مسئلۀ سرنگونکردن مالکین ارضی و در نتیجۀ آن درهم شکستن نیروی دولتی را مطرح نکنند موجود نیست و اگر هست بسیار استثنایی و محدود که نمیتوان در آن جا متوقف شد و در نتیجه از همان حدی که فیودالیزم و رژیم دیکتاتوری فاشیستی میخواهد فراتر[رفت].
خلق افغانستان مدتها است که به بیثمربودن مبارزات مسالمتآمیز و قانونی پی برده و هیچ نوع تمایل و امیدی به این شکل مبارزه ندارد. برای دهـقانان زورداشتن، قدرتبودن و تفنگداشتن مطـرح است. در کشور پیشآهنگ انقلابی که نیروی مسلح نداشته باشد، قدرت نیست. چنین پیشآهنگ که توان مقابله با دشمن خلق (فیودالیزم و رژیم دیکتاتوری فاشیستی) و دفاع از منافع خلق را نداشته باشد، نمیتواند پیشآهنگ مبارزۀ تودهها باشد. به پیشآهنگ بیاسلحه و بینیرو، خلق اعتماد ندارد و به سخنانش هرقدر هم مهم و شیرین باشد، کسی نه باور دارد و نه گوش میدهــد.
6- مبارزۀ مسلحانه در بین تمام اشکال دیگر مبارزۀ ما نقش مــرکزی و عمده دارد. هیچ نوع مبارزات علنی قانونی، سیاسی و اقتصادی و هیچ نوع فعالیتهای ایدیولوژیک سیاسی و تشکیلاتی ما نمیتواند بلا ارتباط به این شکل مبارزه مفهوم و ارزش پیدا کند. کلیه تلاشها و مبارزات ما قبل از مبارزۀ مسلحانه است. وقتی که مبارزۀ مسلحانه آغاز یافت، همه فعالیتها و مبارزات مستقیم و غیرمستقیم در خدمت آن قرار میگیرد. زیرا بهطور عمده با داشتن نیروی مسلح است که میتوان مبارزات سیاسی و اقتصادی دهقانان را رهــبری کرد؛ سازمانهای حــزبی و تودهای ایجاد کرد؛ بهمنبع الهام و امید تودهها تبدیل شد؛ فیودالیزم و نیروهای دولتی را درهم شکست و بالاخره بههـدف سیاسی دست یافت. بنابرین تشکیل نیروی مسلح (کانون پارتیزانی) بهعـنوان پیشآهنگ مسلح رزمندۀ خلق در مـــرکز تــوجـه ما قـــرار دارد.
7- ما که مبارزات مسلحانۀ مخفی و غیرقانونی را شکل عمدۀ مبارزه قبول میکنیم، از اشکال دیگر مبارزه و مبارزۀ شهری پارلمانی، قانونی، علنی، مسالمت آمیز... چه قبل از آغاز جنگ برای تدارک و آمادگی به جنگ و چه بعد از جنگ به خاطر کمک به جنگ نیز استفاده میکنیم. مبارزۀ مسلحانه یک شکل مبارزۀ ماست نه تمام اشکال آن.
8- ما در پهلوی تشکیل نیروی مسلح و مبارزۀ مسلحانه، کار تودهای مخفی و (حتی الامکان)علنی نیز میکنیم. اکثریت رفقای ما در دهــات (صحنۀ اصلی مبارزه) میروند. بخشی از آنها که به صورت کانون پارتیزانی مبارزات مسلحانه را انجام میدهند، بخش اعظم دیگر در همآهنگی بااین شکل مبارزه به طور مخفی با پیشروترین دهقـانان ده ارتباط میگیرند؛ به آنها تربیت سیاسی و تشکیلاتی میدهند. از طرف یا از طریق آنها به مابقی اهــالی ارتباط برقرار میکنند. بهاین شکل با حـوصله سالهای طولانی در دهــات میمانند؛ عمیقأ در درون تودهها ریشه میدوانند؛ پشتیبانی و کمک اهــالی را نسبت به پارتیـزانهـا در زمینۀ خوار و بار، امور حمل و نقل، وسایل نفرات، مخفی گاهها، تبلیغات جلب و تنظیم میکنند (کاری که خود پارتیزانها نیز آن را انجام میدهـند) و محیط همبستگی را در دهــات نسبت به انقلابیون ایجاد میکنند و همینطور با محیط اجتمـاعــی، مناسبات خاص اقتصادی- اجتماعی، سنن و تجــربیات، مبارزات اخلاقی، رسوم، عادات، گـرایشها و نظریات تودهها، مشکلات و نیازمندیهای مبـــرم و مشخص اهــالی و ... جغرافیای کوه و دره و دشت، جنگل، راهها و کوره راهها (...) منطقه بلد میشوند. از تمام موسسات و رابطۀ سیاسی، اقتصادی و نظامی عسکری، پلیس ژاندارم، دولت و طبقات و افـــراد ضد انقلابی، اطلاعات وسیع و نقشههای دقیق عملیاتی پیدا میکنند و در نتیجه مبارزات مسلحانۀ تودهها را تدارک میبینند و به جنگ که در جـــریان است کمک مینمایند.
9 - کار درجه اول ما در دهــات بهمنظور کار تودهای و مبارزۀ مسلحانه محدود میشود و کار درجه دوم، ما در شهرها در ارتباط با کار تـودهای و مبارزۀ تودهای میان دهقانان روستایی به کار سیاسی و تشکیلاتی بین کارگران و روشنفکران انقلابی شهرها نیز میپردازیم. همانطوری که در رابطه با عملیات چــریکی روستایی، دست به عملیات چــریکی شهری نیز میزنیم و در درجـۀ سوم، کار ما عبارت است از جلب عناصر ملی ملیتهــای تحت ستم، مانند دموکراتیکها، ناسیونالیستها، روشنفکران متـرقی و متنفذین روشنبین و روحـانیـون وطـن پرست (به خاطر مبارزۀ ملی).
ج- نظــر ما در مــورد ایـجـاد حــــزب و جبهـه
1- میتوان و ممکن است با یک ... تشکل انقلابی، ... با توده ارتباط برقرار کنیم، مبارزۀ مسلحانه را تدارک ببینیم و کار انقلابی را به هر شکل که لازم باشد آغاز کنیم. این تشکل ... میتواند مبارزۀ مسلحانه را سازمان دهــد و در جـــریان مبارزه، جبهۀ متحد ملی را به وجود آورده و آن را رهــبری کند. در اینجا باید نظر اپورتونیستی شعلۀ جاوید را مبنی بر این که اول باید حــزب بهوجود آورد و بعد کار تودهای و مبارزۀ مسلحانه را آغاز کرد، مــردود دانست و برعکس این نظر صحیح را که اول باید گروپها و تشکلهای ... [انقلابی] به کار تودهای و مبارزۀ مسلحانه آغـاز کنند و در جــریان فعالیت انقلابی، حــزب انقلابی را برای پیروزی نهـایی انقلاب به وجود آورند قبول کرد. برای ما قدرت عمـلی و کیفیت یک تشکیلات انقلابی ارزش دارد، نه نام آن که حتمأ حــزب باشد. ما نمیتوانیم تا زمان پیدایش چنین حــزبی آرام نشسته و به نظارۀ حـوادث بپردازیم. حــزب را باید از طریق عمل انقلابی در درون توفانهای جنبش به وجود آورد نه در محیط آرام و روشنفکران شهـری. حــزب از آسمان فـــرود نمی آید. (رجـوع شود به بخش... مادۀ 1)
2 - ما طرفدار حـزب هستیم ولی بههیچوجـه تصامیم عجـولانه را در مـورد تشکیل حــزب که بیشتر از تمایل ذهـنی بروکراتیک و فـورمالیستی روشنفکران پُرگو سرچشمه میگیرد، قبول نخواهیم کرد. از تجارب نیمقارۀ هـند و خاورمیانه (ایران، ترکیه، ممالک عــربی) و تجارب دهـۀ اخـیر کشور 1342- 1352 به این نتیجه رسیدیم که تشکیل حــزب واحـد کلاسیک ... در کشور ما با این ترکیب ملی و تفاوت سطح رشد تولید واحدهای ملی از قبیلهوی تا نیمهسرمایه داری و نیمهاستعماری، امــری است که قبلأ غیرعملی به نظر میخـورد. و اگر لجـوجانه گـــروهی این نام (حــزب واحد) را به خـود ببخشد، فقط میتواند دل خود را به دایرکردن کنگره و داشتن کمیته مــرکزی و احیانأ رفتن بهکنفرانسهای مشورتی بهاصطلاح احـــزاب برادر خوش کند. ما قبل از این که از ایجاد حــزب طرفداری کنیم از ایجاد جبهۀ رهــاییبخش خلقها و ملیتهای تحت ستم پشتیبانی میکنیم.
3 ــ ما طـــرفـدار ایـجـاد جبهـۀ متحـــد رهـــاییبخـش خلقها و ملیتهــای تحــت ستـم هسـتـیم
الف- جبهـۀ رهــاییبخـش خـلقهـا: این جبهۀ طبقاتی مربوط گروه رهبــری و مضمون عصر حاضر جبهه است یعنی جبهه برای رهــایی همه ملیتهای کشور و زحمت کشان آنها (طبقۀ کارگر و طبقۀ دهـقان) که علیه استثمار و ستم طبقاتی (قبیلهوی، فیودالی، سرمایهداری و امپریالیستی) مبارزه میکنند؛ چـون در جامعۀ ما اکثریت را دهاقین تشکیل میدهـند، لذا مسئلۀ ارضی و مبارزه علیه فیودالیـزم در مــرکز توجـه قـــرار میگیرد. این مسئله (مبارزۀ ضد فیودالی – طبقاتی) در شمال، مرکز، جنوب، شرق و غـــرب مملکت یکسان و یک رنگ بوده نمیتواند، زیرا انکشاف و سطح [رشد] ملیتهای مناطق مذکور متفاوت بوده و آنها در مــراحل مختلف ساختمان اقتصادی و اجتماعی چـون قبیلهوی ماقبلفیودالی، نیمهفیودالی و نیمه سرمایهداری قرار دارند و مبارزۀ خلقهای این مناطق با تکتیکهای ویــژۀ خود صورت میگیرد.
ب- جبهۀ رهــاییبخش ملیتهای تحت ستم: این جبهۀ ملی متحدین ناسیونالیست و دیگر مضمون عصر حاضر یعنی جنبش رهــاییبخش ملی ضد بقایای استعمار قدیم، استعمار نوین و امپریالیزم است.
جبهـۀ رهــایـیبخـش ملیتهای تحـت ستم کشور مانند هـــزارهها، ...، نورستانیها، بلوچها و دیگر اقلیتهای تاجیک، چغتایی، هنـدو در جنوب و مـــرکز و اوزبیکها، تــرکمنها، تاجیکها وغــیره در شمال و چارایماقها، غــوریها، ... و سیستانیها در غـــرب که علیه ستم ملی (ستم اقتصادی، سیاسی، فــرهنگی) مبارزه میکنند. چــون در جامعۀ ما اکثریت را این ملیتهای تحت ستم تشکیل میدهــند، لذا مسئلۀ حق تعیین سرنوشت و اشتراک در حاکمیت ملی و مبارزه علیه شوونیــزم (عظمتطلبی وامتیازخواهی) ملت حـاکم بهسردمداری قبیلۀ محمدزایی و نسل بروکراتزادۀ مرکزنشین، و طرفدار مــرکزیت واحــد، محـــراق دوم این بیضوی مبارزه است.
د- سیاسـت داخــلیمـا
1– ما با انشعابیون شعله، خلق و پــرچـم که بهاساس عـقدههای خــودخواهـی روشنفکرانه و مسایل شخــصی نه، بلکه آگاهـانه و براساس اصول و اندیشۀ خدمت بهخلق انشعاب کرده اند، دروغ نمیگویند، سیاستبازی و فضلفـــروشی نمیکنند، شهرتطلبی کاذب و هیاهــوی روشنفکرانه نمیخـواهند و مصمم به مبارزه علیه رژیم دیکتاتوری نظام فاشیستی داود اند، حاضریم که همکاری عملی را بهصورت مستقیم و چه در چارچوب جبهۀ متحد برقرار کنیم. ولی تا زمانی که مغز آنها از بقایای اپورتونیزم، رویزیونیسم وغیره انحــرافات ... پاک نشود و در تمام مسایل و بهخصوص در مهمترین مسایل انقلاب کشور عملأ با ما معتقد نشده اند، وحدت تشکیلاتی را بهصورت حــزب یا سازمان ... همراهشان خواستار نیستیم. در وحدت تشکیلاتی، ما مخالف هرگونه اتحادهای میکانیکی و بیاساس هستیم که همه در زیر سقف اتاق از جانب یک مشت روشنفکران فضل فـــروش و ناشناخته بهوجود میآید و برعکس خواهان آنیم که اتحاد باید ... مبتنی بر عمل باشد و از جانب انقلابیون ... صورت گیرد که در جـــریان مبارزات عملی همدیگر را شناخته و به نتایج واحــد در مسئلۀ انقلاب کشور رسیده اند. ما در حالیکه این نکته (اتحاد در جـــریان عمـلانقلابی از افــراد گروههایانقلابی) را بهعــنوان شرایط عینی وحــدت قبول میکنیم، از تلاش ذهـنی خود برای وحدت، موازی با رشد و تکامل این شرایط عیـنی دریـغ نخـواهیـم کرد. در این مـورد از تجارب دموکراتیک خلق و شعله بیامـوزیم.
2 - خلاصه ما با تمام افـــراد و گــروهها (به استثنای اخـوان که مـــرتجعتر از داود است، ...) صرفنظر از گپهای کتابیشان که مصمم اند علیه رژیم دیکتاتوری فاشیستی داود مبارزه کنند، حاضر به همکاری هستیم.
3- ما در حالیکه ... [در برابر] اخــوان بهعنـوان ... [ایادی] امپــریالــیزم ... و نمایندۀ سیاسی فیودالـیزم [موضعگیری] داریم، حاضریم که با روحــانـیون وطنپرست و مبارز که شرافتمندانه علیه رژیم فاشیستی مبارزه کرده و در انقلاب ملی اشتراک میورزند، همکاری نماییم.
4 - ما همینطور طــرفدار آنیم که با تمام عناصــر ملی و دموکراتیک، ناسیونالیستها، متنفذین روشنبین و روشنفکـران متـرقی مــربوط ملیتهای تحـت ستم که امکان اشتراک آنها در انقلابملی مـوجـود بوده و این امکـان را رژیم فاشیستی داود افـــزونتر کرده است، در یک جبهۀ وسیع متحد ملی، متحد شویم. ... (رجوع کنید به بخش ج مادۀ 3 و بخش ب مادۀ 9)
5 - روابط ما با چند گــروپ مخفی انقلابی دیگر از روابط خاص ماست!
هـ - نظــرما در بارۀ کـودتای داود و ســازمـانهــای مـؤید آن
1- سلطنت در آزمایش دموکراسی خود مـوفق نشد و پایههای آن متزلزل گــردید. روشنفکران مترقی سر بالا کرده و بافتههای آنرا پنبه ساختند. نهضت متــرقی بسط یافت، و دولت سهصد ساله افغانی در معرض انقراض قــرار گرفت. نظر به تجارب یکصدوپنجاه سالۀ اخیر خود، خاندان محمدزایی پیشدستی کرد و جناح چپ آن دست به کودتای عسکری زد؛ جنبۀ انقلابی این کودتا همانا در تغییر شکل دولت از سلطنتی به جمهوری بود. پرچمـیهـا و خـلقـیهای رویزیونیست و رفورمیست به مشاطهگــری آن برخاستند. مـــرام دموکراتیک خـلق را ... جا زدند و مردم متــرقی و بیتجـــربه را فــریفتند و مـؤقتأ خوشبین ساختند و اما ماهیت دولت همچنان ارتجـاعـی و استبدادی باقیماند و حتا به آن دیکتاتوری شخصی و حکومت پولیسی، زندان و ضبط احوالات و تمام ماشیـندولتی کهـن حفظ و در حال پختهکاری است؛ ... و دولت به دست مــردمان مبتذل و بیمعلومات حتا اراذیل و اوباشها سپرده شده و این شهکاریها دوام دارد.
2- شاید شخص دیکتاتور به کمک بلاقید و شرط و در گــروگیرندۀ شورویها پــروژههایی رویدست بگیــرد و به اصلاحات رفورمیستی اقــدام کند که همه برای بقای این دولت «سهصد ساله» است، اما باز هم با این برنامه در این کارها در روی کاغــذ از بوتو پیش نمیرود و در عمل از رضاشاه (!) زیرا آنها هم برنامۀ مـترقی و شهکاریهای مـــردم فـــریب دارند ولی هیچ شخصی و یا سازمان مــترقی و مترقینماها آنرا متـرقی و انقلابی نگفته و حتا حـــزب عـوامی و توده. اما این پرچـم و خـلق نهتنها به آرایش و پیرایش و مشورههای خصوصی پــرداختند، بلکه به پولیس و جاسوس دولت کودتا نیز تبدیل شدند و این در تاریخ احــزاب سیاسی و متــرقی جهان بینظیر است و اما دولت کودتا:
ـ کودتایی است از طرف جناح چپ دولت «سهصد ساله».
ـ دولت دیکتاتوری فــردی پولیسی است برای همه خـلقهــای کشـور.
ـ دولت دیکتاتوری فاشیستی است برای ملیتهای تحت ستـم کشور.
ـ بالاخـــره دولت فـــردی پولیسی است برای جلوگیــری از انقلاب و بهقدرترسیدن انقلابیون واقعی و از نگاه سیاست خارجــی پیروزی ... رویزیونیسم است در منطقه.
3ـ داود نمایندۀ سیاسی بورژوازی بزرگ است؛ بهحکم مـوقف طبقاتی خود بیشتر از همه از جنبش تودهها وحشت دارد و میخواهد کار را از راه رفورم، مصالحه و سازش فیودالیزم و سلطنت یکسره کند. این بهاصطلاح راه مترقیای (!) که بورژوازی بزرگ در پیش گــرفته، ارتجاعـی و آزمندانه است. تــرس داود بهعـنوان نمایندۀ بورژوازی بــزرگ از تودهها، سبب میشود که به بازی دموکراتیسم بپردازد، دروغ گوید و وعده دهــد، مـــردم را امیدوار سازد. و بیشتر از همه به تبلیغات پوچ و تهوعآور در بارۀ (اصلاحات)، (ترقی اجتماعی)، (مردم ) و غیــره بپردازد.
دروغگویی و وعده و وعید و پُرگویی و تمام تزلزل و ناپیگیری او از ترس تصفیۀ حساب جدیاش با فیودالها و بورژوازی کمپرادور که با آنها پیوند منافع دارد و از جنبش تودهها که خطرناکترین و مهیبترین بلا برای بورژوازی و بهخصوص بورژوازی بزرگ است، سرچشمه میگیرد. رژیم فاشیستی که پایۀ اجتماعی آنرا بهطور عمده بورژوازی کمپرادور ملیت [حاکم] ... تشکیل میدهد، هــرگز مـوفق نبوده و نخــواهــد بود که علیه فیودالیزم یعنی علیه طبقهای که بیشتر از همه با آن وحدت منافع دارد و پایههای حیاتی آنرا همان دهـات و همان استثمار فیودالی تشکیل میدهــد، به مبارزۀ قطعی، پیگیر، ... و جدی بپردازد و از همین جاست که ناهنجارترین تبلیغات را در بارۀ ریفورم اصلاحاتارضی وغـــیره بهراه انداخته است. همۀ این تبلیغات سراپا دروغ و حیلهگری است؛ آغشته با روح چاپلوسی و سازش از ملاکین بقایای سلطنتی و فیودالیزم و ترس از انقلاب خلقها است. این بورژوازی لیبرال، بورژوازی کمتر متــرقی، بورژوازی مــرتجع که با فیودالیزم، سلطنت و موسسات قدیمی سر سازش و مصالحه را پیشگرفته، نمیتواند خود را از زیر یوغ امپریالیزم خلاص کند؛ نمیتواند افغانستان را از صورت بازار کالاهای دول امپریالیستی، منابع مواد خام برای انحصارات آنها آزاد سازد. ســردار فــرانکوی ما نیز مانند گذشتهگان وطنفــروش خـود، خادمـین گوش به فـــرمان امپریالیستها گـــردن نهاده است و تبلیغات او در مـورد تمامیت ارضی، استقلال ملی، قضاوت آزاد وغیره پوچ و بی معنی است. این رژیم دیکتاتوری نظامی که در برابر فیودالیزم و امپریالیزم کـــرنش مــزدورمنشانه میکند و به نوکر باوفای آنها مبدل شده است (و نمیتواند هم مبدل نشود زیرا طبق قاعدۀ عمومی بورژوازی کمپرادور در کشورهای عقبماندۀ جهـان سـوم پایگاه امپریالیزم و حلقۀ واسط فیودالیزم و امپریالیزم است) نمیتواند قابل هیچگونه امیدواری و پشتیبانی باشد. خلق و پرچــم که میخواهـند مـــردم را به همکاری با رژیم دعــوت کنند و خود وظیفۀ دفاع از رژیم، چاپلوسی، جاسوسی و همدستی با آن را پذیرفته اند، با داود در یک ردیف اند؛ تا وقتی که آنها چنین اند، ما همـه شان (داود، تــره کی، بیرک) را بهیک نظر میبینیم و به ضد همۀ آنها به نوع یکسان مبارزه میکنیم.
4 - مبارزه علیه فیودالیزم را بهطور عمـده، دهقـانان انجـام میدهـند، این دهقـانان باید از جانب سازمان سیاسی ... بسیج و متشکل شوند و در تحت رهبـــری ... [آن] انقلاب ارضــی کنند، سازمانهای خـود را به وجود آورند و قدرت سیاسی خلق را مستقر نمایند، راهی که در کشور ما از راه جنگ تودهای طولانی ممکن است. تجـــربۀ انقلابهــای جهان سـوم ثابت می کند که فقط به این شکل و این راه است که میتوان بهصورت ... قاطع و پیگیر به پیکار علیه فیودالیزم و از اینطــریق علیه امپریالیــزم برخاست ...
داود قادر نیست از راه انقلابی به نبرد فیودالیزم برخیزد، به دلیل اینکه اول خـود تا گلو در مــرداب فیودالیزم غـــرق است و با آن از ریشه پیوند منافع دارد و دوم اینکه این راهی است که منجر به بیداری تودهها و شگوفایی فعالیت و تشکل آنها شده و ناگـزیر ســرنیزۀ تـودههای متشکل و مسلح ملیونی که علیه فیودالیزم برخاسته اند، روزی ... متـوجـه داود [خواهد شد] ... و از اینرو بورژوازی بزرگ داود مجبور است از همان ابتدای کار راه انقلابی را نه بلکه راه ریفورم را در پیش گیرد..
5 – یکی از بزرگترین وظیفۀ ما در عــرصۀ ... ایدیولوژیک ایناست که بر اساس تجارب بهدستآمده از کودتای داود، از یک طرف تمام ماهیت و نتیجههای عملی نظریات تیوریک ریفورمیستهای خلق و پــرچـم و ( راه رشد غیرسرمایه داری، دموکراسی ملی، تصرف قدرت از بالا و پارلمانتاریزم و کودتا، مبارزات مسالمت آمیـز و ...) را به خلق کشور نشان دهیـم و از سوی دیگر پایۀ اجتماعی آنها را که نمایندگان سیاسی بورژوازی ملت ستمگر، دنبالهروان بورژوازی بزرگ ملت حاکم وعــروسکان داود اند بهصورت مستند افشا کنیم. مبارزۀ ما بهضد رفورمیسم و رویزیونیـسم خـلق و پــرچـم شــرط پیروزی ما در مبارزه علیه داود است.
6 - داود که سر خر سلطنت سوار شد و پالان آنرا رنگ جمهوری زد و تمام روبنای سیاسی کهن، ... را دست نخــورده باقی گذاشت .... کودتا نشان داد که ... [با حفظ] ماشین دولتی کهـن هـیچ حــرفی نمیتواند از انقلاب، از خدمت بهمــردم و یا انتقال قـدرت بهتودهها در میان باشد... در این جا باید آن تصور غلط را که معتقد است از راه کودتا و دیگر توطئههای سیاسی، قدرت به توده منتقل شود، مـــردود و تخــیلی دانسـت.
و- سیاست خـارجــی مـا
1- ما معتقدیم که انقلاب افغانستان را خلق افغانستان میکند و ارتباط ما با کشورها، احــزاب و گروههای انقلابی خارج بههیچ وجه نمیتواند جای انقلاب خلق ما را بگیرد. اساس تحـول کشور را تشکل نیرویانقلاب خلق تشکیل داده، در حالیکه کمک و پشتیبانی احــزاب و کشورهای دیگر از ما شرط پیروزی ماست. بهاین [تــرتیب] ما بهسیاست اتکا بهنیروی خود بهعنوان اصل و اتکا بهدیگران بهعنـوان فــرع عمل میکنیم. ما از سیاست شعله، خلـق و پــرچـم که زندگی را کاملأ وقف دفاع از چـین و شوروی کرده اند، خـلق افغانستان و انقلاب افغانستان را فــراموش کرده و یا آزادی خـلق ما را بهطور عمده به دست دیگران میدهـند، بیزاریم. ما در حالیکه از رویزیونیسم بهسویۀ ملی و بینالمللی افشاگری کرده و علیه آن مبازره میکنیم، در مـورد روابط و مـوضعگیری خـود با دو تــریند چین و شوروی از سیاست اصولـی رفقای کـوبایی، ویتنامی و فلسطینی پیــروی میکنـیم.
2- ما معتقدیم تا زمانی که امپریالیــزم وجود دارد، رقابت تسلیحـاتـی ملیتاریسم امــر ناگزیر بوده و خطر جنگ جهـانـی نیز موجـود خـواهـد بود. ...
3- ما در حالیکه همبستگی خود را با خـلقهای بلوچ و پشتـون که بهخاطر حق تعیین سرنوشت خود مبارزه میکنند اعلام میداریم، مخالفت خـود را نیز با این امــر که رهبــری این جنبشهای ملی در شرایط جدید بین المللی نه بهدست ... [زحمتکشان] این ملیتها بلکه به دست بورژوازی و اشرافهای نظیر خان ولی و غیره میاُفتد ابراز میداریم. ...
4- از امنیت جمعی آسیا و دیگر توطئههای منطقهای، ... از هر طرف که رهبــری و حمایه میشود اظهار انزجار میکنیم و این چنین دسته بندیهــای شرقی و غــربی را به نفع خلقهای آسیا و خاورمیانه نمیدانیم. ...
5-دولت فعلی اسراییل فاشیستی، ملیتاریستی و امپریالیستی است. پیشنهاد یک دولت دموکراتیک را که از طرف انقلابیـون فلسطین شده و خـلقهــای عـــرب، یهـودی و غیره را شامل میگردد، مطابق اصول مترقی و مـوازین بشردوستی و حقــوق بشر میدانـیم.
6- دولتهــای بعثی عــربی را مــترقی ندانسته و سادات را شخص مــرتجع میشناسیم.
7- مبارزات عادلانۀ انقلابیون و دولتهای مترقی جنوبشرق آسیا را تأیید کرده، آن را برای نهضتهای [ضد] امپریالیزم مؤثر میشناسیم. دولت بهاصطلاح چـینملی (تایوان)، باید مانند عروسک کنار گذاشته شود. از کشتار بیرحمانه کودتای فاشیستی شیلی انزجار عمیق مینماییم و برعکس به همه انقلابیون امریکای لاتین که مبارزۀ طبقاتی و ملی را توأماً پیش میبرند درود میفـــرستیم و در سرنوشت غــمانگیز سیاهــان جهـان، خصوصأ اتازونی خود را شــریک و همدرد میدانیم و سیاست تبعیض نــژادی افـــریقای جنـوبی و غــیره را تقبیح میکنیم.
8- ما که در این گـوشۀ تاریک و عقب ماندۀ جـهان با تحمل هـــزاران هــزار مشکلات و مصایب با تصمیم قاطـع یا مـــرگ یا پیــروزی، رستاخـیز خـلق خـود را تدارک میبینیم، خـویشـتن را همدست کوچـکی از ارتش بین المللی ... [آزادیخواهان و عدالتطلبان جهان] میدانــیم و از اینرو همبستگی عملیمان را با تمام رزمندگان که در کوهها، در جنگـلها، شهـرها ... بهخاطــر نجـات بشــریت بهپیکار خــونـین و عـادلانـه علـیه ارتجـاع و امـپریالــیزم مشغـولند و بهخصــوص با رفقـای انقلابـی فلسطـین، ایــران، تــرکـیه، هـند، پاکستان، و بنگلهدیش اعـلام مـیداریم.»
[1] ــ پس از نشر «متن توضیحات و پاسخهای محبوبالله کوشانی در بارۀ گذشتۀ س.ا.ز.ا. ...» در سایت وزین خراسانزمین، در زیر نوشته در بخش دیدگاه ها، دوست گرامی محمدهاشم جان قانع پرسشهایی را مطرح کرده بود. این معروضه همچون تلاشی برای پاسخگویی بههمان پرسشها تقدیم میگردد.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
هاشم قانع | 30.04.2017 - 16:55 | ||
جناب محترم کوشانی صاحب! احترامات اینجانب را بپذیرید ,صحتمندی و طول عمر برای شما آرزو دارم. از اینکه به پرسشهای اینجانب در چوکات و معیار که خود لازم دانستید، پاسخ ارائه داشتید و به تاریخ ۲۶ حمل ۱۳۹۶ خورشیدی در تارنمای خراسان به نشر رسید از شما قلبا سپاس گذارم . من پرسش های خود را پیرامون سخنرانی شما که خطاب به جوانان آزادگان در شهر کابل ایراد شده و در نارنمای خراسان ز مین به نشر رسید ، با یک مقدمه ی کوتاه مطرح ساختم و در نظر بود مقدمه را در بخش دیدگاه در تارنمای خراسان بگذارم و پرسشها را به آدرس ایمیلی شما بفرستم، اما طوری شد که هر دو به آدرس دیدگاه پست گردید . با آنکه سهوا عبارت «حفظ راز» در بخش پرسشها تایپ شده بود و ربطی به بقیه ی متن نداشت , نفس پرسش ها پاسخ عمومی می طلبید و ضرورت بود تا از زوایا ی پنهان تاریخ سازمان, رهروان سابق و نسل امروزی مطلع شوند بدین خاطر من لازم ندانستم از مسئول تارنمای خراسان زمین خواهش کنم تا بخش سوالات را حذف نمایند . براستی که حوصله مندی شما در پاسخ دهی و واگشایی بخش های مهم از تاریخچه سازمان سازا از نخستین وهله ی شکل گیری اش نتنها برای پیروان راه بدخشی بزرگ بلکه همه ی کسانی که شایق فهمیدن ندانسته ها و جعل کاری ها در تاریخ چپ دمکراتیک اند بسیار ارزنده و مفید میباشد و جا دارد به صفت یکی از کسانی که عمر ی برای تحقق آرمان های سازمان کوشا بوده سپاسمندی خود را ابراز نموده , از شما و همه یاران قلم بدست شهید بدخشی تمنا دارم تا ناگفتنی و گفتنی های بیشتر را برایمان بازگو کنند تا بیتوانیم در پرتو آگاهی دقیق ازان به نقد و بررسی همه جانبه نقاط مثبت و منفی چند دهه مبارزات بشدت آرمان گرایانه ی یک نسل عاشق آزادی و برابری بپردازیم . همچون ضمیمه فقط میخواهم نکات ضروری زیر را با شما نیز در میان بگذارم : ۱.شما برای گرفتن معلومات بیشتر اینجانب را به آدرس های مختلف رجعت دادید تا از چگونگی برگزاری کنفرانس بدخشان سازمان معلومات بگیرم و یا فهرست مکمل بنیانگذاران «محفل انتظار» را از ده تن زنده مانده ها از شمار 21 تن بنیاد گذاران و غیره جویا شوم . راستی به برخی از آنان که شما از آنها نام بردید و کسانی دیگری را که شخصن میشناختم و فکر میکردم در چنته چیزی دارند قبلاً مراجعه کرده بودم و بار دیگر مراجعه کردم که با تاسف به استثنایی یکتن از آنها که از هیچ نوع همکاری و ارایه معلومات درین باره دریغ نورزید , متباقی گفتند، «چشمم» یا «تف ام» تکلیف دارد و مریض استم و یا فراموشکار شده ام و یا میگویند، کتاب چاپ میشود (12 سال از وعده ی چاپ کتاب تاریخ ایشان میگذرد) , خلاصه به بهانه های مختلف به هیچ یک از پرسش های من و هم مانند من پاسخ لازم را ندادند . به هر صورت باز و بار دیگر به اساس رهنمایی شما، به ایشان سری خواهم زد. ۲. دقت در نوشته ها: طور مثال در صفحه 3 - اول حوت 1367خ «جریده میهن» ارگان نشراتی مرکزی سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان، در باره شهادت سید شربت «باقری» زیر عنوان (باقری پیکار جویی از تبار فرزانۀ یمگان) نوشته جناب ظهورالله ظهوری را خوانده بودم و چنین نوشته بودند: ...باقری بحیث نماینده انتخابی تشکیلات ولایتی بدخشان سازمان [سازا] در کنفرانس سال 1362خ سازمان در کابل اشتراک داشت ... و زمانی به جبهه می رفت نام مستعار خویش را خسرو برگرفته از ناصر خسرو...[عین نوشته در جریده میهن نیست، مگر محتوا یش همین هست] اما زمانی از کادرهای رهبری و مسئولین بدخشان از جمله از منشی وقت سازمان در بدخشان (جناب پهلوان قیام) پرسیدم، انها گفتند: هیچ انتخاباتی در بدخشان برای اشتراک در کنفرانس 1362خ صورت نگرفته بود، بلکه به اساس هدایت تحریری مقام وقت رهبری سازمان (سازا)، از دو تن (مرحوم باقری و پهلوان قیام) خواستند تا در کنفرانس (طور انتصابی) اشتراک ورزند. پهلوان قیام، بنا به دلایلی (از جمله عسکری دوره احتیاط را سپری میکرد و رخصتش نداند) اشتراک کرده نتوانست و مرحوم باقری اشتراک ورزید...در همین متن یاد شده، دو موضع اصلی نوشته، یا در عدم دقت و یا بنا به هر دلیلی رد پای واقعیت گم گردیده... شاید، پاسخ های را دریابم، همچنینی باشند... من به شما مراجعه کردم، که شما مدت مدیدی نفر اول سازمان (سازا) و حزب (حزب آزادگان) بودید و هستید، فکر کردم، یقینً به آرشیف اسناد (اگر اسنادی باقیمانده باشد) دسترسی دارید و میدانم - در بسا مسایل اهل راز مرحوم بدخشی بودید. شاید یادداشتهای در ذهن و در دفترچه های خویش داشته باشد. هچنان با یاران روزهای خوب و بد زندگی سازمانی در تماس اید و ممکن پاسخ به گونۀی خواهید داد دیگر سوالی باقی نخواهد ماند. پاسخ دادید و مستفید شدم نه آنچه در ذهن می پروراندم و آرزو داشتم. مگر آنچه گفتید، خالی از مفاد نبود و به خصوص یکی از طرح های سازمانی سال 1352خ بعد کودتایی محمد داود خان، که توسط مرحوم عبدالله مشهور به حفیظ ملقب به آهنگرپور تدوین گردیده بود... حرف آخر: حال یک پرسش قبلی را به گونۀی دیگر خدمت شما، مطرح میسازم و خواهش دارم، کوتاه، فشرده و ساده با بزرگواری خویش پاسخ دهید. 21 تن در سال 1347خ (از ذکر روز و ماه آن میگذریم) « محفل انتظار» را ایجاد کردند. تشکیلات (محفل)، راه رشد طبعی خود را طی کرد از تشکیلات (محفلی) به تشکیلات (سازمانی) و سرانجام به تشکیلات (حزبی) ارتقاع یافت و یا تبدیل گردید. حال، لطفاً روشنی اندازید: اول) چه وقت، توسط کی ها و برای چه – نام تشکیلات را «سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان» گذاشتند و چه وقت در کدام ارگان با صلاحیت همین نام (سازا) به تصویب رسید. آیا به غیر از نام (سازا) کدام نام و نامهای دیگر مطرح گردیده بود و از میان آنها (س. ا. ز. ا.) پذیرفته شد. نامگذاری حزب آزادگان را می دانم. البته از شما بزرگوار، قبل از پاسخ ممنون خواهم بود با آنکه انبوه از سوالات و پرسشها وجود دارد تا غرض معلومات و روشنگری ارائه گردد ، عجالتاً به همین پرسش خویش خاتمه می دهم. |