کشور مصنوعی و بن بست کنونی!
۲۰ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۵
روس ها در اواخر قرن نزدهم آسیای میانه را اشغال نموده و خطر پیشروی آنها به طرف کوه های هندوکش و جنوب آن به وجود می آید… انگلیس ها این پیشروی روس ها را تهدیدی بر منافع خود در هند برتانوی دانسته و در صدد آن می شوند تا به هر قیمتی شده از تقابل با روس ها جلوگیری کنند…
قرار معلوم امپراتوری های روس و انگلیس به توافق می رسند که برای جلوگیری از خطر تقابل و احترام به ساحه نفوذ یکدیگر، مناطق شمال و جنوب هندوکش را که حدود یک قرن قسما خود مختار و در حالت جنگ و ملوک الطوایفی قرار دارد به یک منطقه حایل در بین خود تبدیل کنند (در حالیکه اشغال این مناطق از طرف هر یک از آنها کار مشکلی نیست، اما خطر عمده رویارویی هر دو امپراتوری است)!
به اینترتیب انگلیس ها پس از توافق با روس ها، عبدالرحمن خان را از بخارا به کابل خواسته و بر مسند دولت حایل خود در کابل امیر می سازند؛ امیر در مسایل داخلی از آزادی کامل برخوردار است، اما در سیاست خارجی تابع انگلیس و جیره خوار انگلیس است…
این دولت حایل هنوز سرحدی ندارد و تا این زمان حتی اصطلاح کشور و دولت در شرق با مفهوم اروپایی آن یعنی داشتن مرز های مشخص جغرافیایی مطرح نیست… همین است که نمایندگان انگلیس و روس مجبور به تعین سرحدات برای دولت حایل خود بنام «افغانستان» شده و مرز های آنرا قسما مشخص می سازند (به استثنای بعضی مناطق صعب العبور و دشوار). داستان جالبی در مورد عدم پذیرش بدخشان (باریکه پامیر) توسط امیر وجود دارد، ولی انگلیس ها آنرا بالایش تحمیل می کنند!
این دولت حایل که مرز هایش عمدتا در زمان امیر عبدالرحمن (۱۸۸۰ - ۱۹۰۱) تعین می شود، استقلال خود را در زمان امیر امان الله (۱۹۱۹ - ۱۹۲۹) از انگلیس حاصل نموده و بحیث «کشور مستقل افغانستان» با سرحدات معین در نقشه های جهان ظهور می کند…
مرز دیورند یگانه سرحدی است که آنرا نماینده انگلیس با امیران/شاهان افغانی (عبدالرحمن، حبیب الله، امان الله و نادرشاه) امضا کرده و هیچ یک از مرز های دیگر را هیچ زمامدار این دولت حایل امضا نکرده است… حاکمان پشتون در زمان ظاهرشاه (۱۹۴۹) و ببعد اعلان می کنند که فقط بخش جنوبی و شرقی مرز دیورند را (به بهانه جدایی قبایل پشتون) به رسمیت نمی شناسند، اما در مورد مرز بدخشان که آنرا هم دیورند امضا کرده و تمام مرز های دیگر (که تاجیک ها و ازبیک ها را از هم جدا کرده و هیچ زمامدار این کشور امضا نکرده) خاموش اند!
محمود طرزی اولین کسی است که مسئله برتری قومی - زبانی «افغان» را در زمان امیرحبیب الله (۱۹۰۱ - ۱۹۱۹) در سراج الاخبار مطرح می کند… اولین گام های عملی در جهت این برتری خواهی قومی - زبانی در زمان امیرامان الله و در وجود نظام نامه های ناقلین به سمت شمال برداشته می شود… این برنامه در زمان نادرشاه - ظاهرشاه توسط محمد گل مومند و هاشم خان به اوج خود می رسد… برتری زبان پشتو، حذف زبان پارسی، تاریخ سازی جعلی و اسطوره سازی برای قوم افغان (توسط حبیبی، کهزاد و…) و افغان سازی اقوام دیگر به بهانه «ملت سازی» در محراق توجه حاکمان افغان قرار می گیرد… تطبیق برنامه سقاوی دوم و به خصوص ایجاد لوی افغانستان (ادعای ارضی بر نیم پاکستان پس از سال های ۱۹۴۹) چاشنی های دیگر این پروژه تا زمان حاضر است (صرفنظر از اینکه این حاکمان افغان چپ، راست، دموکرات و… بوده اند)!
سناریوی حاکم بر جغرافیای این «کشور مصنوعی» که حدود یکصد سال از پیدایش آن می گذرد، عبارت بوده است از: اول - برتری خواهی قومی- زبانی در داخل کشور (افغان سازی اقوام و پشتو سازی افغانستان) و دوم - الحاق طلبی در خارج کشور (ایجاد لوی افغانستان)…
برنامه اولی در صورت استقرار یک دولت نوع طالبانی (پشتون ضعیف و مزدور پاکستان) قابل تحقق است و برنامه دومی در صورت استقرار یک دولت نوع خلیل زادی (پشتون قوی و ضد پاکستان)… به همین علت، پاکستان با تمام قوا از ظهور یک دولت پشتونی قوی و ضد پاکستان جلوگیری نموده و در صدد استقرار یک دولت پشتونی ضعیف و مزدور پاکستان در کابل است تا هم از جنجال دیورند خلاص شود و هم عمق ستراتژیک پاکستان فراهم شود…
آنچه تا کنون در سناریوی پاکستان و غربی ها وجود ندارد، حاکمیت یک دولت تاجیکی طرفدار پاکستان در این جغرافیاست… چون تاجیک ها تا کنون نتوانسته اند سیاست و شایستگی خود را در سناریو های کسب قدرت در کابل و دوستی با پاکستانی ها و غربی ها به اثبات برسانند؛ زیرا ۱. ترسو و بی همت اند (جرات و شهامت نفر اول شدن را ندارند و با یک کیسه پول و کرسی معاونیت راضی می شوند)، ۲. ضد غرب و ۳. پاکستان ستیز اند…
نخبگان تاجیک تا این سه نقیصه را رفع نسازند، به قدرت نخواهند رسید. در حالیکه نخبگان پشتون این مشکل را ندارند… در شرایط کنونی حاکمان پشتون طرفدار دموکراسی نیستند، زیرا در صورت دموکراسی، هم حاکمیت خود را از دست میدهند و هم هژمونی قومی و امیدواری هژمونی زبانی خود را؛ مگر اینکه زیر فشار و مقاومت لازم قرار گیرند!
نتیجه گیری
————
نخبگان غیرپشتون از آگاهی لازم برخوردار شده و به شدت در مقابل استقرار نظام طالبانی مزدور پاکستان (افغان سازی اقوام و پشتو سازی افغانستان) مقاومت می کنند؛
نخبگان غیرپشتون (به علت روحیه پاکستان ستیزی) بیشتر طرفدار یک نظام قوی ضد پاکستانی (خلیل زادی) اند؛ در حالیکه پاکستان هرگز اجازه نخواهد داد نظامی در کابل مستقر گردد که باعث تجزیه آن کشور شود؛
نخبگان غیرپشتون تا کنون از یکطرف جرات و شهامت نفر اول شدن را ندارند و از طرف دیگر نتوانسته اند اعتماد غربی ها و بخصوص پاکستانی ها را کسب کنند؛
نخبگان پشتون به علت حاکمیت طولانی و برتری خواهی قومی - زبانی طرفدار استقرار یک نظام دموکراتیک نیستند، چون در استقرار دموکراسی هم حاکمیت خود را می بازند و هم برتری خواهی های خود را…
+ + +
لذا بن بست خونین کنونی ادامه دارد و هیچ گونه دورنمای روشنی در کوتاه مدت برای قطع جنگ و استقرار دموکراسی در کشور دیده نمی شود، مگر اینکه ایجادگران این جغرافیای مصنوعی مجبور شوند بر آنچه خود ایجاد کرده اند، تجدید نظر کنند؛ زیرا نه یکرنگ سازی این جغرافیای چند رنگ ممکن است و نه همزیستی خار های رنگارنگ!
راه حل ها
————
صرفنظر کردن حاکمان پشتون از برتری خواهی ها و الحاق طلبی ها،
اتحاد نخبگان کشور و مقاومت در مقابل هر نوع برتری خواهی و الحاق طلبی،
به رسمیت شناختن مرز های کنونی و عادی سازی روابط با تمام همسایه ها،
گذار در جهت ایجاد یک نظام دموکراتیک مبتنی بر حقوق شهروندی (نه معیار های قومی، زبانی و…).
+ + +
موجودیت این کشور مصنوعی فقط در صورت پذیرش جغرافیای چند رنگ و همزیستی گل های رنگارنگ آن امکان پذیر است و بس!
در غیرآن فروپاشی حتمی است…
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
امين | 01.01.2017 - 15:19 | ||
روشنگري در مورد تاريخ كشور ،انهم بصورتي كه باورهاي اشتباه ونهادينه شده گزشته در مورد تاريخ سرزمين مارا روشن بسازد كار بس ارزشمند است. |
راشد رستمی | 01.01.2017 - 15:56 | ||
راه بیرون رفت از معضله فعلی ایجاد یک جنبش مستقل ملی فراقومی است برای یک بوجود آوردن یک نظام دموکراتیک بر اساس حقوق شهروندی و نفی هر نوع برتری قومی.. ولی سوال این جاست که چنین جنبشی را کی و چگونه به وجود آوریم؟ |
شایان فرخاری | 11.06.2016 - 05:47 | ||
استاد گرامی درود بر شما سپاس ازتحقیق و مقاله ی شما راستی "تا ندانیم که-که بودیم هر گز نخواهیم فهمیدکه- که هستیم" |