محمد طاهر بدخشی و نمک ناشناس ها - بخش سوم

۶ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۵

استاد «باختری» در مورد سخنی دارد:

"...اندوه بزرگتر بر ما که همۀ ما هم در آوان حسرت تاریخی خویش از او [بدخشی] نان آگاهی قرض گرفتیم و هم دشنامش دادیم...»

خوانندۀ گران ارج! شاید واقف باشید، ما - تنی چند از علاقمندانی مردم دردمند و به ماتم نشسته میهن و سرزمین افغانستان، برای ارزیابی درست از شرایط امروز و جهت گامگذاری مطمئن در فردای کشور، همیشه در پی دریافت زوایایی تاریک - پنهان و بخصوص نیم قرن گذشته رویدادهای سرزمین خویش بودیم - تا چراغی داشته باشیم در دست‌های خویش. بدین لحاظ چندی قبل مسائلی را در همین راستا، به پرسش و پاسخ گذاشتیم. از جمله دو قسمت از  نوشته‌ی در باره محمد طاهر بدخشی  که توسط محمد اسماعیل اکبر، یکی از شاگردانش؟! تحریر گردیده و در برخی از سایت‌ها و فیس بوک خود گذاشته بود. همه و از جمله آن‌ها را به کندكاو گرفته بودیم. اکنون در ارتباط با قسمت سوم  ( مورد بحث فعلی ) نبشته مذکور ( نوشته م. ا. اکبر )، پای صحبت تعدادی از یاران، نزدیکان و شاگردان م. ط. « بدخشی »، نشستیم و با برخی ازطریق وسایل الکترونیک نیز در تماس شدیم. حال نتایج حاصل این تماس‌ها را، به شیوه‌ی که ما را خوش آمد - ترتیب و تنظیم نمودیم و اینک با خوانندگان محترم اینسطورشریک ساخته و منتظر دیدگاه‌های شما محترمان می باشيم.

قبل از همه - باید تذکر داد، از صحبت‌ها و تماسها یاد شده به این نتیجه رسیدیم، که با چهار کتگوری، از اشخاص، دیدگاه و شیوه برخورد در همین مورد مواجه بودیم:

الف - کتگوری اول -  کم‌تر از انگشتان یک دست‌ی باشند و در مقاطع مختلف در رده‌های بالایی سازمان و تشکیلات محمد طاهر بدخشی، جایگاهی مناسب داشتند و از موقف کنونی ایشان یک قلم گذر می‌کنیم. دو تن آن‌ها، از طریق نزدیکان خویش قول دادند، درباره مسائلی چند، از جمله در مورد شخصیت‌های بحث انگیز دیروز سازمان روانشاد « بدخشی »، طور مستقل نوشته‌های دارند و یکی آن به بیش از چهل صفحه می‌رسد، به نشر خواهند سپرد. ما و خوانندگان این بحث‌ها منتظر می‌مانیم و متباقی مسئله را جدی نه پنداشتند. در همین ارتباط، من - در صفحه فیس بوک، یکی از دوستان خویش درباره اراده و همت انسانی خوانده بودم و با حالت کنونی ما مشابهت دارد، و چنین است: اراده از آن مرد کور نیرومندی است، که بردوش خود، مرد شلی بینایی را می‌برد، تا او را رهبری کند... ( شوپنهاور)

ب - کتگوری دو، یاران و شاگردان نسل اول، دو و سه -  م. ط. « بدخشی » اند، رقم ایشان به بیش از انگشتان سه دست می‌رسد و چنین می‌اندیشند: آنگونه، که برخی از  شبکه‌های برون مرزی وحلقات و افرادی داخل کشور، همه از کوچه‌های چپ، راست و میانه، یک‌صدا و از زوایایی مختلف اما همسان، طوریکه در حذف فیزیکی و تبلیغات سوء علیه مرحوم « بدخشی »، در زمان حیات آن مرد، خنجر و کمان کشیدند و برای انجام اعمال و کردار ننگین خویش خوشحالی و پایکوبی داشتند. به همین ترتیب، بقایای آن‌ها، در تداوم کارکردهای قبلی خویش، با جمع به دوران رسیده‌های دیگر، برای مخدوش ساختن افکار، اعمال و ترور شخصیتی « بدخشی »، طور آشکار و پنهان در همسوی وهمپیوندی باهم، متفیقاً - دست بکار هستند، تا وظایف نا تمام شده خویش را به اتمام رسانند. و یکی از این افراد اسماعیل اکبر، شاگرد وفادار؟! او ( بدخشی ) است و اکنون در قید حیات نیست. یک تن از ایشان ( از اعضای کتگوری دو همین بحث ) آهی کشید! و گفت: هرکس بد ما به خلق گوید ما چهره غم نمی خراشیم، ما خوبی او به خلق گوئیم، تا هردو دروغ گفته باشیم (ویسگون)

افراد شامل این کتگوری ( دو ) ادامه می دهد، اگر نوشته اسماعیل اکبر، به‌یک‌بارخوانش ارزش داشته باشد ( کسی گفته بود هیچ کاغذ پاره‌ی نیست به یکبار خواندن نه ارزد )، لیک -  اصلاً قابل پاسخ نمی‌باشد. چون- پای تئوری توطئه در میان است. در این نوشته و همچون نوشته‌ها، از تئوری توطئه استفاده شده، و پاسخ به تئوری توطئه، افکار و دیدگاه توطئه اندیشی می‌طلبد. که ما به آن اعتقاد نداریم و جداً مخالف آن می‌بشایم. زیرا در تئوری توطئه – ارزش‌های والایی انسانی، اخلاق و وجدان راه و جا ندارند. همه چیز در آن مسخ می‌گردد و چنین دیدگاه و رفتار ناشی از ابزاریی بودن افراد و شکست فکری و عملی آن‌ها و همچنان بازتابی است از خصلت‌های ذاتی بی هویتی طراحان ایشان.

جناب علی شریعتی زخم چنین توطئه‌ها را، به‌تکرار به تن، روح و روان خود دیده و چشیده، و چنین صدا و فریاد سر می‌دهد :  تهمت ودروغ را دشمن سفارش می‌دهد، منافق می‌سازد وعوام فریب پخش می‌کند وعامی انرا می‌پذیرد.

ج -  کتگوری سه - که تعداد آن‌ها، به بیش از انگشتان دو دست می‌رسد و به نسل دو و سو یاران و شاگردان م. ط. بدخشی تعلق دارند، ضمن تایید نظرات و دیدگاه‌های اشخاص شامل کتگوری دو ( ب )، علاوه می‌دارند، در قدم نخست اسماعیل اکبر، باید مسئول و پاسخده‌ی تفکرات، اعمال و کردار خود می بود، که چرا ؟! و به کدام دلیل استراتیژیک، اعضای سازمان و تشکیلات مرحوم « بدخشی » را تقریباً دو سال ( از شروع نیمه دوم سال 1354خ تا پایان نیمه اول سال 1356خ ) مصروف جنجال و جدل بیهوده و غیر اصولی درونی سازمان نمود. در نتیجه انشعاب غیر اصولی ( برمبنای کدام دید و اختلاف استراتیژیک و غیر قابل حل ) را با زرنگی!؟ تمام، برآن تحمیل کرد و نام بدنه‌ی جدا شده را به تاریخ 24/3/1357خ سفزا، گذاشت و آن را بدون تعقل و تفکر؟! به تاریخ 26/6/1357خ شورانید و به قیام مسلحانه‌ی فاجعه بار و جبران ناپذیر سوق داد. با این کار-  زیادی را کشت و بسیاری را به کشتن داد. در نتیجه زمینه یورش زودرس حاکمیت نوپای رژیم هفت ثور را، در قدم نخست علیه دو بخش سازمان و در قدم بعدی مجموع حلقات مترقی و شخصیت‌های موثر دیگر را نیز فراهم گردانید و فاجعه در حال وقوع را تسریع بخشید. با اینکار خود، زمینه نفوذ تنظیم‌های اسلامی مستقر در بیرون از کشور را در غیاب نیروها و حلقات مترقی سرکوب شده هموار ساخت. فاجعه بارترش اینکه زمین‌ی انحلال بدنه جدا شده سازمان ( سفزا ) تشکیلات خونین کفنان را به تاریخ 22/6/1363خ فراهم ساخت و خود در پای ان مهر نمود. با این کار درجهت توسعه‌ی کمی حزب حاکم و روند تک حزبی حاکمیت گام دراماتیک برداشت. در فرجام منحیث ابزار در خدمت حاکمیت قرار گرفت و در ادامه به سیاحت کشورهای اروپایی شرقی مصروف شد و در دفاتر و دهلیزهای کمیته مرکزی حزب حاکم و شعبات آن مصروف صحبت با عناصر دست اول و دو حزب حاکم گردید ( سر گذشت و چشم دیدها، تحریر اسماعیل اکبر، فیسبوک مذکور و گوگل ) و به ریش همه به خصوص جان بکفان و یاران خود خندید. در این باب چرچیل سخنی دارد، اینطور: در کشورهای  عقبمانده آنانکه با مشت‌های گره کرده انقلاب می‌کنند، روزی با مشت‌های از هم گسیخته گدایی خواهند کرد.

بهتر بود او [ م. ا. اکبر ]، نوشته‌های خویش را، از اعتراف به اشتباهات فکری، خطاهای عملی زیانبار و جبران ناپذیر- خود آغاز می‌نمود، بعد اگر می‌توانیست به ارزیابی درست، صادقانه - دیدگاه و عملکردهای جان باخته‌گان از جمله مرحوم « بدخشی »، البته دور از تئوری توطئه می‌پرداخت. نوشته‌های اسماعیل اکبر دمساز است با تئوری توطئه، و مردی درباب چنین نظر دارد: مخلوقات عجیبی هستیم، برای گناهان خومان وکیل هستیم، و برای اشتباه دیگران قاضی.

 د - کتگوری چهار، که شماره آن‌ها بیش است، پنج و شش آن مربوط به نسل اول و سه و متباقی عمدتاً به نسل دو شاگردانی م. ط. بدخشی، همسان - م. ا. اکبر اند. آن‌ها ضمن تایید دیدگاه افراد و شخصیت‌های شامل کتگوری دو  و  سه، لازم دانستند برای روشن ساختن ذهن ما جوانان،  بخشی از داشته‌های خویش را با ما و از طریق ما، با هم نسلان ما شریک سازند. البته نه از برای جواب به یادداشت اسماعیل اکبر. ما از ایشان صمیمانه تشکر می‌کنیم. افراد شامل کتگوری چهار ( د ) در صحبت‌های خود در ارتباط به پرسش‌های ما سخن دارند و قسمت‌های از آن‌ها ( بخاطر جلوگیری از طول کلام ) را با شما خوانندگان محترم شریک می‌سازیم :

1- ما [ مشمولین کتگوری چهار ] آگاهیم، شما ( جوانان تشنه...)، خود برای روشن ساختن ابعاد زندگی و شخصیت روانشاد « بدخشی »، زیاد تلاش نمودید و نوشته‌های زیادی از اهل دانش، سیاست و قلم را مروز گردید، ابعاد شخصیت و زندگی مرحوم « بدخشی »، را هم از زاویه دید، تفکر و هم از زاویه‌ی عمل و کردار، خوب به کنکاش گرفتید.

راستی، شخصیت‌های موثر و با ارزش میهن‌ما و همچنان بیرون از افغانستان، نوشته‌های با ارزشی در باب مرحوم « بدخشی »، دارند. ما لازم نمی‌بینیم، بار دیگر ذکر نامی از آن بزرگان خرد - را داشته باشیم. علاقمندان می‌توانند با ثبت نام محمد طاهر بدخشی، در برخی از سایت‌ها و به خصوص « گوگل »، مسائل مفیدی را در باره آن مظلوم تاریخ بدانند.

2 - مصاحبه نشر شده در قسمت دوم همین نوشته شما، با جنابان، دستگیر پنجشیری و محمد حسن برادر مرحوم « بدخشی »، اولی شناختی لازم از زندگی، فکر و دیدگاه،  فعالیت‌های سیاسی، علمی وعملی « بدخشی » دارد و ادعاهای اسماعیل اکبر را در مواردی با الفاظ شدید و با لحن تند رد نمود و  ادعاهای او [ م. ا. اکبر] را، غیر اخلاقی وغیرمنصفانه دانست.

همچنان مصاحبه محمد حسن، زوایایی ناروشن خانواده طاهر « بدخشی » از جمله خانم اولی او را [( اکبرلاتایلات بافته بود )] روشن نمود، کافیست به ثبوت تیوری توطئه نوشته های همچنینی [ مربوط اسماعیل اکبر] پی برد. جناب « پویا » جای نوشته بود: جامه عدل و مساوات بشرعصر ما، از تنه تنها یخن، و از جمع تنبان لیفن [ لیفه ] است.

ادامه‌ی نوشته محمد اسماعیل اکبر:

 [1]، «... اما بعد از آن که گروه [ محفل انتظار- یا سازمان ] به نام ستم ملی معروف شد و اکثریت اعضا بنابر عقاید مارکسیستی با آن مخالف بودند و به‌طور مکرر و مداوم خواهان نشر اعلامیه ای مبنی بر تکذیب این عنوان به گروه [،] بدخشی با درخواست آن‌ها موافقت نکرد...»

  [1]، تبصره‌ی کتگوری چهار ( عمداً نسل دو ) : اصلاً و هیچگاهی چنین فکری، چنین پیشنهاد و چنین طرحی در درون تشکیلاتی سازمان مرحوم « بدخشی » مطرح نبود و ارائه نشده‌است. چه‌جای که « مکرر و مداوم » مطرح شده باشد. حال که، اسماعیل اکبر حیات ندارد. اگر از یاران نزدیک او [ اسماعیل اکبر ] کس ویا کسانی باشند و چیزی در باره -  بیاد داشته باشند، خوب است، لطف نمایند، یک مثالی از زمان، محل و اشخاص را، ذکر نمایند، تا ما نا آگاهان از آن آگاه گردیم. و او [ اسماعیل اکبر ] از ذکر محل، اشخاص و زمانی ارائه چنین طرحی خودداری کرده است. بار دیگر به  تکرار می‌گویم، هیچگاهی چنین چیزی را مطرح نساختیم، در ضمن از کسی و شخصی از اعضای سازمان « بدخشی » تاکنون در این باره چیزی نشنیده‌ایم. راستی باید گفت، از تبار قلم بدستانی خوانده بودیم: انسان مجبور نیست حقایق را بگوید، ولی مجبور است چیزی را که می‌گوید حقیقت داشته باشد.

 [2] ادامه...اسماعیل اکبر: « ... محدودیت دیگر که در فعالیت بدخشی سوال برانگیز بود محدود ساختن فعالیت‌های سیاسی و تشکیلاتی گروه در شمال سالنگ بود که سوال های مکرر اعضا در این مورد بیجواب می ماند...»

   [2]  تبصره‌ی کتگوری چهار ( نسل دو ): مرحوم « بدخشی »، از ابتدایی آغاز به‌سیاست به این باور بود، در جوامع عقبمانده شرقی – توام با دیدگاه حاکمیت های قبیله‌ی مخصوصاً در کشور افغانستان، که هیچگونه زیرساخت‌های ابتدایی جامعه پیشرفته در آن وجود ندارد و ساختار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنها شدیداً ناهمگون و پر از تضاد و تناقض می‌باشد. در آغاز کار طرح حزب سراسری و ایجاد آن، اگر ناممکن نباشد نهایتاً دشوار است. مگر با اتحاد و ایجاد جبه‌ی مرکب از نمایندگان طبقات و لایه های تحت ستم ( شامل طبقات محکوم، ملیت‌ها و اقوام ستمکش، مذاهب و اقلیت‌های محروم و مجموع اقشار و لایه‌های اجتماعی جامعه که خواهان دگرگونی و تحول اند ) و برون آمده از درون آن در مدت زمان طولانی و در جریان عمل و پراتیک زندگی دشوار گذر میاثر است و بس... به همین لحاظ در نامگذاری تشکلات‌های که در آنها « بدخشی » ( آگاه از مسائل، خود سهم‌گذار بود، پیشوند « حزب » در آنها دیده نمی‌شود. از جمله تشکل‌های چون: « آباد خواهان میهن »، « ضیاءیان ماورایی هندوکش »، « جمعیت خراسان »، « جمعیت دموکراتیک خلق »، « محفل انتظار» و بعدتر « سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان ». در این باب ما خود شاهد زنده‌ی تاریخ جامعه خود بودیم و هستیم. تشکیلات‌های که بنام حزب ایجاد گردید، بدون استثنا و بسیاری از سازمان‌های کوچک سمبلیک بوده و به مرور زمان به شاخه‌های متعدد تقسیم گردیدند و علیه هم در مناسبات درونی خویش فاجعه آفریدند، حتا فاجعه را به درون جامعه نیز تعمیم بخشیدند. جناب «... عاطفی » درست و بجا فرمود:

  هر که فکر خام را آزمود اینجا – رفت

 انقلاب آورد هرکو، فکر ناسنجیده داشت

اما در مورد ترکیب اعضای سازمان م. ط. « بدخشی » از شمال و جنوب سالنگ، تبصره نسل دوم چنین است:  از جمله‌ی بنیانگذاران « محفل انتظار»، یکی هم جناب بابه طوفان از پروان است. روانشاد یکی از شخصیت‌های برجسته‌ی و فعال، و از جمله موسسین « محفل انتظار»، بود. اینکه چرا؟ او [ م. ا. اکبر] نخواسته ببیند، از تیوری توطئه بهره جسته و در این باب چشمان خویش را بسته و دهان باز کرده است.  این کتگوری ( نسل دو مکتب م. ط. بدخشی )، شماری زیادی از اعضاء سازمان م. ط. « بدخشی » را، از شروع سال 1348خ، جدا از شمال سالنگ،  بر زبان جاری ساختند. ما جوانان، بخشی از آن را، طور نمونه اینجا نام مگیرریم: وکیل احمد از ولایت هرات. زمان اطرافی از دایکندی. محمد غوث، سیف الدین سیغانی، استاد میرزا گل، اسحاق، سلام سیغان، ذین الله رونق، حسین علی خان ... و حسن افسر از ولایت بامیان آن زمان. استاد قاسم،. عبدالحفیظ مشهور به عبدالله، میراحمد افسر، عبدالبصیر بدروز، گلاب ... و محمد رسول از ولسوالی پنجشیر وقت. همچنان ماما قدوس مشهور. اکبر شورماچ از نورستان. محمد عوض، محمد نادر... و نادرعلی افسر از ولایت غزنی. انجینر علی ارزگانی از ولایت ارزگان. سخی کارگر، سید محمد شاه، حاجی احمدشاه، موسی، حیدر... و تورن فیض محمد از ولایت کابل . داکتر عثمان، حیدر خان ،  لطیف پیلوت، استاد حسین پرواز، امیر محمد پروانی، عبدل جان، انجنیر صابر کوهستانی،غیاث پروانی، آصف غوربندی، زمری نجرابی.. و افضل جان نجرابی از ولایت پروان وقت.  انجنرعلی افسر، انجنیرعلی ... و انجنیر یوسف از ولایت غور.

محمد طاهر « بدخشی » برای ایجاد جبهه و اتحاد طیف‌های مختلفی از حلقات و شخصیت‌های تحول پسند، آگاه و دگرگون ساز جامعه در رابطه بود تا از این راهی نا مکشوف در کشور به سوی ایجاد حزب در حرکت باشد. بدین لحاظ با زیادی بزرگان، داعیه داران با ارزش کشور در پیوند دایمی بود. از جمله: با مجید کلکانی، بنیاد، اکرم یاری و یاری‌ها،  انجنیرعثمان مشهور، رشنو، باختری، فرهنگ پدر، رحمان قل خان پامیر، خسته، طغرا، ژوبل، قاری شرف الدین، عشقری، دهقان کابلی، قربت، بیتاب، شایق جمال، اسلام خان معین، سلجوقی،غبار، سیاه پوش و غیره همچنان برای اتحاد منطقه‌ی با شماری از جمله با غفار خان مشهور، افضل بنگش، شخصیت‌های مربوط به کشورهای شوروی به خصوص شخصیت‌های تاجیک، ترکمن، ازوبیک...، حلقاتی در هند، ایران، سازمان‌های در شرق میانه و.... ماندلای دوست داشتنی می‌گوید: برای آزادی لازم نیست، آسمان و زمین را بخرید، کافیست تنها خود را نفروشید.

 [3]، م. ا. اکبر، «... البته بعد ها که سازا اسحاق کاوه و سخی غیرت را به حیث اعضای رهبری خود معرفی کردند از ابتکارات کوشانی بود که با آن‌ها در دوران درس در شوروی آشنا شده و رابطه اش را حفظ کرده بود. اما تا زمان شهادت بدخشی هیچ کس از رابطه آن‌ها با سازمان اطلاعی نداشتند...»   

[3]، بیان کتگوری چهار (  نسل دو ): این درست است که آقایان اسحاق کاوه و سخی غیرت، در زمان حیات مرحوم « بدخشی » عضو سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان نبودند. مگر اسحاق کاوه مانند خیلی از شخصیت‌های دیگر به تناسبی با شخص « بدخشی » و برخی از اعضای سازمان منجمله « کوشانی » در رابطه بود. اما زندانی شدن « کاوه » در ارتباط با حادثه 20/3/1354خ ولسوالی درواز ولایت بدخشان، در ارتباط با عضویت اش در سازمان آنطوری که برخی‌ها نوشتند و یا می‌گویند نیست. بلکه زندانی شدن او [ کاوه ] قلمداد اشتباهی - باعث شد تا زندانی گردد، اگر خود [ کاوه ] لب به‌سخن باز کند شنیدنی است. عضویت « کاوه » و سخی غیرت، در سازمان پس از کنفرانس سال 1362خ سازمان می‌باشد و پروسه‌ی شمولیت و استعفا او  [ کاوه ] خیلی جالب است باشد به وقت دیگر.

  [4]، م. ا. اکبر:  «... اما در درون سازمان موضع‌گیری بدخشی در باره این که به مبارزه طبقاتی اولیت می‌دهد یا به مبارزات قومی ثابت نبود و مطابق اوضاع و دید مخاطب تغئیر می کرد...»

  [4]، تبصره کتگوری چهار ( نسل دو ): موضع گیری مرحوم « بدخشی » از نگاه ملی، طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی و تعاملات خارجی، در داخل س. ا. ز. ا.، همچنان بیرون از آن و منجمله در داخل جمعیت دموکراتیک خلق، که مرحوم « بدخشی » خود یکی از بنیانگذاران آن بود روشن است و هیچ ابهامی وجود ندارد. در نشست 15/ اسد/1347خ برای ایجاد « محفل انتظار » شادروان « بدخشی » دیدگاه و اعتقادات اش را مشخص و روشن بیان داشت، همچنان در کنفرانس شهر کندز سال 1350خ اهداف دورنمایی، نزدیک راه نجات کشور و سمت سوی کاری و برخی مسائل دیگر از جمله بر خورد با سیاست‌های مسکو، پکن، جهان پیشرفته صنعتی و جهان سومی را تحت عنوان ده سال تجربه و عمل به کنفرانس مذکور پیشکش نمود. یاداشت‌های یاد شده را بارها مطالعه کرده‌ایم. همچنین خطوط کلی سازمان در جلسات اواخر ماهای سال 1353 و اوایل 1354خ در  رهبری سازمان به تصویب رسیده بود. و از باب حوادث غمبار و اختناق چند دهه ( حاکمیت‌های حزب، تنظیم‌ها و طالب ) آن روی نویس‌ها بعضاً توسط عمال حاکمیت‌های یاد شده به سرقت رفت، برخی پوسید و تاسید ( دفن زیر خاک ) و برخی‌هم  برای رد پای گم کردن، حریق ساخته شد تا سندی در اختیار عاملان تفتیش عقاید، قرار نگرفته باشد. چه‌بهتر است آنچه از گزند در امان مانده باشد و فکر می‌شود در دو نقطه انباشت گردیده و قرار اطلاع کمیسیونی روی جمع‌آوری، ترتیب و انتشار آن‌ها موظف گردیده، خوب است که بیش از این دیر نشود تا نوشدارو بعدی هلاکت سهراب بار دیگر تکرار نشده باشد.

اشاره : دیدگاه ها و پسمنظر ( سازا ) در نشریه آن سازمان بنام « جریده میهن » از سال 1366 – 131370خ قابل دسترس می باشد.

سوال اینجاست، اگر موجودیت خط روشن طبقاتی، ملی، اجتماعی و فرهنگی در میان نبود، جناب ایشان [ م. ا. اکبر] با درنظرداشت کدام برنامه و خط‌ فکری، مکتب حربی شونزی را ترک گفت و منحیث فعال حرفه‌ای عضو سازمان، به میان دهاقین رفت و آن‌ها را دعوت به مبارزه نمود. یا در ابهام زیست، و در ابهامات به مبارزه‌ پرداخت ؟!

راستی منصور ثانی می‌گوید:

یاران چقدر راه دو رنگی دارند

مصحف به بغل، دین فرنگی دارند

  پیوسته به هم چو مهره‌های شطرنج

در دل همه فکر خانه جنگی دارند.

 

باید گفت: تجارب انقلابات جهانی، جنبش‌های رهای بخش جهان سومیّ، به خصوص تجارب کشورهای چین، ویتنام، کره وقت، کیوبا و انقلاب ملی و دموکراتیک نوین با مشخصات افغانستان با پذیرش اشکال مبارزه مطرح بود و به همین لحاظ تجارب عملی مبارزات مردمان شرق میانه و جهانی سوم بیش از همه مطمح نظر بود. به همین خاطر وبرای تحکیم مناسبات، مرحوم « بدخشی » و رهبری سازمان او، سه‌تن از نسل دو اعضای سازمان را غرض همکاری و سروی در اخیر سال 1356خ به سوب مناطق قابل مطالعه گسیل داشت و محمد رفیع جان در زمینه روشن و درست توضیع داده می‌تواند. چون سمت فعالیت ایشان در این مسیر مشخص شده بود.  گفته اند:

 من از بیگانگان دیگر هرگز ننالم

  با من هرچه کرد، آن آشنا کرد ( حافظ )

   خوانده گران ارج، اگر نظر و دیدگاهی در مورد داشته باشید، لطفاً با این آدرس پست نموده کوچک نوازی Majidpoor2@gmail.com نماید. ایمل فرزاد مجید پور:

 

 ادامه همین بخشی بحث ( در باره م. ط. بدخشی، نوشته م. ا. اکبر) را موقتاً به تعویق انداخته، و در زمان وشرایط دیگر دنبال خواهیم کرد. اما بحث خویش را با نشر پروتکل حزب دموکراتیک افغانستان و سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان پی‌گیری خواهیم کرد.

 ادامه دارد.

( تشنگان راه حقیقت واقعیت...)







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فرزاد مجیدپور