افغانستان: جنگ و صلح و سیاست ابقای طالبان، و افغانستان و جنگِ تریاک

۲ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۵

افغانستان: جنگ و صلح و سیاست ابقای طالبان

 

اخیرآ رنیس جمهور افغانستان آقای محمد اشرف غنی به تاریخ ششم ثور سال جاری طی صحبتی در پارلمان افغانستان به توضیح سیاست های امنیتی خویش و مسئله "جنگ و صلح" در افغانستان پرداختند.

آقای رئیس جمهور تحت تاثیر فضای ضد طالبانی نیرومندی که بالاثر حملهء خونبار طالبان به تاریخ سی و یکم حمل سال جاری در ریاست دهم امنیت ملی درشهر کابل ایجاد شده است؛ کوشیدند موضع گیری شدیدتر از قبل با "دشمنان افغانستان" داشته باشند و بدینوسیله همسویی با این موج ضد طالبانی نشان دهند، ولی هرگز نخواستند بگویند که طالبان دشمن اند.

ایشان درین صحبت خویش برای اولین بار بعد ازتشکیل حکومت در سال 2001 کوشیدند از دوست و دشمن تعریفی ارائه کنند.  با آنکه تعریف بالنسبه مشخص تری از دوستان نظام کنونی ارائه کرد، ولی در تعریف از دشمن کلی گویی نمودند، جنایات جنگی را کار " دشمنان افغانستان"  خواندند. او" داعش، القاعده  وبرخی از طالبان را دشمنان افغانستان” خواندند. معلوم نیست این"برخی از طالبان" چه کسانی اند؟ و آیا با سیاستهای کلی و مجهول گویی ها میتوان به صلح رسید؟

درین نوشته به عوامل و دلایل جنگ در افغانستان و تعریف دوست و دشمن از نقطه نظر استرتیژیک خواهیم پرداخت و اینکه چگونه میتوان به صلح پایدار رسید.

*****************************

تجربه همه کشورهای در حال جنگ نشان داده است واکثر استراتیژیستهای نظامی نیزبر این عقیده اند که برای ختم جنگ و تامین صلح میان نیروهای متخاصم دو گزینه بیشتر وجود ندارد.

1-    شکست یک جانب توسط نیروی قهریه و یا وسایل دیگری از قبیل تهدید و تطمیع و....

2-    به بن بست رسیدن جنگ وتن دادن هر دو جانب مخاصمت به مصالحه.

در حالت اولی یک جانب برنده است و جانب مقابل بازنده که بیشتر از آن توان صف آرایی و مقاومت در مقابل نیروی بر تر از خود را ندارد و راهی برایش نمی ماند جز آنکه به دشمن خود تسلیم شود و یا در بهترین حالت صحنه را ترک و در گوشه یی پناه گزین شود.

در حالت دومی، هیچ جانبی نمیتواند سرنوشت جنگ را درمیدانهای جنگ تعیین کند و بر حریف خود غالب آید. این را بن بست جنگی میگویند که درین حالت راهی جز مصالحه میان نیروهای متخاصم باقی نمی ماند. باید اینرا نیز قید کرد که مصالحه وقتی صورت میگیرد که برخی ارزشها و منافع مشترک میان گروه های مخالف باهم وجود داشته باشد. در غیراین امکان ندارد که دو نیروی مخالف که دارای ارزشها و ایدآلهای کاملا متفاوت باشند، با هم مصالحه کنند. مثلا در یک کشور که  نیمه مردم آن مسلمان اند و نیمهء دیگر آن مسیحی و هر دو جانب بخاطررسمی بودن دین خود مبارزه میکنند، شاید راه حل این باشد که هردو دین، دین رسمی کشور اعلان شوند و یا هر دوجانب به حکومت سکولار و جدایی دین از دولت توافق کنند در غیر بآن باید به جدایی و تشکیل دودولت مستقل تن در دهند.

در ایجاد نیروهای متخاصم بخصوص درکشورهای فقیر و جهان سومی که از استقلالیت سیاسی و اقتصادی برخوردار نیستند، نه تنها تضاد های درون ان جوامع بلکه مداخلات بیرونی نیز بسیار تاثیر گزاراند. نقش مداخلات بیرونی در جنگها و بی ثباتی کشورهای رو به انکشاف  و فقیربخصوص در افریقا، شرق میانه و جنوب اسیا از لاووس و کامبوج گرفته تا انگولا وموزنبیق و از لیبیا تا سومالی، سودان و کشورهای عربی بخصوص عراق و سوریه طی چند دههء اخیر بر همگان آشکار است.

و اما در افغانستان: بی ثباتی و جنگهای داخلی با کودتای 26 سرطان آغاز و با هفت ثور ولشکر کشی اتحاد شوروی به اوج خود رسید ولی درین مرحله هنوز هم مراکز ولایات و شهرهای بزرگ از امنیت نسبی برخوردار بودند. با سقوط حکومت نجیب الله و به قدرت رسیدن مجاهدین بی امنیتی و جنگهای تنظیمی به شهرهای کلان و از جمله کابل رسید و تلفات و خسارات زیادی به بار آورد.

از هفت ثور تا هشت ثورنیروهای متخاصم عبارت بودند از حزب دموکراتیک خلق به حمایهء اتحاد شوروی و بلاک وارسا در یک صف و در مقابل هم تنظیمهای هفت گانه و هشت گانهء مجاهدین که از حمایت سیاسی و لوژیستیکی آیالت متحده، ناتو،کشورهای غربی، برخی کشورهای اسلامی و عربی و بخصوص دو همسایهء افغانستان ایران و پاکستان برخوردار بودند.

درین مرحله جنگهای داخلی افغانستان بیشتر خصوصیت جنگهای نیابتی را داشته اند تا جنگ میان نیروهای متخاصم سیاسی یا قومی. فقط زمانیکه پاکستان و متحدین بین المللی آن بخصوص آیالات متحده، بریتانیا وسعودی به پیروزی قطعی گروپ وابسته به خود (حزب اسلامی افغانستان) نا امید گردید به ایجاد گروهی بنام "طالبان" دست یازیدند.

طالبان برعکس سایر احزاب جهادی و غیرجهادی که طی یک پروسه طولانی شکل گرفتنه اند؛ یک گروپ خلق الساعه است. باری بی نظیر بوتو صدر اعظم فقید پاکستان گفته بود که "پروژۀ طالبان را با فکر انگلیسی، مدیریت امریکایی و مصرف عربی از سوی خادمان حرمین شرفین، اجرا کرد."[1]

طالبان، القاعده و اکنون گروه داعش، نه احزاب سیاسی-اعتقادی بلکه پروژه های استخباراتی اند که توسط سازمانهای استخباراتی قدرتمند بین المللی و منطقه بخاطر پیشبرد اهداف استراتیژیک خود ایجاد کرده اند. از نظر اعتقادی و عملکردها کمتر اختلافی رامیتوان میان این سه گروه یافت. شاید یگانه فرق ایشان در آن باشد که طالبان با آنکه رهبر خود را "امیر المومنین" میخوانند، بیشر خود را به افغانستان و پاکستان متمرکز کرده اند، داعش به شرق میانه بخصوص شام و عراق و القاعده به ساحهء وسیع تر یعنی کشورهای اسلامی. درینصورت طالبان چیزی بیشتر از "شاخهء افغانی" القاعده دیروز و یا داعش امروزی (با انکه کوشش دارند خود را از داعش جدا تمثیل کنند و حتی برخوردهای شکلی در برخی مناطق شرقی افغانستان نیز داشته اند) نیستند.

آنانیکه کوشش دارند تا به طالبان چهرهء ملی افغانی و یا چهره قومی پشتونی[2] بدهند، سخت در اشتباه اند. آنهائیکه سعی دارند ازطلبان چهرهء ملی بسازند، گروپی از تمامیت خواهان برگشته از غرب در مقامات رهبری دولتی اند که هیچ پیوند فکری با طالبان ندارند ولی فکر میکنند با آوردن طالبان در قدرت میتوانند سایرین را از مقامات حکومتی برانند ویک حکومت خالص قومی خود را بسازند. اگر احیانآ فردا طالبان برسر قدرت بیایند با این آقایون "تکنوکرات" شاید همان معاملهء را انجام دهند با دکتور نجیب الله انجام دادند.

پروژهء ابقای طالبان در حاکمیت پروژهء امروزی نیست بلکه ازاولین سالهای به قدرت رسیدن حامد کرزی و سفارت زلمی خلیل زاد در کابل " سیاست گام بگام بسوی ابقای طالبان[3]" تحت رهبری آقای خلیل زاد آغاز گردید که آقایون کرزی، احمدزی، احدی وبرخی دیگر از تمامیت خواهان پشتون تبار اعضای آن تیم بودند.

این تیم کوشید تا از طالبان که هر روز آدم میکشند، ترور ووحشت می آفرینند " قباحت زدایی" کنند. در آغاز آنها را به طالبان میا نه رو، کند رو تند رو تقسیم کردند و بعدا نیز آنها را "برادران ناراضی" خواندند و حالا هم انها را " مخالفین سیاسی" خطاب میکنند.

آیا طالبان مخالف سیاسی اند و با آنها صلح ممکن است؟

ایالات متحده و متحدین غربی آن بعد از حمله تروریستی 9/11 و در موافقت با شورای امنیت سازمان ملل و با اتکاء بر تئوری جدید "مداخلهء بشر دوستانه" (Humanitarian Intervention)  که بعد از سالهای 2000 وارد ادبیات روابط بین الملل شد؛ به افغانستان لشکر کشی نمود. هم امریکا و هم متحدین اروپایی آن طالبان را همکار القاعده و دهشت افگن خطاب میکردند. برحق که "طالبان شاخهء افغانی القاعده" بودند و باید انها را بدیدهء یک تشکیلات تروریستی نگریست.

با آنکه تعریف پذیرفته شده و واحد در سطح جهانی برای تروریزم وجود ندارد ولی اکثر متخصصین و محققین امنیت بین المللی را عقیده براین است که تروریزم عبارت است از : "استفاده مداوم از خشونت علیه اهداف نمادین یا غیر نظامی برای کسب مقاصد سیاسی، ایجاد ترس و رعب در میان مردم و تحریک به خشونت سیاسی، و یا تحریک به واکنشهای غیر قابل تحمل.[4]"

بر بنیاد این تعریف آنانیکه طی حدود بیست سال به قتل زنان و اطفال ومردم بیگناه ملکی دست زده اند، مکاتب و مدارس و حتی مساجد را به آتش کشیده و ویران نموده اند، همیشه از زور و خشونت برای تحقق اهداف سیاسی خود استفاده نموده اند، و جوانان کشور رامغز شویی نموده  برای انتحار و انفجار تربیت و تحریک میکنند؛ غیر از تروریست چه نام دیگری میتوان بر آنها گذاشت.

لذا طالبان نه فریب خوردگان اند، نه برادران ناراضی و نه هم مخالفین سیاسی، بلکه یک نیروی دهشت افگن و تروریستی اند.

چرا طالبان شکست نمیخورند؟

در تاریخ جنگها هرگز سابقه ندارد که یک گروه کوچک تروریستی بتواند در مقابل اردوهای منظم بدون حمایت خارجی برای مدت طولانی مقاومت کند. پس چرا طالبان شکست نمیخورند؟ منابع مالی و لوژیستیکی ایشان در کجاست؟

1-    طالبان در کشت و قاچاق مواد مخدر دخیل اند و بخش بزرگی از تامینات مالی و لوژیستیکی خود را از آن طریق تمویل میکنند.

2-    طالبان از حمایت سازمان استخباراتی پاکستان، برخی کشورهای خلیج بخصوص عربستان سعودی و سازمانهای بنیادگرا و تروریستی بین المللی برخوردارند و از آن طریق تمویل، تربیت و تجهیز میگردند.

3-    نابودی و شکست قطعی طالبان به نفع  تحقق سیاستهای راهبردی طویل المدت کشورهای بزرگ جهان نیست.

4-    طالبان با تحریک عصبیتهای قومی توانسته اند حمایت برخی از قبایل دوطرف خط دیورند را کسب کنند.

5-     در درون دولت افغانستان بخصوص در هرارشی رهبری، آنها نمایندگان و مدافعین خود را دارند.

مهمتر از همه، دولت افغانستان و حامی اساسی آن ایالات متحده هنوز تعریف مشخصی از دوست و دشمن ندارند و آنها را بدیدهء دشمن نمی نگرند .

 نیروهای مسلح افغانستان فداکارانه با انها می جنگند بدون آنکه رهبری دولتی تعریفی از دشمن در اختیار آنها بگذارد. 

برای پیروزی در هر جنگی قبل از هر چیز دیگر تعریف و شناسایی دوست و دشمن ضروری است. سان تزو(Sun Tzu-  496CB) ستراتیژیست معروف چیینی را عقیده بر آن است که " اگر شما نیروی خود و دشمن را خوب بشناسید در صدها جنگ به خطر مواجه نخواهید شد [5]".

در حالیکه دولت افغانستان طی پانزده سال نه تنها تعریفی از دوست ودشمن خود بیرون نداده بلکه دشمنان نظام را برادران ناراضی خود دانسته و هزاران تن از این تروریسان حرفه یی را در زمان حکومت کرزی از زندانهای امریکا در داخل و خارج کشور رها کرده است و اکنون نیز بدنهء اصلی حاکمیت تحت رهبری احمدزی آنها را مخالفین سیاسی خطاب می کند،نه دشمنان مسلح. درچنین وضعیت دولت کنونی چگونه میتواند طالبان و نیروهای تروریستی را شکست بدهد؟

برای شکست دادن دشمن علاوه بر شناسایی آن لازم است تا منابع زیست یا مرکز ثقل دشمن متلاشی گردد. کارل فان کلوتس ستراتیژیست نامدار قرن هژدهم آلمان (Carl von Clausewitz1792–1831) را عقیده بر آنست که: " برای شکست دادن دشمن لازم است تا مرکز ثقل یا منبع قوت آنرا نابود کرد."[6] مرکز ثقل و قوت طالبان  در حمایت خارجی، در کشت و قاچاق مواد مخدر، در حمایت مردمان قبایلی دو طرف سرحدو بخصوص حمایت حامیان شان در درون نظام ریشه دارد. طالبان تا این منابع تمویل و حمایت گران را دارند هرگز شکست نخواهند خورد. آیا دولت افغانستان گاهی بر این مراکز ثقل قوت طالبان توجه کرده است؟

دولت افغانستان طی پانزده سال هرگز وارد مذاکرهء جدی با پاکستان نشد، به امحای کشت کوکنار اصلا توجه نکرد و در بهبود زندگی مردمان مناطق قبایلی کشور نه از بعد اقتصادی- اجتماعی و نه در بعد تعلیمی- تربیتی نیز هیچ اقدام نکرد. ایا ممکن است با بمباران طیارات خارجی که طی پانزده درین مناطق دوام دارد؛ مردم این مناطق کشور از طالبان روگردان شوند و به دولت بپیوندند؟

چرا پاکستان از طالبان حمایت میکند؟

مناسبات افغانستان و پاکستان از روزهای اول تشکیل پاکستان دوستانه نبوده است، در اولین نشست سازمان ملل برای شناسایی پاکستان نمایندهء افغانستان به آن رای منفی داد ولی بعد یک هفته بنابر هدایت کابل رای منفی خود را پس گرفت و پاکستان به عضویت در سازمان ملل پذیرفته شد. با آنکه افغانستان با اعزام مارشال شاولی خان منحیث سفیر کبیرو نمایندهء فوق العاده افغانستان در پاکستان از اولین کشورهایی بود که مناسبات دپلوماتیک در سطح بلند رابا پاکستان آغاز کرد ولی هرگز مناسبات دو کشور چنانیکه لازم است دوستانه نشد. با توظیف سردار محمد داوود خان در راس حکومت (صدر اعظم) و سیاست پارا پشتونستان، داوود خان مناسبات دوکشور را تا آن حد خراب ساخت که حتی منجر به اعلام سفربری اردو به سرحدات پاکستان انجامید. با آنکه همه شاهان افغانستان از امیر عبدالرحمن تا ظاهر شاه همه دیورند را برسمیت شناخته اند و یک سرحد شناخته شدهء بین المللی است؛ ولی داوود خان و برخی حلقات سیاسی تمامیت خواه پشتون بشمول حکومات افغانستان از زمان ترکی تا اکنون و حکومات بعد 2001 کوشش کرده اند تا مشروعینت این خط مرزی بین المللی را مورد سوال قرار دهند و ادعا کنند که از آمو تا آباسین سرزمین افغانستان است. این بدان معنی است که افغانستان تمامیت ارضی پاکستان را قبول ندارد و بالای آن کشور ادعای ارضی داشته و یک سوم خاک آن کشور را جزیی از سرزمین تاریخی خود میداند. این سیاست ( سیاست ضد پاکستانی) در طول چندین دهه با حمایت اتحاد شوروی سابق و هند صورت گرفته و بیشتر موازی به منافع استراتیژیک و کلان مدت این دو کشور بوده است تا به منافع افغانستان.

 مناسبات بین المللی بر مبنای اصول معاهدهء " صلح ویست فیلیا- 1646" ومنشور سازمان ملل (1945) استوار است که اساسی ترین اصول آنرا احترام به استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها تشکیل میدهد. این بدان معناست که ادعای ارضی (البته اختلافات مرزی با ادعای ارضی دو مقولهء متفاوت اند) به معنای خشن ترین نوع مداخله در امور داخلی یک کشور و زیر سوال بردن استقلال و حاکمیت ملی آن کشور بر قلمرو شناخته شده بین المللی اش است.

البته در سیاستهای پاکستان در رابطه به افغانستان  مسایل دیگری  چون "عمق استراتیژیک" ، منافع اقتصادی پاکستان در افغانستان و آسیای میانه، به قدرت آوردن یک رژیم وابسته به پاکستان در کابل  و مسایل دیگری راهم میتوان دید و به بررسی گرفت ولی اساسی ترین آن بازهم همان زیر سوال بردن حاکمیت ملی و تمامیت ارضی پاکستان توسط حکومات افغانی است.

تا این مسئله راه حل معقول و دپلوماتیک خود را نیابد؛ مناسبات دو کشور دوستانه نخواهد شد و پاکستان از مداخله در امور افغانستان دست نخواهد کشید.

ایالات متحده چه میخواهد؟

آیالات متحده به بهانهء مبارزه با تروریزم و دهشت افگنی (القاعده و طالبان) به افغانستان با موافقت شورای امنیت و بدون آنکه دولت رسمآ شناخته شدهء افغانستان[7] را حتی در جریان بگذارند به افغانستان لشکر کشی نمود. اردوی امریکا با همکاری جبههء متحد ضد طالبان  توانست در مدت کوتاهی رژیم طالبان را ساقط و حکومت جدیدی را بعد توافقات بن برهبری حامد کرزی ایجاد کند. درین مرحله حکومت پاکستان که به التیماتوم های شدیداللحن ایالات متحده مواجه بود ناگزیر شد تا با ائتلاف بین المللی همکاری نماید ولی در خفا به پناه دهی و جابجایی نیروهای القاعده و طالبان در خاک خود پرداخت.

میگویند " در سیاست دوست و دشمن دایمی وجود ندارد". ایالات متحده هم بخاطر دوستی با افغانستان و مردم آن و یا تامین دموکراسی و یا دشمنی با پاکستان ، القاعده و طالبان لشکر کشی نکرد؛ بلکه بخاطر منافع استراتیژیک خود در منطقه و پایگاه سازی در افغانستان لشکر کشی نمود. همینکه امروز بعد پانزده سال حضور نظامی در افغانستان مقامات ایالات متحده باوجود امضای پیمان استراتیژیک با افغانستان هنوزهم پاکستان را مهمترین متحد خود در منطقه میدانند و بعد این همه قتل و کشتارها و تلفات نیروهای خودی شان طالبان را دیگر دشمن نمی پندارند و با انها مذاکره میکنند؛ دال بر این حقیقت است.

...و یاشاید هم امریکاییها فراموش کرده بوند که " با هواپیماهای جنگی نمیتوان زمین را نگه داشت" و یا هم این حقیقت را از تجارب بریتانیا و شوروی نیاموخته بودند که " اشغال افغانستان آسان است ولی کنترل و حفظ آن بسیار دشوار."[8]

باید مسئولین، دولتمداران و همه روشنفکران کشور طی این یک ونیم دهه تجربه به این نتیجه رسیده باشند که کشورهای بزرگ در پی تامین منافع خود اند تا در پی تامین دموکراسی و دفاع از حقوق بشری. ایالات متحده امریکا نیز ازین حکم مستثنا نیست؛ اگر چنین میبود ایالات متحده چگونه میتوانست متحد همیشگی کشوری چون عربستان سعودی باقی بماند . این درست است که ما در امر مبارزه با تروریزم، تامین صلح و بازسازی کشور به کمک اروپا و ایالات متحده نیاز داریم ولی " آنچه در در برخورد با سیاستهای منطقوی میتواند به سود سیاستهای بزرگ ایالات متحده امریکا باشد، دلیلی وجود ندارد که به سود افغانستان هم باشد."[9]

افغانستان در منطقهء حساس چیوپولیتیکی و استراتیژیک قرار دارد که میتوان آنرا گره گاه منافع شرق و غرب و قدرتهای بزرگ جهانی و منطقوی خواند. تجربه نشان داده که افغانستان نمیتواند بدون داشتن یک سیاست متوازن به صلح و ثبات برسد. لذا برای تامین صلح در افغانستان نه تنها به حمایت امریکا بلکه به یک اجماع بین المللی نیاز است.

آیا طالبان به صلح تن خواهند داد؟

آنچنانیکه قبلا متذکر شدیم، صلح میان دو نیروی متخاصم وقتی ممکن است که هردو طرف متیقین شوند که نمیتوانند با جنگ برنده شوند یعنی که جنگ به بن بست برسد. انانیکه در جنک دست بالا دارند هرگز به صلح تا بر آورده شدن اهداف خود تن نخواهند داد.

شاید طالبان در سال 2001 و در مذاکرات بن حاظر میشدند که به پروسهء صلح بپوندند ولی حالا بعد از 15 سال جنگ با نیروهای 130 هزار نفری امریکا و ناتو و قوتهای مسلح 300 هزار نفری افغانستان هنوز نیرومند تر از آن سالهای قبل به نظر میرسند، چرا به صلح تن دهند؟

این نیز مسلم است که این پاکستان بود که نیروهای پراگنده طالبان بعد از 2001 را در خاک خود پناه داد، آنها را دوباره سازماندهی، تجهیز و تمویل کرد و به جنگ در افغانستان فرستاد. تا زمانیکه پاکستان از آنها حمایت میکند و مزارع بزرگ کشت کوکنار و تجارت مواد مخدر را در اختیار دارند؛ نه شکست میخورند و نه به صلح تن میدهند. اگر بالاجبار به میز مذاکره کشانیده شوند؛ شرایط خود را پیشنهاد خواهند کرد که عبارت اند از: خروج نیروهای خارجی، تغییر قانون اساسی افغانستان، انفاذ شریعت به گونهء خود شان، دربند کشیدن همه دست آوردهای پانزده سال اخیربخصوص آزادیهای مدنی. آیا دولت افغانستان و متحدین بین المللی آن به این خواسته های طالبان تن خواهند داد؟ اگر تن دهند بدان معناست که دولت شاخه یی از طالبان بوده است . اگر تن ندهد به مصالحه نمیرسند. بالعکس اگر طالبان به قانون اساسی افغانستان تمکین کنند، آزادیهای مدنی و برابری حقوق زنان با مردان، آزادی عقیده و بیان را بپذیرند؛ دیگر انها را نمیتوان "طالب" خطاب کرد.

کلید حل این معما در دست پاکستان است. بهتر است دولت افغانستان برسر میز مذاکره با پاکستان بنشیند و هردو جانب صادقانه خواسته های خود را از جانب مقابل مطرح کنند و راه های حل معقول و دپلوماتیک برای آن معضلات را در یابند.

 شورای عالی صلح و ابقای طالبان در حاکمیت:

پروژهء ابقای طالبان در حاکمیت از جانب برخی از تمامیت خواهان قومی برگشته از غرب که شکست رژیم دکتور نجیب الله و پیروزی مجاهدین را "زوال پشتونها در افغانستان" می پنداشتند، تحت رهبری دکتور خلیل زاد سفیر وقت ایالات متحده در کابل پیش کشیده شد. هدف اصلی این پروژه انست که با کشانیدن طالبان تحت شعار "پشتونولی" بدنهء دیگر حاکمیت را که از مخالفین طالبان و از اقوام غیر پشتون اند از حاکمیت برانند و یک حاکمیت تک قومی را بسازند.

ایجاد شورای عالی صلح نیز در راستای همین پروژه است. شورای عالی صلح در گذشته نیز نقشی در مذاکرات با طالبان و آوردن صلح نداشته است و در اینده نیز نقشی نخواهد داشت. یگانه کاری که این شورا کرده میتوان شاید این باشد که از طالبان " قباحت زدایی" کند. این شورا که تحت رهبری تمامیت خواهان ارگ نشین فعالیت میکند کوشش خواهد کرد تا پروژهء ابقای طالبان در حاکمیت را مشروع جلوه دهد. این گفته های رئیس کنونی شورای عالی صلح آقای گیلانی که میگویند " جنگ با طالبان نه مفید است و نه جایز" را چه میتوان غیر از این تعبیر کرد. یعنی اینکه نیروهای امنیتی کشور که همین اکنون در هلمند، بغلان، بدحشان، ننگرهار، کنر و فاریاب در مقابل طالبان میجنگند دست به عمل " نا معقول و نا جایز" زده اند.

پروژهء "ابقای طالبان در حاکمیت" دارد به مراحل پایانی خود میرسد. ولی پایان ناکام. انهائیکه به ابقای طالبان در حکومت و ایجاد حاکمیت تک تباری دلخوش کرده اند خیلی در اشتباه اند. زیرا اگر فرض کنیم که طالبان به صلح تن در دادند؛ این بدان معناست که طالبان باید با مخالفین خود که همانا جبهء متحد قبلی ضد طالبان است باید صلح کنند نه با متحدین نیکتایی پوش خود در درون ارگ. درین صورت بیشترین زیان را آین آقایون تکنوکرات برگشته از غرب خواهند دید و به بودن شان دیگر در مقامات رهبری و عالیهء حکومتی نیازی نخواهد بود.

*****

خلاصه و نتیجه: صلح یک امر خیر است ولی برای رسیدن به صلح ما به یک سیاست عادلانهء داخلی و سیاست متوازن خارجی و دپلوماسی فعال نیاز داریم. چنان سیاستی که همه مردم افغانستان بدون در نظر داشت تعلقات قومی، مذهبی، عقیدتی و جنسیتی خود را در حاکمیت شریک بدانند و حکومت را نمایندهء خود بپندارند و بعدش هم به همه قدرتهای جهانی و منطقوی دست دوستی دراز کنیم، حاکمیت و تمامیت ارضی همسایگان خود را احترام کنیم و از آنها نیز چنین بخواهیم.

 

 

افغانستان و جنگِ تریاک


(تروریزم، دهشت افگنی، بنیادگرایی، مافیای مواد مخدر و فساد اداری همزاد همدیگر اند!)

چهار دهه جنگ در افغانستان عوامل فراوانی دارد. از خود خواهی های فردی گرفته، تا مخالفتهای خانوادگی، حزبی و تنظمی و حتی قومی و قبیلوی.  ولی از اساسی ترین عوامل ادامه جنگ یکی مداخلات استخبارات خارجی و دیگری تریاک و نقش مافیای مواد مخدراست.

درین مختصر به سایر عوامل نخواهیم پرداخت بل به کشت و قاچاق مواد مخدر و نقش آن در ادامه جنگ و بی ثباتی در کشور طور مختصرتوجه خواهیم کرد.

در ابتدا به سابقه کشت کوکنار در افغانستان، ترویج بی سابقهء آن در یک و نیم دههء اخیر، اینکه چه کسانی ازین بتهء مرگ آور سود میبرند، مبارزهء ناکام دولت افغانستان و متحدین بین المللی آن درین رابطه، عواقب خطرناک آن و اینکه جنگ افغانستان جنگ بر سر تریاک است؛ مختصرآ میپردازیم.

مسلم است که، مسئله کشت کوکنار و تجارت مواد مخد، بخصوص دلیل عدم موفقیت در "مبارزه با مواد مخدر" به بحث پردامنه تر و کارشناسانه تر نیاز دارد که اینها را در آینده دنبال خواهیم کرد.

 

سابقهء کشت کوکنار:

کشت کوکنار در افغانستان سابقهء طولانی دارد. در گذشته های دور حتی در زمان حاکمیت شاه و جمهوری داوود خان نیزدر برخی از نقاط افغانستان بصورت محدود کشت می شد ولی در آن زمان فقط برای مصارف داخلی بود و محصولات آن نیز یا توسط دهقانان و یا "خوجیین" های محلی به فروش میرسید.

بعد از کودتای ثور و سقوط برخی محلات بدست تنظیمهای جهادی (بخصوص مناطق جنوب و جنوب شرقی کشور) که مرکزیت شان در پاکستان بود به تشویق سازمانهای امنیتی غربی و بخصوص آی اس آی پاکستان کشت کوکنار رونق بیشتر گرفت.[10]

براساس بررسییهای برخی از متخصصین امنیت بین لمللی و از جمله آلفرد مک کوی(Alfred Mc Coy)  سیا به تشویق مجاهدین به کشت تریک می پرداخت و بخش عظیمی از مصارف " رزمندگان آزادیبخش افغانستان" (Afghan Freedom Fighters) را از طریق فروش مواد مخدر در بازارهای جهان تمویل مینمود.[11]

بعد از خروج قطعات  اتحاد شوروی محلات بیشتر بدست جنگ سالاران محلی افتاد و قومندانان محلی بیشتر از پیش کشت کوکنار و چرس را ترویج نمودند که قسمتی از آن برای استفاده کننده گان خودی شان بکار میرفت و قسمت اعظم آنرا فروش و مصارف جنگی خود را تمویل مینمودند.

در سال 1994 زمانیکه طالبان برای اولین بار موجودیت خود را با تحت تصرف در آوردن سپین بولدک قندهار اعلام داشتند و بعدا بزودی درولایات هلمند و قندهار سیطره خود را تامین نمودند، کشت کوکنار سیر صعودی را پیمود.

 در سال 1999 در مناطق تحت تسلط طالبان 4600 تن تریاک تولید گردید. اگرچندی که در سال 2000-2001 قرار معلوم نظر به فرمان ملاعمر رهبر طالبان کشت کوکنار حدود 90% کاهش یافت و صرف 185 تن تریاک درین سال تولید گردید ولی اکثر مراجع تحقیقاتی بین المللی را عقیده بر آن است که کاهش تولید تریاک در سال 2001 نه بنابر مخالفت طالبان با کشت کوکنار بلکه مبتنی براین واقعیت بود که طی سالهای 2001-2001 قیمت تریاک در بازارهای جهان پایین آمده بود، در حالیکه طالبان ذخایر زیادی از سالهای قبل در اختیار داشتند و کوشیدند تا با پایین آوردن عرضه قیمت مواد مخدر را بالا ببرند.

لشکر کشی غرب و ترویج بی سابقهء کشت کوکنار:

ایالات متحده امریکا و متحدین آن به بهانه مبارزه با تروریزم و مواد مخدر به افغانستان لشکر کشی نمودند. ولی حقایق و و راپورهای منتشره از جانب ملل متحد نشان میدهد که تولید مواد مخدر در افغانستان بعد از تهاجم ایالات متحده و متحدین غربی آن سیر صعودی را پیموده و 35 بار افزایش یافته است. بریتانیا که از آغاز تشکیل حکومت موقت در سال 2002 مسئولیت مبارزه با کشت و قاچاق مواد مخدر را داشت و قطعات نظامی این کشور در ولایت هلمند (مرکز اصلی کشت کوکناردر افغانستان) جابجا گردیده بودند؛ نه تنها در نابودی یا حد اقل در پایین آمدن کشت کوکنار کمک نکردند بلکه برعکس در مدت حصور انها در این ولایات زمینهای بیشتری تحت کشت کوکنار رفت وتولید تریاک سرسام آور بالا گرفت.

ارقام نشان میدهد که در سال 2001 (قبل از ورود قطعات بریتانوی به هلمند) در افغانستان صرفآ 185 تن تریاک تولید گردیده و این رقم در سال 2002 به 3200 تن و در سال 2004 به 4600 تن بالا میرود بدین اساس در سال 2004 افغانستان 87% مواد مخدر جهان را تولید کرده است. در سال 2014 افغانستان 6400 تن تریاک تولید شده است.[12] بدینگونه افغانستان در مقام اول تولید کنندهء مواد مخدر جهان است که حدود 90% مواد مخدر جهان را تولید نموده است. (رجوع شود به جدول شماره یک)

ارقام منتشره اداره مواد مخدر و جرایم سازمان ملل گویای این حقیقت نیز هست که در مدت حضور نیروهای بین المللی در افغانستان مزارع بیشتری تحت کشت کوکنار قرار گرفته است. مثلا در سال 1994 حدود 7100هکتار زمین تحت کشت قرار داشت و این رقم در سال2014 به 22400 هکتار میرسد که بیش از سه بار ازدیاد را نشان میده [13] (جدول شماره 2 دیده شود) 

 حدود 89% تریاک در مناطق جنوب،شرق و جنوب غربی افغانستان تولید میگردد که به اساس ارقام منتشره ملل متحد ولایات هلمند، قندهار، فراه و ننگرهار بالترتیب ولایاتی اند که بیشترین کشت کوکنار درین ولایات صورت میگیرد.

چه کسانی از کشت کوکنار سود میبرند؟ 

فروش مواد مخدر بعد از تجارت سلاح و نفت، سومین منبع عایداتی بزرگ کارتل های بین المللی محسوب میشود. عایدات سالانه مافیای بین المللی مواد مخدر حدود 390 تا500 ملیارد دالر تخمین شده است. بر اساس تخمینهای صندوق وجهی بین المللی (IMF)سالانه از 500 بیلیون تا 1.5 تریلیون دالر از درک مواد مخدر پول شویی شده و وارد بانکهای جهان میشود که  2.5% عاید خالص کل جهان را تشکیل میدهد. بدین ترتیب قاچاقچیان بین المللی مواد مخدر پنجمین قدرت مالی جهان را میسازند.

قاچاق بران افغانی سالانه 1.3 تا 1.5 ملیارد دالر سود برده اند. بر اساس ارقام منتشره بانک جهانی  حدود 2.6 تا 2.7 ملیارد دالرسالانه از مدرک پولشویی عایدات مواد مخدر به بانکهای افغانی واریز میگردد که27% عاید ناخالص ملی (GDP) کشور را میسازد.[14]

"در تجارت و قاچاق مواد مخدر نه تنها قاچاقبران افغانی و بین المللی، بلکه شبکه وسیعی از قومندانان و تفنگسالاران محلی، پولیس و قومندانان نیروهای سرحدی، بلکه رهبران ارشد دولتی در مرکز و محلات افغانستان شریک و ذینفع اند."[15] برخی از تحلیلگران بین المللی را غقیده بر این است که 70% مقامات دولتی افغانستان در تولید و قاجاق مواد مخدر سهیم اند.

کمتر از یک فیصد قیمت محصولات تریک در بازارهای بین المللی (کمتر از یک ملیارد) نصیب زمینداران و از این جمله  کمتر از یک چهارم آن نصیب دهقانان افغانستان میشود[16]. زیرا دهقانان یا زمین را از زمینداران  با حق "چهار یکه" به اجاره میگیرند و یا منحیث روز مزد در مزارع کشت کوکنار کار میکنند. ازین ارقام معلوم میشود که بیشترین مفاد از کشت مواد مخدر را مافیای داخلی و بین المللی به جیب میزنند و کمترین عاید نصیب دهقانان میشود.

 

 

مبارزه با مواد مخدر یا ترویج مواد مخدر؟

از آغاز تشکیل دولت تحت حمایهء غرب و ایالات متحده در کابل هم دولت دافغانستان و هم متحدین بین المللی آن در آغاز سال 2002 یکی از اساسی ترین وظایف خود مبارزه با کشت و قاچاق مواد مخدر را نامیدند؛ به تشکیل وزارتی بنام  وزارت مبارزه با مواد مخدر اقدام و ملیونها دالر را درین عرصه بمصرف رسانیدند.

قرار ار قام منتشره از طریق سیگار و سایر منابع امریکایی، درین مدت ایالات متحده بیش از هشت ملیارد دالررا جهت مبارزه برعلیه مواد مخدر بمصرف رسانیده است.

منابع بریتانیایی که بیشتر مسئول مبارزه با کشت کوکنار و قطعات ایشان نیز مسئولیت تامین امنیت ولایت هلمند را داشتند میگویند که درین مدت حدود 10.7 بلیون پوند را درین رابطه بمصرف رسنادیده اند. با این همه مصارف و حتی مرگ هزاران سرباز افغانی، بریتانیایی و امریکایی ارقام بیانگر این حقیقت است که کشت و تولید تریاک نه تنها پایین نیامده بلکه ده ها بار بیشتر نیز شده است.

چرا کشت کوکنار با گذشت هر سال رونق بیشتر  میگیرد؟

دلایل فراوانی درین زمینه وجود دارد ولی اساسی ترین انها قرار ذیل اند:

- از بین رفتن زیر ساختهای اقتصادی کشور طی حدود چهار دهه جنگ اعلام ناشدهء و تشنجات داخلی.

- بیکاری، فقر اقتصادی و عقب ماندگی اجتماعی در میان دهقانان.

- کم هزینه بودن کشت تریاک به مقایسهء کشت سایر محصولات زراعتی.

- بدست آوردن عاید بهتر از کشت کوکنار به مقایسهء سایر محصولات زراعتی.

- تشویق  و حتی تطمیع و تهدید دهقانان به کشت تریاک توسط گروپ های مسلح محلی، تروریستان، مافیای داخلی و بین المللی دست اندر کار تجارت مواد مخدر.

- دست داشتن ارگانهای عالی رتبهء محلی و مرکزی افغانستان در کشت و قاچاق مواد مخدر.

- مهمتر از همه نبود یک راه کاردرست و ارادهء سیاسی برای مبارزهء جدی باکشت کوکنار و تجارت مواد مخدر توسط رهبری دولت افغانستان و حامیان بین المللی آن.[17]

 

مواد مخدر و اعتیاد:

بر اساس ارقام منتشره سازمان ملل در سال گذشته حدود 246 ملیون انسان از مواد مخدر استفاده نموده اند که یک قسمت عظیم ازین افراد را معتادان تشکیل میدهند.

در افغانستان نیز حدود دو تا دوو نیم ملیون انسان که اکثر آنها راجوانان تشکیل میدهند معتاد به مود مخدر شده اند.اگر نفوش افغانستان را 35 ملیون فرض کنیم، حدود هفت فیصد نفوس کشور درین مدت معتاد به مواد مخدر شده اند. این مسئله از خطرناکترین ابعاد تولید کشت کوکنار است که نه تنها امروز بلکه آیندهء کشور را نیز تهدید میکند. افراد معتاد نه تنها بر لشکر بیکاران کشور افزوده میشوند بلکه نیروی اماده یی اند برای جذب درگروپهای تروریستی و جنایت کار.

کشت کوکنار و اعتیاد ناشی از محصولات آن نه تنها خطر جدی اجتماعی- امنیتی برای افغانستان بلکه برای تمام جهان تبدیل شده است. همین اکنون به ده ها ملیون انسان در سراسر جهان از اعتیاد به مواد مخدر که بیش از نود فیصد آن در افغانستان تولید میگردد رنج میبرند. اعتیاد به مواد مخدر برای جامعهء بشری خطرناکتر از سلاح ها شیمیای و کشتار جمعی است زیرا اگر سلاح های کشتار جمعی در یک لحظه هزاران انسان را میکشد، مواد مخدر دریک زمان طولانی تر ملیونها انسان را به کام مرگ میبرد و کشورها را از نیروی کار فعال تهی میسازد.

افغانستان و جنگِ تریاک:

کشت کوکنار و تولید تریاک عامل اساسی تداوم جنگ دو دههء اخیر در افغانستان است.تجربه جهانی از کشورهای "هلال طلایی" تا کشورهای امریکای لاتین بخصوص کولمبیا نشان میدهد تا دولتها نتوانند کشتزارهای مواد مخدر را نابود نکنند جنگ داخلی در کشور شان ختم نمیشود.

انچنانیکه ارقام میگویند طالبان و گروه های دهشت افگن و مافیای داخلی و بین المللی همه در تولید ترافیک و تجارت مواد مخدر ذینفع اند. هرگاه اگر کشت تریاک ختم شود، سرچشمهء حیات و تمویل گروپهای تروریستی قطع خواهد گردید. معلوم است که گروه های تروریستی و دهشت افگن در افغانستان برای پیشبرد پلانها و اهداف خود سالانه به صدها ملیون دالر ضرورت دارند، که در پهلوی کمک هائیکه از برخی کشورها و سازمانهای حامی خود از بیرون میگیرند؛ با آنهم منبع اصلی درآمد ایشان از درک کشت و قاچاق مواد مخدر است.

افغانستان طی سالهای اخیر پیهم ریکارد دار فساد اداری در سطح جهان است. اکثر آگاهان امنیت بین المللی را عقیده بر آن است که فساد اداری در کشور ریشه در کشت و قاچاق مواد مخدر و در یک کلام در " اقتصاد تریاکی" افغانستان دارد. این مسئله ناشی از آن است که مافیای مواد مخدر در تار و پود دولت افغانستان ریشه دوانیده است و عملا بر مراکز قدرت و ثروت حاکمیت دارد.

تروریزم، تعصب (بنیاد گرایی) و تریاک همزاد همدیگراند. با این مثلث شوم و مخرب (ت، ت،ت) باید همزمان مبارزه صورت گیرد. آنانیکه فکر میکنند با تروریزم و بنیادگرایی مبارزه میکنند ولی به ترغیب کشت تریاک و تجاررت مواد مخدر می پردازند باید بدانند که این راه به سراب می انجامد.

 تنیجه گیری:

جنگ در افغانستان ریشه در کشت تریاک و قاچاق مواد مخدر دارد. تا زمانیکه منبع تمویل جنگ که همانا کشت کوکنار و تولید تریاک و هرویین است نابود نگردد جنگ ختم نخواهد شد. زیرا این مافیای مواد مخدر است که برسرنوشت سیاسی- اقتصادی کشور تسلط دارد نه ارگانهای نام نهاد ادارهء دولتی.

اگر رهبری دولت افغانستان و متحدین بین المللی ایشان بخصوص ایالات متحده به صلح در افغانستان می اندیشند، بهتر است قبل از هر کار دیگری باید اراده سیاسی برای محو کشتزارهای کوکنار داشته باشند و پلانهای بدیل و عملی را درین زمینه اتخاذ نمایند.

 

جدول شماره 1: تولید تریاک در افغانستان از 1994 تا 2014 به تن

 

جدول شماره 2: کشت تریاک در افغانستان از سال 1994 تا 2014 به هکتار

 

منبع:  سروی تریاک افغانستان در سال 2014 UNODC

https://www.unodc.org/documents/crop-monitoring/Afghanistan/Afghan-opium-survey-2014.pdf



[1] - اکرام اندیشمند، بی نظیر بوتو در یک ماموریت معکوس. سایت جام غور. http://firozkoh.com/archive/siasi/m_ecra_andishmand/0036_30012013_andishmand.htm#.VtQbKMvTk5

[2]- با آنکه بیش از نود فیصد اعضای رهبری و صفوف طالبان پشتون اند ولی هرگز نمیتوان آنها را نمایندگان قوم پشتون دانست. طالبان در طول حیات جود بیشترین قربانیهای خود را از میان پشتونها گرفته اند.

[3]- رجوع شود به: م.سلطانپور، سیاست گام بگام بسوی ابقای طالبان، سایت آریایی، 11حوت سال 1383 http://www.ariaye.com/dari1/siasi2/sultanpoor.html

[4] - STRATEGY in the contemporary World, John Baylis ,James, Writz, Oxford Press 2007 2nd ED, page 165 , Irregular warfare: terrorism and insurgency, by JAMES D. KIRAS

[5] - Strategy in the contemporary world, John Baylis, p77

[6] - Modern Strategy, by Colin S. GRAY, Oxford UNI press.    

[7]- حکومت استاد ربانی با آنکه بیشتر از ده فیصد خاک افغانستان را در اختیار خود نداشت ولی از شناسایی بین المللی برخوردار بود و در سازمان ملل نماینده داشت. تنها سه کشور پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده رژیم طالبان را برسمیت شناخته بودند.

[8]- Stephen Tanner; Afghanistan: A Military History from Alexander the Great to the War against the Taliban

 ,p239 Revised edition, Da Capo Press, 2009

[9]- دکتور دادفر رنگین سپنتا، افغانستان"جنگ و تروریزم" و ایالات متحده؛ منتشرهء روزنامه هشت صبح.

[10] - برعکس در مناطقی ایکه فرمانده مسعود تسلط داشت نه  تنها کشت کوکنار و بنگ ممنوع بود بلکه استفاده از هرگونه مواد مخدر و دخانیات بشمول کشیدن سگرت نیز ممنوع بود.

2- The politics of heroin in Southeast Asia   ، دیده شود.

[12]-  Afghan Opium Production Increases 35-Fold Since U.S. Invasion مراجع شود به:

 http://www.breitbart.com/national-security/2015/02/10/afghan-opium-production-increases-35-fold-since-u-s-invasion/

[13]  - رجوع شود به: Afghanistan Opium Survey 2014, By UNODC in PDF on line

[14]- مراجعه شود به: International Affairs Review, Narco-Terrorism in Afghanistan: Counternarcotics and Counterinsurgency, http://www.iar-gwu.org/node/39

[15] - نگاه کنید به: The DEplomat, The Narco-State of Afghanistan

http://thediplomat.com/2015/02/the-narco-state-of-afghanistan/

The worst Narco- State in History? 

http://www.democracynow.org/2014/12/29/the_worst_narco_state_in_history

[16]  - Global Research: Who benefits from the Afghan Opium Trade? نگاه کنید به:

Whttp://www.globalresearch.ca/who-benefits-from-the-afghan-opium-trade/3294

[17] - مجيد بوالوردی- بررسی تأثيرات توليد مواد مخدر بر دولت ملی افغانستان







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عبدالمجید اسکندری