تصور واهی افغانها در مورد آنسوی دیورند
۲۹ عقرب (آبان) ۱۳۹۴
چرا تصور واهی افغانها در مورد آنسوی دیورند به تصور و اقعی تبدیل نمی شود؟
وحید عمر یکی از سخنگویان حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان هفتۀ گذشته با هیاتی از کابل به اسلام آباد سفر داشت تا به قول خودش نظریات جامعۀ مدنی پاکستان را در مورد سیاست افغانی دولت پاکستان بشنود و شاهد گفتمان جدید و سازنده در این رابطه باشد. اما او که نتیجۀ این سفر و گفتگو با جامعۀ سیاسی و مدنی پاکستان را در روزنامۀ هشت صبح کابل می نویسد، از تصور واهی افغانها در مورد تفاوت دیدگاه و سیاست دولت و جامعۀ مدنی پاکستان بر سر سیاست رسمی اسلام آباد در مورد افغانستان سخن می گوید. او این برداشت و تصور را که شاید جامعۀ مدنی و سیاسی پاکستان دیدگاه ناهمسان بر سر افغانستان با حاکمان نظامی و ملکی این کشور یا سیاست رسمی دولت پاکستان داشته باشند و این دیدگاه متفاوت بتواند عامل فشار در جهت تغیر سیاست رسمی پاکستان شود و به صلح و ثبات در افغانستان کمک کند، یک تصور واهی تلقی و معرفی می کند.
اما نکتۀ اصلی و مهمی که ممکن است وحید عمر در مورد تصور واهی افغان ها در مورد آن سوی دیورند فراموش کرده باشد، انتقال تاریخی این تصور واهی از نسل به نسل دیگر سیاستمداران افغانی در طول ده ها سال اخیر است. بیش از هفت دهه می شود که بسیاری از سیاست مداران افغانستان چه در مسند قدرت سیاسی و چه در بیرون از آن، یک تصویر واهی و غیر واقعی را در مورد آن سوی دیورند با خود حمل می کنند و هست و بود افغانستان را منحیث یک کشوری که باید به ثبات و توسعه برسد، در گرو این توهم گذاشته اند. توهمِ: داپشتونستان زمونژ. ای وطنه دلعلونو خزانی زما. لر او بر، یو افغان......................
وحید عمر نیز به عنوان جوان ترین فعال سیاسی نسل جدید جامعۀ افغانی نیز در این تصور واهی به سر می برد که جامعۀ مدنی پاکستان و شاید به خصوص جامعۀ پشتون و بلوچ آنسوی دیورند به توهمات کابل، پاسخ مثبت و همسویی نشان دهد. آیا بازگشت به حافظۀ تاریخی مان و واقعییت های نهفته در اوراق تاریخ بر سر این تصویر واهی که هرگز به حقیقیت مبدل نشد، می تواند ما را از اسارت این توهم برهاند؟
مولانا ابولکلام آزاد یکی از رهبران مسلمان و آزادیخواه در شبه قارۀ هند، در کتاب "هند آزادی گرفت" از موضع گیری خان عبدالغفارخان معروف ترین رهبر ملی گرای پشتون آنسوی دیورند در مورد مناطق پشتون شبه قاره می نویسد که خان غفار خان چون عضویت حزب کانگریس را داشت پافشاری میکرد که مناطق سرحد آزاد که بعداً بنام پشتونستان یاد شد، باید مربوط هندوستان گردد. خان غفار خان چون زیاد با محمدعلی جناح شدیداً مخالفت داشت، "جواهر لعل نهرو" مجبور شد که شخصاً بخاطر موضوع، سفری به منطقۀ سرحد نموده و امکان عملی پافشاری خان را مطالعه نماید. نهرو نخستین صدراعظم هندوستان پس از استقلال شبه قاره هند، اندیشه و طرح غفارخان را در الحاق سرزمین پشتونهای شمالغرب شبه قاره هند به کشور هندوستان غیر عملی می پنداشت. نهرو ارتباط پشتونستان را با افغانستان در این مورد عملی تر تلقی میکرد. صرف نظراز اینکه آیا او به خان عبدالغفارخان و سایر رهبران پشتون آنسوی دیورند توصیه کرد تا به جای الحاق به هندوستان در مورد الحاق به افغانستان بیاندیشند یا نه، اما نه خان غفارخان و نه سایر رهبران پشتون آنسوی دیورند هیچگاه و در هیچ زمان و فرصتی این مطلب را به زبان نیاوردند که خواستار پیوستن به افغانستان و الحاق مناطق پشتونهای شبه قاره به کشور افغانستان هستند.
داکترخان صاحب برادر بزرگ خان عبدالغفارخان از رهبران پشتون در ایالت سرحد که یک دوره صدراعظم ایالتی این ایالت بود نیز درنامه ای بتاریخ دوم جولای 1947 قبل از اعلان رسمی کشورپاکستان به نهرو نوشت:«به شما اطمینان میدهم هیچگاه در اندیشۀ الحاق به افغانستان نبوده ایم. . .
برای نخستین بار مطلع گشتیم که دولت افغانستان رسماً به دولت هند در این خصوص رجوع کرده است. در حال حاضر با شرایط ناخوش آیندی مواجه هستیم. دولت افغانستان با بهره برداری از وضعیت، تلاش دارد موضوع را به نفع خودش تمام کند.»
بازدید نهرو از منطقۀ سرحد و نظریات تردید آمیز موصوف در الحاق مناطق پشتونهای شبه قاره به کشور هندوستان، خان عبدالغفارخان را بسوی طرح ایجاد کشور مستقل پشتونستان برد. وقتی دولت بریتانیا در سوم جون 1947 تخلیۀ شبه قاره هند را اعلان داشت، خان مذکور و سایر رهبران پشتون تلاش خود را در تشکیل کشور مستقل پشتونها متمرکز کردند. صدها تن از افراد و عناصر فعال جامعه پشتون آنسوی دیورند در جرگۀ"بنو"که در 21 جون همین سال تدویر یافت، خواستار ایجاد کشور مستقل متشکل از پشتونهای شبه قاره گردیدند. در حالی که در این جرگه، ادغام به هر دو کشور هند و پاکستان مورد تردید قرار گرفت، از طرح و اندیشۀ الحاق به افغانستان صدایی برنخواست. خان عبدالغفارخان که بعداً به عنوان عمده ترین رهبر استقلال طلبان پشتون سالهای مدیدی را در زندانهای دولت پاکستان بسر برد و در دوران آزادی خود بار ها به افغانستان سفرکرد، هرگز از پیوستن پشتونستان به افغانستان سخن نگفت.
پس از خان عبدالغفارخان از رهبران قدیمی پشتونها در شبه قاره هند، حاجی علی خان مشهور به فقیر ایپی از رهبران معروف پشتون در آنسوی دیورند بود. او بیشتر از خان غفار خان به جدایی و استقلال جامعه پشتونها در شبه قاره می اندیشید و در این راه مبارزه میکرد. او در سال 1939 علیه انگلیس ها در وزیرستان قیام کرد و از کمک مالی آلمان و ایتالیا برخوردار گردید. نیروهای انگلیس نتوانستند به فقیر ایپی دست یابند و او را گرفتار کنند. پس از استقلال شبه قاره از سلطۀ انگلیس و تشکیل کشور پاکستان، فقیر ایپی کماکان به مخالفت خود با دولت پاکستان ادامه داد و شورش جدایی طلبانۀ پشتونها را در وزیرستان شمالی رهبری کرد. او در فبروری 1950(دلو 1328) بیرق پشتونستان را در وزیرستان بر افراشت و با انتشار اعلامیه ای از تشکیل کشور مستقل پشتونستان سخن گفت.
خان عبدالولی خان به عنوان جانشین پدرش خان عبدالغفارخان در مبارزات استقلال خواهی پشتونستان، دیدگاه و سیاست خود را از جدایی خواهی و استقلال طلبی به همراهی و ادغام با پاکستان تغیرداد. علی رغم آنکه او مانند پدرش روابط نزدیک با دولت افغانستان داشت اما هرگز از پیوستن و الحاق پشتونستان به افغانستان سخن نگفت.
جالب این است که خان عبدالولی خان پس از انجام یک سفر به افغانستان در سال 1963، الحاق پشتونستان به افغانستان را نادرست و غیر عملی خواند. سفر او که مصادف به آخرین سال صدارت سردارمحمدداود بود، در حالی صورت گرفت که افغانستان بر سر حمایت از "حقوق"پشتونستان تا یک قدمی جنگ با پاکستان پیش رفته بود. قبلاً روابط دیپلوماتیک میان دو کشور قطع گردیده بود و فریاد حمایت از حقوق پشتونها و آنسوی دیورند در کابل بیشتر از هر زمان دیگر بگوش میرسید.
خان عبدالولی خان پس از بازگشت از سفر به افغانستان در مقاله ای به تحلیل این موضوع پرداخت که برای پشتونهای شرق دیورند، پیوستن به افغانستان بهتر است یا باقی ماندن با پاکستان؟ « وی در این بحث و تحلیل مثال های زیادی راجع به پسمانی افغانستان و پیشرفت های پاکستان ارائه کرد. یکی از مثال ها آن بود که در همان سال تعداد شاگردان اناث کالج دختران پوهنتون پشاور 9000 نفر بود، در حالیکه تمام شاگردان(محصلان)پوهنتون کابل، یگانه پوهنتون افغانستان در حدود 2000 نفر بود.»
اما سردار محمدداد که بیشتر از هر زمام دیگر در صدد گویا آزادی پشتونستان بود و چند بار بر سر توهم آنسوی دیورند تا آستانۀ جنگ با پاکستان پیش رفت، سر انجام وارد یک چرخش 180 درجه ای بر سر این سیاست شد و خود را با خانواده اش در ارگ کابل قربانی توهم آنسوی دیورند کرد.
پس از داود خان، حفیظ الله امین در مسند قدرت در حسرت کمک برادارن پشتون و بلوچ سوخت، اما از کمک آنها خبری نشد. حفیظ الله امین اظهارات متعددی بر سر این توهم داشت:«"تاریخ بما یک پیام مقدس میدهد، ما نمی توانیم پشتونهای برادر و جفا دیدۀ خود در آنسوی خیبر را فراموش کنیم. پاکستان می گوید، پشتونها و بلوچ ها را یاد نکنید. ولی ما چگونه می توانیم این را قبول کنیم." چندی بعد او با اشاره به شواهدی که نشان میداد، اسلام آباد و واشنگتن مخالفان افراطی مسلمان را علیه رژیم وی تحریک میکنند، گفت:"بلوچها و پشتونها در پاکستان قیام خواهند کرد و ازما دفاع خواهند نمود. هیچکس نمی تواند انکار کند که مسئله انقلاب افغانستان و موضوع پشتونستان با یکدیگر ارتباط دارند."»
ببرک کارمل نیز به قول جنرال نبی عظیمی تا سر حد خویشی با پشتون های آنسوی دیورند پیش رفت و دختر خود را به نکاح پسر یکی از خوانین قبایل آنسوی دیورند در آورد. هزار ها میل سلاح را در اختیار آنها قرار داد، اما سلاح را بردند و به دولت پاکستان پیوستند. این سیاست و این توهم تا اکنون در میان نخبگان و خبرگان سیاسی افغان ها ادامه دارد. وحید عمر هم در لباس غیر رسمی به اسلام آباد رفت و این توهم را درک کرد. اما سوال این جا است که آیا تصور واهی افغان ها از آنسوی دیورند به تصور واقعی مبدل می شود و خود را با کشور خود می توانند از اسارت این توهم نجات دهند؟
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
باختریان | 22.11.2015 - 01:09 | ||
در رابطه با همین موضوع، خوانش این نوشته ای کوتاه نیز خالی از دلچسپی نخواهد بود!: http://www.tajikmedia.com/index.php/1390-01-02-23-12-32/604-2013-05-10-21-13-47 |