پاسخ به یک پرسش

۱۱ حمل (فروردین) ۱۳۹۶

یکی از دوستان و کاربران فیسبوک این پرسش را مطرح می کند که:

«چرا جهان از شرق گرفته تا غرب، از ناتو گرفته تا ورشو و از شش همسایه گرفته تا بازی گران منطقه ای در افغانستان به دنبال پشتون ها اند و یا می خواهند تنها با پشتون ها وارد معامله شوند؟ عامل موثر در این معادله چیست؟

اگر به این پرسش با واقع گرایی و نگاه منطقی پاسخ ارائه شود، بهتر است تا به جای معامله، واژۀ تعامل و رابطه را بکار برد. معامله شاید در این جا با بار منفی، مفهوم توهین آمیزی در برابر یک قوم کلان و مهم منطقه یعنی پشتون ها که در افغانستان و پاکستان قرار دارند، تلقی شود؛ هر چند که معامله می تواند به نحوی همان مفهوم تعامل را در جهت اهداف و منافع دو طرف افاده کند. همین معامله و یا تعامل چیزی نیست که آن را منحصر به یک قوم دانست، بلکه هر قومی در افغانستان و هر منطقۀ دیگر جهان می تواند با خارجی ها و بر عکس، خارجی ها با آن ها، معامله و تعامل داشته باشد.

به هر حال، پاسخ به پرسش بالا را در این نکات باید جستجو کرد:

 

1-    موقعیت جامعه و قبایل پشتون از نظر اجتماعی و جغرافیایی در مسیر اهداف و منافع قدرت های خارجی.

     در پایان سده 18 میلادی و سده 19 و 20 که دو قدرت استعماری و توسعه طلب اروپایی، روسیۀ تزاری و بریتانیا بر سر تسلط بر شبه قاره هند وارد بازی و رقابت شدند، رابطه و تعامل آن ها با پشتون ها در این رقابت بسیار مهم و اجتناب ناپذیر بود. هر کدام تلاش می کردند تا جامعه و قبایل پشتون را در کنار خود و حمایت از سیاست و اهداف خود بکشانند. بعداً که این بازی میان روسیۀ بلشویکی (اتحاد شوروی) با بلوک سرمایداری غربی به رهبری ایالات متحده امریکا ادامه یافت و در واقع امریکا جانشین سیاست های استعماری بریتانیای کبیر شد، بازهم پشتون ها در محور توجه هر دو ابرقدرت قرار گرفتند. به کتاب نبرد افغانی استالین مراجعه کنید که حکایت ها و روایت هایی را آن جا می یابید.

جانبداری شوروی به خصوص در دهۀ پنجاه  و شصت سده بیستم از دولت سلطنتی افغانستان بر سر منازعۀ دیورند با پاکستان و داد و فریاد مسکو در مورد حق تعین سرنوشت پشتون ها و بلوچ ها در پاکستان به همین بازی روس ها و غربی ها بر می گشت. مسلم بود که غربی ها نیز در جهت شکست روس ها در این بازی، رابطه و تعامل را با جامعۀ پشتون مورد توجه قرار دهند.

 

2-    انگلیس ها پس از تاسیس کمپنی هند شرقی و سپس سرنگونی دولت بابری هند و تسلط بر شبه قاره، در شمال غرب شبه قاره، با جامعه و قبایل پشتون روبرو بودند. رابطه و تعامل با این جامعه برای انگلیس ها چه در بازی برزگ با روس ها، و چه در سلطه بر شبه قاره هند، اولویت و اهمیت داشت. به سیاست انگلیس ها پس از شاه زمان پسر تیمورشاه نگاه کنید که چگونه حتی تا سلطنت نادرخان کوشیدند تا این سلاطین و امیران پشتون را تحت نفوذ و در دستان خود داشته باشند. و انگلیس ها در رسیدن به این هدف دو بار به افغانستان لشکر کشیدند و جنگیدند و با محمدنادرخان نیز در رسیدن به سلطنت افغانستان، کمک مالی و تسلیحاتی کردند.

 

3-    انگلیس ها در دوران استعمار و به خصوص پس از تسلط بر شبه قاره هند که نفوذ و سلطۀ سیاسی بر افغانستان بخشی از استراتیژی شان در سیاست استعماری منطقه و "بازی بزرگ" بود، افغانستان را به عنوان کشور عمدتاً پشتون تلقی می کردند. بازتاب این تلقی که مبنای دیدگاه و سیاست آن ها را پیوسته و مداوم در سلطنت و امارت سران سدوزایی و محمدزایی تشکیل می داد، می توان در نظر و باور جنرال الفنستن رئیس هیات بریتانیا که در اکتوبر 1808 بدربار شاه شجاع رفت، مشاهده کرد. او در کتاب سلطنت کابل می نویسد:«نامی که توسط ساکنان سرزمین بر تمام کشور اطلاق می شود، خراسان است. اما واضح است که به کار بردن این نام درست نیست؛ از یکسو تمام سرزمین افغانان در محدودۀ خراسان داخل نیست و از سوی دیگر در بخش مهم آن ایالت، افغانان ساکن نیستند.»

 

4-    پس از استقلال شبه قاره هند و شکل گیری دو کشور هند و پاکستان که رقابت و خصومت میان هند و پاکستان آغاز یافت، جامعه و قبایل پشتون برای آن ها اهمیتِ حتی بیشتر از روس ها و انگلیس ها داشت. هندوستان در جهت ضربه زدن بر پاکستان، رابطه و تعامل با پشتون ها را در پاکستان و افغانستان مورد توجه قرار می داد و می دهد. پاکستان نیز در مقابله با هند، همین سیاست را دنبال می کند. البته پاکستان حمایت از پشتون ها و حاکمیت پشتون ها را در افغانستان در جهت جلوگیری از ناسیونالیزم جدایی طلبانۀ جامعۀ پشتون پاکستان که نفوس آن دوبرابر نفوس افغانستان است، بیشتر از هند در سر خط سیاست خارجی خود قرار می دهد. پاکستان می پندارد که محرومیت و انزوای پشتون ها از رهبری حاکمیت در افغانستان، این ناسیونالیزم را تقویت می کند و پاکستان را در معرض تجزیه قرار می دهد.

 

5-    مسلم است که جامعۀ سیاسی پشتون، رهبران سیاسی و سران قبایل این جامعه در جهت اهداف و منافع خود همیشه و پیوسته، رابطه و تعامل با منابع خارجی که آن ها را در این اهداف و منافع یاری رساند، مورد توجه قرار می دهند. اقتدار سیاسی، یکی از مهم ترین ابعاد آن اهداف و منافع است که متضمن منافع دیگر حیات نیز می باشد.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد اکرام اندیشمند