افغانستان درگیر سه غول
١٦ سرطان (تیر) ١٣٨٨
کشوری که ما به نام افغانستان می شناسیم؛ از دیرزمانی تا امروز به نوعی دچار درگیری بوده است. گاهی این درگیری ریشه قومی داشته و گاهی هم برای به استعمار کشیدن کشوری از طرف افغان ها به میان آمده و یا خود مورد استعمارقرار گرفته است. هرگاه اگر برای یک بررسی تحلیلی به تاریخ معاصر افغانستان برگردیم در خواهیم یافت که این کشور در طول حیات سیاسی اش به نوعی در گیر سه غول بزرگ جهانی بوده وهمیشه از این سه آدرس خسارات بزرگی را متحمل شده است که اینک می پردازیم به چگونه گی تاثیرات منفی حضور این سه غول بر وضعیت سیاسی و اجتماعی در کشور و تا حدودی بر کشور های همجوار:
سه قرن پیش از امروز؛ احمد خان ابدالی بعد از فروپاشی دولت نادر افشاردراثر یک توطیهی بزرگ بر تخت پادشاهی نشست. به گمان غالب دست داشتن انگلیس در این معامله قطعی پنداشته می شود، نقش شخص روحانی به نام صابرشاه کابلی با سواستفاده از اعتقادات مردم به رسم و رواج های نا شایست، در؛ دست نشان کردن احمد خان از یک سو، و از سوی دیگر، حملات پیهم و دیرینه ی انگلیس برهند بریتانوی که نتیجه ی در پی نداشت، این فرضیه را به حقیقت نزدیک تر می کند، جون بعد ها اگر هند، بریتانوی می شود در اثر ویرانی ها و کشتار مردم مبارزهند به ویژه مرهته ها توسط احمدخان است.
احمد ابدالی هفت بار به هند می تازد و دست به چور و چپاول می زند، حکومت اصلی هند را درهم می کوبد و با جانشین ساختن اشخاص ضعیف و عاری از ویژگی های حکومت داری دوباره به وطنش بر می گردد. این خود دلیل است بر این که احمد ابدالی به نوعی در درگیری میان هند و بریتانیا نقش داشته است. انگلیس ها خود اقرار می کنند و می گویند که اشغال هند را از برکت حکومت افغانی می دانند.
به هر حال سلسله ی حکومت خانوادگی احمد شاهی سال ها این وطن را قورت داد، به راه انداختن تفرقه های قومی، از هم پاشاندن مرز های کشور ومعاملات مرزی، ساکن ساختن قوم های غیر بومی در مناطق شمال کشور، از طریق بلند بردن مالیات زمین- که ساکنین بومی شمال مجبور به ترک زمین های شان شدند- وقتل و کشتار تاجیک ها و هزاره ها نمونه ی چند از کارکرد های حکومت ابدالی ها می باشد.
این خانواده در تمام دوران حکومت داری به نوعی با انگلیس ها در هم آمیخته بودند.
بعدها وقتی پای روس ها در سیاست های جهانی کشیده می شود و شوری سابق خود را به عنوان کشور تاثیر گذار درسرنوشت جهان به اثبات می رساند، همواره برای تحکیم کردن نقشش و وسعت دادن دامنه ی قدرتش خیال رسیدن به آب های گرم را در سر می پروراند، که بیشک راهی رسیدن به این خواب از مسیر افغانستان می گذرد، بنابرین شوروی توجه اش به این کشور جدی تر می شود، هم زمان با گسترش افکار کمونیستی در جهان، افغانستان نیز بر این می شود تا از این معجزه ی زمینی که قرار بود جهان را از بحران نجات دهد ، برخوردار گردد. تا این که بعد از به پایان رسیدن حکومت هاشم خان فضای سیاسی نسبتن باز تر ایجاد می شود و احزاب سیاسی چپ که بیشترشان مایه های از احزاب کمونیستی روسی و چینی داشتند؛ به میان آمد و شوروی پایش به افغانستان کشیده شد. بعد از کشته شدن داودخان وبه قدرت رسیدن حزب خلق قدرت این کشور رسمن به دست روس ها می افتد.
تا این که در زمان حکومت کارمل نیرو های نظامی روس وارد این سرزمین می شوند. ناگفته نباید گذاشت بعضی ها به این باورند که در کشاندن پای شوروی در افغانستان دست آمریکا دخیل است و چنین دلیل می آورند که آمریکا در پی آن بود تا قصد شکست اش را در ویتنام که منجر به خسارات مالی و جانی زیادی شده بود بگیرد، همین جا بود که آمریکا با استفاده از پاکستان دست به ایجاد 12000هزار مدارس آموزش دینی در مرز میان پاکستان و افغانستان زد و از آن طریق بنیاد گرایی را قوت بخشید و لانه های بروز تروریزم را پایه گذاری کرد. بعد ها از همین نهاد ها بود که احزاب راست افراطی به وجود آمدند.
بعد از گذشت 13 سال بالاخره درگیری های که میان احزاب راست افراطی که از دهان سی آی ای آب می خوردند و احزاب چپ سر قدرت، روسیه مجبور می شود که این کشور را ترک کند، با بیرون شدن روسیه از افغانستان قدرت به دست احزاب راست می افتد.
هم زمان با به قدرت رسیدن احزاب راست، در افغانستان درگیری های حزبی که بیشتر جنبه ی قومی دارد آغاز می شود و درنهایت چندین سال متوالی مردم را به خاک و خون می نشاند. جنگ های میان حزبی در کابل نمونه ی بارز این جنایت بزرگ است. اما این که چرا این جنگ ها اتفاق افتید پاسخ به این پرسش پیچیده تر از آن است که تا هنوز گفته اند، و آیا این درگیری ها تنها عوامل داخلی داشتند ویا عواملی بیرونی نیز دخیل بودند؟
بعضی ها به این باوراند که با شکست روسیه در افغانستان، آمریکا دیگر به اهدافش که همانا ضربه زدن روسیه بود رسید و کم توجهی آمریکا و مداخله ی مستقیم پاکستان درسیاست های داخلی کشور منجر به این درگیری ها شده. از آن جایی که افغانستان از دیر زمانی برای پاکستان از لحاظ اقتصادی اهمیت به سزای داشته و همیشه بازاری خوبی بوده برای فروش کالا های پاکستانی و از طرف دیگر گویا اگر افغانستان به دولت واحد می رسید امکان مطرح شدن قضیه خط دیورند به میان می آمد که ابدن پاکستان چنین چیزی را نمی خواست و نمی خواهد.
ولی بعضی ها به این باور هستند که مساله ی قومی بزرگ ترین عامل این درگیری ها بوده و اظهار می دارند که برانداخته شدن سلسله پادشاهی چند صد ساله ی پشتون ها برای احزاب پشتون گرا غیر قابل تحمل بود و می گویند اگر به جای برهان الدین ربانی؛ آقای حکمتیاز زمام حکومت را به دست می گرفت هرگز چنین اتفاقی نمی افتاد.
اما افرادی وجود دارند که دلیل این درگیری ها را در به نتیجه نرسیدن سر تقسیم قدرت می دانند.
به هرحال دلیل قطعی هر چه بود باعث شد افغانستان از مرحله ی بدی بگذرد و شاهد دو دهه برادر کشی در خود باشد.
درگیری میان احزاب هنوز ادامه داشت که پدیده ی تازه ی به نام طالب ظهور کرد و دیری نگذشت که مردم نسبت به آمدن قدرت جدید آمادگی خود را اعلان کردند، بنا به تجربه ی تلخی که از احزاب سر قدرت داشتند، آماده بودند هر نیروی غیر از این ها را بپذیرند.
همین بود که بعد از گذشت حدودن یک سال طالبان قدرت را در کابل به دست گرفتند و امارت اسلامی را به میان آوردند، و اعلام کردند که هر حرکتی غیر شرعی سرکوب خواهد شد و قانون حاکم بر سرنوشت ملت همان قانون شرعی خواهد بود. بعضی گروه های ناراضی از حکومت قبلی نیز با طالبان پیوستند تا آن جایی که رهبر حزب جمعیت اسلامی طالبان را کبوتران صلح خطاب کرد؛ ولی دیری نگذشت که چهره ی واقعی طالب ها آشکار گردید؛ ثابت شد که طالبان از جویبار پاکستان آب می خورند و رنگ و رخ قومی شدیدن در آن ها پدیدار است، حتا بعد ها ثابت شد که افراد بازمانده از جریان های چپ در افغانستان در ترکیب این حکومت وجود دارند. حکومت طالبان با وجودی که شعار برادری را میان مسلمانان سر می دادند از طرف دیگر در ترانه های خود می گفتند افغانستان مال پشتون ها است و تاجیکان باید تاجکستان بروند، هزاره ها ایران و همین طور ازبک ها ازبکستان. طالبان به شدت مورد حمایت پشتون های جنوب قرار گرفتند وبه اعمال کثافت کارانه شان در شمال ادامه دادند، تا آن جای که زمین، باغ و خانه های اقوام غیر پشتون را در شمال به آتش کشیدن، در مزار قتل عام راه انداختن و در بامیان سینه ی زن ها را بریدند.
دلیل ظهور طالبان را اکثرن از طریق شرکت های نفتی- آمریکایی می دانند- به دلیل نا امنی در افغانستان و درگیری میان احزاب، ایجاب می کرد؛ یک دولت مقتدر ایجاد شود تا لوله کشی خطوط گاز به خوبی انجام پذیرد و بتوانند گاز ترکمنستان را به بازار های جهانی بکشانند. اما از آن جایی که طالبان حملات وحشیانه شان افزایش یافت، کشور های اروپایی رفته رفته این تهدید را جهانی شمردند و در پی راه حل از این بحران برآمدند، عکس العمل شدید کشورهای اروپایی باعث شد آمریکا از قضیه دست بکشد و برنامه ی جدیدی به راه بیاندازد تا هم به مقصدش برسد و هم به نوعی بنمایاند که علاقه مندی او بیشتر از دیگر کشورها به آ وردن صلح و همزیستی در جهان است.
بالاخره طرح حمله به آسمان خراش های آمریکا ریخته می شود، به گمان اغلب در این طرح آمریکا خودش دست دارد، چون آمریکا برای توسعه ی قدرتش در جهان یا حد اقل حفظ موقعیت فعلی اش باید کشورهای که می توانند در آینده برایش خطر ساز باشند را از سر راهش بردارد، این کشورها که شامل هند، چین، روسیه و ایران می شود در اطراف افغانستان موقعیت دارند و بهترین جا برای تهدید این کشور ها می تواند افغانستان باشد. به هرحال حمله به آسمان خراش های نیویارک پیاده می شود که در اثر آن تمام جهان متوجه ی خطر طالبان می شوند، هم زمان با حمله به نیویارک رهبر مقاومت در افغانستان (احمدشاه مسعود) که مانعی بزرگی سر راهی آمریکا در افغانستان بود؛ در اثر یک توطیه به شهادت می رسد.
آمریکا همان طورکه زمینه سازی خوبی برای مشروعیت دادن حمله اش به افغانستان نزد جهانیان طراحی کرد، همان طور برای مشروعیت دادن ورودش به افغانستان نیز زمینه سازی خوبی کرد، نیروهای مقاومت شمال کشور در وضعیتی بدی قرار داشتند، از این رو به سوی آمریکا دست دراز کردند که در نتیجه بعد از گذشت یک ماه طالبان از میان برداشته شدند و نیرو های مقاومت شمال به همیاری آمریکا وارد کابل شدند وقدرت را به دست گرفتند.
بعد از برگزاری جلسه ی بن وبا ایجاد اداره ی موقت رسمن حامد کرزی قدرت را به دست گرفت و یک کابینه ی مصلحتی قومی را ایجاد کرد.
آمریکا کم کم به آرزوهایش نزدیک می شد، حکومت آقای کرزی هم بهترین حکومت برای آمریکا بود، افغانستان با وجود که ظاهرن یک حکومت مستقل سیاسی است از آغاز تا امروز در پناه آمریکا نفس می کشد.
اما دراین اواخر با نمایش قدرت از طرف روسیه در قضیه ی گرجستان و رکود اقتصادی اروپا و آمریکا، درگیری میان هند وپاکستان، و معضل ایران قضیه را در افغانستان جدی تر کرده است. پاکستان درگیربحران تروریزم در داخل کشورش است و پیهم تلاش می کند تا دامنه ی های جنگ را به بیرون از مرز هایش- در داخل افغانستان- بکشاند، ایران در تلاش ساختن نیروی اتمی اش است که جهان به ویژه آمریکا نگرانی شان را اعلان کردند، و نگرانی هند از حمله ی آخر که در بمبیی صورت گرفت روز به روز شدت می گیرد. روسیه سال هاست که منتظر چنین فرصتی بود، در این اواخر دولت افغانستان نیز دست همکاری به سوی روسیه دراز کرد که این خود توانست تلاش های پیهم روسیه ر ا حدودن به ثمر برساند. واز آن جای که کشور انگلستان دیریست همیشه به نوعی در خط دوم جنگ وضعیت جهان را به نظاره نشسته است از وضعیت به وجود آمده استفاده ی اعظم خود را خواهد برد. و بار دیگر احساسات خفته اش را در برابر جهان به نمایش خواهد گذاشت. ناگفته نباید گذاشت که انگلیس ها از به قدرت رسیدن آمریکا تا حالا همیشه به عنوان طراح سیاست های آمریکا در خاور میانه بنا به تجربیات و دانش های روان شناختی اش از مردم خاور میانه به ویژه از افغانستان به نوعی در صحنه حضور داشته، و موثریتش را به اثبات رسانده است بنابراین چنین به نظر می رسد که این سه غول جهانی برای نخستین بار و احتمالن در آینده های نزدیک در برابر هم قرار بگیرند. و افغانستان میدان کوچک ؛ولی بزرگی خواهد بود که این سه غول در آن به نمایش قدرت خود برای برتر نشان دادن خود در برابر یک دیگر به مقابله خواهند پرداخت. بنابر این، این رویارویی عواقب ناگواری در پی خواهد داشت و آسیب های زیادی را به بار خواهد آورد و امنیت جهانی را باری دیگر به چالش خواهد کشید؛ ولی آنچه قابل نگرانیست، این است که در نتیجه ی این رویارویی بزرگ ترین خساره را کشوری به نام افغانستان متحمل خواهد شد.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
جمشید دانشیار | 13.02.2023 - 02:44 | ||
درود بر شما : همایی (کلیت) سخن شما به باور من هم درست است. در لَختی ها (جزئیات) من دانسته های بسنده ندارم که بخواهم نگرنمایی کنم. ولی به نگر من چیزی که باید روی آن بسیار اندیشید و به آن اهمیت داد کارایی اندیشه ها و باورها و فرهنگ خود مردمان این سرزمین است. هر کشوری به هر روی دشمن دارد ولی مردمان هر سرزمینی باید هشیار باشند و فریب دشمن را نخورند. |