فصلی از کتاب "یاد داشت هایی از تاریخ"
١ اسد (مرداد) ١٣٨٩
تبصره: کتاب:« یاد داشت هایی از تاریخ» را من در سال 1996 م، درست زمانیکه طالبان حکومت برهان الدین ربانی را در سبتامبر همان سال سقوط داد، واحمد شاه مسعود، با ساز وبرگ نظامی اش به ولا یت پنجشیر عقب نشینی کرد، نوشتم و پایان آن با سا قط شدن حکومت طالبان به وسیله ی اتلاف بین المللی با سر دمداری ایالات متحدهء امریکا و تشکیل حکومت موءقت به رهبری حامد کرزی همراه بود.نوشتن این کتاب که بیش ازیک هزارو دوصد صفحه است و مدت هفت سال طول کشید، هنوز بنا بر مشکلا ت مالی، اقبال چاپ نیا فته است.وآن از شامگاهان غم انگیز دولت دوکتور نجیب الله، دوره حکومت بی سر وسا مان مجاهدان و سالهای فاجعه بار تسلط طا لبان بر افغانستان، سخن میگوید.چون این سال ها رییس جمهور کرزی از اشتی و مصا لحه با طا لبان ، آری آنها یی که با عملکرد های ضد بشری ،پناه دادن به سازمان القاعده ( به ویژه اسامه بن لادن )جنایات علیه بشریت خشونت علیه زنان،ضد تمدن وانسانیت انها سبب شد که بنام تروریست معرفی شوند وشورای امنیت سازمان ملل، اسامی شان را در لیست سیاه درج نما ید، زیاد سخن میگوید، و جرگه بزرگ صلح را هم به همین منظور دایر کرد.وحتا همان داعیه داران دموکراسی و پاسداران حقوق بشر و جا معه ی مدنی که نه سال پیش برای تطبیق به اصطلاح عدا لت ونجات جهان از خطر تروریزم،به اشغال افغانستان اقدام نموده و به بهانه ی مبارزه با تروریزم، حکومت استبدادی دینی وطراز فاشیستی طالبان را سا قط کردند، امروز سخن از آشتی ومصالحه با همان طالبان میگویند ، بخش ها یی از این کتاب را که به شیوهء حکومت داری طا لبان، طرز تفکر آنها در مورد زنان و حقوق مد نی افراد اختصاص دارد، به خواننده گان عزیز تقدیم میکنم.
قسمت اول:
چشمدید ها وابراز نظر ها
یک تاجر افغان که در شهر خجند جمهوری تاجیکستان زنده گی میکرد، در زمان حکومت طالبان، سفری به افغانستان کرده بود.او که نخواست نامش ذکر شود،در سفر نامهء خود که یک نقل انرا بمن سپرده بود. چنین نوشته بود:« .تصمیم گرفتم که بمنظور یک معاملهء تجارتی از مزار شریف،به هرات بروم. تاریخ 24 حوت سال 1375 بود.رفتم به تکت فروشی شرکت آر یا نا.برایم گفتند که از مزار تا هرات، اصلن سفر هوا یی صورت نمی گیرد.باید به پلخمری بروی و از انجا به کابل،و از کابل به هرات میتوانی سفر کنی.آن روز ها میان قوای طا لبان و احمد شاه مسعود،جنگ های شدیدی در جبل السراج جریان داشت.راه سالنگ هم به نسبت برفباری های شدید، بسته بود.
با خود اندیشیدم که باید از راه فاریاب، به هرات بروم.اما در باد غیس هم جنگ میان قوای طرفین، از سر گرفته شده بود.با این حال،راه سالنگ را انتخاب کردم وبتاریخ 26 حوت 1375 به پلخمری رفتم.به شهر پلخمری که رسیدم، در بندر کابل مردم از هر گروه وطایفه که بیش از سیصد نفر میشدند، بشمول زنان وکودکان در ان جا جمع شده بودند ودر باره چگونگی رفتن شان به کابل،فکر میکردند.آنها مدت بیست روز بود که در پلخمری امده بودند ومنتظر بودند که راه سالنگ ها باز شود. اکثر این مسافران، شب ها را در خا نه های دوستان خود و یا در سرک ها وپسکوچه های شهر، روز میکردند.
در همین شب ها، رادیو طالبان اعلان کرد که چون شاهراه سالنگ به منطقهء نظامی تبدیل شده است،کسی حق عبور ومرور از انرا ندارد.پیش از ان، مردم کاپیسا و پروان هم از محلات مسکونی شان به زور، کوچ داده شده بودند.ومحله ها، از سکنه، خالی شده بود.لذا مجبور شدم دوباره به مزار شریف بر گردم و راه دیگری برای رفتن به هرات را جستجو نما یم.زیرا اگر به زودی به هرات نمی رفتم، اموال تجارتی مرا که در انجا انتقال داده بودند، به غارت میرفت.به قنسولگری ترکمنستان رفتم که از طریق ان کشور به هرات بروم کار مندان قنسلگری ترکمنستان گفتند: عجب است که در داخل کشور خود تان از طریق سفارت ما ویزه گرفته سفر میکنید لذا برایم ویزه ندادند به قنسلگری پاکستان رفتم وبه واسطه ء یکی از دوستانم،ویزای پاکستان را گرفتم وبتاریخ اول حمل 1376 با هواپیما به پشاور سفر کردم.و سپس از طریق تور خم و جلا ل آباد، به کا بل امدم.راه کا بل جلا ل آباد،
کاملن خراب شده بود.در مسیر راه، اصلن پلی وجود نداشت.همه در اثر جنگها، تخریب شده بود.شهر کابل هم از آدم خالی بود جمع و جو.ش و رفت امد ها اصلن به چشم نمی رسید.فردای ان روز، به تکت فروشی ار یا نا رفتم
دروازه های تکت فروشی و دفتر اریا نا هم بسته بودند.خواستم تیلفو نی به هرات تماس بگیرم، اما در وازه های دفاتر مخابرات هم بسته بودند وشیشه ها وکلکین ها شکسته بودند.کابل که یک روزی مرکز ارتباط جها نی بود ، حالا به ویرانه ای مبدل گشته بود.در ایستگاه مو تر های هرات_ قند هار که اکنون در جاده ء میوند قرار داشت، رفتم موتر ها مستقیمن از کابل به هرات سفر نمیکردند. اول باید قندهار می رفتیم و سپس از قندهار به هرات به همین سبب، تکت موتر قندهار را گرفتم.یک شب، در غزنی ماندم و دو شب دیگر در مسیر همین راه پس از سه شبانه روز سفر، به قندهار رسید یم.زیرا که سرک ها خراب بودند از جمله سرک میان قند هار و غزنی، به کلی تخریب شده بود.فردای آن از قند هار به هرات رفتم.در هرات، در یک سرای که یک دوست من اتاق داشت اتاق گرفتم.وبعد، عازم بندر توغندی شدم.پس از انکه اموال خود را بارگیری نمودم دوباره به هرات برگشتم. و مدت چهار روز دیگر در هرات، باقی ماندم.در همای سرایی که اتاق داشتم، یک اتاق را مسجد ساخته بودند.و یکنفر طالب، امام همان مسجد بود.هنگام نماز های پنجگانه، گروپ های گزمه طالب ، در کوچه ها و سرای ها، گشت وگزار میکردند.وکسانی را که به نماز خواندن نمی رفتند، مجازات مینمودند.
یک روز صبح، در سرای ما ، گروپ گزمهء طالب ها امد وهشت نفر را که یک زن پیر و مریض هم شامل
آنها بود، کشان کشان آوردند وبر سر یک پای، ایستاده کردند.وبعد برای نماز گزاران در بارهء فواید نماز صحبت کردند.در مناطق زیر تصرف طالبان، از این اتفاقات زیاد رخ میداد.و گاهی هم چنین میشد که یک نماز را سه بار هم بالای مردم ادا میکردند.همچنان، در مناطق زیر کنترول طالبان، شنیدن رادیو وتلویزیون ونواختن موسیقی قد غن بود.یک شب که در دلارام مربوط ولایت فراه توقف کوتاه داشتیم، با چشمان خود دیدم که یک نفر مسا فر را
به سختی لت وکوب میکردند ومیگفتند تو، ادم سیاسی استی که اخبار ( بی بی سی ) را میشنوی!!
در شهر هرات، ودر کوچه های عمومی ، دروازه ها ساخته شده بود که پلیس طالب،هرشب دروازه ها را قفل میزد و کلید آنرا با خود میبرد.صبح که میشد، دروازه ها به وسیله ء پلیس طالب باز مشدند.وبه مردم میگفتند که علت قفل زدن دروازه های شهر و کوچه ها، دلیل امنیتی دارد.حال آنکه دروازه های شهر را از ترس شورش و حرکت های ضد دولتی مردم ، می بستند.در مناطق زیر کنترول طا لبان، مردم عادی، روز های جمعه، چشم های خود را سرمه میکردند ودندان های خود را مسواک می نمودند.به باشنده گان شهر امر شده بود که در جیب های شان سرمه ومسواک داشته باشند.خطبه های نماز جمعه وعیدین، بنام ملا محمد عمر خوانده میشد.و در شهر ها حمام زنانه، سینما وتیاتر مسدود بود.مکاتب دختران اصلن فعال نبود وزنان، در اداره های دولتی وموسسات کار نمی کردند.انعده از مردم ولایات شمالی افغانستان که در هرات گیر مانده بودند،اجازهء خروج ازسرحد را نداشتند وبرای انها گفته شده بود که از قندهار، ویزه ئ خروجی بگیرند.این کار را بخاطری میکردند که طالبان، با مردم شمال، مشکل قومی ونظامی داشتند.
یک روز، با ده نفر از تاجران شمال، نزد مولوی عبدالرزاق والی هرات رفتیم والی ما را به دفتر خود پذیرفت وبه سخنان وپیشنهاد های ما، گوش داد.وظاهرا از آنچه که در باره ئ ما اتفاق افتاده بود، خود را نگران نشانداد وگفت که از این ماجرا ها، بی اطلاع است.و ضمن، اینکه وعده سپرد که به مشکلا ت ما، رسیده گی مینما ید. به کوتاه بودن ریش برخی از تاجران، شدیدا انتقاد کرد.اما در باره ئ حل مشکلا ت تاجران، ترتیب اثری نداد.در منا طق زیر نفوذ طالبان،خشخاش وکوکنار به فراوانی کشت میشد.در مسیر راه هلمند،قندهار فراه،نیمروز زابل پکتیا وخوست، کشت کوکنار بیشتر صورت میگرفت.به نسبت خرابی راه ها و ویرانی پل ها وترس از مین گذاری، طی شش روز از هرات به غزنی رسیدیم.امنیت در مسیر راهها و جاده ها، بشدت و بطور آهنین تا مین بود.و تاجران
می توانستند اموال تجا رتی خود را بیخطر از یک شهر به شهر د یگر، انتقال بدهند.من هم اموال خود را تخلیه نموده به صوب خوست بارگیری نمودیم.وپس از دوشب ودو روز،به خوست وسرحد پاکستان(میرانشاه) رسیدیم.
در انجا محصول گمرکی به کلدار صورت میگرفت.ودر شهر های خوست، پکتیا ومیرانشاه،جنس به کلدار، تبادله میشد.وپول افغانی، چلند نداشت.محصول گمرک خوست، نسبت به قندهار وکابل، پانزده مرتبه بالا بود.در خوست ومیرانشاه، معلوم نبود که کدام واسطه نقلیه مربوط به افغانستان است وکدام به پاکستان.اشخاص و وسایط، چک
وکنترول نمیشد.پاسپورت و ویزه، پرسان نمیشد؛ اموال تجارتی، مستقیمن توسط ماشین های دوطرف، وارد افغا نستان وپاکستان میشدند.وسایط نقلیه اجازه داشتند که هم به افغانستان و هم به پاکستان ، بدون پرسش وکنترول اسناد، عبور ومرور نمایند.در مناطق پاکستان، جاییکه اموال تجارتی تخلیه و بارگیری میشد، افغان ها بودند. در پاکستان،نود در صد افغان ها ویزه و پاسپورت ندارند در سلما نی خانه ها ی تحت نظارت طا لبان، با خط درشت نوشته شده است :« از اصلاح سر وریش، معذرت خواسته میشود!!»
احمد موفق زیدان، خبر نگار روز نامه ی ( الحیات) در ماه میزان سال 1376 ، به کابل سفر کرده ومدت ده روز در افغانستان بود.او، چشمدید های خود را در باره ی زنده گی مردم کابل، در این روز نامه چنین نوشت: « .مردم کابل، روز های دشواری را پشت سر میگذرانند.اکنون که زمستان سرد کابل نزدیک شده می رود، مردم انتظار روز های بد تر از این را دارند.اکثر اهالی شهرف برق ندارند، بیکاری وکمبود پول، مواد خوراکی ودیگر مایحتاج زنده گی ، انها را به مرگ تهدید میکند.چند روز پیش، کمشنر عا لی اتحادیهء اروپا در امور حقوق بشر در کابل، توقیف شد.وبقیه کارمندان و ژور نالستان ، لت و کوب شدند.حسن نیت مجامع یاری رسا نی بین المللی نسبت به افغانستان، کم شده واکنو هیچ موسسه ای حاضر نیست به مردم افغانستان، کمک نماید.مردم، از بودن امنیت در کابل، احساس رضاییت مینمایند.اما از بیکاری ، فقر، ومحدودیت های بیحد وحصر مذهبی، رنج میبرند.
من، با یک مامور عالیرتبه ی وزارت امور خارجه طالبان همراه بودم.که یک لاری مواد خو راکی آمد. اما معلوم نبود که این مواد برای کیها توزیع شد.حتا ماموران موسسات خیریه وسفارت خانه ها،مواد جیره میگرفتند وروزانه، چهار قرص نان به آنها، داده میشد.من در راه و در شهر کابل،با اهالی تماس گرفتم.ومصاحبه ها انجام دادم.وضع اقتصادی شهر وندان، روز تا روز، خراب شده می رود.مردم، از بیکاری ، شکایت دارند.با کار مندان موسسات خیریه هم که صحبت کردم که تقریبن ده هزار خانواده ی کابل را یاری می رسا نید ند.اما اکنون از این یاری رسانی ها، خبری نیست....»
در نومبر سال 1997 م یک تیم ژور نالیستان آلمانی ، از کابل و ولایات مختلف افغانستان، دیدن کرده، چشم دید های خود را در روز نامه های آلمانی ، به نشر رسانیدند.در یک گزارش این خبر نگاران آمده است:« ....افغا نستان، از جمله کشور های عقب مانده ی جهان است.که در آن، 18 سال است که جنگ، ادامه دارد.ما، در ابتداء به شهر جلال آباد آمدیم.این ولایت، از یکسال به اینطرف، تحت نظارت طا لبان، قرار دارد.طا لبان، یعنی دانشجو یان مدرسه های اسلامی میباشند.آنها میخواهند در افغانستان، یک دولتی تمامن بر پایه ی اصول اسلامی مطابق تعبیر خود شان ، بمیان آورند.آنها، زنان را از حق کار و دختران را ، از حق تعلیم و تربیه ، محروم ساخته اند.و زنان را صرف در صورت موجودیت یک عضو خانواده ی شان، حق بیرون برآمدن از خانه های شان را دارند. ، زنان ،عموما برقع میپوشند وسرا پای خود را، می پوشانند.
این عمل، برای زنانیکه در دهات زنده گی میکنند، یک عنعنه ء سنتی چند صد ساله میباشد.اما برای زنان شهری، یک عمل غیر قابل قبول، بشمار می رود.از سه،دو حصه ی خاک افغانستان، در اختیار طالبان قرار دارد. تنها شمال افغانستان،در تصرف آنها نیست.که در آن، جنرال دوستم، حاکمیت دارد........در جلال اباد که اکنون ما قرار داریم، از با امنیت ترین شهر های افغا نستان میباشد.وقتی ما، در این جا آمد یم، تصور نمی کردیم که حتا اجازه ء گرفتن یک عکس هم به ما، داده شود.برداشتن عکس از انسان یا حیوان، در مناطق تحت کنترول طالبان بطور قطع ممنوع است.ولی پس از چهار ساعت مذاکره با طالبان،اجازه ء عکس برداری بما داده شد.چنین بنظر می رسد که محدودیت ها برای زنان در این ولا یت، نسبت به د یگر شهر ها، کمتر است.در شهر و کوچه های جلال اباد صرفا مرد ها به چشم میخورند.واشیاء مورد ضرورت را تنها کسا نی خریداری کرده می توانند که کار میکنند.وعواید خوب دارند.
با تسلط یافتن طالبان در افغانستان، دوران غلامی زنان،اغاز یافته است.زنان در دهات وقریه ها، با تصوراتی که طالبان دارند،زنده گی کرده اند وهمیشه در تنهایی وتحت حاکمیت مردان وشوهران خود بوده اند.در دیدار یک هفته ای ما در جلال آباد، سه طا لب همیشه همراه ما بودند.در یک محله، در حدود چهار صد کودک، در زیر یک درخت بزرگ،خواندن ونوشتن می آموختند.این کودکان خوشبختی بودند که فرصت درس خواندن را بدست اورده بودند.زیرا شصت درصد پسران و86 درصد دختران،در سال 1990 از نعمت خواندن ونوشتن،محروم شده بودند.
از سرمعلم مکتب پرسیده شد که چرا مکتب، تعمیر ودروازه ندارد؟ او گفت:ده سال پیش،روس ها آمده مکتب را ویران کردند.مردم محل، فقیر اند وتوانایی آباد کردن دوبارهء ان را ندارند.ریاست تعلیم و تربیه برای ما مواد درسی می فرستد.اما نیازمندی ما را براورده نمی تواند.وما،از کتابهای درسی قدیم استفاده میکنیم» یک سازمان کمک رسانی بنام (آستریا) در شهر خوگیانی، یک مکتب اعمار کرده است.ما، اولین بار دختران را مشاهده کردیم که در این مکتب، درس میخواندند.اما دختران پس از ختم صنف چهارم، مکتب را ترک میگویند.
در خوگیانی،از یک بیمارستان منطقه دیدن کردیم.که بیست بستر داشت.سرطبیب بیمارستان ( داکتر نسیم صالح) گفت که از دهات وکوهستانات دور افتاده اکثر بیماران توبرکلوز( سل) اورده میشوند.که شامل زنان وکود کان هم میباشند.وفیصدی فیات کودکان البته زیاد است.در بیمارستان، فقط زنان، اجازهء معا ینه وتداوی زنان را دارند.این تنها کسانی اند که از کار، منع نشده اند.داکتر صالح گفت که برای این دکتران نیز مقرراتی وضع شده تا حجاب اسلامی را رعایت نمایند.عکس برداری از انها صورت نگیرد، و با مردان، در تماس نبا شند.اما در کابل، وضع چنین نیست.در بیمارستان های کابل،زنان از کار،منع شده اند.و مشاغل شانرا نیز از دست داده اند.در کابل زنان برقع می پوشند.و از اشتراک در کار های اجتماعی محروم ساخته شده اند.بگفتهء ساز مان صحی جهان، بغیر از یک بیمارستان، درهای بیمارستان های دیگر بسته شده اند.وبیمارستان ها، از پذیرش بیماران زن، خود داری مینما یند.ولو که حیات ان ها در خطر هم با شد.قیمت مواد خوراکی، در کابل، به آسمان صعود کرده و نود درصد از شهروندان کابل، توان پرداخت اجناس مورد ضرورت خود را ندارند.کا بل که مرکز قدرت، در گذشته و یک شهر لیبرال پنداشته میشد، در طول سالهای جنگ، بکلی ویران شده است.اکنون طا لبان میخواهند به پندار خود شان انرا به یک شهر نمونه ی اسلامی، مبدل سازند....»
در گزارش خبر نگاران آلمانی افزوده شده است: « سپس، روانهء مزار شریف که مرکز فرما ندهی جنرال دوستم است، گردیدیم.درماه می سال 1997 م طالبان برای چند روز در این منطقه،حکمروایی کردند.اما به زودی از انجا رانده شدند.در مزار شریف، زنان به پوشیدن برقع، مجبور ساخته نمیشوند.بلکه ان ها خود از ترس سر بازان وافراد مسلح ، روی های خود را میپوشا نند.سر با زان دوستم، عموما به بی احترامی به حرمت و عزت زنان، شهرت یافته اند.دانشگاه مزار پس از ختم جنگها، دوباره باز گردیده است. از جمله 1600 دانشجو صرفن 300 نفر به درس حاضر میشوند.در دانشگاه مزار، 35 درصد دانشجو یان را دختران تشکیل داده است.در شهر مزار،زنان از کار منع نشده اند.یک داکتر در بیمارستان گفت که در حا لت عادی، ما آزادی هر گو نه فعا لیت را داریم اما در وقت جمگ، ترجیح میدهیم که در خانه های خود بمانیم واز بیرون رفتن، پرهیز کنیم».در بیمارستان ها مشکل پوشیدن برقع یا حجاب وجود ندارد.افغا نستان، یک کشور خیلی ها فقیر است.و بدون کمک های کمیته های بین المللی صلیب سرخ، دروازه های این بیمارستان ها، بسته خواهدند شد.
در بیمارستان حربی شهر مزار شریف، 1350 زخمی حربی وجود داشت.که نود درصد انها، شهروندان مزار اند.که توسط زندان بانان جنرال دوستم،پاسداری میشوند.هزاران نفر دیگر در زندان افتاده اند که سرنوشت آنها تا هنوز معلوم نیست.واکثرا به جرم همکاری با طالبان، زندانی شده اند.اما زندانیان، چیز دیگری میگفتند. ما، با انها مصاحبه کرد یم.یکی از انها گفت که برای ادای نماز به مسجد میرفتم که مرا باز داشت کردند.چند ماه است که سرنوشتم، معلوم نیست.یکی دیگر از زندانیان که از چشم نابینا واز گوش، کر بود، فرزندش گفت چنین شخصی چطور میتواند در صف طالبان، جنگیده باشد؟...» «1»
( رایا باکر ) که یک تحلیلگر سیاسی و دیپلومات امریکایی است،ومدت هفت سال،خطابه نویس رییس جمهور رونالد ریگن بود، در اواخر سال 1997 م به اسیای میا نه سفر کرد.او، از این سفر خود و ملا قات با رهبران جمهوری های اسیای میانه ، نقطه نظر های خود در مورد قضایای افغانستان را در مصاحبه ای چنین گفت:
...« صلح، تنها وقتی اعاده شده میتواند که مردم افغانستان، پای خود را بر زمین کوفته وتصمیم بگیرند که یک حکومتی خواهند داشت.برای تامین این مقصد،حکومت ورهبران باید دموکرات باشند.و حکومتی بالاثر انتخابات بوجود آید.نه اینکه حکمروایان با زور، در کابل، حکومت کنند.در خلال مذاکرام در اسیای مرکزی، با اتحاد شمال یعنی با جنرال دوستم، کریم خلیلی ودیگران که در این جنگ دوامدار،اشتراک دارند.در این انتخابات، باید نظارت بین المللی موجود باشد.تارهبری افغانستان،تعیین گردد.این انتخابات،در ولایات هم صورت گیرد.تا مردمان قسمت های مختلف افغانستان، رهبران محلی و ولایتی خود را انتخاب وتعیین نمایند..
طالبان که میخواهند یک دولت اسلامی طرف قبول خود را بر قرار نمایند، یک سیاست خود خواهانه ای است که میخواهند به خواست و ارا ده ی مردم، اهمیت ندهند.ودین خود را، بر مردم، تحمیل نمایند.واین کار را، توسط زور وسلاحی که ازخارجی ها بدست اورده اند،بر مردم بقبولانند.مردم باید در انتخابات،به کاندید هایی رای بدهند که یک حکومت مردمی را تشکیل بدهند.مردم، این حق وآزادی را دارند وباید داشته باشند.تا انجا که من میدانم، تنها گروهی که به انتخابات آزاد موافقت ندارد،ومردم را به تصمیم گیری اجازه نمیدهد،گروه طالبان است.»(2
(1 ) رادیو صدای امریکا، 17 نوامبر 1997
( 2 ) رادیو صدای امریکا ، 19 دسامبر 1997 .
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته