آشتی نجیب و گلبدین بر بنیاد پشتونیسم روسی به وساطت گانکوفسکی رئیس انستیتوت شرقشناسی ماسکو
۲۱ سرطان (تیر) ۱۳۹۴
این سند خط زمریالی خواهرزاده نجیب است.نجیب زمریالی را برای تحصیلات عالی به شوروی فرستاده بود که پس از پایان تحصیلات به کابل برگشت و نزدیکترین فرد مورد اعتماد نجیب بود. وی مترجم خصوصی نجیب در جلسات وی با مشاوران روسی و اعضای ک.گ.ب بود.اما با اینهمه امتیازات بر ضد نجیب موضعگیری کرد و به کشور سویس پناه برده و اسناد زیادی را با خود بیرون کشیده بود .در سال۱۹۹۲ زمریالی در پیوند با من اسناد را به دست ارسلان ترکی برای احمدولی مسعود فرستاد. وی پس از دیدن اسناد پروژۀ «آشتی نجیب و گلبدین بر بنیاد پشتونیسم روسی به وساطت گانکوفسکی رئیس انستیتوت شرقشناسی ماسکو و اسناد مصالحهء ملی به مثابۀ یک هدف تاکتیکی» و چند سند معتبر دیگر دربارة استغاثۀ نجیب از روسها برای خارج نکردن سربازانشان از افغانستان در شگفت شد. احمدولی مسعود اسناد را برای ربانی فرستاد و زمریالی محتوای اسناد فرستاده شده را به خط و قلم خود برایم از سویس فرستاد و این سند آشتی نجیب و گلبدین بر بنیاد پشتونیسم روسی به وساطت گانکوفسکی رئیس انستیتوت شرقشناسی به خط و قلم زمریالی است در زمان حاکمیت نحیب.
ماهها پیش رفقای حزبی نجیب، چون جنرال مؤمن، جنرال دوستم، جنرال فتاح، داوود رزمیار، جنرال بابهجان و شماری دیگر دریافته بودند که نجیبالله با سلیمان لایق، منوکی منگل، رسول بیخدا، تاجمحمد، جمعه اثک و غیره فاشیستان پشتون در شمال کشور راه فاشیستی محمدگل مومند را میپوید و روابط پنهانی با گلبدین حکمتیار برقرار کرده است. برایش پیام فرستادند که: «بچۀ اختر (نجیبالله) برایت چنان درسی بدهیم که تاریخ فراموش نکند.»
یعقوبی وزیر امنیت گفته بود «بعضی زیگنالها در مورد ارتباط رفیع، وطنجار، پکتین و منوکی منگل با حکمتیار دریافت کرده بود.»[1]
دولت نجيبالله و حزب دمکراتيک خلق پس از آمدن یالتسین جام شوکران سرکشیدند. جنرال گروموف نوشت: «روشن است که رهبران افغانستان در آن زمان گویا در شکم مادر به سر میبردند. با برخورداری از حمايت همسایۀ نيرومند شمالی که هر نوع خواهشها و هوسهای آنان را برآورده میگردانید، آنها به مفهوم واقعی کلمه سرمست از بادۀ فرمانروايی بودند.»
پس از فروپاشی سیستم شوروی، تاج و تخت رژیم کابل تا يک سال و هشت ماه ديگر واپسین نفسهایش را میکشید. نجیبالله هنگامی که دید پشتوانۀ ارتش سرخ را از دست داده است، با ریاکاری به سیاست مصالحۀ ملی رو آورد که بیشتر یک هدف تاکتیکی و عوامفریبانه بود. نجيب رهبر ملی و منتخب مردم نبود که تفاهم و مصالحۀ ملی ايجاد کند. حاکميت حزب وی با کودتا شکل گرفته بود و با تجاوز نظامی شوروی تداوم يافته بود. بنا بر آن ترفند مصالحۀ ملی و خواندن آیات و احادیث و خواب دیدن حضرت شاه اولیا هم کارگر نیفتاد. سپس برای حفظ حکومت موروثی پشتونها دست به دامن گلبدین حکمتیار شد. نجیب پروژۀ آشتی با گلبدین را بر بنیاد پشتونیسم روسی که به وساطت گانکوفسکی رئیس انستیتوت شرقشناسی ماسکو در زمان حاکمیت وی روی دست گرفته شد، عملی میکرد.
همچنان وطنجار و پکتین مخفیانه با حکمتیار ارتباط برقرار کرده بودند که اگر نجیبالله بگریزد، آنها او را داخل کابل خواهند ساخت.
جنرال مؤمن یکی از فرماندهان بزرگ تاجیکتبار در شمال با درک آشتی نجیب و حکمتیار و جنایات فاشیستی منوکی منگل و جمعه اثک در حیرتان به مخالفت با نجيبالله آغاز کرد. وی با جنرال دوستم و شماری از فرماندهان شمال به مقاومت در برابر نجیب برخاست و احمدشاه مسعود نیز ششصد مجاهد شورای نظار را به کمک وی به حیرتان فرستاد.
پس از آن در کابل شایعهای مبنی بر ملاقات نمایندگان جنرال دوستم و احمدشاه مسعود در پنجشیر و سپس در جبلالسراج پخش شد که دوستم و گروپ محمود بریالی با مسعود ائتلاف کرده و معاهدهای را در جبلالسراج به امضاء رسانیدهاند. نجیبالله در زمان حاکمیت خود شماری از آنها و محمود بریالی را بازشناسی و زندانی کرد، اما سودی نبخشید؛ چه نجیبالله روحیۀ مقاومت را از دست داده بود.
پس از فرار نجیبالله دیگر چیزی به نام دولت وجود نداشت. عظیمی فرمانده گارنیزیون نوشت: «اردو در سراسر جبهات در حالت فرار بود.»[2] عبدالوکیل به تاریخ ٢٧ فرودینماه ١٣٧١برای ملاقات با مسعود به پروان رفته و تشکیل یک دولت ائتلافی را با او مطرح کرده بود.
به تاریخ ٣ اردیبهشتماه جنرال رفیع و پکتین بار دیگر حکمتیار را در لوگر ملاقات کردند که برای جلوگیری از ورود افراد نظامی مسعود به کابل، تدابیر لازم از سوی آنها برای نفوذ حکمتیار به داخل شهر کابل گرفته شده است. وزارت دفاع و قوای مسلح در بدترین حالت روانی قرار داشتند. پس در پی آن شدند تا همه نیروها و گارنیزیون خود را به مجاهدین تسلیم کنند و از جنگ گریز کنند.
مسعود در یک گفتمان تلفونی به حکمتیار میگوید: «وکیل دوباره نزد من مراجعه کرده و طرحهایی را با خود آورده است که طرح نخست آن تشکیل یک دولت ائتلافی با مجاهدین است که من در همان مجلس رد کردم و طرح دوم آن طرح شخصی خود او، تسلیمی بدون قید و شرط دولت به مجاهدین بود؛ مشروط بر آن که مجاهدین عفو عمومی اعلان کنند و اعضای حزب و ناموس آنها صدمه نبینند. من با این طرح موافقه کردم و رهبران نیز در پشاور طرفدار این طرح استند. در صورتی که خود آنها قدرت را تسلیم کنند، ضرورت جنگ دیده نمیشود.» حکمتیار میگوید «نهخیر. در کابل تمام قدرت به دست نبی عظیمی، دوستم و بابهجان است. تو چرا با کمونیستها ائتلاف کردهای؟ چرا جهاد چهاردهسالۀ ما را کمارزش میسازی؟ ما باید با فتح و ظفر وارد کابل شویم.» مسعود میگوید «من ضرورت جنگ را نمیبینم. مردم پامال میشوند. در صورتی که تو جنگ میکنی، من ناگزیر باید ترتیبات دفاع از مردم کابل را بگیرم.»
«دودستگی در حزب و قوای مسلح در عدم موجودیت حاکمیت دولتی باعث شد که مزدک، وکیل، کاویانی و بریالی که در قطب مخالف بودند، به ائتلاف با مسعود پافشاری کنند. آنها بودند که از مسعود طالب کمک نظامیشدند و برای مقابله با حکمتیار از پروان نیروهای شورای نظار را به نام نیروهای بابهجان به کابل به وسیلۀ هلکوپترها دیسانت کردند. نیروهای حزب و قوای مسلح به چندین پارچه تقسیم شدند. خلأ قدرت به مفهوم واقعی آن ایجاد شد.»[3]
«حکمتیار با برنامه بسیار دقیق و همهجانبۀ جنرال رفیع توانست نیروهای بابهجان (شورای نظار) را در تپۀ خیرآباد شکست بدهد. گارنیزیون ریشخور را به دست آورد و کاخ دارالامان را زیر آتش تانک و توپچی بگیرد.»[4] وی به زودی ارگ شاهی، دلکشا و کاخ ریاستجمهوری را اشغال کرد و به سوی کمیتۀ مرکزی راه افتاد.
نجیبالله، حزب و رفقای انقلابی وی با رفتن ارتش سرخ چون تندیس گلین فرو پاشیده بودند. یک انقلابی واقعی در موقعیت نومیدکننده، تصفیۀ قاطعتر میکند و سر را بالا نگه میدارد. اما این انقلابیون ترسو و دروغین که داغ یک تنزل انسانی را با خود حمل میکردند.
٢٨ فرودینماه ١٣٧١ (١۵ اپریل ١٩٩٢) خبر فرار ناکام رئیسجمهور نجیبالله در رسانههای غرب بازتاب گستردهای یافت که «در تاریکی نیمهشب در چهارراهی فرودگاه خواجهرواش و قرارگاه قوای هوایی، رئیسجمهور با برادرش احمدزی، دستیارش اسحاق توخی و بادیگاردش جفسر به بهانۀ پذیرایی از نمایندۀ خاص سرمنشی ملل متحد بینن سیوان بدون محافظ و تشریفات معمول در یک موتر فولکس واگن که دارای نمبر پلیت ملل متحد بود، در حالت فرار به وسیلۀ جنرال عبدالرزاق امر توقف داده شد. رئیسجمهور نجیبالله به جای آن که به کاخ ریاست جمهوری برگردد تا خلأ قدرت به وجود نیاید، از ترس نیروهای جنرال دوستم که فرودگاه کابل را محاصره کرده بودند، به نمایندگی سازمان ملل متحد در کابل پناهنده شد.» آن نیمهشب تاریخی فرجام «انقلاب برگشتناپذیر ثور!» بود.
بیبیسی گزارش داد: «هنگام فرار داکتر نجیبالله در نزدیکی فرودگاه سربازی که از گریزش ممانعت کرد، برایش گفت: «داکتر صاحب! افغانستان تنور داغ شده است، ما در آن میسوزیم. شما هم باید با ما بسوزید.»
بینن سیوان بدون احساس مسئولیت در برابر سرنوشت ملتی، در تاریکی نیمهشب در فرودگاه کابل منتظر نجیبالله بود تا وی را به وسیلۀ هواپیمای خود فرار بدهد. پس از فرار ناکام رئیسجمهور نجیبالله، بینن سیوان به دفتر سازمان ملل به ملاقات وی رفت.رئیسجمهور بدون آن که به خلأ قدرت و سرنوشت مردم، حزب و رفقایش بیندیشد، بیدرنگ استعفای خود را مینویسد. خبر استعفایش را سلیمان لایق با اهانت و دشنامهای رکیک از تلویزیون کابل اعلام میدارد.
در شهر کابل شایعۀ فرار رئیسجمهور همه جا پخش شده بود، چون که مقدار زیاد از پولهای بیشماری را که به وسیلۀ هواپیماهای روسی از ماسکو فرستاده میشد به دالر تبدیل کرده، ششماه پیش با زن و فرزندش به دهلی فرستاده بود. رفقای حزبی میدانستند که نجیبالله فرار میکند و سوگند یاد کرده بودند که از فرارش جلوگیری کنند. با آنکه وی برای اغفال رفقایش گفته بود من فرار نمیکنم، «یا وطن یا کفن» و همچنان برای فریب مردم در مجلس پارلمان فریاد زده بود: «من مثل منگیستو هایلی ماریام رئیسجمهور اتیوپی نیستم که در اثر اغتشاشات داخلی فرار کنم.» اما چه زود در تاریکی نیمهشب حین فرار گیر افتاد و به دفتر ملل متحد پناه برد.
پس از شنیدن این خبر مردم شگفتزده شدند که چگونه یک رئیسجمهور، یک رهبر، یک فرمانده اعلای نظامی گریز میکند. هنگامی که موفق به گریز نشد، میتوانست به کاخ ریاستجمهوری برگردد و با دشمنانش بجنگد. هنوز در کابل آرامش حکمفرما بود. از ترس کی به دفتر ملل متحد پناه برد؟ مگر وزارت دفاع از فرمانده اعلای جنرال نجیبالله، از رئیسجمهور فرمان نمیبرد و دفاع نمیکرد؟
[1] - صفحه ۵٠٧ کتاب اردو و سیاست
[2]- صفحۀ ۵٠٧ کتاب اردو و سیاست
[3]- صفحه ۵٦٩ کتاب اردو و سیاست
[4] - صفحه ۵٧۵ اردو و سیاست
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته