ساختار سیاسی شؤونیزم قبیله! دشمن امنیت، آزادی و همبستگی ملی است
۸ سنبله (شهریور) ۱۳۹۴
گفتنی است که در درازنای تاریخ سرزمین مرد خیز آریان یا ایران بزرگ ، از دوران شاهنشاهی پیشدادیان وکیانیان بلخ باستان ــ اجداد تاجیکان ، پارسها و کُرد ها ــ تا فرمانروایی شاهنشاهی غوریان ، دود مان تاجیکان میان سالهای 1215 میلادی، زیاده از پنجهزار سال و اندی سروری این قاره کهن تمدنی را نیاکان ما بدست داشته اند .
پهنا این قاره کهن تمدنی از سین کیانگ و تاشقورغان چین و کشمیر وسند شروع تا دریای مدیترانه امتداد داشت ، و مجموعه ازکشورهای امروزی :
تاجیکستان ، قرقیزستان ، قزاقستان ، افغانستان ، پاکستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، ایران ، آذربایجان ، ارمنستان ، گرجستان ، عراق ، ترکیه ، سوریه ، لبنان ، قبرس ، را در بر می گیرفت .
مردمان این قاره کهن همیشه در روند تاریخ ، پیوند ودر آمیختگی سیاسی و فرهنگی مشترکی در همآیشی وهمزیستی با یگدیگر داشته اند .
بعنوان یک ملیت سربلند و متمدن آریان ، با زیرمایه های فرهنگی ومعرفتی کهن سال ، نباید دراسارت تفکرات کذایی و واپسگرائی اندیشه قرار بگیریم . باید باور و اراده مردم خود را ازخدمتگذاری به فرهنگ بیگانه وارداتی تغییر دهیم .
ازکنه و ریشه وسابقۀ دستآورد های ارزشی تاریخ نیاکان خود ما بی هراس سخن بگویم . و درخت پُرگشن معرفت فرهنگی ، رودکی بزرگ وفردوسی بزرگ ومولانای بزرگ را با خود ارادیت اندیشه و دستان پاکیزه آبیاری نمائیم ، تا برگهای سبز واندیشه پُر مهر و پرنور این دانشسرای انسانی ، چراغ راه امروز و فردای اخلاف مان گردد .
ملزم به این اندیشه بلند ، هر شهروند خرد گرایی کشور ما را وا می دارد که تا با جهل ، خرافه ، تزویر و ریای شؤونیزم قبیله ، زیرهر نام و نشانی که بنمایش گذاشته می شود مبارزه عقلانی نماید ، و در جهت روشنگرایی وبیاراستن اذهان مردم وتقویه معنوی نسل پیشتاز ، گام افشاگرانه وآگاهی بخش بردارد .
با بقدرت رسیدن افغانها بسرکردگی احمد خان ملتانی در سرزمین خراسان از سالهای 1747 میلادی تا کنون کشور ما در دوران زیاده از 265 سال و اندی ، دارای ساختار نظام سیاسی ای ، برشالوده اندیشه قبیلوی می باشد ، که درآن قـــــــدرت وحاکمیت دولتی ، پیوسته در دست یک فرد پشتون افغان وابسته به بیگانگان قرار داشته و زیر نام : شاه ، امیر ، رئیس جمهوری ، بربخشی از سرزمین خراسانیان حکومت نموده اند.
براثراستــمـــرار چنین ساختار سیاسی قبیلوی وواپسگرا ، وابسته به استکبار بین المللی بوده و است که ، سرزمین ما از رشد ذاتی پیشرفت و تکامل خود باز مانده است. زیرا این حاکمان وابسته ، خوب دانسته اند که استقرارشؤونیزم قبیله و پشتونیزه سازی نظام در کل ، تنها بوسیله تحمیل سیاست جنگ وتقویه و تداوم خشونت و ناامنی امکان پذیر است .
با این نگرش بوده واست که رهبران قبیله در فرآیند فرمانروایی ایشان پیوسته و آگاهانه تلاش نموده اند که مولدین خشم و خشونت باشند تا جلوی پیشرفت و تکامل در کشور را بگیرند . وهر آن اقدام بنیادی ای که در خدمت ثبات و امنیت وتآمین عدالت اجتماعی وهمبستگی ملی قرار دارد ، سد واقع شوند .
قابل یادهانی است که اجازۀ ورود قبایل افغان یا افغانه ! براثر سیاست حکومت شاهرخ میرزا (1405 ــ 1447 میلادی ) به سمت خراسان زمین بوقوع پیوسته است . موافق به اسناد تاریخی ، قبایل افغان ، افغانه یا پشتون درآنسوی کوه سلیمان پاکستان امروزی زندگی خانه بدوشی داشتند وحتا 470 سال پیشتر از امروزاین قبایل در حومه پشاور، هم وجود نداشتند .
با ورود پای استعمار انگلیس به نیم قاره هند در سال 1600 میلادی ، حرکت مهاجرین افغان یا پشتونها از هند برتانوی بسمت سرزمین خراسان شتاب بیشتر یافت.
زیرا یکی از راهکار های اساسی فراخی سیاست استعمار نو و کهنه انگلیس وسایر نهاد های سرمایه در کشور های عقب نگهداشته شده از آنجمله کشور ما اینست که باید پیوسته از نیروها وگروه های مسلح وحاکمان غیر بومی در سراسر جهان حمایت نمایند وآنها را بخدمت خود بگمارند .
از این جهت بوسیله گماشتگان گروه ها وقبایل غیر بومی ، استعمارکهنه ونو توانسته ومیتواند اهداف سیاسی و ملی خود را در کشور های پسمانده ، بخوبی تطبیق نماید.
به این مناسبت است قبایل افغانه یا پشتونها در فرآیند استقرار حاکمیت دو پهلوی ایشان ، هم رفته ازحمایت همه جانبه ای استکبار بین المللی برخورداربوده است.
زیرا استعمارگران میدانند که این نیروهای مهاجر وبیگانه پرست ؛ خون و پوست و وجدان ایشان ، با هویت تاریخی ، زبانی و فرهنگی این مرز وبوم آمیخته نبوده و پیوند ذاتی و خونی ای هم با مردم و خاکش ندارند. همین بیگانگی ذاتی این قبایل سبب شده است که بی هراس :
از یکسو : تشنج می آفرینند ، خون می ریزند ، قتل و کشتارمی کنند ، و بدار می آویزند. ...
از سوی دیگر : زمین ، کشت زار ، مکتب ، خانه ، باغ و دارایی این سرزمین مهر وخورشید را آتش می زنند وویران می کنند . وبه شایسته سالاری هویت زبانی و فرهنگی وتاریخی این میهن آزاده پرور ، تمکین سیاسی و اخلاقی نمی گذارند .
این سیاست ناپاک وضد صلح و آزادی ، اگر به حال خودش باقی گذاشته شود . اجیران فروخته شده داخلی با دستیاری حامیان بین المللی ایشان فقط جنگ و خشونت می آفرینند ، و بااراده غیر انسانی و عقب گرایانه خویش تا نابودی کامل زبان فارسی وهویت و فرهنگ بومی وباستانی نیاکان این سرزمین پیش خواهند رفت .
برای جلوگیری ازاستمرار حیات نامقدس ساختار سیاسی شؤونیزم قبیله وجفای سیاست تک صدایی قومی ، بایست وقایع تاریخ را عقـــلانی از نــــو شناخت . وبا بینش دلسوزانه به خاک و میهن ومردم ما ، راهبرد سیاسی :
"حل اساسی مسئله ملی در افغانستان" را به اجرا گذاشت . که شامل مفرادات زیر ، بقرار ذیل می باشند .
یکم ــ واپسگیری هویت تاریخی همگانی : بمفهوم تغییرنام افغانستان به خراسان مدخلی دراه صلح جاویدان ؛
دوم : تسجیل زبان فارسی در قانون اساسی بمنزلت زبان تفاهم ملی .
سوم : شناسایی خط دیورند بمنزلت مرزمشترک بین المللی میان افغانستان و پاکستان .
چهارم : استقرار نظام پارلمانی وانتخابی بودن تمام ارگانهای محلی قدرت وادارۀ دولتی،
پنجم : تغییر قانون اساسی برمبنای ارزشهای پذیرفته شده حاکمیت مردم سالاروهمسنخی مرد و زن ،
ششم : انجام سرشماری دقیق نفوس وتوزیع شناسنامه های شهروندی همه پذیر هویت خراسانی
هفتم : تغییر اساسی در تمام اساسات خدماتی وتشکیلاتی قواعد واصول رزمی و دفاعی قوای مسلح .
هشتم : تسجیل حق متعادل ملکیت بر زمین وحق متعادل مشارکت در حاکمیت سیاسی ، در قانون اساسی .
اینها وده ها مؤلفه های سیاسی وحقوقی دیگریکه صیانت و خوشبختی انسان شهروند کشور ما را ضمانت قانونی می نماید.بایست این راهکار های سیاسی وانسانگرایانه ، با پشتیبانی مسالمت آمیزمردم ، میتوان ازراه همه پرسی یا ریفراندم به اجرا گذاشت.
سلامت وسرفراز باشید
Dr.Basir Kamjo
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته