متنِ فتوای تکفیر هزارهها توسط امیرعبدالرحمن، به مناسبت ۲۵امِ سپتامبر، روز صدورِ این فتوا
۱۰ میزان (مهر) ۱۳۹۴
چون کفر اشرارِ هزارهیِ دایه و فولاد و زاولی و سلطان احمد و اُرزگان و غیره بهجایی رسید که بر جمیع غازیان مسلمان حکم کفر نمودند و سرکار اعلی در قلع و قمعِ بنیاد این بیدینان که اثری از ایشان در آن محال و خلال جبال نماند، و املاک ایشان در بین اقوام غلجایی و دُرانی تقسیم شود، چنین سررشته و تجویز فرمودند که سپاه نصرتپناه نظامی و اُلوسی از هر سمت و جانب دولتِ خداداد آنچنان در خاکِ طوایفِ باغیهيِ هزارهجات جمع شوند که نفری از آن طوایف گمراهان جان بهسلامت نبرد و رها نشود و کنیز و غلام از طوایف مذکور به دستِ هر نفری از اقوام مجاهدین افغانستان بوده باشند. بنا بر آن در نفری اُلوسی افغانستان تقسیمی شده است که داخل اشتهارات بهتفصیل میباشد و از آن جمله در حصهيِ قندهار تعلقهی حکومت سردار عبداللهخان دههزار نفر مقرر گردیده که چیزی از جملهي دههزار سواره بوده، باقی پیاده باشد و همانقدر نفری پیاده و سواره رسانیدنِ غلهی خوراکهیِ دوماههی ایشان نیز بر ذمهی خود نفری مذکور میباشد که همراه خود برسانند، و در جمعآوری تقسیم نفری سواره و پیاده بر ایشان سررشته چنین است که مَلِکان و معتبران قوم و ملایان مساجدها را که شمار نفوسشماری اقوام را کردهاند، جمع نموده تقسیم نفریِ مذکور و خوراکهیِ ایشان دوماهه بوده باشد بنمایند، و بعد از علمِ تقسیم محصلها مقرر نموده، جمعآوری آنها را در جایی که نزدیک کلیهي اقوام باشد خواه یک جا و خواه دو جا و سه جا شود سانِ آنها را دیده، به خیریت به سرکردگیِ خود سردار عبداللهخان در سر حد تعلقهی خود که نزدیک ملکهای هزارهجات کفارِ اشرار باشد، رسیده معطل بدارد و از رسیدنِ خود در سرحدی آن کفارِ اشرار بهحضور اطلاع داده، آنچه در وعدهیِ حرکت و کوچنمودن ایشان امر شد در همان وقت حرکت کند، زیرا که سرکار اعلی چنین مقرر فرمودهاند که بعد از آنکه رپوت (راپور) جمعآوری نفری و غلهی خوراکهی ایشان را حاکمها به حضور انور برسد، بعدها آن موکب مسعود همایون هم از راه راست میان هزاره بهخیریت نهضتفرما میشود، در آنجا و آن وقت از برای حرکتکردن از هر طایفهی از اُلوسات بهجهت حاکم شان فرمان کرده میشود که بههمان قرار حرکت کنند، و بر سردار عبداللهخان امر است که بعد از رسیدن همین فرمانِ مسعود و اشتهار اولاً، اشتهار را در بازار نصب بکند، بعد آن مَلِکان و معتبران و ریشسفیدان اُلوسات و امامان مساجدهای هر قوم را جمع نموده، تقسیم شان را در بین شان نموده حوالهدار مقرر میکند که نفری شان همراه غلهی خوراکهی شان سررشته و جمع کند و رپوت(راپور) تقسیم نفری و غلهی خوارکهی شان را آنقدر که جمع شود، در هر داک ارسال حضور بدارد و تقسیم نفری اقوام که میشود، اگر چنین شد که حبه و دیناری به رشوه و مهلتانه گرفته شده بود، از شخصِ وجهگیرنده و رعایتکننده و مهلتدهنده بازخواست بسیار سخت خواهد شد، و چنین نیز نشود که در نفریانداز قوم، نفری در عوض خود وجه داده دیگری را مقرر کند، زیرا که «اغوای آن طایفهی کفارِ اشرار هم ملتی است و قتل و تاراج آنها نیز لازم است که به طریق ملتی شود، و در غزای ملتی دفع و قتل اشرار کفار موافق شرع شریفِ غرا بر هر نفری از مسلمانان لازم است» که به سر خود دفع آن را نمایند.
این جمعیت که دههزار نفر بر قندهار، و دههزار نفر بر پشترود و فراه، دههزار نفر بر هرات، و دههزار نفر بر بلخ و دههزار بر قطغن، و دوهزار سوار بر بدخشان، و دو هزار نفر بر کهمرد و سیقان، و البته دههزارنفر از توابعات دارالسلطنة و سههزار نفر از میمنه مقرر شده است، سر رشتهی نفری اُلوسی میباشد. سررشتهي فوجی علیحده میباشد، که لشکرهای جرارِ نظامی و توپخانه و جبهخانههای کامل از سمتِ ترکستان بهسرکردگی غلامحیدرخان سپهسالار بهادر و از سمت قطغن به سالاری جرنیل کتالخان و از سمتِ میمنه به سرکردگی برگد رحمتخان، و از سمتِ دارالسلطنة بهسرکردگی عالی جاهان جرنیل میر عطاخان و جرنیل شیرمحمدخان مقرر گردیدهاند که قریبِ «یک لگپیاده و بیستهزاره سواره از مردم الوسات و قریبِ چهل پلتن و دههزار سواره رساله و یکصد ضرب توپ با جبهخانههای بسیار از فوجی نظامی شود، زیرا طغیان سخت را که جماعهی کفار اشرارِ هزاره نموده، بر مسلمانان حکمِ کفر کردهاند، جزای سخت و سزای درست لازم است تا که در صحفهي روزگار جزادادنِ آنها یادگار بماند. فقط. [امضا و مهرِ اميرعبدالرحمن خان].
---------------------------
پ. ن: ۱، سراجالتواریخ نه فقط از نظر ذهنی و روانی همدم و همزادِ من است، بلکه به صورتِ فیزیکی نیز مرا در هرکجا روم تنها نمیگذارد. بارها این کتاب را خریدهام. پس از هرکوچی از دست دادهام و تنها شدهام. این همدمِ تنهایی اما مرا پیدا کرده است. پس از مدتها دوربودن، دقیقن، چند ساعت پیش این کتاب به دستم رسید. غمانگیزترین ملاقاتم با سراج امشب است، نه به خاطر در آغوشکشیدن و بوسیدن و اشکریختن بر صفحاتِ این کتاب در عالم آوارگی و پس از مدتها، بلکه بهخاطر مصادفشدن دیدار من و سراج با ۲۵اُم سپتامبر، شبِ صدور و امضای فتوای تکفیرِ هزارهها توسط امیر عبدالرحمن. سراجِ آوای حزینِ تاریخ است ولی امشب حزینترین صدای تاریخِ آدمی از ان شنیده میشود. از تمامی دوستان هزاره و غیر هزاره و افغانی و غیر افغانیام، خواهش میکنم که یکبار بدون خشم و کین و عشق و نفرت، با خونسردی و تامل این فتوا را که به قتل عام ۶۲٪ هزارهها منجر شد، بخوانند و اگر مطبوعاتِ رسانهي چاپی و یا انترنتی دارندو یا عضو شبکههای اجتماعی هستند، آن را نشر و تکثیر نمایند. عبدالرحمن با نشر و تکثیر این فتوا، جنگ پایداری را در افغانستان پایهگذاری کرد که بیش از یک قرن است نمیتوانیم به آن پایان دهیم. بازخوانی دقیق و نشر و تکثیر این تکفیرنامه، کمترین خدمتی است که میتوانیم به تکفیرشدگان و قربانیان، انجام دهیم. نشر و تکثیر این تکفیرنامه معیار پایبندی ما به اخلاق و عدالت و برابری است. هم صدایی با قربانیان تاریخ. نوعی برخورد ما با این تکفیرنامه نشان خواهد داد که تا چه حد در مقام عمل به ادعاهای روشنگرانه و مدنی خود صادق و متعهد و با کشتنِ انسانهای بیگناه مخالف هستیم. از دوستانِ فیسبوکیام خواهش میکنم که به جای لایک آن را شریک نمایند و از دوستانش نیز بخواهند که با همهگانی سازی این تکفیرنام یاد قربانیانِ تاریخ را زنده و گرامی بدارند.
پ. ن: ۲، تشکر از یارِ غار و همسلولی گرامیام، حسین، که کتاب مستطاب سراجالتواریخ را از افغانستان برایم آورد. ملاقاتِ سراج، در جهانِ آوارگی با احساس شادی و دلتنگی همزمان همراه است. سراج، خانه و بیخانگی است، اشک و لبخند و نور و تاریکی. هرگز نمیتوانم شور و شادیام را از ملاقاتکردن و در آغوشفشردنِ این کتاب پنهان کنم و همزمان هرگز ممکن نیست دیدنِ صحنههای خونبار تاریخ در این کتاب دلم را بهدرد نیاورد و با صدای بلند های های گریه نکنم. تشکر از آقای زیرک و فرند محترم شان و همینطور دهیوهاشمی، که پس از دریافت کتاب به زودترین فرصتِ ممکن این امانتِ تاریخی کاتب را به دستم رسانیدند. از دیگر دوستان خارجنشین هم عاجزانه استدعا داریم که وقتی به افغانستان میروید، بهجای آوردن قروت و روغنِ زرد و جل و پلاس و غجر و پیراهن و تنبان رنگارنگ و چرمهدار، کتابهای تاریخی، بهویژه سراجالتواریخ با خود بیاورند. سراجالتواریخ، تاریخ تمامی مردمانِ کشورماست. کمترین سخن در این کتاب در باره هزارهها گفته شده است. محال است اگر کسی تصور کند بدونِ این کتاب میشود افغانستان را فهمید. سراج، معاصرترین کتابی است که تا هنوز در بارهی افغانستان نوشته شه است. سرنخ و سرنمونِ فرهنگی و تاریخی تمامی شورشها و آشوبهایی را که در حال حاضر تباهی و دربهدری میآفرینند، در این کتاب پیدا کرد، خواند و دید.
پ. ن: ۳. فتوای تکفیر هزارهها پیرنگِ روایی است که به صورتِ ضمنی و یا پارهپاره بارها و بارها در سراج تکرار شده است. متنی را که با شما شریک میکنم از جلد سوم سراجالتواریخ برگرفتهام. در متونِ فارسی بیشمار قطعاتِ تلخ وجود دارد ولی این تکفیرنامه، یکی از تلخترین قطعاتی زبانِ فارسی و سندِ شرعی بزرگترین قتلِ عام این حوزهی تمدنی، در چندقرن اخیر است.
وقتی تایپ کردنِ آن، در نور کمرنگ شمعکی، جیغ و داد کشتگان را در گوشم طنین انداز بود. ناخودآگاه به صحنهی جنگ و متن قتل عام پرتاب شدم و ناگهان حس کردم که در ارزگانم. از کلکین به بیرون نگاه کردم، بهجنگلهای سرد و تاریک، انگار جنگل نبود، لشکری بیش از صدهزار نفری را میدیدم که به سوی ارزگان رواناند و آهنگِ غارت و چپاول هزارهجات را در سر دارند. همزادتر از سراجالتواریخ، درد، شکنجه و خاطراتِ دردناک قتل عامی است که در هرکجای جهان آن را با خود میبرم و در هر ساعت از روز و شب مرا ، آتش میزند، میسوزاند و خاکستر میکند، درست همچون زنی که به صورت زنده در دشتِ ارزگان آتش زده و خاکستر شد. نه جنگِ ارزگان هنوز تمام شده است و نه خاطراتِ قتلعامها را میتوانیم از روح و ضمیر خود پاک کنیم. کاتب، در طلیعهي تکفیر نامه نوشته است: «چون آتشِ فتنهي هزاره به غایت ملتهب گردیده، شرارهاش بیشی گرفته، هوا خوهان دولت را کار شگفت روی داد، از جمله میراحمدشاهخان، خامهی خدمت دولت به بنان بیان گرفته، بعینه این کلمات را رقم کرده و به مهر آثار پادشاهی رسانیده و در اطراف و اکناف و ولایات انتشتار داد.»
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
Liaqat | 21.11.2022 - 10:02 | ||
در کدام صفحه سراج التواریخ این متن ذکر شده است؟ منظورم آدرس دقیق شان است. تشکر |