چرا ماموریت و کرسی دولتی در افغانستان زبان و رفتار عدالت خواهی و حق طلبی را می بندد؟

۲ حمل (فروردین) ۱۳۹۵

تداوم فقر و عقب ماندگی اقتصادی در افغانستان همیشه و پیوسته مانع شکل گیری مراکز و مراجع متعدد کار و اشتغال محسوب می شود. نبودِ توسعۀ پایدار اقتصادی و اجتماعی اکثریت جامعۀ افغانستان را جامعۀ نیازمند و فقیر بار آورده است. در چنین شرایط سخت زندگی، دولت یگانه مرجع و منبع اشتغال و کسب حقوق و در آمد به حساب می آید.

دسترسی به ماموریت و وظیفۀ دولتی به خصوص رسیدن به کرسی ها و مقامات مختلف دولت و حکومت،  نه تنها دسترسی به کار و اشتغال، بلکه تصاحب موقعییت و جایگاه بهتر سیاسی و اجتماعی در جهت کسب ثروت و امکاناتِ بسیار بیشتر از حقوق و معاش ماهیانه و سالانه با سوء استفاده از این جایگاه و موقعییت است. بنا بر این تمام تحصیل یافتگان، فعالان سیاسی و متقاضیان کار و اشتغال و کرسی های دولتی و حکومتی چشم به دولت دارند تا در کرسی و کار دولتی صاحب اشتغال و صاحب ثروت و اقتدار اجتماعی شوند. در حالی که شرایط و زمینه های اشتغال و کار در کشورهای دارای اقتصاد توسعه یافته و حتی کشورهای ثروتمند و نفت دار چنین نیست. در این کشور ها به خصوص در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته منایع و مراجع کار و اشتغال زیاد و بیشتر از دولت و حکومت است. دولت و حکومت معمولاً در نقش هماهنگ ساز و تنظیم کنندۀ امور اشتغال عمل می کند و تشکیلات آن نیز اندک است. مثلاً در کشور ایالات متحده امریکا که دارای نفوس یا جمعیت بیش از 318 ملیون نفری است، 166 ملیون نفر شاغل استند و از این میان تنها یک و نیم ملیون نفر در دولت کار و اشتغال دارند. در حالی که یکصد و شصت و چهارنیم ملیون نفر دیگر در بخش های خصوصی و غیر دولتی مشغول استند.

اما در افغانستانِ درمانده و فقیر، دولت و نهادهای دولتی نه تنها منبع و مرجع اصلی کار و اشتغال محسوب می شود، بلکه  دولت یگانه مرجع و منبع دسترسی به اقتدار اجتماعی و سیاسی و کسب ثروت حتی از راه سرمایه گزاری خصوصی و تجارت است. بسیاری از ثروتمندان در این کشور، ثروت و سرمایۀ خود را از مشارکت در سفرۀ قدرت سیاسی و از کرسی و مقام دولتی بدست آورده اند.

نکتۀ تلخ و تاسف بار این است که چهاردهۀ بی ثباتی و جنگ، نقش دولت را به عنوان یگانه منبع اشتغال و کسب ثروت و اقتدار اجتماعی افزایش داد؛ به ویژه که تغییر در مناسبات قدرت، انحصار خانوادگی و قبیله ای خانوادۀ سلطنتی و قبیلۀ محمدزایی را شکستاند و مدعیان مشارکت در قدرت در سطوح مختلف سیاسی و قومی فزونی گرفت. پنج پدیده از تبعات بد و تلخ افزایش نقش دولت و وابستگی اقشار و گروه های سیاسی و قومی به آن در اشتغال و کسب مقام دولتی شد:

1-    تورم تشکیلاتی گسترده و رو به تزایید دولت پا به پای تداوم بی ثباتی و جنگ.

2-   کاهش روز افزون فرصت های شغلی و کاهش زمینه های اشتغال در نهادها و شرکت های خصوصی و غیر دولتی.

3-   شیوع فساد فزاینده در درون دولت وتضعیف سالمیت، شفافیت، پاسخگویی، موثریت، قانونمندی و عدالت محوری دولت.

4-   وابستگی و نیازمندی تحصیل یافتگان و نخبگان رو به افزایش جامعه به دولت در عرصۀ اشتغال و در جهت دسترسی به امکانات بهتر و بیشتر حیات.

5-   تغییر در افکار و رفتار عدالت خواهانه و حق طلبانۀ نخبگان و تحصیل یافتگان فعال عرصۀ سیاسی و اجتماعی که صاحب اشتغال و مقام در دولت و حکومت می شوند.

اشتغال در دولت و دسترسی به کرسی و مقام دولتی و حکومتی در کشور فقیر و مصیبت زدۀ افغانستان که دولتش با کمک خارجی عمر می گذراند، زبان عدالت خواهی و حتی اصلاح طلبی انقلابی ترین و آرمانگرا ترین آدم هایش را می بندد. این آدم ها به خوبی میدانند و می بینند که وظیفه و مقام دولتی نه تنها وسیلۀ معیشت محسوب می شود، بلکه ابزار و عامل دسترسی به اقتدار و منزلت اجتماعی و کسب سرمایه و ثروت است؛ سرمایه و ثروتی که با سوء استفاده و فساد بیشتر، افزایش می یابد. آن ها می توانند در سایۀ افزایش این ثروت و اقتدار، موقعییت و جایگاه خود را هم در درون دولت و هم در جامعه مستحکم سازند.

 پیام و پیامد این وضعیت در افغانستان چیست؟

گرفتاری و اسارت در دایرۀ باطل فساد، بی عدالتی، فقر، درماندگی و عدم توسعۀ پایدار و عادلانۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.

 تحصیل یافتگان و نخبگان رو به افزایش جامعه که از دسترسی به کرسی و مقام دولتی و حکومتی و حتی کار و اشتغال دولتی محروم باقی میمانند، نمی توانند عامل و نیروی اصلاح و تغییر باشند؛ زیرا تهی دستان و نیازمندانِ هر چند کثیر، عامل و محرک اصلاحات و تغییر شده نمی توانند.

تحصیل یافتگان و نخبگانی که با تصاحب کرسی و مقام دولتی توان اصلاح و تغییر پیدا می کنند، زبان اصلاح و عدالت خواهی را می بندند. تداوم این وضعییت در چنین دولت و حاکمیت سیاسی که حتی با حضور و کمک مالی و نظامی امریکا و متحدینش تا سال 2050 میلادی علی رغم جنگ طالبان و دخالت پاکستان دوام کند، در پایان 2050، نه یک دولت موثر، سالم و پاسخگو، بلکه یک دولت ناسالم تر و فاسد تر از امروز و متشکل از نخبگان و تحصیل یافتگانی می باشد که همچنان زبان شان در جهت اصلاح و عدالت بسته خواهد ماند و دستان شان آلوده در فساد و معصیت سیاسی و اجتماعی خواهد بود.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد اکرام اندیشمند