پندنامه مر «سقویان» را

۱۵ سنبله (شهریور) ۱۳۹۵

تاجیکان عزیز دیرفهم ! از حضور پرنورعالیجاهم، آگاهم که شما همقومان این خاکسارنادان، قصددارید امروزکاری کنید کارستان ! اما چرا این لودگی را مرتکب میشوید ؟ لطفا دست نگهدارید وپیش ازرسوایی که میخواهیدمرتکب شوید، این (پندنامۀ نه فقره یی این داناترین قوم تانرا بخوانید وآویزۀ گوش بازیگوش خود بسازید، بی جهت قدبلندک نکنید، آخر سردار وباداری گفته اند و رعایا واقلیتهایی گفته اند ! شما را نشاید که سخنان بزرگان !! را نا شنیده انگارید وسرخود ودل خود کارهای ناعاقبت اندیشانۀ مثل برابر سازی سردارنامدار و سقوزادۀ انگورخوار بکنید! پس گوش بدهید به افسقال دانای تان که چه فرموده است !!!

درسرزمین خداداد افغانستان نعمت حکمروایی از ایامی نزدیک به سه سده - باگسستهای کوتاه مدت درمجموع کمترازیک دهه – به قومی برگزیدۀ (ثختن تالا)، یعنی قوم «پشتون» منحصرساخته شده، وچنین هست و خواهد بود ! به کوری چشم اقوام درجه دو وسه، که همه جهنمی و به قول کل اختیار فعلی جنرال طاقت (حرامی) اند و محکوم  !

حساب حسابست، اندک رسیدگی به اوضاع سیاسی واجتماعی سه سدۀ اخیربه ما می آموزاند تا بدانیم نخستین امپراتور«افغان= پشتون» ازایام صباوت ونوجوانی، بنابربرتریهای فکری وخوبی های جسمی، درکنف حمایت ودرپناه دست ودامن ؟! وحشی مردی ایرانی بنام نادرافشار، آن خدازده و خدا شرماندۀ بچه باز (گی) ! دانش وپرورش یافت، وپس ازمرگ آن ایرانی بچه باز و گی ! ، (که البته چشم بد به عقب بدن این سرافسر مقبول اوغان نداشت- خلاف آنچه از گی ها درقندهارمیگویند-  امپراتور وطندوست این سرزمین خداداد شد. ازلیاقت ودرایت احمدشاه درانی بودکه چندین وچندبار هندوهای بت پرست هندوستان ! توسط افاغنۀ رشید و مسلمان ! بخاک مذلت کشانده شد، معابدمنحوس شان بدست با کفایت امپراتورمسلمان درانی آتش زده شدوخون کثیف شان برزمین شان ریختانده شد وداراییهای قیمتدارطلاوجواهربیحساب شان درتصرفشریعتمدارانۀ دُردُران افتاد. تنها حیف وافسوسی راکه میتوان ازآن دَوران خورد، اینست که هیچ گوشۀ از سرزمین دُر دُران و دَوران، بشمول دارالسلطنۀ قندهار نفعی از غنایم جهادی ! امپراتور بزرگ نبُرد و آبادانی وسرسبزیی ندید، زیراآنهمه ثروت لاتعُد ولاتُحصا فقط لایق سران قبایل متعدد ومفتخوربود، که بخشیده وتقسیم شد وبه یغمارفت !

» شخصی نوشته بود كه :  اميرحبيب الله كلكانى يك رهزن بود. جوابم اينست كه اگرآن سقازاده فرصت ميافت و دامنه رهزنى ها-جهاد) را- به دهلى مي كشاند، امروز با نام يك فاتح و بابا ياد مي شد ! بدبختی آن رهزن و بچۀ سقا این بودکه شهامت نفرخدمتى دربارصفوى رانداشت، آن بی همت به گرگين خان حاکم گرجی نصرانی ایرانی دختر قندهاری نفرستاد(ای بدبخت انگورفروش!) ، بچۀ سقای بیسواد نتوانست این نعمت را فراچنگ آورد تا نفرخدمت وحاضرباش لشكريان نادرافشار(ؤلینعمت بابای پشتانه) شود، آن ناتوان افتخارهمراهى لشكرافشارظفرشعار را درحمله به قندهار نداشت وسعادت با او یار نبود تا همکار و شاهد تجاوز! ايرانیها بدنهادی سود که تاامروز واژه های دیوس و مرده گاو را برزبان پاک دری ما تحمیل می کنند! برهموطنان قندهاريش باشد .«

1- یکی ازخاقانهای بزرگ قبیله که صاحب اختیارجان ومال مرد و زن و دختر و پسر رعایای گوسپندی بودند، محض حفظ تمامیت ارضی تیول شخصی، یعنی سرزمین خداداد افغانستان، باشهامت امیرانه ! جواهرخواهرش رادرحمامی درشهرهرات، ازگردن آن ضعیفه کَند ودرجیب گذاشت، وشوهرخواهر وداماد امیرنامدار، ازین حرکت امیرکبیرانه در مقردارالخلیفگی هرات به جان رسیدوجان به جان آفرین سپرد، واختیار هرات رابه امیرکبیر = (امیرخراسان) واگذاشت ! اما آن سقو زاده این همت رانداشت که جواهراز گردن و سر و سینۀ زنان و دختران خاندان شهامت شعار(آل یحی و مصاحبان) غیرتمند برباید ویا لشکریانش را اجازه بدهد تا برناموس آنان به چشم بی عزتی نگاه کنند ! این کمال غفلت و بی سیاستی او بود  !!!

2- سایرتفاوتهای راكه كلكانی با زمامداران بزرگوارقبیله داشت، بصورت فشرده چنین می توان برشمرد : بچۀ سقای کلکان سواد وتوان جلب حمایت انگریزان مهربان را نداشت، به همین لحاظ قادر نشد امارت غصب کرده اش را برای مدت بیشتر نگاه بدارد ! ومنجیان صادق سرزمین خداداد افغانستان، باکمال ازخودگذری! وطندوستی! و بویژه استقلال طلبی !!!، او را که مستحق جزاهای فراوان بود، چراکه ازیک قوم درجه چندم و فاقداستحقاق بود، باچشم سفیدی به قدرت سیاسی چشم دوخته بود، از ارگ مبارکۀ ویژۀ رهبران قوم برتردور انداختند  !

3 -آن بچۀ کلکان، باری به یاری احمقان بخارا که خواهان ایستادگی در برابر دیگرقوم گزیده یعنی روسیه بودند، شتافت وآنان رادرنگه داری استقلال بی ارزش، کمک کرد. اما یک امیرآهنین پنجۀ آگاه از رموز سیاست، بودن درزندان قوم گزیدۀ روس رابا طیب خاطرپذیرفت وبعد تبعید خودخواسته درماورای آمودریا را بعوض کمک به بخارایی های احمق برگزید، وآیندۀ امارت مبارکۀ خویش را تضمین نمود !

این هم دنبالۀ تفاوتهای امیرکلکانی با ثشتنان این سرزمین نفرین شده و بدبخت !!! 

4 -پدران حبيب الله ملقب به سقاو بودند واو مربوط خانوادۀ پرجلال و شکوه ونامدار آل يحیی طلايى نيست كه پدران دیره دونی شان افتخار وحق انحصاری فروش پشاور و زمینهای سایر قبایل قوم برگزیدۀ را به انگريز داشتندوتاحال رهبران فهیم وفخیم شان حق فروش خاک ومردم رابه روس، انگریز، امریکا، پاکستان وآی اس آی پاکستان وآخوند های معظم ومهربان و پول ده ایران دارندوپس ازینهم این حق ازلی را میداشته باشند.

5 - شماچطور بچۀ سقاوکلکان راهمطرازفرقه مشر(19ساله)سردارمحمد داؤودخان (20 ساله) قوماندان قوای مرکز، (21ساله) قوماندان نظامی و نایب الحکومۀ قدرتمند درقندهار و مشرقی، صدراعظم، رییس جمهور، (رهبر) انقلاب سرطانی وسایرالقاب درخور شأن آن شهید اعظم - وهرلقب کثیف  دیگری که به فکرناقص تان میرسد -میشمارید!؟ آیاشما میدانیدکه قدرت جبروتی آن سردارغازی وشهید اعظم اگروجودنمی داشت، برای شما گنهکاران آسایشگاه آرام ونامدار (پلچرخی) را کی آبادمیکرد؟ بی انصافان کمی انصاف داشته باشید! بروید چندرکعت نمازشکرانه بخوانیدوبه روح بزرگ رهبرانقلاب سرطانی دعاکنید، وگرنه شما بزهکاران که نیم شرقی وطن رابه انگریز فروختید، وچندین جزیرۀ آمودریا رابه روس، وبخش هایی ازغرب وطن رانیز به ایران، باید درهمان آسایشگاه کهنه و فرسودۀ(دهمزنگ) که کاکای مهربان رهبر وصدراعظم کبیرکشور باقبول زحمات زیاد جهت خدمت به وطنداران نااهل خودساخته بود، بقیۀ عمرناقابل تان را بسر می بردید !!!

6- باکدام میزان عقل وسنجش ومقایسه، شماازرهبران قبیلۀ برتر انتظار دارید خواست نامعقول تانرا بپذیرند!؟ مگر امیرحبیب اللۀ بچۀ سقای کلکان شرف وعزت امضای معاهده گندمك را کماهی کرده بود؟ آخراین بچۀ شمالی قادربه کسب افتخارامضای معاهدۀ عزت آفرین دیورند بود؟ ! آیاآن سقازاده، افتخارسپردن مقدرات سرزمین قبیله رابه آی اس آی را داشت ؟! 

7- پدران حبيب الله سقاوان وتردامنانی! بودندفاقدهمت داشتن حرمسرا ولاجرم به همان یکی دوهمسراکتفامیکردند، زیراآن مقدار (مردانگی) وجرأت نداشتندتابیشتر ازچهار زن نکاحی بگیرند، برخلاف، رهبران (مرد) ! وصاحب اختیار(افغان) ستان قدرت داشتند تا حرمسراهای پراز سه صدزن صورتی و(بی سیرتان) سیرتی وکنیزگردآورند، مهم نبود اعمال شان زنا باشدیاگناه، یاآنعده اززنان حرمسراكه ماهها براى نعمت همخوابه شدن با ولينعمت شان در(ويتنگ لیست) قرارميداشتند، مجبورشوندبراى اطفاى هوسهاى جنسى شان(که خدای خالق زن ومرد) به آنان عطافرموده، باغلامان دربار بياميزند وحرام زادگانى شهزاده!!! رابه دنيا آورندكه بعدا براى اشغال تاج و تخت حق داشتند رعایای درجه دو وسه وپایانتر رابجان هم بیندازند، وبه هوسرانی شرعی خویش بپردازند ! ای سقویان بی عقل ! چرامیخواهید بین رهزن کلکان و امرای کریم الطرفین محمدزایی مساواتی ایجاد کنید ؟!

8- بچۀ سقاوکلکان، بابی عقلی ذاتی، فاقداین شهامت سردارانه بود که هرگز دستش به خون پدر، فرزند، برادر، كاكا و بچه كاكايش آلوده نشد ! او توان کورکردن پدروپسر و اودرزادگانش رانداشت، چه بدبختی بزرگ به این بچۀ سقا ! که یک اودرزاده اش هم نتوانست پادشاهی غصبی اش ! را براندازد، درحالیکه با خواهرش می خوابید ! رژیمش را (فرسوده و فاسد) بخواند وجمهوریت مبارکۀ شاهانۀ خود را اعلان بکند !

9- این سقاوزادۀ کم شعور، باکمال تأسف ! مسلمانی معتقد به قرآن بود- درحالیکه چنین اعتقادبرای امرا وشاهان قبیله، کفرمطلق بود!) و تعهد درقرآن را بابیعقلی وکودنی باوركرده به كابل آمد، طرف مقابل سرداری منجی استقلال وطن ! محمدزایی (آنهم از جنس طلا ! نه جَست وتقلبی)، سیاستمدار زیرک که جدبزرگوارش بادرک دقیق از سیاست قدرتهای بزرگ زمان، منحیث (گوهرشناس) چالاک، چندصندوق نا قابل طلای خالص را دربرابر بذل وبخشش چندقطعه خاک بی ارزش واضافی، آنهم به تمنای دوست گرامی ودلسوزانگریزخود با بزرگواری شرف قبول بخشید .

نتیجه اینکه : - سقویان نادان امروزی ! (اگر به کنایه می فهمید !)  درتمام مواردی که دراین (پندنامۀ در 9 فقره) به گوش بازیگوش شما بیان فرمودم ، درکلۀ بی مغزخویش بگنجانیدکه رهبران قبیله صاحب حقوق حقۀ فروش این سرزمین ،گرو دادن آن، به آتش کشیدن و سوزاندن اقوام نااهلی که درین سرزمین منحیث خوشه چینان آمده و سرزمین مقدس قبیله را غصب کردید، (ثشتن تالا) برایشان بخشیده، اینک شمایان آمده وخواهان خاکسپاری مجدد بچۀ سقاوکلکان می باشید، حد وحدودتان را بدانید وبه حریم حقوق ویژۀ سران قبیله مرتکب تجاوز نشوید، که ایزدلایزال چنین حقی به شما نداده است !

دراخیر ازین ریش سفید تاجیک تبار به شما پند واندرز ونصیحت که برای رسیدن به خواست تان در خاکسپاری بچۀ سقا، فقط و محض یک راه دارید : چل اوغانی بزنید وکار اوغانی کنید:  نام ناچل حبیب الله کلکانی رااصلاح بسازید ! آنرا مزین به اسامی صاحب نسب وحسب منتسب کرده، بگوییدمیخواهید امیرحبیب الله ابدالی، یا امیرحبیب الله احمد زی، یا امیرحبیب الله محمدزی ویا امیرحبیب الله کرزی را خاکسپاری مجددکنید، ببینید طرفه العین دستۀ موزیک عسکری حاضرآمده، قالین سرخ پای اندازتان شده، بقایای پیکر مقدس اعلیحضرت شهید سعید بابا حبیب الله خان ابدالی، قبلا مشهوربه نام ناچل کلکانی ! روی تانک گلپوش به تپۀ مرنجان آورده شده درحضورهمه زی ها ونواسۀ مرحوم شاه سابق به قبر تر وتازۀ اش گورخواهدشد ! وچشم حسودان غافل ونادان کور !

یادداشت اخیر: تپۀ نادرخان، پیش ازچال شدن او، نام خودرا (مرنجان) گذاشته بود، وبه زبان حال به صدراعظم کبیرهاشم خان میگفت با گور کردن این لاشۀ گندیده درتپۀ خاکی مرا  مرنجان و رنج مده ! بعد از چال شدن نادراستقلال فروش، مرنجان با تن رنجیده، نام (تپۀ نادرخان) را رسما بحیث نام خود پذیرفت !!!

راستی که ازین همه معلومات آفاقی تاجیکانۀ خویش، خودم حیران مانده ام ! برای تجلیل ازخودم، پس از آخرین بارخواندن فرمایشات خودم، بادست راست خودم برشانۀ چپ خودم، چندین بارتپ تپ فرمودم، وکیف نمودم، زنده باد خودم، ماشاءالله به خودم !  بالاخره در بین اینهمه تاجیکهای فارغ العقل ولاهوش ! شخصیت دانشمندی!  ظهورفرمودکه قوم بیهوش وبازیگوش تاجیک وسایراقوام نادان اقلیت را دانش و اندیشیدن وچالبازیهای الفغانیۀ والشرعیه بیاموزاند!







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

داكتر غلام محمد دستكير07.09.2016 - 03:07

  كوشان صاحب محترم مدير زحمت كش هفته نامه اي وزين اميد: نوشته اي وزين و بر مفهوم تأنرا را با كنايه هاي ان بظمأ تبريك كفته موافقم به انجه انجه فرموده أيدا أيد موفق سرفراز و صحتمند باشيد
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد قوی کوشان