تاملی بر انفجار در عبادتگاههای مسلمانان و سخنان روشنگر جناب حفیظ منصور
۷ قوس (آذر) ۱۳۹۵
جناب حفیظ منصور؛ نمایندۀ منتخب مردم در مجلس افغانستان؛ محتوای برخی از مضمونهای دینی و اعتقادی مکاتب و دانشگاهها از جمله درس "ثقافت اسلامی" را مغایر با اصول اعتقادات و راهنماییهای روشنگر دین اسلام دانستند و از آثار منفی و مخربی که این بخش از آموزههای انحرافی در کتابهای درسی بر روحیۀ دانشآموزان و دانشجویان بر جای میگذارد؛ ضمن سخنانی در مجلس افغانستان یاد کردند که طالبپروری و داعشپروری یکی از پیامدهای آن است.
یکی از دلایل این تذکر که سر و صداهای زیادی نیز ایجاد کرد؛ انفجاری بود که هفتۀ گذشته در یکی از عبادتگاههای مسلمانان در کابل؛ خون تعداد زیادی از انسانهایی را بر زمین ریخت که خدای یگانه را پرستش میکنند، محمدبن عبدالله را رسول خدا و پیغمبر خود میدانند، شعار اصلی مذهبیشان لااله الاالله محمد رسولالله است، در مجامع بینالمللی قرائت قرآنی که به محمد رسول خدا وحی شده؛ زبدهترین قاریان قرآن را دارند، در هر شبانهروز؛ پنج بار به سمت قبلهای نماز میخوانند که نامش کعبه است، به حج میروند و همان مناسکی را به جای میآورند که پیغمبرشان دستور داده، دو عید قربان و فطر را عید دارند، ماه رمضان را روزه میگیرند، به زندهشدن پس از مرگ و قیامت و روز مجازات و مکافات و بهشت و دوزخ اعتقاد دارند، به این سخن پیغمبر عمل میکنند که فرمود: "إِنِّی تارِکٌ فیکُمُالثَقُلَین؛ کِتابُالله وَ عِترَتی".
افراطگرایان اینها عوض زدن و کشتن و انتقامگرفتن از پیروان قاتلان فرزندان پیغمبر؛ بر سر و سینه و روی و شانه و پشت خودشان سیلی و شمشیر و خنجر و قمه و زنجیر میزنند و مظلومیت اهلبیت پیغمبر را از این طریق فریاد میکشند.
نخبگان علمیشان میگویند: ما در آن بخش از مسایل دینی مورد اختلاف با پیروان فرقههای دیگر اسلام؛ به سخنان کسی مراجعه میکنیم که در کانون وحی و زیر تربیت گیرندۀ وحی پرورش یافته و فهم مصادیق وحی را به صورت مستقیم از سرچشمۀ اصلی آن فرا گرفته است؛ کسی که پیغمبر ما در مورد او فرمود: "أَنامَدینَةُالعِلمِ وَ عَلِیٌّ بابُها" یعنی "من شهر علمم و علی دروازۀ آن است"
به لحاظ مذهبی نام اینها شیعه است؛ یعنی پیرو و در اصطلاح؛ یعنی راهیان و پیروان قرائت علی از اسلام که بعضی از خوارج؛ از جمله دشمنان دیرینۀ اسلام میگفتند که او نماز نمیخواند ولی صبحگاهان هنگام سجده در حالی که در مسجد کوفه امامت میداد بر سرش تیغ فرود آوردند؛ شهر علمی که کتاب "نهجالبلاغه"اش سندی است خدشهناپذیر و غیر قابل انکار بر فهم و دانش و وفاداری و پیوند عمیقش به مکتب اسلام.
من نمیگویم که باید شیعیان نیز طالبوار و داعشگونه بر خیزند و با کسب مجوز و فتوا از مراجع مذهبی خویش؛ دیگر انسانها را ذبح شرعی کنند که این گونه اعمال؛ جز درندگی و انتقامهای وحشیانه و ترسیم چهرهای کریه از دین و در نهایت؛ تباهی بنیان اسلام و در نهایت؛ شرافت انسان؛ چیز دیگری را در پی نخواهد داشت.
با تاسف؛ دیرگاهی است که استعمار برای غارت و چور و چپاول؛ چون آب زیر کاه؛ وارد پایگاههای اصلی خانۀ مشترک مسلمانان شده و آنان را وارد همان نبرد خونین و بنیانبراندازی کرده است که در قرون وسطی دامنگیر جهان مسیحیت بود؛ نبردی که سرانجام؛ پیروان حضرت مسیح پس از ریختن خون میلیونها تن از همکیشانشان به دست خودشان از خواب جهالت بیدار شدند و با گرفتن خنجر سیاست از دست کشیشان؛ دین میسح را از سرگردانی نجات دادند و وارد قلبهای مؤمنان به مسیحیت کردند که خوشبختانه امروز؛ جز آرامش و صدای ملکوت از ناقوس کلیساهایشان نمیشنویم.
من معتقدم که خانه از پایبست ویران است در حالی که خواجه فقط در فکر نقش ایوان میباشد. اگر مفتیان مذاهب مختلف اسلام؛ نه مزورانه و با محاسنی ملون با صبغههای نیرنگ و حیل؛ بلکه صادقانه و در عمل؛ دور هم جمع شوند و برداشتهای فقهی و شرعی خود را با تکیه بر مبانی دعوت اصلی پیغمبر اسلام که فرمود: "إِنّی بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَالأَخلاق" وارد یک منظومۀ انسانی سازند؛ همین دینی که اکنون در بسیاری از موارد؛ آلت دست سیاست شده و در حال خروج از مدار اصلی خویش است؛ باری دیگر منجر به تحقق رؤیاهای پیامبران بزرگوار موحدی چون ابراهیم، موسی، عیسی و محمد خواهد شد؛ پیامبرانی که برای شکستاندن بتهای تفرقه و زور و زر و تزویر و جهالت قیام و پیروان خود را به وحدت دعوت کردند و از درون همین فرهنگ مشترک توحیدی؛ باری دیگر متکلمان، حکیمان، فیلسوفان، دانشمندان، شاعران و نویسندگانی چون فردوسی، رودکی، بیهقی، ناصرخسرو، سنایی، عطار، زکریای رازی، امام فخرالدین رازی، ابن سینا، بیرونی، خیام، سهروردی، نسفی، غزالی، عطار، مولانا جلالالدین بلخی، سعدی، حافظ و امثال اینها بیرون خواهند آمد که ما را در بین دیگر انسانهای جهان سرافراز خواهد ساخت.
کنارگذاشتن اختلافات توسط سردمداران مذاهب مختلف اسلام میتواند این دین را از یک عنصر منحط و مخرب کنونی؛ تبدیل به نیروی محرک نیرومندی برای نجات انسانها سازد و مسلمانها را از سرافکندگی بیرون آورد؛ همانگونه که در آغاز ظهور خویش اعرابی را که اشد آدمیزادهها در کفر و نفاق بودند و بهترین غذایشان خرما و شیر شتر و گوشت سوسمار و ملخ و شفابخشترین دارویشان ادرار شتر بود از چاه بربریت و جهالت و برادرکشی بیرون کشید و بر سریر قدرت و سروری نشاند.
شیخهای نادان و مرتجع شیعهای که علی پهلوان و شمشیربهدستی را در حد خدا مقتدا و پیشوای خود میدانند با چه حقی و بر اساس کدام سند و مدرک شرعی و تاریخی؛ اجازۀ فرستادن لعنت بر خلفایی را میدهند که همین علی با آنان بیعت کرد و بر پیمان خود ایستاد و تا آخر؛ یار و همکار و مشاور آنان بود، این شیوخ نادان و تاریخنخوانده و ناآگاه از فضای اجتماعی و سیاسی حاکم بر دورۀ ظهور اسلام آگاه نیستند و نمیدانند که چرا بزرگان قوم در آن زمان به جای علی 33 ساله با ابوبکر شست ساله که خُسُر پیغمبر نیز بود؛ بیعت کردند، اینان نمیدانند که ابوبکر و علی و زید بن حارثه و خدیجه از نخستین کسانی بودند که به ندای پیامبری محمد پاسخ مثبت دادند و تا پای جان از نهضت وی حمایت کردند، اینان نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که ابوبکر؛ مانند خدیجه جان و مالش را در پای اسلام ریخت و در سختترین شرایط؛ همانگونه که برای خنثیساختن توطئۀ قتل محمد؛علی در بسترش خفت و جان خود را سپر کرد؛ ابوبکر نیز به عنوان رهنما و همراز و همسفر پیغمبر؛ جانش را به خطر انداخت و او را به غربت و تنهایی در بیابانهای سوزان عربستان رها نکرد.
همان عمری که این نادانان بر او اهانت میکنند داماد علی است و در چند مورد پس از مشاوره در مسایل قضایی و از همه مهمتر؛ ممانعت از اشتراک مستقیمش در جنگ قادسیه میگوید: "لو لا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر".
مگر هنگام حملۀ عدهای از ناراضیان بر خانۀ عثمان؛ خلیفۀ سوم اسلام فرزندان همین علی یعنی: حسن و حسین از محافظان و مدافعان اصلی عثمان نبودند و بنا بر روایاتی زخم نیز بر نداشتند؟
از طرف دیگر؛ آن مولوی مغرض وهابیی که پیروان و ارادتمندان و شیعیان علی را که به اهلبیت پیغمبر عشق میورزند کافر میخواند و خون آنان را مباح میداند مگر خبر ندارد که تمام علمای سنت و جماعت در برابر دانش و شجاعت و عدالت و حلم و جانفشانیهای وی برای رشد و شکوفایی اسلام سر فرود میآورند و او را به حیث چهارمین خلیفۀ اسلام قبول دارند؟
آیا او این سخن محمد بن ادریس شافعی؛ بنیانگذار و رییس مذهب شافعی را که شاگرد امام مالک؛ رییس مذهب مالکی و استاد امام احمد بن حنبل بنیانگذار مذهب حنبلی است قبول ندارد که در چندین جای از اشعار خود به تکرار میفرماید:
إِن کانَ رَفضاً حُبَّ آلَ مُحَمَّدٍ
فَلیَشهَدِالثَّقُلانِ أَنّی رافِضی
یعنی اگر محبت خاندان پیغمبر رفض و کفر است پس جن و انس بدانند که من رافضی هستم.
امام شافعی محبت اهلبیت پیغمبر را واجب و فرض میداند و میگوید:
یا آلَ بیتِ رَسولَالله حُبّکَم
فَرضٌ مِنَاللّه فیالقرآنِ أَنزَلَه
کَفاکُم مِن عظیمِالقَدرِ أَنَّکُم
مَن لَم یُصَلِّ عَلیکُم لا صلاتَ لَهُ
ترجمه: یا اهلبیت رسولالله! محبت شما فرضی است که از طرف خداوند در قرآن آمده و همین در عظمت و بزرگی شما کافی است. کسی که بر شما درود و صلوات نفرستد نمازش درست نیست.
در جای دیگری در مورد علی میفرماید:
إِنّا عَبیدٌ لِفَتیً
أَنزَلَ فیهِ هَل أَتی
إِلی مَتی أَکتُمُهُ؟
إِلی مَتی؟ إِلی مَتی؟
یعنی: "ما چاکران آن جوانمردی هستیم که سورۀ هل أَتی در بارۀ او نازل شده. تا کی آن را پنهان کنم؟ تا کی؟"
بر این اساس؛ اگر دقیق به اصول اعتقادات اسلامی بنگریم متوجه میشویم که اختلافات بین فرقههای مختلف اسلام در حد تفاوتهای ناچیزی است که بیشتر؛ ریشه در باورهای فرهنگی، محیطی و برخی از وقایع تاریخی دارد نه بنیادهای اعتقادی و این را نیز باید خوب درک کرد که استعمار؛ برای برافروختن و شعلهورساختن آتش اختلافات در بین مسلمانها از هیچ وسیلهای فروگذاری نمیکند.
در شرایط فعلی؛ هجوم غرب برای تاراج ذخایر عظیم اقتصادی جهان بهویژه خاور میانه و در رأس آنها کشورهای اسلامی؛ امری است انکارناپذیر و متاسفانه پرنفوذترین این کشورها بر سرنوشت مسلمانان نیز نه تنها هیچ برنامهای برای مقابله با هجوم این غول اقتصادی ندارند بلکه برای حفظ قدرت و چوکی در تاراج ثروت مردمشان ؛ با آنان مشارکت نیز دارند.
کنارگذاشتن اختلافات فکری و اعتقادی و رسیدن به یک اجماع در مسایلی که موجب دوری و نزاع میشود میتواند جامعۀ دینمدار اسلامی را از خطر سقوط نجات دهد وگرنه در مدت زمانی نه چندان دور؛ سقف این بنگاههای معاملات بر سرشان فرود خواهد آمد و این فرودآمدن؛ نه تنها عاملان آن را در قعر جهنمی که خودشان برای خود ساختهاند فرو خواهد برد بلکه خون میلیونها انسان بیگناه تقلیدی ناآگاه و گوسپنداندیش نیز وبال گردنشان خواهد بود و بر اساس آیۀ قرآن کریم: "وَ لِکُلِّ أُمِّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا یَستَقدِمونَ ساعَةّ وَ لا یَستَأخِرون"؛ هیچگونه فرصتی حتا برای نفسکشیدن نیز نخواهند داشت.
بیایید این دین را به معنای واقعی آن پالوده و حنیف نگه داریم و نگذاریم که با سیاست و ناخالصیهای دیگر آلوده شود، اجازه دهیم دین به راه خود برود و سیاست به راه خود و هرکس با همان یگانهخدایی که قلب او حقانیتش را گواهی میدهد هرگونهای که دوست دارد راز و نیاز کند نه با خداهای تحمیلی وهابیت و تشیع غالی و داعش و طالب و امثال آن.
و ما علینا الاالبلاغ
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته