دروغِ شاخدار

۲۸ حوت (اسفند) ۱۳۹۵

در حاشیۀ روز هشتم مارچ. این نبشته در محفلی که به این مناسبت از طرف کانون فرهنگی افغانستان- آلمان دایر شده بود، خوانده شد.

 

درود بر تک تک شما فرهيختگان و فرهنگيان همدل و همزبان!
هشتم مارچ يا روز جهانی زن بر همه تان خجسته باد.
چندی پيش، در يکی از برنامه های سدا و سيمای طلوع، گفتمانی در باره دختری به نام آرزو بود، که پدر- مادرش او را از بهر دختر بودنش، در يکی از بيمارستان ها رها کرده بودند.

در فرهنگی که زن بودن به گونه ی گناه و دختر داشتن شرم باشد، خواه ناخواه، اين چنين کنش ها پيش می آيند. اگر به زندگی روزمره ای مردمان مان بنگريم، به نمونه های بسياری بر می خوريم که برای پدران، ارزش دختر و پسر برابر نيست. هنگامی که برای دختر ارزش داده نشود، فروختن، به کسی بخشيدن، رها کردن، تيرباران کردن، با شمشير گردن زدن، زنده به گور کردن و سنگسار کردنش هم ساده است.
به خود باليدن پدری که با پسرش در خيابان گام بر می دارد، شادمانی پدری که به اروسی پسرش ساز می زند و آواز می خواند و لبخند پدری که از اشغ ورزيدن پسرش به دختری سخن به زبان می آورد، نمايانگر اين است که پسر برای پدر، جايگاه والای دارد و دختر از آن بی بهره است.

از زمانی که دختر زاده می شود، نفرين شده است! هنگامی چشم می گشايد، نه سدای تفنگ شادی می شنود و نه هم آواز سازدهل به گوشش می رسد. از کودکی به جای آموختن و بازی، خانه نشين می شود و به شوهر داده می شود، که تا پايان زندگی برده بماند. اگر در کودکی به فروش نرفت و به جوانی رسيد، بدبخت ناميده می شود؛ اگر در جوانی به کسی دل داد، سنگسار می شود.

ريشه ی فرهنگ زن ستيزی از کجا آب می خورد و سرچشمه اش کجا است؟
آيا اين پديده، ريشه در فرهنگ باستان مان دارد، فرهنگی که پادشاهی بانوانی را به ياد دارد و بانوان افزونی چون آرتا، آذر، اناهيد، زربانو، فرخ رو، آزرمی دخت و پوران دخت را در دامان خود پروده است، يا پديده ای نوينی است که با آمدن فرهنگ بيگانه در سرزمين مان ريشه دوانده است؟
اگر به گزارش سدا و سيمای طلوع گوش فرا دهيم، هم آخوند و هم روشن انديش، از  نادانی (جاهليت) عرب پيش ار اسلام نام می برند! ايشان هر ستمی را که بر سر زن آورده شود، از دين و فرهنگ خويش زدوده و به دامان نادانی عرب پيش از اسلام می اندازند، با آنکه زنان پيش از اسلام، از ارزش چشمگيری برخوردار بوده اند و آن چه را که به آن زمان می پيوندند، دروغ شاخ داری بيش نيست. اگر پديده ای زنده به گور کردن پيش از اسلام درست می بود، يا بايد زادمان عرب ور می افتاد، يا کمتر می شد. اگر پيش از اسلام، دختر را زنده به گور می کردند، پس از آن برای هر کس چهل تا زن نمی رسيد! يا زنی که از ستم زنده به گور کردن رهايی می يافت، بايد چهل تا شوهر می کرد و هر ماه می زاييد، زيرا لشکرکشی های مور و ملخانه، نياز به سرباز داشت.
زنده به گور کردن پيش از اسلام و آن چه در سرگزشت آن زمان آمده است، با هم جور در نمی آيند. در سرزمينی که بانوان، از پرتوان ترين کسان باشند، چه گونه می شود که دختر را زنده به گور کنند؟ تبری از بانوی به نام ساره ياد می کند (نسک يکم، برگه ۱۸۳). ساره کسی است که از دين خود برگشته است و کنيزش را به کسی می بخشد (تبری نسک يکم، برگه ۱۸۵). خوب، در فرهنگی که يک بانو در گزينش دينش آزاد باشد، کنيز هم داشته باشد و در رهايی کنيز خودسر باشد، در آن فرهنگ زن ستيزی و زنده به گورکردن دختر، خرد پذير نيست.
خديجه، زن پيامبر از زنان بازرگان و سرمايدار پيش از اسلام است( تبری نسک سوم، برگه ۸۳۲). هند يکی از زنان جنگجوی است، که پس از اسلام آوردن در جنگ ها، هموند می شود (تبری، نسک چهارم، برگه ۱۲۹۳ ). خَنساء، کبيشه و امه کلثوم از بانوان چکامه سرايی آن زمان می باشند (پايگاه آگهی رسانی حوزه). فرهنگی که دختر را زنده به گور کند، ساره، هند، خديجه و کبيشه را در درون خود نمی پرورد.

بسياری به اين نگر اند که عرب ها پيش از اسلام در بدبختی و پسماندگی فرهنگی به سر می بردند، تا جايی که پيامبر شان هم تا چهل سالگی خواندن و نوشتن نمی دانست! ولی گزار آن زمان گواه آن است که مردمان آن زمان مانند يونانی ها در باره ی جستار و پرسش ها، گفتمان راه می انداختند و آزاد گفت و گو می کردند.
از دانشمندان عربی که در گفتمان ها هنباز می شدند، می توان مجاهد، ابن عباس، قتاده، ابو هريره، ابن اسحق، ابوجعفر، وهب، ضمره، ضحاک بن مزاحم، عبدالله بن سلام، محمد بن اسحق، عبدالله بن عمر، عبدالله بن مسعود، کعب الاخبار، کعب الحبر، عکرمه،  ابی بن کعب، خذيفه يمان، ابن جريح، ربيع بن انس، معاذ بن جبل، حماد و شهر بن حوشب (تبری، نسک يکم، برگه ی ۱۵ تا ۴۰) را نام برد. دانشمندان عرب آن زمان نگر شان را آزادانه به زبان می آوردند و پيرامون جستار ها، گفتمان راه می انداختند. برای نمونه در باره ای چگونگی پيدايش زمين و آسمان، اهريمن، خدا و خامه (قلم) گفتگو می کردند. تبری از زبان ابن عباس می نويسد: در آغاز، زمين و آسمان و همه چيز ها در زير آب بود (۲۲).
عرب های پيش از اسلام به دين های گوناگونی گرايش داشتند. هر گروه و دسته، از خود بتی داشت که در کعبه کنار هم چيده شده بود. پيروان به اندرون خانه می رفتند، هرکس خدايش را می پرستيد. نامدار ترين اين بت ها سالار (هبل)، الهه ماه(لات)،  الهه آفرينندگی (عزی)، الهه سرنوشت (منات) و الهه سازنده (الله) بودند. پيروان اين بت ها سه بت زن (لات، منات و عزی) را دختران الهه سازنده (الله) می دانستند. در زمان گسترش اسلام، پيامبر همه بت ها را درهم شکست و گفت که الهه سازنده (الله) نه زاييده شده و نه هم می زايد (*)
باری، اگر چه از کودکی در گوش ها مان دروغ های شاخ دار بسياری پف شده است و ما را به دروغ گفتن و دروغ پذيرفتن خوی داده اند و بسياری هم به اين باور اند که يک دروغ آسايش برانگيز، بهتر از سد راست آشوب انگيز است. شوربختانه همين دروغ های آسايش برانگيز، به جای می کشند، که شاخ در می آورند، روشن انديش دست از روشنگری بر می دارد، آخوندانه می انديشد و توان آن را ندارد، که چشم و گوش مردم را باز کند و بگويد که سنگ سار خودش زنده به گور کردن است.
سپاس گزارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*).http://www.persianatheist.com/2010/01/blog-post_31.html
تاريخ الرسل و الملوک يا تاريخ الامم والملوک  نامدار به تاريخ تبری، برگردان: ابوالقاسم پاينده، تهران سال ۱۳۷۵ خورشيدی

 

درود بر تک تک شما فرهيختگان و فرهنگيان همدل و همزبان!

هشتم مارچ يا روز جهانی زن بر همه تان خجسته باد.

چندی پيش، در يکی از برنامه های سدا و سيمای طلوع، گفتمانی در باره دختری به نام آرزو بود، که پدر- مادرش او را از بهر دختر بودنش، در يکی از بيمارستان ها رها کرده بودند.

 

در فرهنگی که زن بودن به گونه ی گناه و دختر داشتن شرم باشد، خواه ناخواه، اين چنين کنش ها پيش می آيند. اگر به زندگی روزمره ای مردمان مان بنگريم، به نمونه های بسياری بر می خوريم که برای پدران، ارزش دختر و پسر برابر نيست. هنگامی که برای دختر ارزش داده نشود، فروختن، به کسی بخشيدن، رها کردن، تيرباران کردن، با شمشير گردن زدن، زنده به گور کردن و سنگسار کردنش هم ساده است.

به خود باليدن پدری که با پسرش در خيابان گام بر می دارد، شادمانی پدری که به اروسی پسرش ساز می زند و آواز می خواند و لبخند پدری که از اشغ ورزيدن پسرش به دختری سخن به زبان می آورد، نمايانگر اين است که پسر برای پدر، جايگاه والای دارد و دختر از آن بی بهره است.  

 

از زمانی که دختر زاده می شود، نفرين شده است! هنگامی چشم می گشايد، نه سدای تفنگ شادی می شنود و نه هم آواز سازدهل به گوشش می رسد. از کودکی به جای آموختن و بازی، خانه نشين می شود و به شوهر داده می شود، که تا پايان زندگی برده بماند. اگر در کودکی به فروش نرفت و به جوانی رسيد، بدبخت ناميده می شود؛ اگر در جوانی به کسی دل داد، سنگسار می شود.  

 

ريشه ی فرهنگ زن ستيزی از کجا آب می خورد و سرچشمه اش کجا است؟

آيا اين پديده، ريشه در فرهنگ باستان مان دارد، فرهنگی که پادشاهی بانوانی را به ياد دارد و بانوان افزونی چون آرتا، آذر، اناهيد، زربانو، فرخ رو، آزرمی دخت و پوران دخت را در دامان خود پروده است، يا پديده ای نوينی است که با آمدن فرهنگ بيگانه در سرزمين مان ريشه دوانده است؟

اگر به گزارش سدا و سيمای طلوع گوش فرا دهيم، هم آخوند و هم روشن انديش، از  نادانی (جاهليت) عرب پيش ار اسلام نام می برند! ايشان هر ستمی را که بر سر زن آورده شود، از دين و فرهنگ خويش زدوده و به دامان نادانی عرب پيش از اسلام می اندازند، با آنکه زنان پيش از اسلام، از ارزش چشمگيری برخوردار بوده اند و آن چه را که به آن زمان می پيوندند، دروغ شاخ داری بيش نيست. اگر پديده ای زنده به گور کردن پيش از اسلام درست می بود، يا بايد زادمان عرب ور می افتاد، يا کمتر می شد. اگر پيش از اسلام، دختر را زنده به گور می کردند، پس از آن برای هر کس چهل تا زن نمی رسيد! يا زنی که از ستم زنده به گور کردن رهايی می يافت، بايد چهل تا شوهر می کرد و هر ماه می زاييد، زيرا لشکرکشی های مور و ملخانه، نياز به سرباز داشت.

زنده به گور کردن پيش از اسلام و آن چه در سرگزشت آن زمان آمده است، با هم جور در نمی آيند. در سرزمينی که بانوان، از پرتوان ترين کسان باشند، چه گونه می شود که دختر را زنده به گور کنند؟ تبری از بانوی به نام ساره ياد می کند (نسک يکم، برگه ۱۸۳). ساره کسی است که از دين خود برگشته است و کنيزش را به کسی می بخشد (تبری نسک يکم، برگه ۱۸۵). خوب، در فرهنگی که يک بانو در گزينش دينش آزاد باشد، کنيز هم داشته باشد و در رهايی کنيز خودسر باشد، در آن فرهنگ زن ستيزی و زنده به گورکردن دختر، خرد پذير نيست.

خديجه، زن پيامبر از زنان بازرگان و سرمايدار پيش از اسلام است( تبری نسک سوم، برگه ۸۳۲). هند يکی از زنان جنگجوی است، که پس از اسلام آوردن در جنگ ها، هموند می شود (تبری، نسک چهارم، برگه ۱۲۹۳ ). خَنساء، کبيشه و امه کلثوم از بانوان چکامه سرايی آن زمان می باشند (پايگاه آگهی رسانی حوزه). فرهنگی که دختر را زنده به گور کند، ساره، هند، خديجه و کبيشه را در درون خود نمی پرورد.

 

بسياری به اين نگر اند که عرب ها پيش از اسلام در بدبختی و پسماندگی فرهنگی به سر می بردند، تا جايی که پيامبر شان هم تا چهل سالگی خواندن و نوشتن نمی دانست! ولی گزار آن زمان گواه آن است که مردمان آن زمان مانند يونانی ها در باره ی جستار و پرسش ها، گفتمان راه می انداختند و آزاد گفت و گو می کردند.

از دانشمندان عربی که در گفتمان ها هنباز می شدند، می توان مجاهد، ابن عباس، قتاده، ابو هريره، ابن اسحق، ابوجعفر، وهب، ضمره، ضحاک بن مزاحم، عبدالله بن سلام، محمد بن اسحق، عبدالله بن عمر، عبدالله بن مسعود، کعب الاخبار، کعب الحبر، عکرمه،  ابی بن کعب، خذيفه يمان، ابن جريح، ربيع بن انس، معاذ بن جبل، حماد و شهر بن حوشب (تبری، نسک يکم، برگه ی ۱۵ تا ۴۰) را نام برد. دانشمندان عرب آن زمان نگر شان را آزادانه به زبان می آوردند و پيرامون جستار ها، گفتمان راه می انداختند. برای نمونه در باره ای چگونگی پيدايش زمين و آسمان، اهريمن، خدا و خامه (قلم) گفتگو می کردند. تبری از زبان ابن عباس می نويسد: در آغاز، زمين و آسمان و همه چيز ها در زير آب بود (۲۲).

عرب های پيش از اسلام به دين های گوناگونی گرايش داشتند. هر گروه و دسته، از خود بتی داشت که در کعبه کنار هم چيده شده بود. پيروان به اندرون خانه می رفتند، هرکس خدايش را می پرستيد. نامدار ترين اين بت ها سالار (هبلالهه ماه(لات)،  الهه آفرينندگی (عزیالهه سرنوشت (منات) و الهه سازنده (الله) بودند. پيروان اين بت ها سه بت زن (لات، منات و عزی) را دختران الهه سازنده (الله) می دانستند. در زمان گسترش اسلام، پيامبر همه بت ها را درهم شکست و گفت که الهه سازنده (الله) نه زاييده شده و نه هم می زايد (*)

باری، اگر چه از کودکی در گوش ها مان دروغ های شاخ دار بسياری پف شده است و ما را به دروغ گفتن و دروغ پذيرفتن خوی داده اند و بسياری هم به اين باور اند که يک دروغ آسايش برانگيز، بهتر از سد راست آشوب انگيز است. شوربختانه همين دروغ های آسايش برانگيز، به جای می کشند، که شاخ در می آورند، روشن انديش دست از روشنگری بر می دارد، آخوندانه می انديشد و توان آن را ندارد، که چشم و گوش مردم را باز کند و بگويد که سنگ سار خودش زنده به گور کردن است.

سپاس گزارم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(*).http://www.persianatheist.com/2010/01/blog-post_31.html

تاريخ الرسل و الملوک يا تاريخ الامم والملوک  نامدار به تاريخ تبری، برگردان: ابوالقاسم پاينده، تهران سال ۱۳۷۵ خورشيدی







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



ناصر صارم